از زمانی که رهبر انقلاب فرمودند «رژیم صهیونیستی 25 سال آینده را نخواهد دید» حدود یک سال گذشته است و جا دارد که همه کسانی که تحقق این هدف برای شان مهم است از خود بپرسند که «من برای تحقق این هدف چه کرده ام»؟
ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم
از زمانی که رهبر انقلاب فرمودند «رژیم صهیونیستی 25 سال آینده را نخواهد دید» حدود یک سال گذشته است و جا دارد که همه کسانی که تحقق این هدف برای شان مهم است از خود بپرسند که «من برای تحقق این هدف چه کرده ام»؟
برخی به اشتباه، تصور می کنند این جمله رهبری بدین معناست که خود به خود چنین فرآیندی تحقق پیدا خواهد کرد و صرفا خبر از یک امر حتمی داده شده است. هر چند بررسی مولفه های قدرت در رژیم صهیونیستی نشان از وجود مسائل و بحران های متعدد در آن دارد اما تحقق هدف نابودی این رژیم در ربع قرن، چیزی نیست که بدون تلاش جدی همه دلسوزان امت اسلامی قابل وقوع باشد و طبعا سنت قرآنی «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» در اینجا نیز جاری است.
برای نابودی رژیم جعلی اسرائیل خیلی مسائل باید تحقق پیدا کند. مثلا: این رژیم باید از نظر منابع درآمدی تحت فشار جدی قرار بگیرد، حمایت غرب از این رژیم باید قطع یا بشدت محدود شود، جریان مردمی گسترده در جهان علیه آن فعال گردد، جریانات مقاومت داخل فلسطین صبوری کرده و بر موفقیت های روزافزون خود بیافزایند، دغدغه محوری جهان اسلام باید فلسطین باشد و نه هیچ مساله ای دیگر، مردم فلسطین با تئوری های خطرناکی مثل «دو دولت» گول نخورند و دهها مساله مهم دیگر که البته محل بحث ما در این یادداشت کوتاه نیست.
ملزومات داخلی تحقق هدف نابودی اسرائیل در 25 سال
ما در این مجال اندک صرفا به ملزومات داخلی این مساله می نگریم. داخلی یعنی در داخل ایران و خصوصا در میان بدنه حزب اللهی و دوستداران انقلاب اسلامی چه اتفاقاتی باید بیفتد تا هدف فوق الذکر محقق گردد؟
1. فهم درست مساله
وقتی می بینیم که هنوز در بخش مهمی از جامعه ما فهم درستی از مساله فلسطین وجود ندارد و برخی مانده اند که چرا مثلا فلسطین مهمتر از میانمار یا پاراچنار است!؟ به این نتیجه می رسیم که «گفتمان سازی» بمعنای توسعه و عمق فهم عمومی جامعه و نخبگان آن از مساله فلسطین چه در سطح معرفتی و چه در سطح تحلیلی باید بعنوان اولین گام موثر، تحقق یابد.
نمی توان هدف بزرگی چون نابودی یک رژیم جعلی که همه قدرت استکبار پشت او ایستاده است را داشت ولی فهم یا حس عمومی جهان اسلام به مساله، ناقص، اندک و یا حتی غلط باشد!
رسیدن به این گام هم نیازمند ایجاد حلقه هایی تخصصی است که در بخشی از اقدامات خود به طور جدی به «ترویج گفتمان» بیاندیشند. همین ها که هر چند اندک اند ولی هستند باید به فکر ترویج و بسط این گفتمان در همه سطوح آن باشند تا یارانی بیشتر برای ورود مستقیم به مقام تحقق داشته باشند.
فهم اینکه مهمترین مساله جهان اسلام، قضیه فلسطین می باشد اگر اتفاق بیفتد بدین معنا خواهد بود که باندازه حجم اهمیت و جایگاه آن بدان توجه خواهد شد و نه به مانند مساله ای معمولی در کنار سایر مسائل موجود جهان اسلام!
2. تربیت فعالان تخصصی
در صورتی که گام اول به خوبی جلو برود تیم هایی ایجاد خواهند شد که «دغدغه» اصلی و همت شان بر روی تحقق این هدف متمرکز خواهد شد.
این تیم ها هستند که بار اصلی کار جدی و متمرکز بر این هدف را بر دوش خواهند کشید و طبعا وارد جزئیاتی که برخی از آنها در همین یادداشت مورد اشاره قرار گرفت خواهند شد و برنامه ریزی لازم برای هر عرصه را انجام خواهند داد.
نمی توان انتظار داشت که مهمترین مساله جهان اسلام با جمع های محدود و بعضا خسته! و کارمندی! حقش ادا شود و این یعنی برای محوری ترین مساله باید بیشترین توان را صرف نمود و با استعدادترین کادرها را تربیت نمود.
دل خوش کردن به وجود یکی دو عنوان نهاد دولتی یا شبه دولتی در مساله فلسطین نمی تواند توان لازم با سطح اهمیت این مساله را به میدان بیاورد و طبعا در نتیجه نیز آنچه باید محقق نخواهد شد. اگر کسانی واقعا به دنبال تحقق هدف نابودی این رژیم جعلی در 24 سال آتی هستند نباید با آن نیز به سان برخی شعارهای دیگر، برخورد شعاری و صوری کنند و الا وصول به نتیجه رخ نخواهد داد!