وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ ...(نحل112) ادعا این است که این بخش از آیه می تواند منبعی برای تولید نظریه ی همزیستی باشد و حداقل سه بخش نظریه را ارائه کند که عبارتند از دامنه ی تعایش، نوع تعایش و زیر ساخت های تعایش، یعنی با این آیه می توانیم استنباطاتی را نسبت به این سه محور داشته باشیم.
*آیت الله احمد مبلغی
تعایش در قرآن
♦ فقدان تعایش و نگاه تعایشی، مشکلات عظیمی را برای اصل دین و مذهب و جامعه و تاریخ به بار می آورد. لذا پرداختن به این موضوع خیلی مهم است و باید به آن توجه کرد. گاهی بخشی از یک آیه می تواند در بردارنده ی تفکر بزرگ اجتماعی باشد. "وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ ..."(نحل/112) ادعا این است که این بخش از آیه می تواند منبعی برای تولید نظریه ی همزیستی باشد و حداقل سه بخش نظریه را ارائه کند که عبارتند از دامنه ی تعایش، نوع تعایش و زیر ساخت های تعایش، یعنی با این آیه می توانیم استنباطاتی را نسبت به این سه محور داشته باشیم. محور اول نطاق تعایش و دامنه و اطراف تعایش، به خوبی از این آیه فهمیده می شود که دامنه و نطاق تعایش به اندازه ی نطاق انسانها گسترش دارد، یعنی تعایش بر اساس قرآن اختصاص به مسلمان ها ندارد، بلکه تعایش بین مسلمانان و اهل کتاب را هم در بر می گیرد. بلکه فراتر، قرآن تعایش انسانها را ارائه می کند و همه ی انسان ها باید بر اساس تعایش مطلوب اسلامی، داخل در این همزیستی و زندگی مشترک انسانی باشند. البته از خیلی نصوص دیگر هم استفاد می شود، ولی مورد بحث این آیه است.
پذیرش این ادعا که تعایش قرآنی، تعایش تمام انسانهاست، برای خیلی ها که ذهنیت معطوف به سختگیری دارند، مشکل است. عده ای شاید بگویند، اگر ما شیعه هستیم چطور با اهل سنت یا اهل کتاب زندگی کنیم؟! ما می گوییم فراتر! ما باید با انسان بما هو انسان، تعایش داشته باشیم. همان چیزی که از حدیث امام زین العابدین(علیه السلام) بدست می آید " انما الناس بالناس " ( تحف العقول ص 278)یعنی قوام مردم به مردم است، این ناس است که ناس را بر پا می دارد.
♦ دو مقدمه برای استفاده تعایشی از آیه
استفاده از آیه نیازمند دو مقدمه است؛ یکی اینکه آیه بر عنصر اتیان رزق مِن کُل مکان تاکید کرده است " یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ " نفرمود؛ یک مکان خاص! بلکه مِن کل مکان فرموده است. "کل" را به دو طریق می توانیم معنا کنیم، یکی به معنای هر کجا، یعنی ما بدون قید هستیم. دیگر اینکه "کل" را از ادات عموم فرض کنیم، یعنی همه ی مکان ها، هر کدام از معانی را که فرض کنیم مطلب مورد ادعا به اثبات می رسد . مقدمه دوم؛ اتیان رزق من کل مکان، رزق از هر مکانی به این قریه می آید، اتیان رزق از هر مکان به یک جامعه، قابل تحقیق نیست مگر اینکه روابط بین این جامعه و آن مکان ها رابطه ی تعایشی باشد، زیرا هیچ کس کالایش را بدون عوض و به رایگان، در اختیار جامعه ی دیگر قرار نمی دهد. پس گرفتن رزق از هر کجا و هر مکانی، بر اساس تقابل و داد و ستد انجام خواهد گرفت. داد و ستد یعنی تعایش، یعنی ما در زندگی نقش تعاملی و متقابل با یکدیگر داشته باشیم.
اگر این دو مقدمه را در نظر بگیریم، به آنچه مدّ نظر اسلام است دست می یابیم، این که اطراف تعایش یک اطراف گسترده ای است و انسان بما هو انسان و جوامع انسانی می توانند اطراف تعایش ما قرار گیرند. "مِن کُل مکان" هر مکانی که مسلمانان باشند، منظور نیست. قید نزده است و می توانیم فراتر برویم، یک قرینه ی لبّیه ای در آیه این هست که می دانیم اکثر مکان ها، مکان هایی بوده که دینِ مطلوب حضور نداشته است، بلکه در جاهایی دین نبوده و مشرک بوده اند، یا دین اهل کتاب بوده است. پس اطراف تعایش فقط اتباع یک مذهب یا یک دین یا ادیان نیست، بلکه تمام انسانها می توانند طرف تعایش باشند. اطراف تعایش می تواند مجموعه های انسانی متنوع باشد و لو صاحب دین و مذهب ما نباشند یا اصلا صاحب دین نباشند.
اشکال
♦ ممکن است اشکال شود که این آیه در مورد قریه ای است که به خاطر کفران نعمت در یک بیراهه قرار گرفتند، پس موضوع یک مجتمع اسلامی مطلوب نیست و آیه برای توصیف یک اجتماع اسلامی مطلوب نمی تواند مورد استفاده قرار بگیرد. جواب می دهیم؛ این آیه سیاقش سیاق نعمت است، سیاقش سیاق تأیید آمدن نعمت از هر مکان است. یعنی اگر این جامعه که این نعمت (منظور از نعمت، نعمت داد و ستد و تعامل با اطرافیان) را داشتند شکر نعمت را به جای می آوردند این جامعه یک جامعه ی مطلوبی بود.
منظور از "قریه" در آیه
♦ دو احتمال نسبت به قریه وجود دارد؛ یا جامعه ای دین مدار بوده اند یا دین مدار نبوده اند. اگر قریه را از جوامعی که دین بر آنها عرضه نشده فرض کنیم، وضعیت سابقشان این است که یک حالت مطلوبیت و دور از ظلم و دارای وجدان بشری بوده اند و بعد که نعمت به آنها داده شد و وضعشان خوب شد، اینها راه کفران را در پیش گرفتند. اما اگر قریه را یک جامعه ی دین مدارِ دارای پیامبر و دارای دین الهی از ادیان گذشته به حساب بیاوریم، یکی از مصادیق کفران نعمتی که آیه از آن سخن می گوید دست برداشتن از دین بوده است. بر اساس هر دو احتمال از سیاق آیه استفاده می شود که آمدن رزق از هر مکان، یک امر مطلوبی بوده است.
سیاق آیه
♦ بحثی در فقه داریم، وقتی آیه یا روایتی در موردی وارد شود که امر بشری است و بر اساس مرتکزات بشری بنا شده است، آیه بر اساس همان مرتکزات بشری مفهوم پیدا می کند و معنای خود را باز می یابد. اگر شارع بخواهد در این ارتکاز دست کاری کند باید در نص تنبیهات کافی بیاورد و بگوید من این ارتکاز را تا این حد تخریب می کنم و تا این حد می پذیریم . اگر این کار را نکند بشر به مقتضای ارتکاز خودش مجاز است که بفهمد و عمل کند."یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ " در نگاه بشری ارتباطات انسانها با انسانها محذوری ندارد ولی در نگاه دین مداران، خیال می کنیم فقط باید با أبناء مذهبمان یا دینمان ارتباط داشته باشیم. اما آیه بر اساس نگاه انسانی شکل گرفته است، نگاه انسانی این است که با هر بشری می توان ارتباط بر قرار کرد تا کالا رد و بدل شود، جاده ی ابریشم که در گذشته منطقه ی وسیعی را در بر می گرفته، همینطور بوده است و امروزه نیز نگاه بشری همینطور است. نگاه عجیبی که بعضی از قرائت های سلفی و شبه سلفی نسبت به اسلام پیدا کرده اند و می گویند: دامنه و اطراف تعایش باید محدود باشد به مجموعه های خاص، یک نگاه جدیدی است، در حالی که آیه در آن زمان و قبل از شکل گرفتن سلفیه، خلاف نظر اینها را می گوید.
♦ در فقه هست که اگر قرأن مسئله ای را بگوید و نفی نکند یا تعریضی نزند، ازهمین استفاده ی مشروعیت و مطلوبیت می کنیم، این جا که فراتر است و سیاق اثبات دارد، چون می گوید این نعمت را شما داشته اید و کفران کرده اید. پس "مِن کل مکان" مورد امضای شارع هست و دامنه ی تعایش قرآنی محدود به مذهب و دین خاصی نیست. اساسا این داد و ستد و تعایش یک نعمت و موهبت بوده که اسلام هم آن را تایید می کند. اصل اولی در اسلام تعایش و تعامل و داد و ستد است، اما در شرایطی که یک کشوری با تمام وجودش می خواهد ما را نابود کند تعایش با آنها معنا ندارد.
نوع تعایش
♦ بحث دیگری که می توانیم از آیه استفاده کنیم نوع تعایش است. اولین خصلت برای یک تعایش، پایدار بودن آن است. کلمه ی پایدار امروزه برای خیلی از فعالیت ها صفت قرار می گیرد و اگر فعالیت ها واجد این صفت نباشند گویی یک نقص و کاستی برای آن فعالیت ها وجود دارد. پایدار بودن یک صفت ضروری برای فعالیت های اقتصادی و اجتماعی می باشد و در این جا هم از آیه استفاده می شود که تعایش مطلوب، یک تعایش پایدار است. در ارتباط با عیش در روایت "عیشا قارّا" (مکارم الاخلاق ص 165و 166)یعنی عیش مستدام، برقرار، آمده است. ممکن است کسی فرق قائل باشد بین عیش پایدار و تعایش پایدار، فرق، فرق تباینی نیست. بلکه عیش پایدار ممکن است دامنه ی گسترده تری از تعایش پایدار داشته باشد. آنچه که اسلام خواسته و مطلوب است، عیش پایداراست ولی ممکن است از تعایش این کشور با آن کشور عیش پایدار به دست نیاید. در تعایش پایدار، خودِ تعایش باید پایدار بماند. طبعا در تعایش پایدار، عیش پایدار هم هست چون تعایش پایدار عیش پایدار ایجاد می کند ولی به عکس نیست، یعنی ممکن است تعایش با یک کشور ی پایدار نباشد ولی عیش پایدار را از طریق یک تعایش پایدار دیگری به دست بیاورید. به هر حال عیش پایدار منوط به تعایش پایدار است. خواه با این ملت، این تعایش پایدار بماند یا با ملت دیگری، ولی تعایشی پایدار است که بماند و زمینه های زوال و اضمحلال آن فراهم نگردد.
♦ ایده ی تعایش مستدام با هر مکان، بالاتر از عیش مستدام از رهگذر تعایش با یک یا چند ملّت می باشد. تعایش مستدام با هر ملت یک ایده ی فراتری است و آنچه از این آیه استفاده می شود همین است و خیلی هم مهمتر است، زیرا در آیه "مِن کل مکان" را مطرح کرده است. العیش القارّ یعنی نه تنها شما یک عیشی را برای مردم فراهم کنید، یا خود مردم فراهم کنند، بر اساس نگاه اولی اسلام، بلکه باید زمینه های استدامه ی عیش را هم فراهم کرد. هیچ عیش مستدامی نیست مگر در غالب یک تعایش مستدام، این مستمر بودن تعایش از چند جای آیه قابل استنباط است؛ اولا از مضارع بودن یأتیها، یأتیها یک حالت استمرار دارد پس این تعایش مورد نظر آیه تعایشی مستمر است.
♦ ثانیا، رغد به معنای گوارا است. در مورد عیش دو نگاه وجود دارد؛ یک نگاه حد اقلی، یعنی این عیش که امروز به سوی من یا به سوی این مجموعه می آید گوارا است، خالی از عناء و ضجر و اذیّت و بدون محدودیت است. این نگاه نظری به آینده ندارد و اگر به این معنا بگیریم دیگر استفاده ی پایدار بودن نمی کنیم. یک نگاه حداکثری، یعنی رغد به مجموعه ی کلان رزق گفته شود که امروز و فردا را در برگیرد، اگر نگاه کلانی به رغد داشته باشیم، هنگامی این عیش رغد است که به شکل مستمر این گوارایی حاصل شود. ثالثا یکی از حالاتی که برای قریه در ابتدای آیه آورده این است که، قریه "مُّطْمَئِنَّةً" است، اگر ملتی در وضعیتی قرار بگیرد که احتمال بدهد، یا شرایط به او بگوید که این تجارت و تعایش و زندگی با ملّت های دیگر، در شرایط بحران و انقطاع و تهدیدِ به انقطاع و انتهاء بشود این قریه را مطمئنه نمی گویند. مطمئنه یعنی آسوده خاطر است. اگر شرایط بحرانی برای تجارت و ارتباط برقرار شود آن ملت در شرایط اطمینان نیست. اطمینانی که در این آیه هست، اطمینان معنوی نیست، سیاق آیه، سیاق معنویت به آن معنا نیست. معنویت هم اگر دارد به خاطر شکر گزاری آنها است، پس مطمئنه در این آیه، غیر از طمئنه در یا ایتها النفس المطمئنه(سوره فجر آیه 27) است، که آن نسبتش به فرد و نفس است اما این آیه نسبتش یک قریه است. پس ما از واژه ی مطمئنه می فهمیم که عیش مستدام منظور است. شاید اینکه "یأتیها رزقها من کل مکان" بعد از مطمئنه آمده است، حیثیت تعلیلی دارد. یعنی؛ چون رزق او می آید، مطمئن است، یک نگاه استمراری دارد. همیشه هم اطمینان، اطمینان به وضعیت فعلی نیست، اطمینان نسبت به خطرات و وضعیتهای آتی نیز می باشد. به هر صورت از وصف مطمئنه معلوم می شود که عیش مستدام و تعایش مستدام مطلوب است و إلّا بدون استدامه، اطمینان ایجاد نمی شود.
عیش انفرادی
♦ پیش فرض این است که انسان مدنیّ باالطبع است و بر این اساس عیش او هم از راه تعایش می گذرد. مثلا کسی که غار نشینی می کند این عیش نیست، عیشِ انسانیِ مطلوب، مورد نظر است. با این پیش فرض، عیش در کنار دیگران بودن معنا پیدا می کند. ولی الزاما متوقف بر یک تعایش گسترده نیست. مثلا عیش در یک جامعه یا روستایی که ارتباط خود را با روستاهای دیگر قطع کرده است و عیش از راه تعایش محدود فی ما بین خود آنها صورت می گیرد. خلاصه دو مسئله از نظر قرآن مطلوب است، یکی اصل تعایش و دیگری، مستدام بودن آن، چون از سیاق آیه این استفاده می شود.
♦ این مثالی که قرآن زده برای این قریه، در زمان ها ی گذشته بوده که اینها می توانستند با برخی کشورها ارتباط داشته باشند و می توانستند نیاز خود را بر طرف کنند. همان موقع از نظر اسلام ارتباط با کل مکان یک وضع مطلوبی بوده و حتما سطح مطلوب تر از دیدگاه قرآن این بوده که اینها را مورد ستایش و مدح قرار داده و گفته اینها در یک وضعیت بهتری هستندکه رزقشان از هر مکان می آید. وقتی آن موقع ارتباط با هر مکان، مطلوب بوده، به طریق اولی الآن که انسانها به هم منسجم شده اند و مرتبطند و تداخل بیشتر و نیازها متکثّر شده و نیازهای جدیدی فراهم شده که باید تأمین شوند، ارتباط با هر مکان وضع بهتر و اساسی تر و ضروری تر ی پیدا می کند.
ارتباط اوصاف قریه در آیه
♦ " ضرب الله مثلا " یعنی یک قریه ی مثالی و ایده آل با شرایط و اوصافی خاص، شرایطی که با کفران نعمت از دست رفته است. یکی از اوصاف برشمرده ی برای این قریه، وصف "ءامنة" است، " کانت ءامنة " یعنی در امن و امنیت و ایمنی بودند. به دلیل اینکه سیاق آیه معطوف به تعایش است و اوصاف آن قریه را بر می شمارد، از آیه ارتباط امنیت و تعایش استنباط می شود. برای تبیین این ارتباط چهار مفروض در تفسیر آیه وجود دارد.
♦ فرض اول؛ وصف ءامنة و مطمئنه، یأتیها رزقها رغدا، در واقع سه وصف برای اینها بر می شمارد که اینها حاکی از یک وضعیت مطلوب و ایده ال برای جامعه است، اینکه جامعه در امن و امان و امنیت باشد، فارغ از دغدغه و اضطراب باشد و نعمت ها نیز به وفور در این جامعه وجود داشته باشد. اما این آیه، بحث وفور نعمت را به تعایش ربط می دهد که قابل توجه هست، بدون تعایش و همزیستی و ارتباط با جاهای مختلف، به وفور نعمت نمی رسید. اما بین این صفات و تعایش رابطه علّی وجود ندارد.
♦ فرض دوم این است که رابطه ی علّی بین این اوصاف بر قرار است، ولی این مطمئنة و ءامنة هستند که دو علت برای تحقق وصف سوم، یأتیها رزقها، می باشند. یعنی ءامنة و مطمئنه به مثابه ی حیثیت تعلیلیه برای یأتیها رزقها هستند. یعنی موقعیت وفور نعمت از رهگذر تعایش برایشان سر ریز می شود. ءامنة و مطمئنه را داشتند، به طوریکه اگر این قریه دارای امنیت و وضعیت آرامش نبود به آن وفور نعمت نمی رسیدند و در حقیقت امنیت و نبود خوف و وحشت، که امروزه مصداق اکمل و اتم خوف و وحشت تروریسم است، امکان برقراری تعایش را فراهم می کند. پس اگر در جامعه ای خشونت و تنش وجود داشته باشد چنین جامعه ای مبتلا به وضعیت خشونت بار تروریست می شود. چنین جامعه ای قادر به ورود در مرحله ی تعایش و همزیستی نیست و در نتیجه از نعمت ها و از یک زندگی اجتماعی مطلوب و رغد برخوردار نخواهد شد. پس امنیت و اطمینان اجتماعی جنبه ی علّی و حیثیت تعلیلی نسبت به رزق دارد، رزقی که مترتب بر تعایش است. منظور از رزق در آیه طبیعتا رزق بخور و نمیر نیست، چون رغد است.
♦ فرض سوم رابطه ی علّی بین اینها بر قرار است ولکن علی العکس، یعنی " یأتیها رزقها رغدا "علت امنیت است. اگر تعایش و همزیستی برقرار شد و در نتیجه وفور نعمت بود زمینه ی تنش و خشونت از بین می رود و لذا جامعه ی فقیر، جامعه ی مبتلای به تنش ها و اضطراب های خانوادگی و اختلالات در روابط است. یعنی جامعه ی فقیر است که مبتلا می شود به وضعیتی که امنیت و اطمینان در آن نباشد
♦ فرض چهارم یک رابطه ی علّی متقابل است، البته نه به صورتی که دور پیش بیاید، بلکه به صورت یک وضع جدلی الطرفین، یعنی برخورداری هر طرف از تأثیر و تأثر نسبت به طرف مقابل، یعنی هم امنیت موجب جلب دیگران برای معامله کردن بشود و هم وفور نعمت حاصل از ارتباطات، زمینه های فقر را از بین می برد. در نتیجه زمینه های رفع دغدغه ها و ایجاد امنیت را در پی دارد. فرض چهارم بر إیده و اندیشه ی تبادل پدیده ها و تأثیر و تأثر آنها قائم است. یافتن علت یا معلول تام در پدیده های اجتماعی ممکن نیست، بلکه فی ما بین اینها کنش و واکنش، تأثیر و تأثر متقابل و متکامل بر قرار است. امروزه در پدیده های اجتماعی این تاثیر و تاثر کاملا مشهود است. مثلا اقتصاد بر فرهنگ تاثیر می گذارد و فرهنگ روی اقتصاد اثر می گذارد. طبیعتا به صورت دوری هم نیست، چون پدیده ها مراحل مختلف دارند ممکن است یک مرحله تقدم دارد، مثلا مراحلی از اقتصاد تقدم دارد و آن قسمت بر فرهنگ تأثیر می گذارد، بعد طبیعت فرهنگ که بهبود یافت، بر اقتصاد اثر می گذارد و در ایجاد مرحله ی دیگری از اقتصاد نقش دارد. بعد اقتصاد که بهتر شد دوباره تأثیر می گذارد روی فرهنگ، یعنی یک حالت جدلی الطرفینی پیدا می کند و یک تأثیر و تأثر متقابل پیدا می شود و در نتیجه پدیده های اجتماعی در مسیر تکامل و هم افزایی و هم سازی نسبت به هم قرار می گیرند.
♦ فرض اول را نمی شود قبول کرد، امنیت از آسمان نمی بارد، امنیت با وضعیت معیشتی و وضعیت زندگی مردم کاملا ارتباط دارد. امنیت یک امر اجتماعی است. ممکن است خطری که مثلا برای یک منطقه پیش می آید از سوء ارتباط با مناطق هم جوار باشد. پس ما نمی توانیم فرض اول را قبول کنیم و بگوییم آیه می گوید اینها سه تا صفت داشتند. چون مسائل اجتماعی در هم تأثیر و تأثّر دارند و این مسئله امر محکمی است.
♦ فرض دوم هم که شما در حقیقت امنیت را یک امر متقدّم بر رزق و روزی و مستقل از این دو ببینید، مقبول نیست. ممکن است یک مراحلی از امنیت را انسان بتواند ایجاد کند اما امنیت پایدار که مقصود آیه هست را نمی تواند. "ءامنة " امر پایدار بوده و حالت اسم فاعلی دارد. یک بخش از امنیت جامعه، جنبه ی اقتصادی دارد، باید اقتصاد جامعه خوب باشد و مشکلات نباشد تا امنیت بر قرار شود. اینکه یکسره در تحلیل جنبه ی علّی بودن را بدهید به ءامنة و مطمئنة امر نا مقبولی است، چون بخش هایی از اطمینان، اطمینان اقتصادی است که اگر جامعه ای دچار فقر بشود گاهی سر از کفر در می آورد "کاد الفقر ان یکون کافرا" معلوم می شود این فرض که شما ءامنة و مطمئنة را علت بگیرید برای " یأتیها رزقها " قابل قبول نیست. بر عکس آن ،که فرض سوم است، نیز درست نمی باشد. چون جامعه ای که دچار نا امنی است رزق و ارتباط و تعایش به صورت کامل به آن سمت نمی آید.
♦ فرض چهارم قابل پذیرش و خالی از اشکال است. بویژه که اصل حاکم در پدیده های اجتماعی، یعنی تاثیر و تاثر پدیده ها از یکدیگر،آنرا تأیید می کند. این ارتباط را می توان بر اساس تحلیل جامعه شناختی بدست آورد. از طرف دیگربعضی از نصوص دینی ما به این ارتباط اشاره کرده اند. وقتی یک نص روایی ما، بین مقوله ی دین داری و اقتصاد، که ظاهرا بی ارتباطند، رابطه بر قرار می کند نشان می دهد که پدیده های اجتماعی با هم در ارتباطند. به هر صورت پدیده های اجتماعی چه بر اساس نصوص دینی و چه بر اساس تحلیل های جامعه شناختی روابط متقابلی دارد.
♦ فرض چهارم در حقیقت نشان می دهد که ما باید به سمت جامعه ای پیش برویم که آن جامعه وضع مطلوب برایش این است که این صفات را داشته باشد و این صفات بدون کنار گرفتن یکی در کنار دیگری و بدون آن اصل هم افزایی و بدون رعایت آن اصل متقابل شکل نمی گیرد. در نتیجه اگر بر اساس آیه، همزیستی را یک وضع مطلوب ببینیم، پس همزیستی متوقف بر امنیت و بر اطمینان و آرامش های اجتماعی است و بدون اینها نمی شود همزیستی بر قرار کرد، همینطور امنیت و آرامش هم بدون همزیستی برقرار نمی شود. این چنین وضع مطلوبی را ما می توانیم بر اساس نظریه ی اسلام به دست بیاوریم لذا اگر ادعا بشود یکی از اصول همزیستی دوری جستن از خشونت و دور ساختن جامعه ی اسلامی بزرگ، از تروریسم که امروزه مبتلا به آن است، این حرف بر اساس این آیه درست است.
♦ انسان عالم وقتی حرفی می زند پیش فرض های خود را دخالت می دهد و حرف ها انسجام دارد. انسان عالم وقتی حرف می زند روی حساب و منسجم است، پیش فرضهایش معلوم است. اگر سخن را از حکیم بگیریم می توانیم با تحقیق پیش فرضهایش را به دست بیاوریم. پس وقتی خدای حکیم اصول مربوط به جامعه ی مطلوب را می گوید و ما از قبل می دانیم که پیش فرض چنین وضعیتی باید در یکی از این مسیر ها تعریف و تفسیر شود. ما هم بر همین اساس تعریف و تفسیر می کنیم.