در حال بارگذاری ...

حجت الاسلام زائری، کارشناس فرهنگی و دینی گفت: راه‌حل حفظ برائت در عین حفظ وحدت این است که باورهای عقلانی و ایمانی و گرایش‌های درونی و قلبی و عاطفی را جایگزین رفتارهای ناشایست بیرونی کنیم.

خبرگزاری مهر ،

گروه دین و اندیشه: 

آنچه در خصوص موضوع فاطمیه و عزاداری برای حضرت صدیقه طاهره(س) مطرح است، چگونگی جمع بین موضوع وحدت و امر برائت است. یعنی ما چگونه می‌توانیم نقدهای علمی و تاریخی خود را در خصوص اتفاقات پس از رحلت پیامبر به طرف مقابل وارد کنیم در حالی که به موضوع وحدت نیز خدشه‌ای وارد نشود. برای این موضوع شناخت سیره اهل بیت و همچنین توجه به نقش و تاثیر هیئت‌های مذهبی در این خصوص مورد توجه است. لذا در مورد این موضوع با حجت الاسلام محمدرضا زائری، سردبیر ماهنامه خیمه و استاد دانشگاه به گفتگو نشستیم. متن زیر مشروح مصاحبه مهر با این کارشناس دینی است؛

*اجازه بدهید بحث را از اینجا آغاز کنیم، ما در ادبیات دینی‌مان یک مساله به نام تبری داریم، ضمن این‌که تعریفی از موضوع تبری ارائه می‌دهید بفرمایید که حرکت بین موضوع وحدت و بحث تبری باید به چه شکلی انجام گیرد و ما این تبری را باید به چه شکلی ابراز کنیم؟

باور ما این است که ولایت اساسی‌ترین رکن دین است. وقتی ولایت و اعتقاد به استمرار هدایت رسول اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) و اهل بیت را باور داشته باشیم، همزمان و به شکل کاملا طبیعی فاصله گرفتن از دشمنانشان بخشی از اعتقاد ما خواهد بود. مبنای دین ما و محور اعتقاد ما و اساس باور ما محبت اهل بیت و دل بستن به آن‌ها و تبعیت و اطاعت از آن‌هاست و دشمنی با دشمنان آن‌ها و فاصله گرفتن از آن‌ها و عدم تسلیم شدن در برابر دشمنان آن‌ها است. به این معنا برائت جستن بخشی از متن دین است نه یک چیز اضافه، تحمیلی و خارج از دین. انی سلم لمن سالکم و حرب لمن حاربکم، مبنای دینداری ماست.

فرصت زندگی من در دنیا برای این است که من تکلیف خود را باحق یا باطل مشخص کنم. بارزترین جلوه حق در دنیا امیرالمومنین(ع) است و بارزترین جلوه باطل در دنیا کسانی که در مقابل امیرالمومنین ایستادند. پس من اول باید تکلیفم را با حق و باطل مشخص کرده باشم. اگر این تکلیف مشخص نشده باشد زندگی من هیچ فایده‌ای نداشته است. «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میته جاهلیه»، آن وقت اگر من در هر لحظه‌ای از دنیا بروم بلاتکلیف از دنیا رفته‌ام چون تکلیف خودم را با حق و باطل روشن نکرده‌ام.

من فکر می‌کنم برای این‌که به جواب سوال شما برسیم باید به دو نکته توجه کرد؛ اولا موضوع برائت از اساس، قلبی است. اقتضائات و التزامات بیرونی بر اساس آن موضع قلبی است که شکل می‌گیرد. تا جائیکه موضع قلبی است بر اساس تربیت خانواده و انتقال باورها و اعتقادات در محیط‌های آموزشی و رشد و تربیت دینی در محافل مذهبی و امثال این‌ها بدون فحش و تنش و ناسزا گفتن و رفتارهای غیرعادی، باید شکل گیرد. اتفاقا می‌شود طوری تربیت کرد که بیشترین باور قلبی به برائت شکل بگیرد بدون هیچ تعارض، توهین و رفتار غیر عادی و غیر طبیعی.

ما فراوان داشتیم کسانی که فحش و ناسزا زیاد گفتند و در مجالس نهم ربیع فراوان شرکت کردند اما بعد از مقطعی به دلایلی عقایدشان زیر و رو شد و اصل دین را کنار گذاشتند و باورهایشان به باد رفته است.

از آن طرف کسانی را داریم که در این مجالس شرکت نمی‌کردند و هیچ وقت هم ناسزا نگفتند اما موضع کاملا عمیق قلبی و اعتقادی و جدی نسبت به دشمنان اهل بیت دارند. لذا نکته اول به نظر من این است که آن مساله قلبی را ما باید درست کنیم. آن هیچ تظاهر آزار دهنده و توهین آمیز و تنش‌زای بیرونی ندارد. بر اساس آن باور قلبی اقتضائاتی در بیرون به وجود می‌آید که من موضعم را نسبت به باطل و مظاهر باطل اعلام کنم. یکی از مظاهر بیرونی التزام به این برائت، آمریکا ستیزی و مقابله با استکبار جهانی است. شما کسانی را می‌بینید که از برائت حرف می‌زنند اما در التزام بیرونی و اقتضای عملی نه تنها با آمریکا مشکلی ندارند بلکه از آمریکا پول می‌گیرند برای این‌که از برائت حرف بزنند. این‌جا آن تعارض‌ها به وجود می‌آید.

راه‌حل حفظ برائت در عین حفظ وحدت به نظر من این است که تکیه‌ ما بر باورهای عقلانی و فهم عمیق ایمانی و تمرکز بر گرایش‌های درونی و قلبی و عاطفی جایگزین رفتارهای ناشایست و ناخوشایند بیرونی باشد. از آن طرف بیاموزیم و تمرین کنیم که چطور می‌توانیم موضعی که با عقلانیت و منطق و علم به آن رسیدیم بدون توهین و آزار دادن بیان کنیم. چون نکته‌ای که برای خود من مهم است این است که اگر ما ولایت امیرالمومنین(ع) را بر اساس یک حقیقت و یک اصالتی پذیرفتیم، پس باید بتوانیم آن را به شکل کاملا شفاف و صحیح و علمی تبیین کنیم. نیاز به داد زدن، فحش دادن و کتک‌کاری ندارد و نیازی نیست اگر کسی قبول نداشت من به صورتش چنگ بزنم.

*یعنی در عین حال که ما نقدهای علمی خودمان را به جریان مقابل امیرالمومنین(ع) ابراز می‌کنیم چه به لحاظ تاریخی و چه به لحاظ اعتقادی، به عصبیت‌های مذهبی دامن نزنیم. درست است؟

وحدت مورد نیاز ما، وحدت فعال است. در وحدت فعال شما از موضع خودتان کوتاه نمی‌آیید. ما در وحدت فعال تمایزهایمان را فراموش نمی‌کنیم. مواضع خود را فراموش نمی‌کنیم. مبانی خود را از یاد نمی‌بریم. در وحدت فعال اتفاقا ما روی آن‌ها تاکید می‌کنیم اما با رویکرد عقلانی و علمی.

همان طور که اهل بیت(ع) عمل کردند. الان شما به اهل بیت نگاه کنید می‌بینید در برهه‌های مختلف خیلی روی موضوع فدک تاکید داشتند. امام جعفر صادق(ع) و یا امام کاظم(ع) در هر موقعیتی که پیش می‌آمد مطالبه این موضوع را داشتند. در عین حال آن روایت برای شرکت در نماز جماعت اهل سنت و به عیادت آنها رفتن و ... را هم داریم.

حالا آن افراط و تفریطی که من عرض کردم در موضوع وحدت همین است. بعضی از دوستان ما خواسته و ناخواسته برای حفظ وحدت ترویج و تبیین و آموزش و تاکید بر مسائل معرفتی را فراموش می‌کنند. می‌بینید یک نوجوان یا جوان شیعه است و در یک خانواده متدین و مذهبی هم رشد کرده‌است اما هیچ حساسیت و توجهی به مساله ولایت ندارد. این به نظر من افراط است. یا در رسانه‌ها، کتاب‌های درسی و مبانی معرفتی ما هیچ تاکیدی روی این جانب نمی‌شود. این افراط است. تفریط هم از آن طرف، این است ‌که ما برای تبیین ولایت امیرالمومنین متوسل به برخوردها و رفتارهایی بشویم که نه تنها آن ولایت را تثبیت نمی‌کند بلکه تصویر ناخوشایندی از مکتب امیرالمومنین بروز می‌دهد.

سیره حضرت زهرا(س) Ø¯Ø±Ù…ÙˆØ§Ø Ù‡Ù‡ با دشمنراه حفظ وحدت در عین حفظ برائت 2

 

اگر کسی بخواهد از کروی بودن یا گردش کره‌ زمین و قانون جاذبه حرف بزند و بر سر شما فریاد بکشد و یا به صورت شما چنگ بیندازد یا به شما اهانت کند و یا با تنش و تعصب و عصبیت و رفتار غیر منطقی برخورد کند نه تنها موقعیت علمی خودش را تقویت نخواهد کرد بلکه دیگران را هم به شک می‌اندازد. برای این‌که دیگران خواهند گفت اگر موضع تو این‌قدر محکم و علمی است چرا بی‌تابی می‌کنی؟ از آن طرف اگر کسی مبانی علمی محکمی داشته باشد و آن‌ها را نادیده بگیرد، باز به آن حقایق علمی ظلم کرده است. لذا راهکار این امر برگشتن به فهم عمیق‌تر و عالمانه‌تر و تبیین عقلانی‌تر و علمی‌تر موضوع به جای رفتارهای بیرونی ناشایست و ناخوشایند است.

*آیا بحث وحدتی که مطرح می‌شود بر اساس یک روش اجتهادی است که بر اساس احکام ثانویه بتوانیم یک سری از بحث‌ها  را نادیده بگیریم و یا بحث استراتژی و ضرورت است؟ در روایات ما تصریحاتی در خصوص سب و لعن وجود دارد، چطور باید با این مسئله مواجه شد؟ آیا با احکام ثانوی باید با این روایات برخورد کرد؟

واقعیت این است که موضوع وحدت یک مساله کاملا اجتهادی جدی است اما نه به معنای حکم ثانوی. به دلیل این‌که حکم اولیه ما وحدت است. یعنی یک مساله از سر اضطرار و اجبار نیست. موضع ما در مورد وحدت، حفظ ارتباط و جایگاهمان در رابطه با برادران مسلمان و اجزای امت اسلامی است. در مورد روایاتی که به صراحت مثلا به موضوع سب و لعن اشاره دارد، باید گفت طبیعتا در همه‌ موضوعات روایات متعارض به این شکل داریم. اولا تشخیص فقیه و مجتهد و حاکم شرع و ولی فقیه و امام جامعه اسلامی ملاک است. ثانیا بسیاری از این روایات محل تامل است. ما اگر بخواهیم صرف وجود یک روایت را مبنا قرار دهیم، روایات متعدد متناقض داریم که بسیاری از آن‌ها در خیلی از مسائل دیگر هم خلل وارد می‌کند.

بسیاری از احکام ضروری ما را بعضی روایات زیر سوال می‌برد. بعد بررسی می‌کنیم روایت اصلا سندیت ندارد یا مجعول است و یا از اسرائیلیات است یا روایاتی است که دشمنان اهل بیت ایجاد کردند. در مورد روایات ما این وضعیت وجود دارد. در یک بازه زمانی چند صدساله روایاتی منتشر و منتقل و دست‌به‌دست شده است و سینه‌به‌سینه نقل شده است و بعد روی کاغذ آمده است، خیلی از این‌ها مشکل دارد و غلط است. خیلی از این‌ها در موقعیت‌های خاص بوده است و تفسیر دارد و یا برداشت‌های شخصی ناقلین روایات بوده است. در خیلی از موارد اهل بیت عمدا چیزهایی می‌گفتند به‌خاطر این‌که جاسوسی روایت را نقل می‌کرده است.

حدیثی داریم که امام صادق(ع) که سه جور وضو را به سه نفر در فاصله کوتاهی آموزش دادند. کسی که در محضر حضرت نشسته بود و این صحنه‌ها را می‌دید بعد از این‌که نفر سوم رفت با تعجب از حضرت پرسید آقا در این فاصله کوتاه سه نفر مراجعه کردند و شما یک حکم ثابت را به هر کدام یک‌جور آموزش دادید؟ حضرت گفتند یکی از این‌ها از یاران وفادار ما بود و حکم شرعی را به او گفتیم، یکی از دوستان ما بود و جایی زندگی می‌کرد که اگر غیر از این عمل می‌کرد جانش در خطر قرار می‌گرفت پس جور دیگر به او گفتیم که برو از عالم محل خود سوال کن. نفر سوم جاسوسی بود که از طرف حکومت آمده بود و می‌خواست از زیر زبان ما حرفی بکشد و بعدا دردسر و مشکل ایجاد کند عمدا به او طور دیگر گفتیم.

می‌خواهم عرض کنم نکته‌ اول این است که باید دید آن روایات چه روایاتی هستند و ثانیا برخی از این روایات برای مخاطبان خاص بودند. بسیاری از روایات ما برای مخاطبی گفته شده است که درک و فهم خاصی از آن روایت داشته است و آن را برای دیگران حتی مجاز نمی‌دانستند که نقل شود. آن چیزی که پیامبر یا امیرالمومنین به سلمان می‌گفتند همان را به ابوذر نمی‌گفتند. ما در بسیاری از روایات تاکید داریم که خدا لعنت کند کسی که اسرار ما را برای دیگران بیان کند. بعد تشریح می‌کنند و می‌گویند حرف را به اندازه سطح درک و فهم مخاطب بیان کنید. برای این‌که اگر مخاطب درک درستی پیدا نکند مشکل درست می‌کند.

*نقدهای علمی و انتقادات چطور باید بیان شود که به موضوع وحدت خدشه‌ای وارد نشود؟

یکی از حرف‌های اصلی من در این نقطه این است. ببینید مراعات مخاطب، معنایش حرف نزدن نیست. معنایش این است که چطور حرف بزنیم. خیلی از حرف‌ها را شما می‌توانید بزنید و منظورتان را هم اگر حرفه‌ای باشید برسانید. در عالم رسانه می‌توان هر حرفی را زد منتهی کسی که حرفه‌ای باشد یاد می‌گیرد که همان حرف را چطور بزند که دچار سانسور، حساسیت‌های حقوقی، تشنجات و اضطرابات نشود. همان حرف ساده را می‌شود طوری زد که تشنج و مشکل درست کند.

ما بیشترین و شدیدترین گلایه‌های خودمان حتی در داخل خانواده را می‌توانیم طوری به همسرمان منتقل کنیم که به هیچ وجه آزرده نشود. مثالی که معمولا  این‌جا زده می‌شود همان قصه‌ تعبیر خواب پادشاهی است که خواب دیده بود دندان‌هایش یکی‌یکی می‌ریزند. اولین کسی که برای تعبیر خواب به دربار آمده بود عذرخواهی کرد و امان خواست و گفت قربان تعبیر این خواب خیلی بد و سیاه و نگران‌کننده و تاریک است و تعبیرش این است که شما عزیزانتان را یکی‌یکی از دست می‌دهید. پادشاه دستور داد گردنش را بزنند. نفر بعدی را که دعوت کردند از سرنوشت او عبرت گرفت. همین خواب را تعبیر کرد اما به پادشاه مژده داد که بسیاربسیار خواب خوبی دیدید. پادشاه تعجب کرد و پرسید تعبیرش چیست؟ پاسخ داد تعبیرش این است که عمر شما از همه‌ عزیزانتان درازتر و طولانی‌تر است. پادشاه نه تنها گردن او را نزد بلکه به او صله و هدایا و جوایز فراوان داد. هر دو یک معنی دارد و هر دو یک موضوع است اما زاویه دید و نوع‌بیان و تعبیر متفاوت است.

اتفاقا من معتقدم در ماجرای وحدت هیچ دلیلی وجود ندارد که ما مواضع خود را فراموش کنیم. تجربه‌ای در وحدت وجود داشت که امثال مرحوم فضل‌الله در لبنان داشتند و سعی کردند با کمرنگ کردن برخی از باورها یا مسائل اعتقادی، تاریخی و یا حساسیت‌های مذهبی راه را برای وحدت هموار کنند. به نظرم این تجربه موفقی نبود. در همان حال ما تجربه‌ای را از امام راحل و رهبر معظم انقلاب و یا از آیت‌الله سیستانی داریم که با همان شدت بلکه بیشتر از وحدت حرف می‌زنند اما چیزی را حذف نمی‌کنند و نادیده نمی‌گیرند و انکار نمی‌کنند بلکه تلاش می‌کنند با حفظ آن تمایزها زمینه‌ وحدت را فراهم کنند.

گاهی درباره حساس‌ترین موضوعی که در مورد وحدت مطرح می‌شود، بحث حمله به بیت وحی و آتش زدن در خانه امیرالمومنین و جسارت‌هایی است که به محضر صدیقه کبری(س) شده است. من بارها با برخی از دوستان اهل سنت و یا کسانی که در این موضوع حساس بودند صحبت کردم و با یک ادبیات بسیار منطقی و نرم استنادات تاریخی و برخی شواهد را از اهل سنت مثال آوردم و نمونه‌هایی مثل شعر معروف حافظ‌ ابراهیم که به اسم شاعرالنیل معروف و مشهور است و یکی از شعرای بزرگ مصر و اهل سنت است ذکر کردم که شعر معروفی دارد «وقولة لعلی قالها عمر أکرم/ بسامعها أعظم بملقیها/ حرقت دارک لا أبقی علیک بها/ إن لم تبایع وبنت المصطفى فیها» که اشاره به حمله به خانه امیرالمومنین دارد.

این شاعر اهل سنت، شاعر مشهور شعر مشهوری است که در آن آخر مخاطب به این جا می‌رسد که اگر چنین اتفاقی افتاده باشد جنایت بسیار بزرگ و اتفاق بسیار ناگواری است و ما برائت می‌جوییم. اتفاقا آن مخاطب می‌گوید ما نمی‌پذیریم برای این‌که باورمان نمی‌شود این‌چنین اتفاقی بیفتد. یعنی با ادبیاتی می‌توان مخاطب را به جایی رساند که بگوید اگر چنین اتفاقی افتاده باشد بسیاربسیار قابل انزجار و قابل برائت جستن است. بدون این‌که حساسیتی به وجود بیاید و بدون این‌که تنش ایجاد کنیم.

نکته مهمی که به عنوان نکته کلیدی این‌جا وجود دارد این است که باید تلاش کرد تا بین مسلمان اهل سنت امروز و کسانی که این کارها را کردند در ۱۴۰۰ سال پیش فاصله بیندازیم نه این‌که آن‌ها را به هم وصل کنیم. یعنی تلاش و راهبرد ما باید این باشد که کاملا هوشمندانه به مخاطب مسلمان امروز بگوییم آن کاری که دیگران روزی کردند به تو ربطی ندارد. موضع تو باید برائت جستن از آن کارها باشد و او خواهد پذیرفت. موضع تو باید احترام و ارادت به اهل بیت پیامبر باشد و او خواهد پذیرفت.

ما ز محبان علی یا عمر هیچ نگوییم زخیر و ز شر/ حشر محبان علی با علی حشر محبان عمر با عمر. این منطق و ادبیات هیچ تنشی ایجاد نمی‌کند. ای برادر مسلمان من!، امروز اگر فاطمه زهرا در خانه‌ای باشد آیا تو در و دیوار آن خانه را نخواهی بوسید و خاک آن کوچه را به چشم نخواهی کشید؟ جواب آن مسلمان قطعا مثبت است. ما باید روی این نکته تمرکز کنیم و باید با این مسیر آن مخاطب را به جایی برسانیم که بگوید اگر چنین اتفاقی افتاده باشد، بزرگترین جنایت تاریخ است. اما ممکن است طوری با او برخورد کنیم به خاطر محبت و دوستی خودمان که نه تنها خدمت نیست بلکه خیانت است. آن‌وقت در این صورت به تعبیری که جامی دارد که می‌گوید: «گویند که جامیا چه مذهب داری؟ صدشکر که سگ‌سنی و خرشیعه نیم».

این‌جا سگ‌سنی و خرشیعه بودن فرقی ندارد. چون سگ‌سنی می‌شود داعشی که با رفتار خودش دارد اسلام را بدنام و نابود می‌کند و خرشیعه هم شیعه انگلیسی می‌شود که با رفتار خودش، اسلام را نابود می‌‌کند. هر دو تبدیل به دو لبه قیچی می‌شوند. من باید تلاش کنم که وضعیت مسلمان امروز را که اتفاقا درگیر محرومیت‌‌ها و بدبختی‌ها و توطئه‌های دشمن است و بیشترین آسیب را از جهت استکبار جهانی و غرب متحمل می‌شود، فهم کنم. هرجا را نگاه کنید بیشترین آسیب و خطر متوجه همین مسلمانی است که اتفاقا از مسائل اصلی دین خودش آگاهی ندارد. ما باید هوشمندانه طوری رفتار کنیم که این فرصت‌ها را استفاده کنیم و این موقعیت‌ها را به یک ظرفیت برای اهداف امیرالمومنین که همان مکتب رسول‌الله است تبدیل کنیم.

*یکی از راه‌هایی که برای فهم موضوع وحدت و تبری داریم این است که یک روش‌شناسی از سیره اهل بیت کنیم. می‌خواهم چون بحث فاطمیه است، روش‌شناسی سیره حضرت صدیقه طاهره در مواجهه با دشمن را برای ما تحلیل فرمایید.

سه ویژگی در سیره حضرت زهرا(س) در مواجهه با دشمن و در رفتارشان مشاهده می ‌شود. نکته‌ اول اصرار و ایستادگی بر حق است. حضرت به هیچ وجه کوتاه نمی‌آیند و بر موضع حق اصرار می کنند. ایشان به هیچ وجه مسالمه و سازش نمی‌کنند و از حق دست نمی‌کشند و تا پای جانشان بر سر موضع خودشان به طور جدی ایستادند. این چیزی است که در سیره حضرت کاملا قابل مشاهده است.

نکته‌ دوم روشنگری و آگاهی‌بخشی است. در بدترین شرایط حضرت زهرا(س) که شاید وجود قدسی حضرت حتی برای سخن گفتن هم راحت نیستند و در بستر افتادند و درد شدید و آزردگی بسیار زیاد دارند در آن شرایط وقتی زن‌های مدینه خدمت حضرت می‌رسند حضرت شروع به یک خطبه‌ غرا و مفصل می‌کنند، برای این‌که زن‌های مدینه را نسبت به مساله آگاه و توجیه کنند. « اَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عائِفَةً لِدُنْیا کُنَّ، قالِیَةً لِرِجالِکُنَّ» یعنی اتفاقا حضرت از فرصت استفاده می‌کنند و به بیان حقایق می‌پردازند. در خطبه فدکیه دقیقا همین‌طور است. در آن شرایط سخت حضرت به مسجد می‌روند و پرده‌ای می‌زنند و شروع می‌کنند با یک شکل بسیار صریح و علنی و غرا از ولایت امیرالمومنین و مظلومیت خودشان صحبت می‌کنند. یا شب‌ها حسنین را برمی‌دارند و به در خانه‌ انصار و مهاجر می‌روند برای این‌که نسبت به حق مطالبه کنند.

نکته‌ سوم این‌که در این دو رویکرد کاملا تابع ولایت هستند. حضرت زهرا(س) سر خود وارد این ماجرا نمی‌شوند. کاملا تابع ولی هستند. آن جایی که حضرت حرکت می‌کنند به سمت مرقد مطهر پیامبر و مسجد پیامبر تا دشمنان را نفرین کنند، وقتی امیرالمومنین مطلع می‌شوند و سلمان را می‌فرستند به محض این‌که سلمان پیغام امیرالمومنین را خدمت صدیقه طاهره(س) ابلاغ می‌کند و حضرت مطلع می‌شوند که امیرالمومنین دستور به بازگشت داده است، بلافاصله برمی‌گردند و می‌گویند من مطیع امر تو هستم. اعتقاد ما طبق تعبیری که در دعا می‌گوییم این است که «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ» مبنای ما این است که جلوتر رفتن از امیرالمومنین گمراهی است و عقب‌تر رفتن هم گمراهی است. آن چیزی که از ما خواستند التزام و همراهی و اطاعت محض کردن است.

 




نظرات کاربران