در حال بارگذاری ...

این هم از خطاب قرآنی! آیا مومنانی که در آیه مخاطب قرار گرفته اند همه شان در صلح و آشتی داخل شدند، یا از همگی از آن خارج شده اند؟! اما در سایه وجود این آیه دوری و جدایی حیرت انگیز در طول تاریخ طولانی و ادامه دار از کشمکش ها و درگیری ها و جنگ های بین مسلمین چگونه به وجود آمده است؟ انگار این آیه وجود ندارد و اثری از آن نیست.

 استاد زکی المیلاد

ترجمه: ابوالقاسم جعفری

 

از بین آیات قرآن از نظر بیان و دلالت و شمولیت نظریه صلح و آشتی، بیش از همه این قول خداوند است که می فرماید : «اى کسانى که ایمان آورده ‏اید همگى در صلح و آشتى درآیید! و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید که او دشمن آشکار شماست» (سوره بقره آیه 208) . به همین خاطر این آیه بیش از آیات دیگر در هنگام سخن گفتن از «نظریه صلح و آشتی در اسلام» و هنگام بحث از «استنباط نظریه صلح و آشتی در قرآن کریم» استعمال می شود و رواج دارد. این موضوع، اعمال نظر، بررسی و ملاحظه در این آیه را اقتضا دارد تا با زمینه های دلالت آن آشنایی صورت گیرد.   

 

در این چهارچوب نگاه به این آیه از دو جهت ممکن است: جهت ترکیبی با هدف شناخت حکمت عامی که از این آیه استفاده می شود و جهت تفکیکی یا تجزیه ای با هدف کشف عناصر و تشکیل دهنده های این آیه، و شناخت پیوند بین این عناصر و تشکیل دهندگان.

درباره جهت اول؛ از نظر ترکیبی در این آیه می توان گفت که حکمت عامی که از آن استفاده می شود همان بیان قاعده صلح و تاکید بر این است که صلح در پیوندهای بین منتسبین به دایره ایمان به خداوند اصل است. اصلی که بر غیرش مقدم است، ضد و نقیض خود را نفی می کند و موجب احراز مقدمات و به دست آوردن همه آنچه در این مسیر واقع می شود است. پس تصور پیوندهایی بین منتسبین به این دایره ایمانی، بدون این اصل ممکن نیست و یا دور از ذهن است.

پیرامون جهت تفکیکی یا تجزیه ای پ، می توان عناصر و تشکیل دهنده های پیش رو را نشان داد:

اول: این آیه آمد و پیوند بین ایمان و صلح را بیان کرد، در حالی که روی صحبش با مومنین است ( ای کسانی که ایمان آورده اید). این مطلب یعنی تنبه نسبت به پیوند بین ایمان و صلح، و ملاحظه آن، و مورد تفکر و نظر قرار دادنش، ضروری است. که موثر بودن عامل ایمان برای داخل شدن در صلح را می رساند. شایسته است که انگیزه و حامی و راه رسیدن به صلح ایمان باشد. پس در واقع و در اصل، ایمان به صلح  و آشتی می رساند نه به درگیری و مقابله، و نه به هرچه در مقابل صلح واقع می شود. همانگونه که پیوندهای این چنینی، این را می رساند که مومنین و منتسبین به دایره ایمان، نزدیکتر از همه مردم به صلح و داخل شدن در صلح و آشتی به صورت همگانی، هستند.

دوم: خطاب در این آیه با صیغه جمع آمده، پس خطاب به جماعت است نه به فرد، بدین معنا که خطاب تعلق به مفهوم جماعت دارد. این کار به دو جهت صورت گرفته است، یک جهت به عنوان «صلح» تعلق دارد و جهت دیگر به عنوان «جماعت».

آنچه که متعلق به عنوان صلح است معین می کند که صلح نمایانگر یک نیاز اجتماعی است که متعلق به نیاز جمع می شود نه نیاز فرد. و آنچه متعلق به عنوان جماعت است معین می کند که این جماعت همان کسانی هستند که علاقه مند و مسئول بررسی صلح اثباتا و ثبوتا هستند. اثباتا از لحاظ اصل و مبدا و ثبوتا از لحاظ فعل و عمل.

سوم: خطاب در آیه مشخصا با صیغه فعل و فعل امر نیز آمده است. اینجا از جهتی امر به همه مومنین به داخل شدن در صلح، به مثابه یک تکلیف همگانی است که ملاحظه و توجه به آن برای آگاهی جامعه، شایسته است. و از جهت دیگر فعلی که محدود و منحصر در زمان و مکان مشخصی نیست و در همه زمان ها و مکان ها استمرار دارد و در سایه وجود انسانیت، مستمر، مطلوب و بدون توقف و انتها باقی خواهد ماند، شایسته است صفتی را در برگیرد.

چهارم: مفسران قدیم و جدید در هنگام برخورد با کلمه «همگی» درنگ کرده اند. اینجا برخی آن را به « کسانی که ایمان آوردند »، و برخی به «صلح و آشتی » برمی گردانند. کسی که به « کسانی که ایمان آوردند » برگردانده مراد وی این است که داخل شدن در صلح و آشتی تکلیف همه مومنین است. یعنی همه مومنین به گونه ای که مانع و ممنوعیتی برای هیچ کس نیست. پس اینکه گروهی از مومنین داخل در صلح بشوند و گروهی داخل نشود صحیح نیست و در مقام عمل نیز صلح با داخل شدن گروهی بدون گروه های دیگر محقق نمی شود.

و کسی که به «صلح و آشتی» برمی گرداند این را اراده کرده است که صلحی که در آیه هدف و مطلوب است همان صلح به معنای مطلق و عامی است که به همه ابعاد و فرصتها تعلق دارد و همه آن ها را شامل می شود، و معنای مقید و خاصی که صلح را در مقابل جنگ یا تجاوز قرار می دهد نیست.

شاید در آیه مقصود معنای اول باشد، زیرا خطاب در آیه با صیغه نداء و نسبت به همه مومنین آمده است، اما معنای دوم از جهت اطلاق و عدم تقیید در دعوت به صلح و آشتی تحقق پیدا می کند.

پنجم: شناخت راه داخل شدن در صلح کافی نیست، بلکه باید راه مقابل مانع داخل شدن در صلح را شناخت. اینجاست که آیه کریمه ما را به دوری از دنبال کردن گام های شیطان آگاهی می دهد (و گامهاى شیطان را دنبال مکنید که او براى شما دشمنى آشکار است)، و استعمال دو کلمه پیروی کردن و گام ها  در آیه اشاره دارد که این کار صفت این راه است پس کسی که گام های شیطان را دنبال کند راهی در مقابل داخل شدن در صلح را طی می کند.

این دلالت اولی است که دوری ابتدایی از این راه را می رساند، دلالت دومی نیز وجود دارد که دوری ثانوی با هدف حمایت و حفظ صلح را می رساند پس بعد از داخل شدن در صلح نیاز شدیدی به حمایت و نگهداری آن از یک جهت، و تثبیت و بزرگ داشت آن از جهت دیگر دارد، اینجاست که آیه ما را به دوری از دنبال کردن گام های شیطان آگاهی می دهد.  

علاه بر این اشاره به گام های شیطان، دلالت بر تاثیر به سزای عامل داخلی در انتخاب راه داخل شدن در صلح، و ثابت ماندن بر این راه دارد.

این هم از خطاب قرآنی! آیا مومنانی که در آیه مخاطب قرار گرفته اند همه شان در صلح و آشتی داخل شدند، یا از همگی از آن خارج شده اند؟!

اما در سایه وجود این آیه دوری و جدایی حیرت انگیز در طول تاریخ طولانی و ادامه دار از کشمکش ها و درگیری ها و جنگ های بین مسلمین چگونه به وجود آمده است؟ انگار این آیه وجود ندارد و اثری از آن نیست.

 در این زمان هرکس این آیه را بشناسد توقع می رود بنابر تقدیر، کشمکش و درگیری بین مسلمانان وجود نداشته باشد. دیگر بس است. بلکه ممکن نیست مانند این جنگ ها و نزاع ها بوجود آید. اما واقعیت امروز و گذشته از جدایی ظاهری حکایت می کند ، ظاهری که جهان اسلام و مسلمین را طوری نشان می دهد که در آن، جهان اسلام بیشتر از جوامع دیگر مبتلا به درگیری ها و جنگ هاست.

این موضوعی است که جدایی بی پایان را در دایره دقت و تفکر قرار می دهد!




نظرات کاربران