زندانی مجاهد آقای شیخ حسن مشیمع
تاریخ بازداشت: 17/3/2011– محکومیت:25 سال
شیخ حسن مشیمع، دبیر کل جنبش حقوق و آزادی «حق» و معاون پیشین دبیر کل جمعیت اسلامی وفاق ملی.
این استاد مجاهد پس از تخریب میدان لولؤ در تاریخ 17/3/2011، در منزل خود واقع در جد حفص دستگیر شد. شیخ حسن مشیمع متولد 1948، مدرس زبان انگلیسی، پس از اینکه به خاطر فعالیت¬های سیاسی¬اش در حوادث بحرین بازداشت شد در نیمه دهه 90مجبور به بازنشستگی شد. .
پس از آزادی اش از زندان، به یکی از شاخص ترین رهبران مخالف شیعی در بحرین تبدیل گشت.ایشان از کسانی بود که خواهان قرار گرفتن کشورش تحت قیمومیت وحمایت بین المللی شورای امنیت سازمان ملل است.
معروفیت و شناخته شدن او پس از انتفاضه دهه نود میلادی پدیدار شد؛ زیرا او در فرایندهای دینی و سیاسی بحرین فعالیت داشت و از بارزترین رهبران معترضی بود که با همراهی علامه شیخ عبدالامیر جمری در دسامبر 1994 صورت گرفت.
* اولین دستگیری او: در میان انتفاضه 1994، دوبار بازداشت شد. اول در مارس 1995 بود که آزادی او پس از گفت و گوهایی با رژیم بحرین در سپتامبر همان سال انجام شد.
* بازداشت دوم او: این بازداشت در ژانویه 1996 پس از شکست مذاکرات انجام شد و آزادی او در فوریه 2001 صورت گرفت یعنی وقتی که میثاق نامه میهنی امضاء شد. پس از وعده¬هایی که دولت بحرین در مورد بررسی مطالبات مخالفین به آنها داد، این امر انگیزه¬ای برای موافقت مردم با امضاء این میثاق نامه شد.
* بازداشت سوم: در فوریه 2007 بار دیگر بازداشت شد و پس از یک روز آزاد گشت.
* بازداشت چهارم: در 26 ژانویه 2009 بار دیگر به اتهام دامن زدن به دشمنی¬ها با حکومت بحرین و تلاش برای کودتا علیه رژیم بازداشت شد، و در آوریل 2009 به همراه شیخ محمد حبیب مقداد، آزاد گشت.
* بازداشت پنجم: در میانه انقلاب 14 فوریه 2011 بار دیگر به همراه اکثر رهبران مخالفین، بازداشت شد.
او در سال 2005 پس ار آزادی از سومین بازداشت، به همراه مجموعه¬ای از دوستان خود در جمعیت اسلامی وفاق ملی، جنبش «حق» را تاسیس نمود. او از سال 2001 عهده¬دار پست نائب رئیسی آن بود. تا اینکه به خاطر رویکرد این جنبش در ثبت نام کردن در قانون جمعیت¬ها از آن خارج شد. حسن مشیمع و افراد نزدیک به او در میان مخالفین، این کار را باعث محدود شدن حوزه عمل خود می¬دانستند بنابراین اقدام جدید این جنبش را در انتخابات مجلس در نوامبر 2006 تحریم نمودند.
شیخ مشیمع به صورت غیابی در سال 2010 به همراه 25 نفر دیگر محاکم شد، اتهام انها این بود که برای سرنگونی رژیم حاکم تلاش می¬کنند، اما پس از انقلاب 14 فوریه، در روز شنبه 26/3/2011 به بحرین بازگشت. در این دادگاه غیابی او به حبس أبد محکوم شد و همچنان در زندان مرکزی در بازداشت به سر می¬برد.
زندانی مجاهد آقای شیخ سعید النوری
تاریخ بازداشت 17/3/2011 – محکومیت: 25 سال.
شیخ سعید النوری رئیس سابق جمعیت بیداری ، عالم دینی مجاهد، عضو پایه¬گذار در جریان وفای اسلامی از شهر عالی، در تاریخ 17/3/2011 بازداشت شد، و این در حالی بود که تنها یک ماه از آزادی او نمی¬گذشت.
آقای شیخ نوری کرسی¬¬های دانشگاه بحرین را در اوایل دهه نود ترک کرد. چهره استاد شهید مرتضی مطهری در تمام واژگان او قابل مشاهده بود؛ آرزوی او این بود که بیداری دینی و تصحیح باورهای نادرست، صورت پذیرد. او تجربیات بسیاری اندوخته بود و به صورت موقت از کسوت خود به عنوان یک رجل دینی خارج شد. سپس مجددا به این کسوت بازگشت تا جایگاه متمایز خود را در عرصه¬ی سخنرانی¬های دینی و محلی باز یابد. او با سخنرانی¬های نقادانه و کوبنده¬ای داشت، به چهره¬ای شاخص تبدیل شد. عامه مردم او را به عنوان سخنوری توانا و آشنا به فرهنگ اسلامی می-شناختند و نیز فردی که تلاش می¬کند تا مشکلات زمانه خود و خواسته¬های آن را بشناساند. همه این ها زیر مجموعه شخصیت یک رجل دینی خردورز است. حضور دوباره او بعد از دوری از جمعیت بیداری اسلامی، گرامی داشته شد
استاد عبدالواحد شهابی از او خواست که از لاک خود بیرون آید. او تکلیف خود را انجام داد و مدیریت را ترک نمود. پس از آن از جمعیت از او خواست که با قدرت بین مردم ظاهر شود و دو دهه غیبت را جبران نماید. استاد عبدالوهاب حسین برای این ماموریت، فردی مناسب بود. وجود شیخ سعید النوری معاون عبدالوهاب، دو هدف مهم را محقق کرد: کاهش خروج ناگهانی و غیر منتظره استاد عبدالوهاب از مدیریت جمعیت و انتقال آسان ریاست و بدنه به شیخ نوری.
جمعیت بیداری فقدان سخنرانی های او را دریافت و جریان¬های پر دامنه¬ای را برای سبک فکری و اجتماعی که برای آن مد نظر داشت، فراهم اورد او با سربلندی از این چالش یا تکلیف بیرون امد. و سپس برای سفر به ایران، استعفا داد تا تحصیلات خود را ادامه دهد. او چند سال در ایران ماند، همانگونه که خود توقع داشت در ایران درخشید. سپس به صورت ناگهانی تصمیم به بازگشت گرفت. نوری بازگشت تا در جریان دشواری¬های معادلات سیاسی باشد. جایگاه طبیعی او واضح بود: مشارکت در رهبری جریان وفاء.
نوری همچون عبدالوهاب برایش مهم بود که اندیشه سیاسی را در منظومه¬ای کامل از بیداری اجتماعی، فهم دینی و مدیریت توانا بنیان¬گزاری نماید. شیخ نوری به صورت فعال در پایه¬گزاری جریان وفاء سهیم بود و آن زمانی بود که استاد عبدالوهاب به تاسیس جریان وفای اسلامی به همراه علما و فعالان شاخص و نخبه اقدام نمود.
تجربه زندان پیش از فوریه 2011 که تجربه اول بازداشت برای او بود، تجربه¬ای دشوار و آزمونی برای اراده او تلقی می¬شد که مثل همیشه از ان سربلند بیرون آمد. او هنوز از اندیشه¬ها و مواضع خود عدول نکرده است و به شکلی فعال در باروری انقلاب 14 فوریه پس از آزادی اش از زندان، نقش داشت. او در زندان کنونی خود صبر پیشه می¬کند و افکار خود را که خالی از تحجر و تقلید است¬، دنبال می¬نماید.
زندانی مجاهد استاد عبدالوهاب حسین
– تاریخ بازداشت: 17/3/2011 – محکومیت: 25 سال.
استاد عبدالوهاب حسین علی احمد اسماعیل، در اکتوبر 1954 متولد شد. از دانشگاه کویت در سال 1977 با مدرک لیسانس فلسفه و جامعه¬شناسی فارغ التحصیل گردید. او فعال سیاسی– اسلامی است؛ فعالیت¬های دینی او شامل امامت جماعت و ارائه دروس و کنفرانس¬های دینی و تالیف و نویسندگی است.
از جمله فعالیت های سیاسی و خیزشی او شامل :
* یکی از اعضای کمیته دادخواهی ملت در سال 1992.
* یکی از اعضای کمیته اقدام (اصحاب المبادره) در سال 1995.
* مشارکت در تاسیس جمعیت اسلامی وفاق ملی در 6 ژوئن 2001.
* ریاست کمیته تدارکاتی «وفاق» بین 25 سپتامر و 7 نوامبر 2001.
* سرکردگی جمعیت بیداری اسلامی بین اواسط سال 2002 تا ابتدای سال 2003 نزدیک به یک سال.
* او برخی اقدامات را برای یکپارچگی تلاش¬های مخالفین انجام داد و نظریه تکامل را مطرح کرد و پیشنهاد کنفرانسی را داد که در آن جناح¬های مخالف گردهم آیند.
* او در جریان وفای اسلامی را در سال 2009 بنیان نهاد و سخنگوی رسمی این جریان بود.
* او نقش بسیار مهمی در طغیان انقلاب 14 فوریه داشت. وی به علت مواضع سیاسی¬اش سه بار به زندان افکنده شد و به خاطر اینکه تحت قانون امنیت دولت بحرین قرار داشت، مورد محاکمه قرار نگرفت.
* بازداشت اول او: به مدت نزدیک 6 ماه از 17 مارس 1995 تا 10 سپتامبر 1995 بازداشت شد، تا اینکه قرار شد همراه اعضاء کمیته اقدام در سایه توافق با حکومت آزاد شود، اما رژیم این توافق را پیش از نهایی شدن آن، رد کرد؛ بنابراین بحران از سرگرفته شد.
* بازداشت دوم: به مدت 5سال بازداشت شد. او در این مدت یعنی از تاریخ 14 ژانویه 1996 تا دوشنبه 5 فوریه 2001 در زندان انفرادی به سر می¬برد، تا اینکه حکم آزادی او از دادگاه تجدید نظر (دیوان عالی کشور) در تاریخ 17 نوامبر 2000 گرفته شد زیرا بازداشت او حتی برخلاف قانون امنیت دولتی بود. البته حکومت، حکم را زمانی اجرا کرد که سایر زندانیان سیاسی را هم آزاد نمود.
* بازداشت سوم: برای بار سوم در 17 مارس 2011 بازداشت شد، این امر پس از آن صورت گرفت که ارتش اشغالگر سعودی وارد عمل شد و انقلاب 14 فوریه را سرکوب نمود. همچنین سایر اعضای «پیمان مشترک برای جمهوریت» را در دادگاه¬های نظامی محاکمه نمود و برای او حبس ابد صادر شد. استاد حسین عبدالوهاب به شکنجه شدید داخل زندان به خاطر مواضع تند سیاسی خود، اعتراض نمود. استاد در زندان با یک مسئول حکومتی مواجه شد که او را به کوتاه آمدن از خواسته-های خود در برپا کردن حکومت جمهوری فرا می¬خواند. او در مود درخواست حکومت جمهوری گفته بود: «موضوع جمهوریت برپایه یک دیدگاه سیاسی وسیله¬ای است برای تغییر مسالمت آمیز مبتنی بر مرجعیت اراده ملی. کاربرد زور و خشونت برای تحقق جمهوریت جایز نیست، همچنان که این پیمان به استفاده از خشونت، فرا نمی¬خواند، بلکه خشونت اصالتا از طرف مردم صورت نمی¬گیرد و تنها کسی که از خشونت بهره می¬برد همان رژیم حاکم است.
زندانی مجاهد جناب شیخ عبدالهادی المخوضر
تاریخ بازداشت: 17/3/2011 – محکومیت: 15سال.
آقای شیخ عبدالهادی عبدا... مهدی حسن المخوضر، عالم فاضل دینی، عضو پایه¬گذار جریان وفای اسلامی از منطقه سنابس است. پس از اخذ مدرک دیپلم عمومی به نجف اشرف مهاجرت کرد تا تحصیل کند. سپس در دهه نود بازگشت تا تحقیقات خود را در حوزه شیخ عبدالامیر جمری به اتمام برساند. او ادیب و شاعر بود در چندین مسابقه شرکت کرد و به جایزه رتبه اول در شعر در سطح خلیج فارس دست یافت. دیوان شعر او چاپ شده است. او اقدام به تاسیس یک مرکز انتشاراتی در دهه نود نمود و یک انتشارات دیگر در سال 2003 ایجاد کرد. او فعالیت¬های اجتماعی نیز دارد؛ مانند تاسیس جمعیت امام سجاد(ع) که وظیفه آن امور خیریه و ازدواج بود. او در انتفاضه دهه نود بازداشت شد و شش سال در زندان تحت شدیدترین شکنجه¬ها و خشونت¬ها قرار داشت. سپس بار دیگر در سال 2010 بازداشت شد تا اینکه در 23 فوریه 2011 آزاد گشت.
جناب شیخ در مورد سومین دستگیری خود می¬گوید: "با وجود گذشت بیش از یک سال، آن تصاویر ناشی از آن روزها همچنان در ذهن و اعصاب من وجود دارند. آنها مانند یک زخم هستند که اگر به آن دست بزنم، سر باز می¬کنند و اگر رهایشان کنم آرام نمی¬گیرند. وقوع آن حوادث همچنان مرا رها نمی¬کند، صدای آن مرا در هم می¬کوبد و تازیانه¬هایش به من شبیخون می¬¬زنند. پس از بازداشتم رگبار شکنجه¬ها به اشکال مختلف و آزار دهنده شروع شد. ضربات سخت و دردناک بی وقفه با دست و لگد و مشت و وحشی¬گری و لگدکوب اعضای بدن، فحش و کتک با بدترین کلمات و زشت¬ترین عبارات همراه با توهین به دین و مذهب بود. به من می¬گفتند: «ای صیغه¬زاده¬ها! نظرت چیه برم زنتو صیغه کنم؟». از روز اول تا سه ماه و نیم به من فحاشی و به خانواده و همسرم توهین می¬کردند. هر از گاهی می¬گفتند: «ای بچه¬های زنان بدکاره، ای زنا زاده¬ها، ای زنا کارها!» و سایر الفاظ سخیفی که بهتر است نشنوید. کتک و فحش به دین و مذهب و نمادهای آن هر روز تکرار می¬شد: «ای شیعه¬های بدبخت، ای بچه¬های بدکاره¬ها!» مجبورم اینجا بعضی ار واژه¬های ناپسند را بگویم: می-گفتند: «تف به روی خودتان و 12 امامتان.» این فحش به فرزندان رسول خدا(ص) و امام علی(ع) بود. همچنین مرا از وضو و نماز و استحمام و رفتن به توالت منع می¬کردند. اجازه آب تنی و نظافت نداشتم. لباسم نیز همان بود که بر تنم بود. از دنیای خارج به مدت سه ماه بی¬خبر بودم. تا نه روز اجازه حمام نداشتم. روی من و همه دوستانم هرروز بیش از یک بار آب سرد می¬ریختند، هر شب روی سر و بدن من و دوستانم می¬افتادند و شروع به کتک زدن و لگد و مشت و کوبیدن سیم پلاستیکی روی بدن ما می¬کردند. این سریال روزانه و روندی سخت و ترسناک بود."
جناب شیخ مخوضر در تعلیقی به تایید احکام ظالمانه دولتی گفت: "بنده در برابر قربانیان ملت بزرگ خود احساس شرمندگی میکنم، این محکومیت¬های تایید شده جز رحمت الهی برای ما نیست که باعث می¬شود طعم شیرین عطای الهی را بچشیم. تمام آنچه که بر ما رفت حتی مساوی لحظه¬ای از رنج و ناراحتی مادری نیست که فرزند خود را در راه خدا و مبدأ فدا کرده است. سلامتی و درود بر ملت ما که خادمان خود را یاری میکنند.
زندانی مجاهد آقای شیخ جاسم دمستانی
تاریخ بازداشت: 19/3/2011 – محکومیت: 5سال.
زندانی مجاهد جناب شیخ جاسم دمستانی، عالم فاضل و خطیب معروف حسینی است. او همان مداحی است که ، دارای آوای دل¬انگیز است که همیشه ستایشگر حسین بن علی(ع) بوده و در ایام شهادت ها سوگ نامه¬ها را می¬خواند. افزون بر آن فعالیت¬های تبلیغاتی دینی و اجتماعی در سطح جامعه دارد. او شاعر و ادیب است. اشعاری زیبا در مدح و رثای اهل بیت دارد. در روز شنبه 19 مارس 2011 پس از اعلام قانون امنیت ملی شیخ جاسم در فرودگاه دستگیر شد. او عازم بیروت بود. پس از دستگیری، او را به اتاقی در فرودگاه بردند که بیش از 15 فرد بازداشتی دیگر در آنجا وجود داشت و سپس به زندان قلعه منتقل شد. او از زمان بازداشت به شدت تحت شکنجه بود و علت آن نیز سخنرانی انقلابی او در برابر بندر مالی با حالت کفن¬پوش بود. او با انواعی از شکنجه روبرو بود مثل: آویزان شدن از دستان و پاها. آثار این شکنجه هنوز موجود است. همچنین ضربات مختلفی بر بدن او مخصوصا پاها و کمرش زده می¬شد. آب سرد در هوای سرد به او پاشیده می¬شد و در این حال او را کتک و ضربه می¬زدند. او به مدت یک ماه کامل در زندان انفرادی بود. در زیر مجموعه جمعیت عمل اسلامی «أمل» محاکمه گشت و در دادگاه نظامی به ده سال زندان محکوم شد؛ سپس حکم او به 5سال کاهش یافت و به زندان مرکزی ساختمان شماره 1 و پس از مدتی به ساختمان شماره 4 منتقل شد.
شیخ جاسم دمستانی روحیات جوانی دارد؛ او شوخ طبع است و عاشق مزاح و طنز، چه داخل زندان و چه خارج از آن. قسمتی از قصیده¬ای که داخل زندان نوشته است :
ای مردم نزدیک عاشورائیم و ما در زندانیم
برای آن سر به نیزه نوحه سر می کنیم
به خدا قسم حسین،حسینی در بند نیست
زندان های اینان در محبت تو وسیع تر از گودال است
بندهای اینان در ولایت تو برای ما عید است
تنها دوری از محالس عزای تو مار بی قرار کرده است
برفراق عزیران و مردم صبر کن
فراق تو بر او نیز سخت است
فراق دسته های عزا و ماتم را چه سازم
بار سنگینی است که تحمل نتوانمش خدایا
زندانی مجاهد آقای شیخ عبدالجلیل مقداد
تاریخ بازداشت 28/3/2011 – محکومیت: 30 سال.
آیت ا... شیخ عبدالجلیل مقداد، عالم فاضل دینی، عضو پایه¬گذار «جریان وفای اسلامی» و استاد حوزه است. او حدود چهل سال از عمر خود را در حال تعلیم و تعلم گذرانده است. بسیاری از رجال دینی توسط او آموزش دیده¬اند. در روز دوشنبه 28 مارس، ساعت 3 نیمه شب به منزل او واقع در بلاد قدیم حمله شد و به اتاق خواب او یورش بردند. او همراه همسر و پسر 7 ساله خود، در خواب به سر می¬برد. خانواده او ناگهان با هجوم به اتاق و رگبار به سمت آنها مواجه شدند و از این کار به شدت ترسیدند. وی دستگیر شد و در سالن پذیرایی خانه خود دست وی را پشت سرش بستند و شروع به تهدید او نمودند و در حالی که پابرهنه و چشم بسته و زخمی بود او ر ا به مکانی نامعلوم بردند. در این حال او را تمسخر کرده و آزار می¬دادند. شکنجه او دو ماه پی در پی با روش-هایی منزجر کننده ادامه داشت، پس از آن به سی سال زندان محکوم گشت.
گذر ایام، از داخل زندان برای ما با گرد پیری از او چهره شیخ خمسینی مزدان را به یاد می آورد. تازیانه¬های شکنجه¬گران، مواضع او را تغییر نداده و شکنجه¬ها هیچ سستی در استواری او ایجاد نکرده است. همچنان در تکاپو است و به خاطر مردم، حاضر به آرام گرفتن نیست. طبق باورهای خود و قوانین دینی که چون اویی را پرورانده است حرکت می¬کند. استواری شیخ برای خودش و کسانی که او را می¬شناسند عجیب نیست. وقتی حکومت بحرین در سال 2009 او را از پیش نمازی منع کرد با اتومبیل در حال رفتن به مسجد بود اما مزدوران رژیم خودروی او را محاصره کردند، پس ناگزیر پیاده شد و پیاده به محراب نماز رفت. افسر نظامی او را شناخت و تهدید نمود تا اینکه بحث میان آن دو بالا گرفت. شیخ مقداد به آن افسر گفت: "تو که هفت تیرت پیشت است پس از آن استفاده کن!" اگر اصرار استاد عبدالحسین وهاب نبود شیخ مقداد حاضر به کوتاه آمدن از موضع خویش نبود. به نظر او این موضوع قابل سازش و کوتاه آمدن نبود؛ او از خانه خدا و آزادی نماز گزاردن در آن حمایت می¬نمود. این اتفاق بار دیگر هم رخ داد، وقتی دژخیمان از راهپیمایی برای مخالفت¬های آزاد از راس رمان منع کردند. نیروهای مزدور منطقه تماما مانع مردم شدند که خود را به مکان اصلی راهپیمایی برسانند، اما شیخ مقداد دست افسر مزدور را مانند یک پدر دلسوز گرفت و با خویشتنداری و نرمی با او صحبت کرد؛ البته این قبل از پیدایش نمادها بود و آن در راهپیمایی نمادینی با وجود تعداد اندک افراد صورت گرفت، اثرش را بر جای گذاشت، زیرا در آن مراسم تنها: شیخ عبدالجلیل مقداد، شیخ محمد حبیب مقداد، استاد حسن مشیمع، استاد عبدالوهاب حسین، شیخ سعید نوری، حقوقی نبیل رجب و استاد محمد علی اسماعیل بودند تا یکدیگر را در راهپیمایی و پس از آن زندان همراهی کنند. اینها حتی پیش از مشارکت او در تاسیس "جنبش جدید یا جریان وفای کنونی" و پیش از شرکت او در اعتصاب تاریخی در نویدرات که در اعتراض به بازداشت استاد حسن مشیمع بود. تاریخ شیخ مقداد سرشار از عرصه¬های نورانی است. سخنرانی او در 2008 برای رژیم، ناراحت کننده بود تا آنکه وزیر کشور او را فراخواند؛ با این وجود مدعی تثبیت صلح و علُم کردن شعار "ما اهل صلح هستیم" بود.
زندانی مجاهد جناب شیخ میرزا المحروس
– محکومیت 15سال.
جناب شیخ عبدا... عیسی محروس، مشهور به شیخ میرزا محروس متولد منامه در سال 1965ف عالم فاضل و امام جماعت مسجد متخصص در علوم دینی و معاون دبیرکل جمعیت الزهرا(س) در حمایت از یتیمان است او در سال 2001به بحرین بازگشت تا در تدریس در حوزه ¬های علمیه سهیم شود او امام جماعت نمازگزاران بود و علاوه بر آن فعالیت¬های سیاسی و اجتماعی نیز داشت. وی نقش برجسته¬ای در بنیان گزاری جمعیت الزهرا در حمایت از یتیمان داشت و در این کار همراه شیخ محمد حبیب مقداد بود. این موسسه خدمات انسانی ، اجتماعی و کمک¬های مادی و معنوی به یتیمان ارائه می¬دهد. اولین بار در 15/8/2010 بازداشت شد و به مدت هفت مته در زندان بود او در این مدت با انواع شکنجه¬های وحشیانه روبرو شد.
او را در هر جایی برعکس آویزان می¬کردند و بی¬وقفه می¬زدند. وی به مدت هفت روز اجازه خوابیدن نداشت که این محرومیت همراه ضرب و شتم و ناسزاگویی بود. کفش خود را روی صورت او می¬گذاشتند، در دهان او آب دهان می¬انداختند و او را مجبور می¬کردند آب دهان را قورت دهد. لباس¬های او در می¬آوردند و او را عریان کامل در برابر دیگران رها می¬کردند. او را مجبور می¬کردند ده ها بار بغلتد و به قسمت¬های حساس بدن او شوک الکتریکی وارد می¬کردند.
بازداشت دوم او در تاریخ 1/4/2011 بود. خود او درباره دستگیری¬اش چنین می¬گوید: «نیروهای امنیت ملی به من حمله کردند و همراه آنها افرادی تا بن دندان مسلح بودند که ساعت سه نیمه شب به ما حمله کردند. آنان از دیوار خانه ما بالا آمدند، درهای خانه را شکستند، اسلحه¬ها را روی سر و صورت من گرفتند، در حالی که خواب بودم مرا به سالن خانه کشاندند و در آنجا مرا ضرب و شتم کردند و قسمت¬های مختلف بدنم مخصوصا شکم و کمر و سرم را می¬زدند، سپس بر دستانم از پشت دستبند زدند، چشمانم را بستند. من از آنان صدای ترانه و شادی می¬شنیدم زیرا از دستگیری من خوشحال بودند انگار پیروزی بزرگی به دست آورده باشند. مرا مسخره کرده و فحش می¬دادند و به صورتم می¬کوبیدند تا اینکه به ساختمان قلعه رسیدیم (ساختمان دستگاه امنیت ملی). مرا روی زمین زندان پرت کردند تا از من بازجویی کنند، سپس شروع به کتک و شکنجه نمودند. از تصاویری که از آن روزها یادم است این که: مرا آویزان می¬کردند و با شیلنگهای سیاه و باطوم با قساوت هر جه تمامتر می زدند و می¬گفتند: شما بودید که می¬خواستید حکومت را سرنگون کنید؟! بعد هم می¬گفتند: "به زودی به خانواده و همسر و دختر و مادرت، تجاوز می¬کنیم و هر کار زشتی با آنها انجام می¬دهیم، تو هم کار خودت را تمام شده بدان." شیخ محروس از حقوق مردم دفاع کرده و به اموال فقرا و یتیمان رسیدگی می¬نمود. او دکترای علوم اسلامی داشت. در کنار قربانیان ایستاد و به آنها توجه داشت. در تمام عرصه¬های حق گویی حاضر بود–پیش از آنکه 14 فوریه فرا رسد– برای او اندک بودن حضور مردم یا نبودن چهره¬های سرشناس مهم نبود. برای او ناراحتی افراد فرودست دشوار بود. از نظر او معمم بودن برچسبی برای حضور در عرصه بود و نه مجوزی برای سخنرانی.
زندانی مجاهد شیخ محمد حبیب المقداد
تاریخ بازداشت 1/4/2011- محکومیت: 96 سال.
جناب مجاهد شیخ محمد حبیب مقداد، عالم فاضل و خطیب معروف حسینی و دبیر کل جمعیت الزهرا(س) در حمایت از یتیمان بود و نیز عضو جنبش حقوق و آزادی "حق" بود. وقتی به خاطر میگرن مجبور به جراحی شد، از رندان بیرون آمد. اما چیزی شیخ محمد حبیب مقداد را مانع از این نشد که در مهمترین تظاهرات در انقلاب 14 فوریه از بلندترین سکوی سیاسی بالا رود. محاصره کاخ ریاست (قصر صافریه) نشانه مبارزه جدی بود که آل خلیفه در دوران حکومت خونبار خود نظیر آن را ندیده بود با وجود اینکه او همچنان از ضعف و لاغری شدیدی در جسم خود رنج می¬برد که در جریان بازداشت پیشین او رخ داد، اما شیخ مقداد از ایستادن در برابر کاخ سلطه و زور که مسئول شکنجه او هستند بیم ندارد. او بر سر حکومت، بانگ رفتن می¬زند. از این رو انتقام حمد آل خلیفه از او این است که دو پسر خود، ناصر و خالد را بفرستد تا شخصا مسئول شکنجه او باشند. این خطیب سخنور که با سخنرانی¬های حماسی و شورانگیز خود معروف گشت، شجاعتی دارد که نظیر آن بسیار نادر است. پیش از بازداشت او در سال 2010 و پیش از اینکه خاطره بازداشت الحجیره در سال 2009 از خاطر او پاک شود، شیخ مقداد پرونده را به وزیر کشور اطلاع داد و اینکه مزدورانش از تفنگ های ساچمه ای استفاده کرده اند این پرونده با حقوقدان، سید یوسف المحافظه پیگیری شد آن زمان که یک شهروند، در راهپیمایی مسالمت آمیز مود هدف با تسلیحات ممنوعه ی بین المللی قرار گرفت .
او مردی خیّر و دارای یدی طولا در یتیم¬نوازی است. وی در سیاه¬چال¬های زیرزمینی قرار داشت که ماموران بی¬وقفه به شکنجه بازداشتی¬ها مشغول بودند. نصیب او در این بازداشت، شکنجه¬های جلاد، یوسف المناعی بود که سرگرمی خود را شکنجه مقداد می¬دانست و این پیش از آن بود که به مخزن دستگاه امنیت ملی در زندان الحوض الجاف فرستاده شود. در دادگاه نظامی، مقداد سکوت را شکست و از خشونت شکنجه¬ها با دقیق¬ترین جزئیات سخن گفت و از گفتن هیچ چیز دریغ نکرد. هر زندانی می¬داند که او همواره در دستان شکنجه¬گر خود قرار دارد؛ از این رو بسیار کم پیش می-آید که زندانی، شکنجه¬گر خود را هدف شجاعت خود قرار دهد و او را لو داده و بکوبد. او می¬داند که با این کار شدت شکنجه بیشتر خواهد شد.
پس از جلسه اول، جلاد «مناعی» آمد که به خاطر سخنان زندانیان درباره خود انتقام بگیرد. پس همگی را شکنجه داد و با یکی از آنها به کلماتی بسیار زننده و زشت، سخن گفت. وقتی جلسه دوم شد، مقداد با شجاعت برخاست و از آنچه بر آنها گذشته سخن گفت و اینکه چه شکنجه¬هایی شده-اند و و چه عبارات زشتی شنیده¬اند. عبارات سخیفی هم بود که پاک¬زبانی شیخ اجازه نمی¬داد که وی در برابر قاضی آنها را برای زبان بیاورد. پس آنها را نوشت اما ... زبان سرخ سر سبز می¬دهد¬ بر باد! وقتی وکلای شریف به علت عدم همکاری رژیم با آنان از پیگیری پرونده عقب¬نشینی کردند، خود حکومت به شکل غیر قانونی اقدام به تعیین دو وکیل از جانب او نمودند، اما خود متهم با وکالت آن وکلا موافق نبود. بنابراین مقداد در سالن دادگاه برای وکلا، لباس خود را در آورد تا آثار شکنجه روی بدن خود را به آنها نشان دهد، با اینکه شش ماه از تحقیق گذشته بود. ولی دلهای آنان نرم نشد.
زندانی مجاهد جناب سید مهدی الموسوی
تاریخ بازداشت: 26/4/2011 – محکومیت: 5سال.
جناب شیخ مهدی موسوی عالم دینی و خطیب حسینی متولد سال 1988 است. مدت اندکی همراه پدر خود، خطیب حسینی، جناب سید هادی موسوی در مهاجرت زیست کرد. او در انقلاب چهارده فوریه شرکت داشت و در برابر قصر صافریه سخنرانی کرد. پس از اعلان وضعیت عادی تحت پیگرد قرار گرفت. در شب 21/3/2011، به خانه پدر بزرگ سید مهدی، حمله شد تا او را بازداشت کنند، اما او در آن هنگام در خانه نبود؛ به همین خاطر شوهر عمه او استاد صلاح خواجه دستگیر شد و عمه او برای اعتراف گرفتن مورد ضرب و شتم قرار گرفت تا بگوید که فرد مورد نظر کجاست و نام کسانی که در خانه¬اند چیست. پس از چند روزی عموی او سید عندنان موسوی بازداشت شد. در تاریخ 5/4/2011 به خانه پدر او در سار حمله شد و پدر او خطیب حسینی و عالم معروف و پرهیزکار بازداشت شد تا به سید مهدی فشار بیاورند که خود را تسلیم کند. جناب سید مهدی در تاریخ 26/4/2011 از یکی از خانه¬هایی که در آن پناه گرفته بود بازداشت شد و در زیر مجموعه جمعیت عمل اسلامی «أمل» محاکمه گشت. در آن شب او را به مرکز فرماندهی عمومی وزارت دفاع بحرین در الرفاع بردند و به مدت شش روز او را شکنجه کردند. پس از آن دو ماه در زیرزمین زندان قلعه نگه داری شد و به زندان حوض الجاف منتقل شد تا برای اولین بار پدر خود را ببیند. او در دادگاه نظامی به 10 سال حبس محکوم شد سپس حکم او به 5 سال کاهش یافت و به زندان جو، ساختمان شماره 1 منتقل شد. جناب سید مهدی موسوی از زمان بازداشت خود، همسر و فرزندان خود را ندیده است در حالی که خداوند به او پسری بخشیده بود که نامش سید حسین است که تا امروز او را ندیده است. سن او اکنون به پنج سال می¬رسد. همچنین دختر و همسر او در این مدت او را ندیده¬اند. سید از برخی بیماری¬ها و دردها که از عوارض زندان و شکنجه هستند، رنج می¬برد و از درمان داخل زندان محروم است.
در ادامه برخی وحشی¬گری¬ها و شکنجه¬ها ذکر شده است که سید بنا به نوشته¬های خود او که به کمیته پسیونی نوشته است به آنها مبتلا بوده است:
* مرا در زندان انفرادی به مدت 52 روز نگه داشتند
* من با انواع بدرفتاری و شکنجه¬های روحی، جسمی و جنسی روبرو بودم.
* در میانه بازجویی لباس مرا در می¬آوردند، یکی از مردان پلیس می¬آمد و اعضای تناسلی مرا می-گرفت و آن را را به مدت طولانی می¬کشید تا مرا وادار به اعتراف به جرم نکرده کنند. بر اثر آن تا ایام طولانی احساس درد شدید می¬کردم و از من ادرار خارج می¬شد ولی من کنترل آن را نداشتم. هنوز هم درمان نشده¬ام.
* به کارگیری شیوه جنگ روانی در میانه شکنجه و تهدید به کشتن و بی¬آرویی کردن.
* تعرض جنسی و عریان کردن.
* استفاده از دستگاه شوک الکتریکی و شوک طولانی به وسیله آن تا اینکه به نارسایی و ناراحتی-های قلبی دچار شدم.
*یکی از پلیس¬ها مرا روی زمین می¬انداخت، سپس پای خود را با کفش روی صورت من میگذاشت و فشار می¬داد و شروع به توهین به من میکرد و کفش خود را روی صورتم می گذاشت.
زندانی مجاهد جناب شیخ محمد علی المحفوظ
تاریخ بازداشت: 2/5/2011 – محکومیت: 5سال.
علامه محفوظ، پیشگام بصیرت و پایداری در مواضع.
او دیوار ظلم را با بصیرت خود درهم کوفت و برای دوست¬داران خود، راه را از بیراهه باز شناساند. بر منبر حق سخن راند و یکی از پیشگامان حق¬گویی در برابر ظلم بود. در راه خدا از سرزنش سرزنش گران نمی هراسید، تا اینکه به او لقب دادند: «ناخدای امید در طوفان¬های پر حادثه».
او علامه مجاهد جناب شیخ محمد علی محفوظ است. متولد 1957 و دبیر کل جمعیت عمل اسلامی در بحرین. شیخ محفوظ یکی از رجالی است که راه پیکار را با استبداد آل خلیفه، در نوردید. چرا نه! حال آنکه او کسی است که از چشمه اهل بیت سیراب شده است. در راه ائمه قدم برداشت تا آوای رهایی ملت بحرین را سر کند و در این راه از وظیفه شرعی در ظلم¬ستیزی بهره می¬گیرد.
همراه خواسته¬های مردم.
او یکی از چهره¬های شاخص علمی و سیاسی و اجتماعی است. او نمادی از جهاد و علَمی از منبر حسینی و عالمی بزرگ از علمای بحرین است. او یکی از نمادهای نهضت و بیداری در بحرین و از رجال فعال نهضت است که به انقلاب مردمی لبیک گفتند و با آن همراه شدند. همچنان با خواسته-ها و شعارهای 14 فوریه همراه و بر آن اثر گذارند. مواضع او از سرچشمه احساس اسلامی و میهنی نشأت می¬گرفت که بر مبنای آن ظالم و افراد حامی او را طرد می¬کنند. او می¬داند که چگونه در توده¬ها اثر کند.
کار کشتگی و همراهی.
او در سال 1977 به صف¬های جنبش رسالت¬گونه پیوست. پس از اعلام جبهه اسلامی برای آزادی بحرین، وی دبیر کل آن شد. او روزها در شرکت تخصصی بتلکو مربوط به مخابرات کار می¬کرد. خواست که پیوند بیشتری با مردم داشته باشد، از اهداف خود کناره نمی¬گرفت. آرمان¬های او بلند و همگام با مصلحت¬ها بود و در راه اهدافش بخشی از زندگی¬اش را هزینه کرد. در سال 1980 بازداشت شد و مورد شگنجه قرار گرفت. چند ماه در زندان ماند و سپس آزاد شد. به مدت حدود دو دهه از بحرین مهاجرت کرد و به خارج رفت -از سال 1980 تا 2001- در این مدت به ایران، هند، سوریه و لبنان رفت. اما این دوری، ارتبط او با پرونده¬اش را قطع نکرد و فریاد او در همه شهرهایی که در آن حضور می¬یافت، طنین¬افکن می¬شد. در طول این مدت در تلاشی سخت¬کوشانه برای شرح مظلومیت مردم بحرین بود. او با سازمان¬های حقوقی در کشورهای مختلف دیدار کرد تا برای افکار عمومی در سطح جهان در مورد مظلومیت و سلب آزادی مردم بحرین به دست نظام ارتجاعی آل خلیفه، روشنگری نماید.
- بازگشت به وطن
جناب محفوظ در سال 2001 پس از اینکه تفاهم¬نامه موسوم به میثاق ملی اعلان شد، به بحرین بازگشت. او از این میثاق¬نامه بر حذر می¬داشت و به نپذیرفتن آن دعوت می¬کرد زیرا بن¬مایه آن صحیح نبود. پس از گذشت سال¬ها، بر مردم روشن شد که این میثاق¬نامه نیرنگی بیش نبوده است. بازگشت علامه محفوظ پایان مبارزه او نبوده بلکه دنباله مسیری است که از ابتدای راه با دوستان جهادی خود آن را برگزیدند. اولین کاری که پش از بازگشت انجام داد، دیدار و پیوند وسیع با مردمی بود که به خاطر آنها کار می¬کرد، سپس به همراه جمعی از رهبران جنبش رسالتی، دعوت به قیام جنبش أمل کرد. حرکت او به صورت میدانی بود. این گروه، جمعیتی اسلامی و سیاسی بود که همت خود را در امور کشور و دفاع از حقوق مردم بحرین مصروف داشته بود. همچنانکه این موضوع در مرامنامه تاسیس آن آمده بود. این جمعیت همچنین پایگاهی برای جریان¬های انقلابی و کمیته-های مردمی بود که بعدها انقلاب فوریه 2011 را رقم زد. وقتی انقلاب خروشیدن را گرفت، میدان لولو شاهد آن بود. فریادها نیز حاکی از درد و رنج مردم و جلوه¬ای از انقلاب مردم بحرین بود.و موعدی برای افراد خواهان تغییر بود. این انقلاب برای مردم نقشه آرزوهایشان را کشید و نمایانگر مظلومیت آنان، زیر دست رژیم و جلادان آن بود و از توده ها می خواست که خواهان بلنداهای آسمان باشند.
- دعوت به تغییر.
جناب شیخ محفوظ از جدی ترین افراد تغییر طلب بود و انبوه مردم جامعه را به سوی خود فراخواند. بر حفظ یکپارچگی و همبستگی افراد کشور تاکید داشت و آنان را به عدم مشارکت در درگیری ها و کینه توزی ها دعوت می کرد. زیرا این کار از طرفی باعث پراکندگی تلاش ها و از طرفی باعث برانگیخته شدن حساسیت ها می شد که باعث سستی و ضعف مبارزات می شد. پس از انقلاب به زمینه های نفود رژیم، نزدیک نشد و گفتگو باقاتلان مردم را رد کرد. او منتقد کسانی بود که بر سر خون شهدا، چانه زنی می کنند و در تلاش برای نگه داری از جایگاه خود هستند.اوگزارش مفصلی دربارۀ جنایتی که رژیم آل خلیه در میدان لولو مرتکب شده نوشت. او در این مطلب خواسته های مردم را که خواهان برچیدن رژیم بودند، نوشت. وقتی به خاطر خون های به ناحق ریخته شده امکان گفتگو وجود ندارد، می بایست دست روی دست گذاشت یا چاره ای دیگر اندیشید.
شیخ محفوظ معتقد بود، جوانان باید رهبران انقلاب باشند .او در انقلاب 14 فوریه نظاره گر این امر بود زیرا آنان را آینده امت می دید. او از مخالفان می خواست که حقوق خود را باز پس گیرند و از مدعیان می خواست که حقوق مردم بحرین که خاندان آل خلیفه بر آن چنبره زده است را بازگردانند. او میگفت:"کجاست جایگاه مردم بحرین وقتی نمی توانیم سواحل خود را به خویش باز گردانیم! و زمین های خود را نیز. و از فساد هایی که بر آن خط قرمز نهاده اند سخن گوییم.ما چکاره ایم.
وحشیانه بودن بازداشت دوم:
پس از انفجار و طغیان انقلاب 14 فوریه و پیوستگی فرماندهی ها، عده ای از مزدوران رژیم بارها به منزل شیخ محفوظ حمله کردند تا او را بجویند و خانواده اش را نیز آزار دادند. پس از مدتی به همراه یکی از دوستانش دستگیر شد و ماموران حکومت با مشت و لگد و دشنام به جان او افتادند و آن وحشیان تا سر حد مرگ به این کار ادامه دادند. یکی از بازداشتی ها در مرکز الرفاع در صبح بازداشت شیخ محفوظ می گوید: با صداهایی خشن و حرکاتی عجیب، بیدار شدیم. صداهای مبارک باد و خنده و جشن و تبریک، ماموران زندان و افراد پلیس به شکل نامعمول مبادله می شد. از یکی از نگهبان ها از ماجرا پرسیدم. او با لحن سرزنش آمیزی گفت: محفوظ را گرفتند، پرسیدند کجا میروید،گفتند برای تسلی خاطر.
او اینها را با دهن کجی می گفت. سکوت بر زندان حاکم شد. همراه ما گروهی از بنی جمره بودند که کسی کاری به آنها نداشت. همچنین کسی میان ما نبود که محفوظ را نشناسد. پس از چند ماه شیخ با خانوادۀ خود دیدار کرد و مطلب مهمی گفت: "تمام آنچه که من وخانواده ام بر سرمان آمد به اندازه ی قطره ای از خون شهید نیست بلکه حتی به اندازه ی قطره اشک یک مادر شهید ." نیروهای اطلاعات عمدا خانواده او را آزار می دادند. و هراز گاهی منزل او را بازرسی می کردند.
در روز چهارم اکتبر 2011، ماموران آل خلیفه به او اتهام زدند که برای سرنگونی حکومت، تلاش می کند و با ابزار های غیر قانونی سعی در تغییر نظام سیاسی دارد. از این رو او را محکوم به ده سال حبس کردند، سپس حکم را در دادگاه تجدید نظر به 5 سال کاهش دادند چون سند و دلیلی برای حرف خود نداشتند. او در اولین موضع گیری در بارۀ حکم خود گفت: "این محکومیت ها ظالمانه است و کشور را به ناکجا آباد می برد و دولت و نهادهایش را سرنگون می کند."وی افزود: "کار ما انجام وظیفه ی شرعی است، از آنها عدول نمی کنیم و در راه خدا از سرزنش ها باکی نداریم. ما مطمئنیم که به خواست خدا، کارهای ما نتیجه می دهد."
- "رهبری در اوج مبارزات"
رژیم حتی زمانی که او پشت میله های زندان جو بود، به او فشار می آورد. مکالمات تلفنی اش را محدود کرد. بیشتر اوقات از طرف نوچه های رژیم، وادار به قطع مکالمه می شد. حتی رژیم می گفت، به علت کمبود وقت باید مکالمه نکند. قبل از انقلاب 14 فوریه و پس از آن مسیر جهادی او رو به افزایش بود. در زندان بودنش مانع از حضور و باعث کندی او نمی شد. زندان نمی توانست مانع پیگیری مبارزه ی مردم در راه تغییر باشد. او از زندان فریاد خود را به فضای انقلاب می رساند و تاثیری قوی در عرصه ی جهاد داشت. دشمن راحت طلبی بود. با اراده و استواری با دشواری ها روبه رو می شد. مراقب الگو بودن خود بود، او الگوی رهبرانی بود که پیشروی قافله ها بودند.
شیخ محفوظ بیش از یک بار در زندان اعتصاب غذا کرد چون خواهان حقوق زندانیان بود. در 28 نوامبر 2013 این زندانی شاهد صف طولانی محکومین به اعدام بود. مزدوران آنان را می زدند. او به این درندگی اعتراض کرد، سپس زندانیان شروع به تکبیر کردند. تنبیه علامه محفوظ به خاطر این کار، سلول انفرادی بود، پیش از آن هم او و همبندی هایش کتک خوردند. در ماه مارس 2015 و در پی خشم زندانیان الرای از ظلم و ستم و آزاره پی در پی، رژیم آل خلیفه اقدام به شکنجه ی شدید شیخ کرد تا از او انتقام گرفته باشد. اما شیخ به خود می گفت که پس از انقلاب خشم، بیشتر زندانیان وحشیانه شکنجه می شوند و باید صبور باشد. شکنجه بی وقفه ادامه داشت. طبق گفته های سایرین، این ضرب و شتم ها و شکستن استخوان ها و عریان کردن و توهین کردن و گرسنگی دادن و تشنگی دادن و نمایش عمومی کتک خوردن، پیش از او سابقه نداشته اند. تنها علت این شکنجه ها، کینه و انتقام جویی از زندانیان بی گناه است .
با وجود همه ی این مصیب ها و رنج های زندان، هم بندی های او از او دلداری و آرامش می گرفتند و برای همین سخت شیفته ی او شدند. آنان در او استواری و صداقت و راه داست می دیدند. لبخند نورانی او از چهره اش محو نمی شود و کلام او در سایرین اثر می کند.
او به انها توجه دارد و مرهم درد آنهاست حال انکه دل با دل راه دارد.
- آیت الله سید هادی مدرسی، درباره علامه محفوظ می گوید: جناب علامۀ مجاهد شیخ محمد علی محفوظ یکی از مردان حسینی قهرمان است که زندگی خود را وقف خدمت به دین کردند. سالهاست او را می شناسم؛ مومن، مخلص، مجاهد راه حسین، او قلب خود را به حسین دوخته است و با تمام وجود برای او کارکرده است و برای رویارویی با ظالمان از ارادۀ حسینی کمک گرفته است. صبر او بر مصیبت ها و استواری سرلوحۀ کار اوست. خداوند راه او را با نور حسین روشنی بخشید و در دل او نور و بصیرت گذاشت. کلام او دربارۀ حسین و قیام عاشورا و همراه با بصیرت و نگرش خاص است. آنچه این کوه بلند را متمایز می کند. معرفت او به این است که عاشورا تنها یک متن تاریخی در دل کتاب ها نیست بلکه حماسه ای بی نظیر است که در خون مومنان تا روز قیامت جاری است. از این رو جناب شیخ محفوظ از عاشورا، افق دید گرفت.
زندگی او با اندیشه و مواضع حسینی پر بود. او تنها به سخن گفتن از عاشورا بسنده نکرد بلکه عاشورا را در تمام لحظات زندگی او جریان داشته و در کردار او پدیدار است. او زندگی خود را به جهاد و مبارزه با ظالمان گذراند. ظالمان در کمین او بودند از این رو او را تبعید، حبس و شکنجه کردند. اما اینها ایمان او را تضعیف نکرد و یقین او را سست ننمود. در راه ارادۀ خود از رویارویی با مشکلات و بر عهده گرفتن پست مسئولیت دفاع از حق مستضعفان و محرومان کوتاهی نکرد. وظیفۀ ما امروز دفاع از یاران حسینی (ع) است، همان کسانی که زندگی خود را در راه تحقق قیام امام حسین یعنی انقلاب مظلوم بر ظالم فنا کردند. از خدای بزرگ می خواهم که از جناب علامه محفوظ به زودی گشایش حاصل کند و از زندانهای ظالمان به در آورد و بر ظالمان نصرت دهد که او شنواو پذیرندۀ دعاست.
- سایت لولو اوال می نویسد:
از منبر میدان لولو بالا می رود و به انبوه مردم تاکید می کند که باید سقف آنها به بلندای آسمان باشد. شیخ محمد علی محفوظ متولد 1957، خیلی زود در صخره های انقلاب نفوذ می کند. او مانند یک ریسمان محکم است و می داند که امواج و طوفان ها به زودی سر می رسند. برای مردم، برنامه ها و حد و مرزها را تعریف می کرد. برخلاف میراث جهادی که در حافظه است، شیخ محفوظ به دنبال مناطقی بود که ضامن حفظ معادلات سخت تر، در شرایط شخت تر، و برای گروهی سخت تر در تاریخ گروههای دفاعی بود. از این رو همیشه برای او این تصاویر رسم می شد؛ حرکت پیوسته و ناگسستنی بر فراز رشتۀ درگیری ها، محفوظ توانست که در صعود انقلاب مستحکم بماند، چه قبل از 14 فوریه و چه بعد از آن. او سخنرانی کرد که به نیازهای مرحلۀ آشوب و التهاب پاسخ می گفت. محفوظ بر قاموسی استناد کرد که برپایۀ رشد جبهه ای بود و درگیری های آزادی خواهانه و آزادی بخش در آن فوران می کند. اما این امر خارج از چارچوب همبستگی علمایی قابل انجام نبود. محفوظ به ویژگی رسالتی ها برای رشد مرجعیت دست می یازید و ارتباط را با قاموس دینی محکم می کرد اما او تلاش کرد تا تلاش های خود را به مسائل حزبی آلوده نکند، حتی اگر اندک اندک باشد.
او از ترویج نسخه های پوشالی برای رفع مظلومیت خودداری می کرد. و ارتباط خود را با هر شکل و شمایلی که از آن بوی خود شیفتگی و خودخواهی می آمد قطع نمود. وی از جبهۀ تحریر به "عمل اسلامی" نام برد حال یا از روی مراعات یا اضطرار. این امر برای حکم ممنوع الخروجی او پس از تبعیدش به خارج از کشور بود. این شکلی از حقیقت و عمل گرایی بود. محفوظ هیچ گاه یک سخنرانی ناشیانه ارائه نداد اما او خطیب دینی بود که به خوبی می دانست چگونه بر توده ها اثر کند.
ممکن است برخی او را اینگونه توصیف کنند که او حکیم رسالتی ها در بحرین بود. وی بر عدالت و آزادی تاکید داشت. این ادبیات او مبنی سیرۀ اولیۀ جبهه ای او بود. او مانند سایر اسلام گرایان بود. در مورد مسالۀ دین و رد ارزشها و فرهنگ غربی و وارداتی تردید نداشت. او به خاطر تربیت اولیۀ خویش ترجیح می داد که در دام انحصار نیفتد. نظر خود را می گفت و آن را با برهان و دلیل همراه می کرد. به دیگران اجازۀ تفاوت و اختلاف می داد چه در کلام و چه در عمل. او امروز در زندان است. استواری او بر روند تغییر تاکید دارد. آرزوی او آزادی گسترده است. وجود او در زندان های نظام حضوری شاخص است. او می گوید: رهبر نباید از سکوها بالا رود تا مردم را غارت کند و به کنج راحتی بخزد. نامه های او از پشت میله های زندان حرف دل او را می زند: "پایداری که نرمش و کرنش را نمی پذیرد."
او عقل و قلب خود را در امتداد رهبری خالصانه قرار داده است که تودۀ انقلابیون همیشه به آن افتخار می کنند.
زندانی مجاهد جناب شیخ علی مسترشد
تاریخ بازداشت: 11/11/2011 - محکومیت: 10 سال
زندانی مجاهد جنابت شیخ علی مسترشد، عالم فاضل دینی و محکوم به 15 سال حبس است. جناب شیخ مسترشد، جوانی آرام و خلاق است. او بین جوانان محبوبیت دارد و نقش فعالی در هدایت دوستان خود و جوانان داشته است. جناب شیخ مسترشد، امام جماعت مسجد خواجه و مشغول به تبلیغ دین و برپایی دروس فرهنگی در مناطق مختلف مخصوصا منامه است.
در روز جمعه 11 نوامبر 2011، جناب شیخ علی مسترشد در منزل خود در پایتخت، چند روز پیش از ارائه گزارش پسیونی بازداشت شد، اتهام او این بود که به 200 نفر، برای انفجار پل ملک فهد و اماکن حیاتی دیگر آموزش اعمال تروریستی داده است. به گفته آنها این اعمال در میانۀ ماجرای موسوم به "خلیه قطر" صورت گرفته که داستانی خیالی و ساختگی و بی پایه و اساس است. آنان شیخ مسترشد و محمد سهوان را که دچار آسیب دیدگی در سر شده و سایرینی را به این کار متهم می کنند.
جناب شیخ به شکنجۀ شدید اعتراض کرد: آسیب به چشم، مجبور شدن به ایستادن طولانی بدون نشستن، محرومیت از خور و خواب، محرومیت از توالت و حمام، ضربات پی در پی سر، توهین و تحقیر، اعتراف گیری و شکنجه و صدور حکم برای او بدن قرائت برای شیخ، اینها از جمله اعترافات شیخ به شکنجه بود.
پس از سه روز از شکنجۀ متوالی، دچار ناراحتی قلبی شد، از این رو از بیم مرگ وی، او را به بیمارستان منتقل کردند. این یک هفته پس از صدور گزارش پسیونی بود. پس از آن جلسات محاکمۀ ظالمانه بدون سند و دلیل با اتهامات دروغین و انتقام جویانه صورت گرفت و او و سایر گروهش به 15 سال حبس محکوم شدند. پس از صدور حکمش به زندان جو، شماره چهار متقل شد و در دادگاه تجدید نظر در روز 26 می 2013 حکم او به 10 سال کاهش یافت. در دادگاه تجدید نظر در دوشنبه 17 مارس 2014، اتهام قضیه "خلیه قطر" از او برداشته شد و حکم دادگاه قبلی تایید شد. جناب شیخ جملۀ زیبایی دربارۀ امام مهدی (ع) دارد: بسیار زیباست که احادیثی را که مربوط به امام زمان (عج) است یادآور شویم. از خدا فرج او را می خواهیم و از او می خواهیم که ما را از یاران او قراد دهد. با خود عهد می بندیم که همیشه راه او را برویم.
زندانی مجاهد جناب شیخ حسین الحنان
تاریخ بازداشت 6/3/2012 – محکومیت: 15 سال
آقای شیخ حسین حنان، عالم فاضل دینی از منطقۀ ستره است. در حوزه علمیۀ نجف در عراق تحصیل کرد و یکی از قربانیان ظلم حکومت خلیفه است. جناب شیخ جوانی توانمند است. ماموریت های دینی و اجتماعی خود را به عنوان یک جوان پیش رونده به سوی زندگی آزاد و کریمانه، با همت و امید انجام داد. او دختری دارد که روز بازداشت او، هشت ماه داشت. چند بار به منزل پدر او حمله شد تا شیخ و برادرش حسن را دستگیر کنند. ماموران امنیتی و شهروندان رشوه بگیر،محله را محاصره کردند و منزل او را تفتیش نمودند، از دیوار خانه بالا رفتند، درها را شکستند و بدون حکم قضایی او را به همراه برادر، دستگیر کردند. او روز یکشنبه 6 مارس 2012 به اتفاق برادرش حسن، ساعت سه نیمه شب بازداشت شدند. اتهام او آتش زندن میدان ستره. پس از هشت ماه از بازگشت از عراق بود. دو برادر صبح زود به ساختمان تحقیقات جنایی در دادگستری فرستاده شدن. آنها با یک خودروی عمومی به صورت دست و چشم بسته به آنجا رفتند. در بازجویی ها به آنها بسیار اهانت شد و یک بازجوی اردنی به اسم عیسی مجالی مامور بازپرسی و شکنجه آنها بود.
اتهام او آتش زدن میدان ستره در تاریخ 3 مارس بود. او به شدت کتک می خورد و ساعات طولانی او را ایستاده نگه می داشتند و مجبور به اعتراف زوری می شد. فریادهای زندانی، علی موسی مومن را زیر شکنجه به گوش او می رساندند. در ساختمان دادستانی او را تهدید می کردند اما او اتهامات خود را رد می کرد. او از نوشیدنی و خوردنی و نماز، تا چند روز محروم بود. در ساختمان دادستانی او را جدا از دیگران، سلول انفرادی بردند. در برابر نمایندۀ دادستانی مجبور به امضای اجباری اعترافات شد و این کار با تهدید شدید جلاد، فرید اسماعیل و بدون حضور وکیل صورت گرفت. در پی بی خوابی ها، خستگی و ضربات پی در پی، به قلب درد شدید دچار شد و او را به بیمارستان قلعه بردند و پس از آن به زندان حوض جاف منتقل شد. و پس از سه ماه به او اجازه دادند تا وکیل مدافع اختیار کند. دیدار او با وکیل، تنها چند دقیقه قبل از جلسات دادگاه صورت می گرفت. مدت بازداشت او شش بار پی در پی تمدید شد، دراین مدت هیچ ضمانت عادلانه ای که طبق آنها بتواند در برابر ظالمان از حقوق خود دفاع کند، وجود نداشت.
شیخ حسین حنان مانند سایر شهروندان خواهان آزادی، عدالت، دموکراسی، آزادی زندانیان و رفع اتهام از آنان است. وی همچون هزاران زندانی مظلوم که تحت شکنجه و تحقیر هستند، مجبور به اعتراف به جرم های نکرده بودند. محکومیت ناعادلانه او 15 سال بود.
زندانی مجاهد جناب سید احمد الماجد
تاریخ بازداشت: 18/11 2012 – محکومیت:15 سال.
آقای علامه سید احمد الماجد، عالم فاضل دینی، استاد حوزه، خطیب حسینی، عضو پایه گذار "جمعیت عمل اسلامی" است. منامه وقتی او را شناخت که در مهم ترین محله های آن یعنی المخارقه، خروشیدن گرفت. از ابتدای عمر خود، زیرک، شجاع، کریم و نترس بود. سید ماجد علم آموزی خود را در ابتدای دهه هشتاد در جمهوری اسلامی ایران شروع کرد، او به قصد علم و جهاد، عازم ایران شد. پژوهش های اولیۀ دینی او در حوزۀ حضرت قائم (عج) صورت گرفت، جایی که بیداری و نبوغ او فوران کرد. سپس با شاگردی علما و فقها، به مراتب بالای علمی رسید. از جملۀ آنها: شیخ تبریزی، وحید خراسانی، سید محمد شیرازی، برادر او سید صادق شیرازی، سید مدرسی و شیخ سند. او در برخی موارد اجازۀ اجتهاد از اساتید خود دریافت کرد. در اصطلاح حوزوی به این فرد مجتهد جزء می گویند. حدود هجده سال در ایران و سوریه و کویت در مهاجرت به سر برد. وی یکی از بنیان گذاران حسینیۀ امام علی در منطقۀ سیده زینب در سوریه بود. این حسینیه، نقشی اساسی در احیای شعائر حسینی در این منطقه داشت.
علامه ماجد در تالیف و سخنرانی های حسینی مهارت داشت. چند کتاب تالیف کرد که برخی چاپ شده اند و برخی هنوز دست نوشته اند. او برخی عناوین را در توحید و فقه و عقاید و علم رجال بررسی کرده است. از مهمترین تالیفات او کتابی است در علم رجال به اسم: "شناسایی راویان صحیح". از دیگر تالیفات او اینهاست: "سلسله الدفاع عن العقیده" که جلد اول آن با عنوان "اهل بیت شرکای پیامبر در دعوت هستند" چاپ شده است. و کتابی دیگر به اسم: "جامع مسائل الحج و العمره.."
سید ماجد در مسائل عقیدتی تبحّر دارد. او دیدگاهی قوی در ارائه مباحث و اقناع مخاطب دارد. دهها نفر را شیعه کرده است. این کار از طریق گفتگو و مناظره هایی بوده که در سایتها و شبکه های ماهواره ای ارائه داده است. او تدریس حوزوی دارد و رئیس حوزۀ نورالزهرا(س) برای پژوهش های اسلامی است. همچنین در تاسیس جمعیت "الرساله الاسلامیه" و عمل اسلامی "امل" نقش داشت. پس از طلیعۀ انقلاب 14 فوریه، از علمایی بودکه در میدان شهدا ماند، سخنرانی کرد و رهبری نمود. وی می گفت: "ما خواهان کرامت هستیم و این کرامت وقتی به دست می آیدکه رژیم حاکم سرنگون شود. آنکس که کرامت ما را نابود کرده، آنرا بازنخواهد گرداند. ما باید با دستان خویش و صبر خود، کرامتمان را بازگردانیم." در روز جمعه 18 نوامبر 2012 به خانۀ پدر او در منامه حمله شد. وقتی او را نیافتند به منزل او در جنوسان رفته و بازداشتش نمودند. اتهام او مسائلی مبهم بود و خبری از او نمی رسید. سه روز پی در پی به منزل او حمله شد و دستگاه لپ تاپ و تلفن همراه و اشیای دیگر را ضبط کردند. پس از 22 روز از بازداشتش در 2 ژانویه 2013 دست به اعتصاب غذا زد تا وضعیت و تکلیف خود را بداند. در 19 ژانویه 2013 او را به دادستانی کل بردند و در 20 می 2013 به 15 سال حبس محکوم شد. او خطاب به قاضی گفت: " این حکم زمینی بود، پس منتظر حکم آسمانی باش!" جناب ماجد متهم به ایجاد گروهی تروریستی بود. او در 16 سپتامبر 2013 با صدای بلند به دادگاه گفت: "حکم ظالمانه در کشور ظالمان!". دادگاه تجدید نظر در 18 ژانویه 2014 حکم صادرۀ او و همراهانش که 15 سال بود، تایید کرد.
زندانی مجاهد جناب شیخ زهیرعاشور
تاریخ بازداشت: 18/7/2013- محکومیت: 50 سال
جناب شیخ زهیر جاسم عاشور، عالم فاضل دینی، عضو فعال جریان وفای اسلامی از کرزکان بود. او در چهارشنبه 18 ژوئن 2013 بازداشت شد. جناب شیخ زهیر عاشور متاهل است و سه فرزند دارد به نام های: مومل 7 ساله، ساره 5 ساله و علی دو ساله که دو ماه پس از بازداشت پدر متولد شد. تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان برد و در انتهای دهه نود میلادی وارد دانشگاه شد. سال اول دانشگاه را با موفقیت به پایان برد و به علوم دینی مشغول گشت. او در ژانویه 2001 به شهر قم رفت و تحصیلات حوزوی مقدماتی و سطوح را به پایان برد و در سال 2009 وارد درس خارج فقه شد. او در درس و تحصیل در علوم حوزوی بسیار کوشا بود. وقتی به بحرین بازگشت به تبلیغ مشغول گشت و در حوزۀ سید غریفی مشغول به تدریس شد. او در مجلس علمای اسلام به اعمال اسلامی مشغول گشت. در روز پنجشنبه 18 ژوئن به منزل پدرش در کرزکان حمله شد، در به گاراژ پشتی خانه را شکستند و از سه قسمت وارد منزل شدند. هر سه قسمت تفتیش شد و درهای آن را بدون اینکه کسی بداند یا در آن باشد، شکستند. پدر پیر او را نیز به عنوان گروگان بازداشت نمودند.
شیخ زهیر در حالی که همراه فرزندان و همسرش در حال خروج از مجمع تجاری بحرین بود در منامه ربوده شد و به دلایلی نامعلوم بازداشت شد. پس از آن همسر و فرزندانش را ترساندند و خوب تفتیش کردند، بر سر آنها فریاد می زندن و از خودرو بیرون انداختند و آن را توقیف نمودند. در روز یکشنبه 21 ژوئن 2013 یعنی پس از سه روز از بازداشت، خبر رسید که او را در ساختمان تحقیقات جنایی مشاهده کرده اند و پس از آن هم خبری از او نشد. اسامی و تصاوی ربوده شدگان در رسانه های محلی پخش شد.
و پیش از انکه محاکمه شوند یا وکیل ببینند، متهم شدند. شیخ عاشور از زمان بازداشت بیش از سه هفته مورد بازجویی بود و در این مدت شدیدا شکنجه می شد. پس از مدتی به حوض جاف منتقل شد تا باز هم برای بازجویی مورد رنج قرار گیرد. بازجویان در تحقیر و آزار او تعمد داشتند زیرا او عنوان عالم دینی را یدک می کشید.
در تاریخ 10/11/2013 دادگاه عالی چهارم جنائی حکم ظالمانۀ او مبنی بر حبس ابد را صادر کرد. جناب شیخ عاشور دادگاه های دولتی را به رسمیت نمی شناخت و در جلسات آن حاضر نمی شد. او از وکلا خواست که کوتاه بیایند و دیگر کسی برای دفاع از او گماشته نشد. مجموعۀ احکام صادر شده در مورد شیخ عاشور به 50 سال رسید اما بر خلاف خواستۀ ظالمان، او ارادۀ خود را از دست نداد.
زندانی مجاهد جناب شیخ صادق الشاخوری
تاریخ بازداشت: 27/11/2013- محکومیت: 25 سال.
جناب شیخ سید صادق سید علی سید سلمان شاخوری، عالم دینی و خطیب حسینی، در پایان دهه هشتاد میلادی وارد حوزۀ علمیه نجف شد و در مدرسۀ آخوند خراسانی در بازار حویش ساکن شد. او مقدمات را مانند شرایع و غیره آموخت و حدود دو سال آنجا بود. وی به بحرین بازگشت و وارد حوزۀ مرحوم علامه سید علوی غریفی شد. مدتی آنجا ماند و در مسجد کریم اهل بیت (ع) در شهر الزهرا(س) در بحرین امام جماعت بود. او سخنرانی می کرد و درسهای قرآنی می داد. همچنین همراه برخی کاروانها به حج و عمره برای تبلیغ و راهنمایی، اعزام می شد. او روز چهارشنبه 27 نوامبر 2013 بازداشت شد. دادستانی کل و دستگاه قضایی شروع به جعل اتهامات واهی و محاکمه های صوری نمود که کوچکترین شباهتی با دادگاه های عادلانه نداشت. اتهام گروه او، تشکیل یک گروه تروریستی بود. محکومیت آنها بدین قرار است: سید صادق علی سلمان شاخوری 43 سال، سید منیر حبیب سعید 31 سال، سید سجاد علوی 28 سال، علی حسین حاجی 30 سال و محمد جعفر ناصر.
جناب شاخوری به همراه سایر متهمان در مورد همان موضوع در دادگاه عالی جنایی چهارم در تاریخ 21 نوامبر 2013 دست بسته حاضر شد. بازجوها او را شدیدا شکنجه کرده بودند. بین بازجوها، نماینده دادستانی کل هم وجود داشت یعنی: حمد بوعینین. وی به اجبار مجبور به اعتراف شد. دادگاه او را متهم به مدیریت و تامین مالی گروه تروریستی نمود که در سال 2011 با هدف مبارزه با قانون و بر هم زدن وحدت ملی ایجاد شده است. در تاریخ 8/12/2013 برای او حکم حبس ابد صادر شد و سایرین به 10 و 15 سال حبس محکوم شد.
زندانی مجاهد جناب شیخ ریاض الحنی
–محکومیت: 10 سال
جناب شیخ ریاض حسن مهدی محمد الحنّی، عالم فاضل دینی و فارغ التحصیل دانشگاه در مقطع فوق لیسانس زبان انگلیسی و لیسانس اقتصاد از دانشگاه های هندوستان است. او تحصیلات خود را در لیسانس ریاضی ادامه داد و شرایط او را وادار به انصراف و ترک این رشته کرد. مجبور به بازگشت به بحرین شد و در آن ماند. او علوم دینی را به مدت 5 سال در قم ادامه داد. وی عضو فعال جمعیت حسینی ستره و مدرس حوزۀ علمیۀ غدیر در ستره بود. در ستره غسال و کفن پوش به اموات شد. از زمان وقوع انقلاب به مدت سه سال تحت پیگرد امنیتی بود و تهدید به قتل می شد. در ایام گریز خانوادۀ او را آزار می دادند تا مجبور شود خود را تسلیم کند. مادر او را شش ساعت بازداشت کردند تا خود را تسلیم کند اما بی اثر بود. همچنین بعضی از خواهران و برادران او را دستگیر نمودند. همسر او به مدت 7 روز بازداشت شد و مورد توهین و تهدید به تملک می شد.
او در روز جمعه 14 مارس 2014 پس از بازرسی تعدادی از خانه های منطقۀ ستره، شبانه دستگیر شد و مورد شکنجه و توهین قرار گرفت. چهار روز را زیر شکنجه وحشیانه و غیر انسانی بازجویی شد از جمله: شوک برقی، عریان کردن و قرار دادن او در جای سرد، وارد کردن دستۀ پلاستیکی به مخرج او و....
آقای حنی 44 سال دارد. متاهل است و 3 پسر و 3 دختر دارد. متهم به مشارکت در 3 راهپیمایی بدون مجوز و تجمع بود. همچنین متهم به انفجار در شهرک عکر و استفاده از کارت های سمسم با هدف انفجارهای تروریستی بود. پدر او در دوران بازداشت پسر فوت کرد اما به شیخ حنی اجازه داده نشد که بر جنازۀ پدر حاضر شود و او را تشییع کند در حالی که این کار طبق قوانین زندان، حق زندانی است. حکم اول او در 26/2/2015 صادر شد و اکنون پروندۀ او در دادگاه تجدید نظر در حال بررسی است.
زندانی مجاهد استاد خلیل الحلواجی
استاد خلیل عبدالرسول حلواجی متولد 1957 در بحرین و پایتخت آن منامه است. او از خانوادۀ حلواجی است از این خانواده نخبه ای معروف ا ز مداحان حسین و قاریان بیرون آمد. او چهار پسر و یک دختر دارد. از ابتدای جوانی اش اطراف او پر از عالم و فقیه بود مخصوصا به خانواده با عظمت مدرسی نزدیک بود. همچنان یکی از شاخص ترین رهبران بحرینی در جنبش رسالتی است. او عضو بنیان گذار جمعیت عمل اسلامی (امل) است. در کنار فعالیت های سیاسی در زمینۀ تدریس و ارائۀ دروه های آموزشی فعالیت می کرده است. قبلا مدیر یکی از آموزشگاه های بحرین بود. در سالهای گذشته اقدام به تدریس قرآن و علوم قرآنی در مساجد روستای "جبله حبشی" نمود که خود نیز متعلق به آنجاست. حاج خلیل حلواجی در مهاجرت نیز از شهری به شهر دیگر می رفت. او آرام نمی گرفت. مهاجرت خود را در اوایل دهه هفتاد به قصد طلب علم آغاز کرد. ابتدا به لندن رفت در آنجا حدود 6 سال ماند و در میانۀ آن دریافت که در فاصله های بین سفرهای خود زمینۀ بازگشت وجود ندارد. پس از آن به ایران، آلمان، سوریه، هند و سوئد رفت. سپس همراه خانوادۀ خود در پایتخت سوئد استکهلم به مدت 14 سال سکونت کرد و این قبل از بازگشت او به بحرین در سال 2001 بود. حاج حلواجی اولین بار در می 2011 در دوره ای که به امنیت ملی موسوم گشت، بازداشت شد. او همراه دوست خود علامه شیخ محمد علی محفوظ دستگیر شد. این بازداشت با جسارت به جناب او همراه بود و او را کتک زده و تمام اسباب منزل او را ویران کردند. پس از تلاشهای دامنه داری که همگی با همکاری دختر فعال حقوقدانش، فاطمه حلواجی انجام دادند، در سپتامبر 2011 آزاد شد. این امر او را از پیگیری راه مبارزاتی خود بازنداشت. این امر منجر به بازداشت دوم او در سپتامبر سال 2014 شد و همچنان در زندان های ستم پیشگان آل خلیفه به سر می برد. مانند شیوۀ معمول او، شیخ حلواجی مدت حضورش در زندان حوض جاف را به آموزش مشغول شد و زندان خود را به منبری بر نشر علم و فرهنگ دینی، ادبی و علمی نمود. در بازداشت اخیر حاج حلواجی وی به چند نارسایی و مشکل دچار شد که خطرناکترین آن سکته بود. او در زندان عنبر 10، سنش از همه بیشتر بود. وی بارها به خاطر بدرفتاری با همبندی هایش دست به اعتصاب زد که آخرین آن 21 روز طول کشید. اما کسانی که همراه اویند او را چگونه می بینند؟ یکی از هم زندانی های او درباره اش چنین می گوید: شب ما از شب حاج خلیل متفاوت بود. با وجود قرار دادن حالت های اندوه و ترس از زندان و شکنجه عمومی، نماز شب او ترک نمیشد و از جانماز خود با وجود بانگ نگهبانان، جدا نمی شد. کوهی از صبر و استواری بود. نام او را مفاتیج الجنان گذاشته بودیم، زیرا ادعیه را از غیب از حفظ بود، در حالی که از همه چیز محروم بودیم. او افزود: او پدر، راهنما، مدافع حقوق، سند ما، منبع ارادۀ ما و صبرمان بر ظلم و آزار بود.
زندانی مجاهد جناب شیخ علی السلمان
تاریخ بازداشت 28/12/2014-محکومیت: 4 سال
جناب شیخ علی سلمان، عالم مجاهد دینی و دبیر کل جمعیت وفاق ملی اسلامی است. در عرصه های مختلف سیاسی و دینی شناخته شده است. شخصیتی عالم و معروف در داخل بحرین و خارج از آن است چه در سطح منطقه ای و چه بین المللی. او در سال 1965 در بلاد قدیم متولد شد. پس از آموزش دبیرستان در بحرین در 1948 به دانشگاه ملک فیصل در دمام رفت. سه سال در دانشگاه ریاضیات آموخت. سپس به قم مهاجرت کرد تا دروس حوزوی را آموزش ببیند و علوم اسلامی بیاموزد. در میانۀ سال 1992 از قم به بحرین بازگشت و امامت جماعت نمازگزاران در دانشگاه امام صادق در دراز را به عهده گرفت. شیخ سلمان معاونت آیت الله شیخ عیسی احمد قاسم را به عهده گرفت که در آن زمان به شهر قم رفته بود تا مسیر علمی خود را ادامه دهد. در سال 1992، 280 شخصیت یک طومار امضا کردند و آنرا به عیسی بن سلمان آل خلیفه (پدر حمد) ارائه دادند که علی سلمان، از امضاکنندگان آن بود. طومار خواهان انجام انتخابات مجلس ملی و عمل دوباره به قانون اساسی سال 1973 بود. پاسخ چنین بود: "اکنون به بازگشت مجلس ملی نمی اندیشییم". جناب شیخ علی سلمان در انتفاضۀ دهه نود مشارکت داشت که شش سال از 2000-1994 ادامه داشت. شیخ سلمان بیش از یک بار در سال 1993 و 1994 بازداشت شد، سپس به امارات متحده عربی در پایان سال 1994 تبعید شد، بعد هم به لندن منتقل شد. در سال 2001 جناب شیخ بعد از طرح میثاق ملی به وطن بازگشت و به کارهای سیاسی مشغول شد. او دبیر کل جمعیت وفاق ملی اسلامی شد. پس از بازگشت آیت الله شیخ عیسی قاسم و آزادی های سیاسی، امام جماعت مسجد امام صادق در منطقۀ قفول در منامه شد. در سال 2006 در انتخابات پارلمانی شرکت کرد و نماینده مجلس نمایندگان شد. پیش از انتخابات 2006، علامه محفوظ به او گفت: "حتی اگر تصمیم دارید وارد پارلمان شوید، تو وارد نشو، این پارلمان شایستۀ تو نیست." وی بسیار شجاع است. همت بلندی در آزادسازی وطن دارد. در یکشنبه 28 دسامبر 2014 به دادستانی فرخوانده شد، از او بازجویی شد و به مدت هفت روز برای بازجویی بازداشت شد و 15 روز دیگر نیز تهدید گشت. بازجویی از او به روشی تحقیر و بدون احترام بود. اتهاماتی دروغین به او زده می شد که از آنها بوی شرارت و اغراض سوء می آمد. جناب شیخ علی سلمان از اتهامات وارده بسیار دور بود. او بسیار والاتر از آن بود که به دست کسانی محاکمه شوند که خود شایستۀ محاکمه اند. در تاریخ 16/6/2015 دادگاه جناب شیخ را به 4 سال حبس ظالمانه.
زندانی مجاهد جناب سید صادق مالکی
تاریخ بازداشت: 5/4/2015 –محکومیت: دو سال.
جناب سید صادق مالکی، عالم فاضل دینی و خطیب حسینی است. او از علمای دینی عملگرا به شمار می رود که تلاش زیادی در نشر علوم اسلامی و اجرای پایه های امر به معروف و نهی از منکر نمود. او زمینه ای محکم و پایدار برای رشد نسلی بیدار و سالم ایجاد کرد. عالمان و حوزه ها شاهد درخشش علم و عرصۀ دینی او بودند. او از اساتید حوزۀ علمیه بحرین بود و شاگردی بسیاری از بزرگان را به همراه دارد. همچنین از علمای محبوب در موسم حج به شمار می رود که بسیاری از راهنمایان و علما برای تبیین مسائل فقهی مربوط به حج، به او مراجعه می کنند. جناب سید صادق مالکی تاکید بسیاری بر برپایی نمازهای جماعت در شهرک مالکیه داشت و می خواست همۀ مساجد روستا برنامه ای داشته باشند که طبق آن هر کدام یک امام جماعت داشته باشد. سید صادق مالکی معروف به تواضع و سهیم بودن در زنج های مردم بود. به فقرا و نیازمندان و ازدواج جوانان مجرد کمک می نمود. به طلبه های جامعه یاری می رساند و مشکلات دهکده را در زمینه های مختلف هل می کرد. در فعالیت های روستا از جمله برپایی دسته های عزاداری و جشن و سرور اهل بیت و مراسم ختم و فاتحه شرکت می کرد.
در تاریخ 5/4/2015 بازداشت شد و به مدت دو سال به زندان محکوم شد. سپس دادگاه تجدید نظر در تاریخ 15/5/2015 او را آزاد کرد تا جلسات دادگاه را در خارج از زندان ادامه دهد. خبرگزاری "انباء" خبر آزادی او را چنین مخابره کرد: "دادگاه تجدید نظر دوم به ریاست قاضی عبدالله اشرف و عضویت چند قاضی به اسم محسن مبروک و اسامه شازلی و امین جلسه عبدالله محمد، برگزار شد و تصمیم گرفت عالم شیعی بازداشت شده به اسم سید صادق مالکی را با قرار وثیقه 500 دینار آزاد کند و پرونده را به نهم ژوئن مطابق با حزیران 2015 موکول کرد تا سخنانش را اثبات نماید.
در جلسه دیروز، مالکی به همراه وکیل خود جاسم سرحان حاضر شد و او خواهان آزادی موکل خود و دعوت از شاهدان کرد.
دادگاه جنایی دوم به ریاست قاضی عبدالله ابل و دبیری سید هاشم رفاعی برگزار شد و قرار بر این شد که سید صادق مالکی به مدت دو سال حبس شود همچنین اموال او بدون مجوز توقیف شده است. مدعی العموم به نمایندگی از وزارتخانه ها و هیئت های عمومی فهد بونوفل، تصریح کرد که دادستانی تحقیقات خود را در پروندۀ مربوط به جمع به پایان برده است و اموال را بدون اجازۀ بازگشت و از طرفت اختصاصی ذی ربط دریافت نموده است.