تطبیق دادن و اشاره کردن با اسم از ضروریات نیست؛ خصوصاً جانب تبری به جهت اعتقادی و قلبی بر میگردد. از اعمال جوارحی و بدنی نیست مثل زبان و چیزهای دیگر. تبری عملی قلبی است.
آیت الله شیخ حسین الراضی
بعضی اشکال میکنند که از طرفی تبری جزء فروع تشیع است و از طرفی هم میگویند سب و لعن نکنید یعنی دست از تبری بردارید. درحالیکه روایت میگوید تولی و تبری در کنار هم هستند.
پاسخ ما این است که این کار ما هم بر اساس روایات است. روایاتی که می فرماید با آن ها معاشرت کنید و بیماران آن ها را عیادت کنید و در تشییع جنازه آن ها حضور یابید. از این دست روایات ده ها روایت است. نمی خواهم مبالغه کنم والا چه بسا کسی تتبع کند به صدها روایت برسد.
نامه ای که امام صادق(علیه السلام) به شیعه نوشته اند که در اول کتاب روضه کافی آمده است که شیعیان آن را در مساجدشان قرار میدادند و بعد از اینکه نمازشان تمام می شده است این را نامه را می خوانده اند. در این نامه مسائلی درباره سب و لعن نکردن و اظهار نکردن اموری که طرف مقابل اکراه دارد، وجود دارد.
ده ها روایتی که محکوم میکنند و می فرماید نگویید چیزی الا آن چیزهایی که آن ها میشناسند و و میفهمند و نگویید آن چیزهایی که قبول ندارند و بدشان می آید. چرا که این کار منجر به تکذیب خدا میشود و تکذیب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و چیزهای دیگر.
این روایات را نه از صحیح بخاری ذکر کردیم و نه از صحیح مسلم بلکه از کتاب های خودمان است، از کافی و کتاب های شیخ صدوق. چه کار کنیم؟ این روایات را از درجه اعتبار ساقط کنیم و بچسبیم به یک یا دو روایت درباره لعن و سب و شتم. این دلیل اول.
دوما این باعث نمی شود که اعتراف نکنیم به بیزاری و برائت جستن از کارهای اشتباه. فرق است بین تبری جستن از اعمال و تبری از اشخاص. حالت تبری، تبری از اعمال است. کار و رفتار اگر خوب نبود ما از آن به خدا برائت می جوییم. حالت تبری حتی در مذاهب دیگر هم وجود دارد، هم تولی و هم تبری. چه کسی گفته ما تبری نمی جوییم از کارهایی که نه خدا و نه رسولش و نه اهل بیت علیهم السلام از آن ها راضی نیستند. ما افتخار میکنیم علنا به اینکه به امیر المومنین علی (علیه السلام) و به اهل بیت ایشان منتسب هستیم. و اینکه دوستداران آن ها هستیم و برائت می جوییم به خدا از دشمنانشان، به صورت علنی می گوییم. و کسی از مسلمین نمی تواند بگوید که من از علی بن ابیطالب یا اهل بیت علیهم السلام متنفرم و آنان را دشمن می دارم جز ناصبی ها که دشمنی می کنند با اهل بیت علیهم السلام و این را اعلام می کنند که مورد قبول کسی هم نیستند. کتاب هایی که نوشته شده توسط اهل سنت در فضائل اهل بیت بیشتر از شیعه است. من چند ماه قبل به طور مفصل صحبت کردم درباره کتاب هایی که علمای اهل سنت درباره حضرت زهرا سلام الله علیها تالیف کرده اند که بیشتر این کتاب ها مستقل هستند در فضایل حضرت و محبت ایشان. و روایاتی که ذکر شده در موسوعات. من حساب کردم و یافتم بیشتر از 120کتاب از اهل سنت که درباره حضرت نوشته اند و بخشی از آن ها با عنوان(بحث هایی در موسوعات و کتاب های مختلف). این فقط در موضوع حضرت زهرا سلام الله علیها است و آنها به سوی محبت و اهتمام به حضرت دعوت میکنند و ایشان را از زنان پیغمبر و دیگر زنان بهتر می دانند.
طبعا کتاب های اهل سنت درباره امیرالمومنین علیه السلام بیشتر از حضرت زهرا سلام الله علیها است. در چنین حالتی چه طور می گوئی من از آن ها برائت می جویم یا اینکه شما دشمن اهل بیت علیهم السلام هستید؟ در حالی که این فضائل را نقل می کنند و می دانید که روایاتی که از فضائل اهل بیت علیهم السلام نقل می کنیم برگرفته شده از کتب اهل سنت است. پس چگونه از کتاب های اهل سنت اخذ می کنیم و بعد می گوییم شما دشمنان ائمه علیهم السلام هستید و باید از شما برائت بجوئیم؟ این درست نیست. پس اگر ما یک سری ملاحظاتی درباره رفتار و اعمال بعضی اشخاص داریم، به خدا برائت می جوییم از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام). ازکسانی که علناً دشمنی می کنند؛ برائت می جوییم علناً و نه مخفیانه؛ حتی اگر جلوی ما باشند، اگر دشمنی را اعلام کند می توانیم بگوییم: ما از تو برائت می جوییم. قرآن تأکید دارد بر وجوب حب اهل بیت علیهم السلام(قل لا أسئلکم علیه اجرا...) و کسی که آنها را دوست ندارد مخالف قرآن است، و کسی که مخالف قرآن است ما می توانیم از او برائت بجوییم. پس رویه و مذهب ما بر ظاهر و آشکار است. اما تطبیق دادن مفاهیم برمصداق ها، این قابل قبول طرف مقابل نیست. چرا که موردی را که تو تطبیق می دهی، او منطبق نمی داند.
تطبیق دادن و اشاره کردن با اسم از ضروریات نیست؛ خصوصاً جانب تبری به جهت اعتقادی و قلبی بر میگردد. از اعمال جوارحی و بدنی نیست مثل زبان و چیزهای دیگر. تبری عملی قلبی است.
همینطور ما بیزاری و برائت می جوییم از بعضی از اعمال شیعیان. مثلا عملش خوب نیست خب ما برائت می جوئیم به خدا. هیچ ممنوعیتی در این وجود ندارد و مشکلی نیست. این عده آدم های جاهل هستند که این طور برخورد می کنند. امیرالمومنین علیه السلام در کتاب کافی هست که چطوری با غیر مسلمان ها رفتار میکردند. من بحث های متعدد دارم در روش اهل بیت علیهم السلام با مخالفین خود. یا شیوه برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله با مخالفین خود. این بحث ها در سایت من موجود است. روایتی مرحوم کلینی در کافی آورده که امام امیرالمومنین علیه السلام داشتند می رفتند به صورت اتفاقی با یکی از اهل کتاب همراه شدند، زمانی که حضرت در عراق بودند و می خواستند وارد کوفه شوند و آن مرد کتابی میخواست به حیره برود. با هم میرفتند و صحبت می کردند و زمانی که به دوراهی رسیدند. امیرالمومنین علیه السلام با آن کتابی در مسیر او که می خواست به حیره برود، رفتند. کتابی گفت آیا نگفتی که می خواهی به کوفه بروی؟ فرمودند بله گفت راه کوفه که آن سمت است و این راه حیره است. حضرت فرمودند میدانم می خواهم شما را مشایعت کنم. گفت چه کسی این آداب را به شما یاد داده است؟ حضرت فرمودند پیامبرمان ما را این طوری تربیت کرده است. کتابی گفت دستت را دراز کن که من شهادت به وحدانیت خدا و حقانیت رسولش میدهم.
گام های کوتاهی آن مرد را از اعتقاد باطلش به اعتقاد حق برگردادند. ولی شمای نوعی که بزرگان آن ها را سب و لعن می کنی و بعد میگویی بیایید به مذهب ما، چه کسی این را قبول میکند؟ اصلا چنین آدمی دیوانه است که به او و بزرگانش توهین شود و بعد بگوید من می خواهم داخل مذهب شما شوم چون شما به بزرگان من توهین کردید. بزرگانی که به آن ها ایمان و اعتقاد دارد همانطور که تو به ائمه خود اعتقاد داری.