شاید جای سوال باشد که چرا برخی از شهادت این مرد بزرگ خوشحال بودند؟ چون سالها بلوچ را به عنوان اشرار و ضدنظام معرفی کرده بودند و حالا این مسئول بلند پایه در سیاه چادر چوپانان بدون تمهیدات نظامی مینشست. این خوشایند تروریستها نبود.
مهندس عبدالسلام بزرگزاده
یکی از روشنفکران بلوچ استان سیستان و بلوچستان است که دستی در شعر و موسیقی نیز دارد. او مدتی مسئول صداوسیمای چابهار بوده و در صداوسیمای مرکز در تهران نیز مسئولیت داشته است. این روزها اما تنها مشغلهاش، تدریس در دانشگاه است. علاقه شدید به شهید شوشتری در میان مردم بلوچ، مهمترین محور گفتوگو با اوست.
نظامی بود اما ورودش به استان ما، فرهنگی بود
اگر بخواهید یک نمای کلی از شهید شوشتری ارائه بفرمایید چگونه ایشان را توصیف میکنید؟
شهید شوشتری شخصیتی نظامی بود که با نگاه فرهنگی به استان سیستان و بلوچستان ورود پیدا کرد و نشان داد مسائل امنیتی کشور و از جمله استان سیستان و بلوچستان را میشود با عطوفت و مهربانی و با تحکیم رابطهٔ بین مردم و حاکمیت و با فرهنگسازی حل و فصل کرد و نه صرفا با سختافزار نظامی. نهایتا هم در راه همین فکر و اندیشه شهید شد چون کسانی بودند که نمیخواستند این تفکر توسعه پیدا کند. کسانی که درصدد تفرقه و عدم توسعه استان بودند به شدت با این تفکر و ترویج آن مشکل داشتند و تحت تاثیر تبلیغات خارجی به نوعی تبدیل به مزدور بیگانگان شده بودند؛ هرچند شهید شوشتری در این راه شهید شد اما راه و فکر شهید شوشتری از بین نرفت و ادامه پیدا کرد. البته یک سری ویژگیهای مختص شهید شوشتری بود که این راه را هموارتر و سرعت پیشروی این تفکر را سریعتر میکرد.
این فرهنگسازی که شما به عنوان راهکار شهید شوشتری از آن یاد کردید، چقدر در ایجاد وحدت بین شیعه و سنی و بعضا بین مردم و نظام موثر بود؟
بسیار تاثیر داشته است چراکه بهترین راه را برای فرهنگ سازی به کار برد، یعنی همه چیز را مستند کرد. از روز اولی که هنوز به استان ورود پیدا نکرده بود، یعنی از روزی که در تهران این مسئولیت به او واگذار شد شروع به مشاوره گرفتن از مردم بومی استان نمود. من این سعادت را داشتم که در این جلسات مشاوره درخدمت شهید شوشتری باشم. از همان روز اول دوربین را به همراه خود داشت و همه چیز را مستندسازی میکرد. گویا از ابتدا در ذهن خود مستندی را تصویر کرده بود که در آن یک فرهنگ نوینی را در استان بنیان نهد و حتی شهادت خودش را در این مستند دیده بود که برای ماندگار شدن این تفکر، همه مراحل کار را ثبت و ضبط کرد. چه از طریق ثبت تصویری و چه ثبت نوشتاری (از طریق ارتباط با مطبوعات) از هیچ تلاشی فروگذار نبود. در راه این فرهنگسازی از شیوههای سنتی هم غافل نشد.
شوشتری رسم بومی ما و همایش بزرگان و ریش سفیدها را زنده کرد
از این رو بود که روش بومی «دیبانجا» را به شکل نوینی احیا کرد. دیبانجا در گذشته به مکانهایی اطلاق میشد که بزرگان و ریشسفیدان برای حل مشکلات مردم در آنجا جمع میشدند. این روش تحت عنوان «همایشهای طوایف» توسط شهید شوشتری زنده شد. به قصد ایجاد رقابت بین قبایل برای پیشرفت درون قبیلهای و برونقبیلهای همایشهایی را برپا میکرد تا هر قبیله و طایفهای توانمندیهای خود را ارائه کند. خودش نیز در این همایشهای طوایف همیشه حضور داشت که در نهایت هم در یکی از این همایشها شهید شد. علاوه بر اینکه این همایشها در ذهن قبایل و طوایف ماندگار شد، رسانهای و فرهنگسازی هم شد. در واقع شهید شوشتری میخواست با استفاده از یک روش سنتی و بومی، پیوندی بین مردم استان و مسئولین نظام برقرار کنند؛ تا حد زیادی موفق هم شد.
جایزه همه بچههای مدرسه را خودش میداد/ معتقد بود که بچهها باید چهره مسئول نظام را ببینند
در بعد آموزش هم در تکتک روستاها حضور پیدا میکرد و اصرار داشت به تمام دانشآموزان برگزیده آن روستا با دست خود جایزه بدهد و دست نوازش بر سر آنها بکشد. خیلیها به او ایراد گرفته بودند که: «لازم نیست جایزه همه را خودتان بدهید، چندتا به عنوان نماد و سوژه خبری بدهید، بقیه را مسئولین مدرسه میدهند!» اما او میایستاد و تکتک جایزهها را خودش میداد. چون معتقد بود رابطه مردم با مسئولین نظام باید رودررو و مستقیم برقرار شود. باید مردم چهره مسئول نظام را ببینند. باید دست نوازش بر سر روستایی و عشایر بکشد و خوشحالی را در چهره آنها ببیند. این کارها نه تنها در بعد رسانهای ماندگار و اثرگذار شد، بلکه در دل آن دانشآموز، همکلاسی، خانواده، دوستان و آشنایانش هم اثر گذاشت و ماندگار شد. کسی که از یک مسئول در این رده محبتی را دریافت کند هرگز گول گروهکها را به دلیل فقر و بیکاری و امثالهم نخواهد خورد. نتایج کارهای فرهنگی اینچنینی سالها بعد خود را نشان خواهد داد. هرچند اثرات کارهای شهید شوشتری الان هم نمایان شده است اما نتایج اصلی آن را در آیندهای نه چندان دور خواهیم دید.
آیا این روشها بعد از شهید شوشتری هم ادامه پیدا کرد؟
نه متاسفانه. یکی دو سال اول ادامه داشت اما بعدها منحل شد. افرادی که آمدند یا آن ویژگیها و امکانات شهید شوشتری را نداشتند و یا آن سلیقه را نداشتند. شهید شوشتری برای این فعالیتها هزینه صرف میکرد. این هزینهها را هم با کم کردن بخشی از هزینههای نظامی تامین میکرد. و این موضوع طوایف را هم ترغیب میکرد تا بخشی از هزینه را متقبل شوند. اما شهادت و ترور او مقداری ترس ایجاد کرد و نه تنها این هزینه از طرف مسئولین نشد دیگر از طوایف هم خواسته نشد که این کار را ادامه دهند. البته روشهای فرهنگی دیگری جایگزین شد. مثلا فعالیتهایی در راستای اشتغالزایی صورت گرفته مثل ایجاد گلخانه و یا حمایت از صنایع دستی در پایگاههای بسیج و کمک گرفتن از کارآفرینان و امثالهم و فعالیت در این راه ادامه دارد. یعنی گفتمان شهید شوشتری با روش جدیدی ادامه دارد. روش شهید شوشتری روش شاخصی متناسب با فرهنگ سنتی استان بود. با توجه به مشاورههایی که گرفته بودند خیلی پررنگ به فرهنگ سنتی بلوچ میپرداختند. برای همین هم روش ایشان بین مردم پذیرفتهتر بود و مورد استقبال قرار میگرفت.
سرزندگی در میان استان بوجود آمده بود
مصادیقی از این پذیرش و استقبال مردم بلوچ بگویید.
مردم برای اینکه نوبت همایش طایفه آنها باشد بسیار رقابت میکردند و در تکاپو بودند تا بهترین تاریخها و زودتر از بقیه همایش طایفه آنها برگزار شود. پیش از آخرین همایش که در «پیشین» برگزار شد، همایشی در منطقه سراوان برگزار شد. سردار طایفه هم ارتباط نزدیکی با شهید شوشتری داشت و از دوستان نزدیک شهید شوشتری بود، اما وقتی همایش طایفه ایشان برگزار شد، گفت «برای اینکه بتوانم همایش طایفه را برگزار کنم، جان کندم، با اینکه ارتباط قوی با شهید شوشتری و مجموعه سپاه داشتم، اما درخواستهای طوایف و شهرهای دیگر به حدی بود که واقعا جان کندم و تلاش کردم تا نوبت به طایفه ما برسد!» این نشان میدهد که اگر از این روش استقبال نمیشد این همه طوایف در نوبت نبودند تا همایش آنها برگزار شود. چون میدانستند این همایشها هم اثرات کوتاه مدت و مادی برای هنرمندان، روشنفکران، علما و دانشآموزان نخبهشان دارد و هم احساس کسب احترام از سوی نظام بود. چراکه هر طایفهای احساس میکرد که مورد توجه نظام قرار گرفته است. چون در این همایش برترینهای هر طایفه از هر نظر معرفی میشد. حتی بین خود طایفه هم نوعی رقابت ایجاد میشد. در واقع نوعی تلاش و سرزندگی بین کل استان بوجود آمده بود.
علاقه مردم بلوچستان به شخص شهید شوشتری چگونه بود؟
در مستندی که درباره شهید شوشتری ساخته شده و از صدا و سیما هم پخش شد همه شاهد میزان علاقه مردم به شهید شوشتری و تاثر آنها از شهادت ایشان بودند. هرساله هم در سالگرد ایشان تعداد زیادی از علما، دانشگاهیان، هنرمندان و اقشار مختلف مردم بر سر مزارشان حاضر میشوند و ادای احترام میکنند.
چرا راه دور میروید؟ خودم اهل سنتم؛ چرا باید برای شهید شوشتری شعر بگویم؟
اصلا چرا راه دور برویم من خودم یکی از همین اهل سنت استان هستم که برای شهید شوشتری شعر گفتم. چه کسی مرا اجبار کرده و یا چه کسی مرا تشویق کرده بود که برای او شعر بگویم؟ او که دیگر شهید شده و رفته بود! اگر من بخواهم از باب تملق برای جمهوری اسلامی درباره شهیدی شعر بگویم که هزار تا شهید دیگر بود که در طول سالها میتوانستم برای آنها شعر بگویم. اما اگر برای شهید شوشتری شعر گفتم بخاطر ارادت قلبی بود که نسبت به او داشتم؛ شعر گفتم و آن را تبدیل به کلیپ کردم. چرا به او ارادت داشتم؟ به خاطر کارهایی که شهید شوشتری برای امثال منِ بلوچ کردند.
هزاران نفر در سپاه آمدند و رفتند، الان یک سال است که من رنگ سپاه را هم ندیدهام، کسی هم سراغی از من نگرفته است. اما در زمان شهید شوشتری نه من که هزاران نفر امثال من اگر به هر دلیلی حتی به دلیل بیمهریها سراغ سپاه نمیرفتند و خانه نشین میشدند آنها سراغ مردم میآمدند؛ حتی خیلی وقتها خود شهید سراغ اینها میآمد. مثلا یک بسیجی معمولی مریض شده و فرمانده آن پایگاه خبردار شده است، خودش به ملاقات او میرفت. برای همین بود که وقتی شهید شدند همه گریه میکردند و متاثر شده بودند که یک پدر و حامی بزرگی را از دست دادهاند.
عدهای میخواهند فکر و گفتمان شوشتری شهید شود
چه موانعی را بر سر راه فراگیر شدن گفتمان شهید شوشتری میبینید؟
شاید عدهای شخص شهید شوشتری را ترور و شهید کردند اما عدهای هم بودند و هستند که درصدد شهید کردن فکر و گفتمان شهید شوشتری بوده و هستند. چرا که این عده به هر دلیلی نمیخواهند مسئول نظام به بلوچ توجه کند، به بلوچ لبخند بزند، به بلوچ بها دهد. عدهای متعصب و افراطی برای مقاصد حتی گاها شخصی، ایجاد رابطه حسنه بین نظام و بلوچ را به ضرر خود میدانند. این عده زمان شهادت شهید شوشتری خوشحال هم بودند. حتی اگر ابراز هم نمیکردند در درون خود از کنار رفتن مانعی بر سر راه اهدافشان خوشحال بودند. شاد بودند از کنار رفتن یک شخصی در این رده از نظام که حامی یک عده بینوای محروم است. در عین حال که مورد اعتماد شخص رهبری است، حتی به چوپانان بلوچستان هم سر میزند و از کاسه آنها دوغ مینوشد و در سیاه چادر آنها همسفرهشان میشود.
بلوچ را سالها ضد نظام و ضد امام حسین(ع) معرفی کردند درحالی که نام فرزندانمان را بعشق حضرت حسین(ع)، حسین میگذاریم
شاید جای سوال باشد که چرا این عده از شهادت این مرد بزرگ خوشحال بودند؟ چون سالها بلوچ را به عنوان اشرار و ضدنظام معرفی کرده بودند و حالا این مسئول بلند پایه در سیاه چادر چوپانان بدون تمهیدات نظامی مینشست، خوشایند عدهای نبود. منِ بلوچ را سالها ضد امام حسینی معرفی کرده بودند که در خاندان خودمان بیش از 10 تا نام حسین به عشق امام حسین(علیه السلام) وجود دارد. وقتی منِ بلوچ به مسئولان نظام و مردم ایران اینگونه معرفی شدهایم، خوشایند عدهای نبود که با فعالیتهای شهید شوشتری این پنبهها همه رشته شود و دست این عده رو شود. پس بعد از او هم دوست ندارند دیگرانی با این افکار وجود داشته باشند و فعالیت نمایند.
یکی دو روز قبل از همایش بم پشت سراوان آقای درازهی ریش سفید طایفه با بنده تماس گرفت و گفت همایش ما در فلان تاریخ برگزار میشود شما میتوانید شرکت کنید و شعری را بخوانید؟ گفتم تهران هستم. گفت خب پرواز بگیر و بیا، خود سردار هم تهران هستند و بناست با پرواز خود را برسانند. علی رغم تلاشم بلیط تهیه نشد و نتوانستم خودم را برسانم. دم غروب تماس گرفتم تا از آقای درازهی عذرخواهی کنم. گفت اتفاقا الان با سردار در ماشین هستیم و داریم به طرف همایش میرویم. قاعدتا اگر هر مسئولی باشد آنقدر مشغله کاری دارد که برایش اهمیتی ندارد که یک ریش سفید با چه کسی صحبت میکند ولو اینکه درباره همایش هم باشد. اما یک لحظه من دیدم صدا عوض شد و شخص دیگری صحبت میکند! همین که سلام و علیک کرد، چون صدای شهید شوشتری را میشناختم متوجه شدم که اوست. بسیار تشکر کرده و گفت: «همین که دغدغه دارید و تماس گرفتهاید مثل این است که حضور داشتهاید و شما در جاهای دیگر همکاری داشتهاید و...» من هم عذرخواهی کردم و مکالمه تمام شد. اما همین مکالمه تلفنی آنقدر به من روحیه داده بود که تا یک ماه حتی برای انجام کارهای شخصی خودم هم انرژی فوق العادهای داشتم چه برسد برای کارهای اجتماعی! این همه شادی با یک تلفن ساده یک دقیقهای در من نوعی ایجاد شده بود.
برخی از مسئولان فکر میکنند حتما باید با رئیس دفترشان هماهنگ شود و ماهها قبل نامه نگاریها صورت بگیرد و یک پروسه طولانی تا یک فرد عادی بتواند با یک مسئول ارتباط برقرار کند. اما شهید شوشتری از هر فرصتی برای این ارتباطگیری استفاده میکرد. گاهی با یک مهربانی و یک لبخند با کمترین هزینه با ارزشترین نتیجه را برای یک مسئول رده بالا به دنبال خواهد داشت. این محبت و مهرورزی که شهید شوشتری نسبت به همه مردم داشت بدون توجه به جایگاه آنها، باعث شده بود که در قلب عموم مردم راه پیدا کنند و هرکسی با هر تفکری و هر مذهبی ایشان را دوست داشته باشند. شاید همه کلیشهای بگویند که شهیدان زندهاند اما شهید شوشتری و نام و راه ایشان واقعا و برای همیشه در دل مردم بلوچ زنده است.