- ببینید! چه قدر ما اینها را رها کرده ایم و ازشان غافل شده ایم که خواسته های شان را عین یک بچه که خواهش هایی کوچک از دیگران داشته باشد، به زبان می آورند! در حالی که هرکدام شان ریشی سپید کرده و سن و سالی ازشان گذشته است! این کف خواسته یک شهروند ایرانی است که توقع داشته باشد نظام به او اعتنا کند.
به خاطر دارم روز بیست و چهارم تیرماه سال 88 بود که ماموریت سپاه جنوب شرق کشور را رسما به این سردار واگذار کرده بودند. فردای همان روز برای شرکت در نشست شورای تامین راهی استانداری سیستان و بلوچستان شدیم. موضوع مهمی مطرح شد که بنا بود با دوازده نفر از افراد شرور برخورد قضایی صورت بگیرد؛ اما سردار شوشتری گفت:
- اگر من مسئول تامین امنیت این استان هستم، به هیچ وجه نمی توانم اجازه بدهم که در این شرایط چنین اقدامی انجام بشود، چرا که باید روی این موضوع بیشتر بررسی صورت بگیرد.
دلیلش این بود که چون به تازگی این ماموریت را پذیرفته و وارد منطقه شده است، نمی خواهد چهره خشن و جباری از سپاه در ذهن مردم و افکار عمومی شکل بگیرد؛ به ویژه این که این اقدام ممکن بود آشوب طلب ها و عناصر خودفروخته را تحریک کند تا به اختلاف ها دامن بزنند.
سردار شوشتری از همان روز نخستی که پا به قرارگاه قدس گذاشت، برادران همکار را خطاب قرار داد که ما نمی خواهیم به چیزی فکر کنیم و برسیم مگر همراه ساختن مردم با نظام و انقلاب و برای این کار تنها باید به خدمت صادقانه بیندیشیم.
این بنای فکری شهید شوشتری بود.
می گفت که امنیت را هم اگر می خواهیم به منطقه بازگردانیم و از آن پاسداری کنیم، می باید امنیتی برخاسته از دل مردم باشد، نه یک امنیت تحمیلی که اگر هرجا سپاه بود، امنیت هم هست و اگر سپاه نبود، امنیت هم برود! ...[1]
در روز شهادت شهید شوشتری چه گذشت؟ (دانلود)
عقیده اش این بود که باید کاری کرد که مردم آقای خودشان باشند و همه امور به دست خود مردم به انجام برسد و لازم نباشد که سپاه برای ایجاد امنیت به این منطقه نیرو بیاورد.
می گفت که سپاه بیشتر از اینها باید مردم را تحویل بگیرد و امکانات در اختیارشان بگذارد.
روزی پس از شنیدن درددل های سرطایفه هایی که توی سپاه گردآمده بودند، رو به شهید محمدزاده، برادر اکبری و بنده گفت:
- ببینید! چه قدر ما اینها را رها کرده ایم و ازشان غافل شده ایم که خواسته های شان را عین یک بچه که خواهش هایی کوچک از دیگران داشته باشد، به زبان می آورند! در حالی که هرکدام شان ریشی سپید کرده و سن و سالی ازشان گذشته است! این کف خواسته یک شهروند ایرانی است که توقع داشته باشد نظام به او اعتنا کند.
این دیدارها که در همان اوایل آمدن سردار شوشتری به این منطقه صورت می گرفت، در نهایت سبب شد که او خواسته های مردم را سرلوحه کارهای خودش قرار دهد و بلکه روش خاصی را در پیش بگیرد؛ همچنان که روحیه اش لطیف تر و رقیق تر شد و به شدت تحت تاثیر مسائل فرهنگی مردم سیستانی و بلوچ قرار گرفت، به دیگر برادران سپاه هم تاکید می کرد که خیلی دقت کنید و مواظب باشید سر سوزنی از محبت به مردم و راه انسانیت پا بیرون نگذارید که اگر خدای ناکرده خطایی از ما سر بزند، جبرانش بسیار دشوار و طولانی خواهد شد.[2]