ما مدیون مردم سیستان و بلوچستان هستیم و می باید دین مان را به ایشان ادا کنیم. تا امروز از نزدیک آنان را نشناخته بودیم، بلکه از دور نگاه می کردیم و با تبلیغاتی که علیه مردم بلوچ می شد، تصویری نادرست در ذهن مان پیش می آورد! حالا که وارد سیستان و بلوچستان شده ام، می بینم که مسیر ما مسیر جنگیدن با اینان نیست و باید از در رفاقت و دوستی وارد شد تا استکبار نتواند بیش از این ما را به جان هم بیندازد.
تشخیص داد که برای حفظ و به دست آوردن وحدت، نه تنها به خانه برادران اهل تسنن، بلکه به خانه کسی که هم سنی است و هم اینکه جمهوری اسلامی آن را اعدام کرده است، باید رفت و سر زد و بهشان رسیدگی کرد!
می رفت و بچه همان فرد اعدامی را روی زانوانش می نشاند و نوازشش می کرد!
دست به سرشان می کشید و می گفت:
- عموجان! چه می خواهی برایت بیاورم؟
به این هم اکتفا نمی کرده که سرشک لعل از دیده بیفشاند و بس؛ بلکه لوازم التحریر، لباس و لوا زندگی به خانه آنان می برد و با یک عنایت ویژه ای به کودکان یتیم شان نگاه می کرد؛ یعنی شهید شوشتری یک کاری کرده که دست ما به دامان او هم نمی رسد!...[1]
می گفت:
- گذشته از نشست با سران طوایف، باید رفت توی مردم تا ببینی که چه مردم مظلومی هستند؟! این مردم از هر دو طرف دارند ضربه می خورند و آسیب می بینند. یعنی هم از جهل ما و هم دانایی دشمن! کسی که شوهرش کشته شده و ده فرزندش یتیم شده اند، مورد ظلم دشمن و غفلت ما واقع شده است. ما که او را طرد می کنیم، ضدانقلاب هم شوهرش ا برای این که بخاطر صدهزار تومان برود و مواد مخدر را از مرز کوله کشی و با خودش جابجا کند، از وی برده کشی کرده است! حالا یا توی درگیری با نیروی انتظامی جانش را از دست داده و یا این که دستگیر و اعدام شده باشد، چه فرقی می کند؟
مهم این است که زن و بچه هایش بی سرپرست و بدبخت رها شده اند و کسی نیست به داد ایشان برسد. خب، تکلیف این زن مسلمان چیست؟ او چه گناهی مرتکب شده؟
سپس با صدایی بغض آلود ادامه داد:
- ما از اینها غافل شده ایم و باید به سراغشان برویم.
شهید شوشتری اساسا روالی را برای خودش ترسیم کرده و آن را در پیش گرفته بود که من فکر می کنم اگر دو سال مهلت می یافت، کل منطقه را دگرگون و وضعیت فرهنگی آنجا را زیر و رو می ساخت! اصلا در آن صورت، نگاه به مردم عوض می شد.[2]
می گفت:
- ما مدیون مردم سیستان و بلوچستان هستیم و می باید دین مان را به ایشان ادا کنیم. تا امروز از نزدیک آنان را نشناخته بودیم، بلکه از دور نگاه می کردیم و با تبلیغاتی که علیه مردم بلوچ می شد، تصویری نادرست در ذهن مان پیش می آورد! حالا که وارد سیستان و بلوچستان شده ام، می بینم که مسیر ما مسیر جنگیدن با اینان نیست و باید از در رفاقت و دوستی وارد شد تا استکبار نتواند بیش از این ما را به جان هم بیندازد.
آنچه امروز بر جو جامعه نسبت به جنوب شرق مملکت مان حاکم است، دقیقا خواست دشمنان ماست. رفع این سوءتفاهم ، تنها با خدمت صادقانه و با انجام خدمات فرهنگی ساخته است.
می گفت:
- ما اصلا چیزی به نام جنگ سخت در سیستان و بلوچستان نداریم و این گونه جنگ، ویژه دشمن ماست نه مردم بلوچ.[3]