استاد حیدر حب الله
اصطلاح نصب و ناصبی ها اصطلاح فقط شیعه یا امامی نیست، بلکه اصطلاحی اسلامی است که جمهور علمای اسلام در گذرگاه تاریخ آن را شناخته اند، اما بررسی این مفهوم و آثار فقهی اش شاید وسیع باشد. به صورتی که بین شیعیان آشکار شده است، به این سوال در دو محور می توان پاسخ داد:
محور اول: معنی نصب و ناصبی ها
فقها در معنی نصب و نواصب اختلاف دارند، و این بر سه خط اصلی است:
سیر اول: در محدود کردن طرف دیگر که دشمنی با او را تمام کرده است، و اینجا دو دیدگاه آشکار یافت می شود:
دیدگاه اول: دیدگاه کسی است که معتقد است که ناصبی کسی است که با خود اهل بیت دشمنی دارند، پس به جای دوستی و محبت آنها دشمنی اش را ظاهر می کند و بغض نسبت به آنها در دل دارد. این دیدگاه طرف دشمنی را تک تک اهل بیت علیهم السلام قرار می دهد، پس ناصبی با شخص علی دشمنی دارد و با حسن و حسین و زین العابدین و فاطمه و.. دشمن است.
در اینجا امامیه از دشمنی اهل بیت مقصودی جز مفهوم خاص اهل بیت ندارد. آنها پیامبر و خانم فاطمه زهرا و ائمه دوازه گانه علیهم السلام هستند نه فرد دیگر. در این میان بسیاری از شیعیان غیر امامیه و جمعی از اهل سنت معتقدند که اهل بیت یا کسانی هستند که تنها نزدیکی با پیامبر دارند و کسی که در زمان او یا نزدیک زمانش بوده است به همراه زنان و همسران پیامبر، یا کسانی هستند که فرزند پیامبر یا علمای از فرزندان پیامبر با وصف فرزند پیامبر بودن.
به همین خاطر بعضی از محققین معاصر شیعه امامیه را جزء ناصبی ها به حساب آورده اند چراکه آنها با بعضی از فرزندان پیامبر که مخالف دوازده امام هستند دشمنی دارند. همانطور که کلامی را اینجا یافتیم در مورد دشمنی با اهل بیت که آیا از آن دشمنی با همه آنها قصد می شود یا اینکه امر شامل دشمنی با یکی از آنها هم می شود، پس اگر با حسین علیه السلام دشمن باشد بدون غیر او آیا او ناصبی است یا نه؟ مشهور شامل شدن است؛ زیرا حکمشان یکی است، هر چند مقدار یقین آور در کلمات آنها کسی است که با علی یا همه اهل بیت علیهم السلام دشمنی داشته باشد.
زمانی که کلمه (دشمنی) را به کار می بریم ، قصدمان انکار برتری یا شک کردن در جایگاه اهل بیت که خداوند به آنها بخشده است، نیست. نزد اکثر علما پیوندی میان دشمنی و شک در جایگاه اهل بیت نیست، بله عقیده ای یافت می شود که جدلی بزرگ را برمی انگیزد و برخی از علمای اخباری امامیه آن را مطرح کرده اند. آنها قائل هستند به منطبق بودن عنوان نصب بر همه مخالفین امامیه به صورت مطلق به جز عده کمی از مسضعفینشان. معتقدند هرکسی که قائل به تقدم شخصی بر امام علی باشد او ناصبی است. برخی علمای اخباری درصدد برآمدند اثبات کنند که مشهور متقدمین شیعه معتقد به تفسیر ناصبی به این معنی بودند که از وسیع ترین معانی شمرده می شود که در میراث امامی کنار گذارده شده است. این نظریه تعرض کرده است به نقد بزرگی از جانب اکثر علمایی که بعد از زمان بحرانی آمدند. به همین خاطر یک هماهنگی تقریبی بر پاک بودن مخالفین به صورت مطلق نزد علما غیر از ناصبی ها به وجود آمده است. و موافقت بر استدلال به نجاست ناصبی نسبت به نجاست مطلق مخالف کامل نشده، بلکه جداکردن بین این دو کامل شده است.
دیدگاه دوم: آن دیدگاهی است که قائل است به اینکه ناصبی اعم از کسی است که دشمنی نسبت به اهل بیت علیهم السلام یا شیعیانشان را از این جهت که آنها شیعه اهل بیت و پیروان آنها هستند آشکار می کند، پس این شخص دشمن شیعه است ؛ چراکه آنها شیعه اهل بیت هستند، و با پیروان علی و آل علی در جنگند چراکه آنها علی و آل علی علیه السلام را همراهی می کنند.
و روشن است که دیدگاه دوم دایره اش وسیع تر – نسبت به واقعیت خارجی- از دیدگاه اول است، پس هرکس با شخص امام علی دشمنی دارد کمترین این طبیعت حال را دارند نسبت به کسانی که با او یا با شیعیانش از جهت پیرویشان از او دشمنی دارند، به همین خاطر تعداد ناصبی ها نسبت به دیدگاه اول کمتر می شود، و حال آنکه دیدگاه اول نسبت به دیدگاه دوم بیشتر است، اینجا کسی که معتقد است هرکس با شیعه ای از شیعیانش دشمنی دارد در واقع حال او دشمنی با خود اهل بیت علیهم السلام است هرچند این مطلب را اظهار نکنند. این آ نچیزی است که برخی روایات همچنین آن را می رساند، این دیدگاه پلی برای اخباری هایی که مفهوم نصب را وسعت داده اند شمرده می شود، از جهتی که قائلند به اینکه همه مخالفان با شیعه دشمنند، بنابراین ناصبی ها فهمیده می شوند.
بنابراین سیر، اکثر علمای اخیر و معاصر به دیدگاه اول میل پیدا کرده اند که ناصبی کسی است که با اهل بیت دشمنی دارد نه مطلق کسی که هرچند با شیعیانشان بدون خود اهل بیت دشمنی داشته باشد.
سیر دوم: در محدود کردن شیوه دشمنی و نوع آن، اینجا نیز دو گروه اساسی آشکار می شود:
گروه اول: کسانی هستند که معتقدند نصب همان دشمنی از روی دینداری است، به معنی اینکه این شخص به دشمنی اهل بیت قیام کرده مثلا معتقد است که این شریعت دینی و امر دینی از او مطلوب است، پس او با دشمنی با آنها خدا را دینداری می کند، و او را با بغض نسبت به آنها بندگی می کند، زمانی که می گوییم: ( دشمنی ) ما قصد انکار برتری یا شک کردن در جایگاه اهل بیت که خداوند به آنها بخشیده است، پیوندی برایش با مفهوم دشمنی اهل بیت علیهم السلام نیست، به برتریی که برای اهل بیت ثابت شده ایمان ندارد، اما تو محبشانی و دوستشان داری و جایگاهشان را نزد خداوند می دانی، پس خلط بین امور در اینجا شایسته نیست.
این معنی برای دشمنی زمانی که به دیدگاه اول که گذشت ربطش دادیم پس تعداد ناصبی ها بسیار کم خواهد شد، و آشکار خواهیم کرد که ناصبی ها گروهی دینی هستند که در زمان اموی و عباسی ظاهر شدند، و می بینی که خدا توسط خلق با بغض علی و خاندان علی بندگی می شود، همانگونه که کاملا برخی از شیعه معتقدند که خداوند با بغض بعضی از صحابه بندگی می شود و این امری دینی است، بلکه بعضشان آن را شأنی اعتقادی می دانند.
و بنا بر دیدگاه این گروه، دشمنی هایی که بین اهل بیت و دشمنانشان واقع می شود نتیجه رقابت برای سلطه یا حسادت یا مصلحت های دنیایی است، که با مفهوم نصب شرعی که بر آن آثار شرعی مترتب است مغایرت دارد، پس اگر طلحه و زبیر با علی جنگیدند این هرچند مخالف شرع است اما از آن به عنوان نصب دشمنی با علی از روی دینداری تعبیر نمی شود که واضح است، زمانیست که از مصالح شخصی تنها و علاقه در رسیدن به حکومت حرکت می کند، به همین خاطر بسیاری – مانند امام خمینی و آیت الله حسین حلی و آیت الله فاضل لنکرانی آیت الله سید موسی شبیری زنجانی – معتقد به نفی عنوان نصب که بر آن آثار شرعی مترتب می شود از بسیاری از معارضین اهل بیت در زمانشان هستند که نتیجه برخاستن دشمنیشان از عنصرهای دنیایی است و از اعتقاد دینی نیست، برخلاف گروهی که در زمان اموی و عباسی شناخته می شدند و کسی که دشمنی اهل بیت را شریعتی از شرائع خداوند سبحان می داند.
گروه دوم: کسانی هستند که معتقدند مفهوم نصب اعم از دشمنی برخاسته از انگیزه دینی و آن برخاسته از انگیزه های دیگر هرچند دنیایی باشد ، همانا متون مطلقند و گرفت اطلاقشان شایسته است، به این دلیل همه کسانی که با اهل بیت در گذر تاریخ دشمنی کردند – هرچند برای مصلحت های دنیایی و حکومت- در مفهوم نصب داخل می شوند، و احکام ناصبی ها بر آنها مترتب می شود.
سیر سوم: در محدود کردن دشمنی بین حالتی که در قلب است و حالتی که ارائه می شود، اینجا وجود طرح جداساختن پیشرو ملاحظه می شود:
الف- همانا ناصبی کسی است که بغض دارد و دشمنی می کند با وصف حالت قلبی، چه این را علنی و مشهور کند، به گونه ای که با آن شناخته شود یا نه، پس اگر دانستیم که او ناصبی است اما در ظاهر عموم ساکت است او ناصبی است و احکام ناصبی ها بر او مترتب می شود.
ب- همانا ناصبی مطلق کسی که دشمنی با اهل بیت علیهم السلام دارد نیست؛ بلکه چاره ای نیست از اینکه آشکار کند و نصب و دشمنیش با اهل بیت علنی باشد وگرنه منافق نامیده می شود به حسب تعبیر وحید بهبهانی ؛ چرا که عنوان نصب نزدشان متضمن علنی کردن و مشهور کردن است، وگرنه بر او احکام ناصبی مترتب نمی شود، این آن چیزی است که بسیاری از فقها – بلکه مشهور – به آن قائلند برخی از آنها شهید ثانی و آیت الله خمینی و آیت الله گلپایگانی و آیت الله سیستانی و آیت الله صافی گلپایگانی و غیر آنها، چه بسا از برخی فتاوای آیت الله جواد تبریزی رحمت خدا بر او باد نیز آشکار می شود.
موافق با همه اینها، بعضی از آنها معتقدند که بارزترین مقدار ناصبی ها در تاریخ خوارج هستند که دشمنیشان را با علی علیه السلام از روی دینداری و اعتقاد آشکار کردند، هرچند بسیاری از فقها در فقه بین عنوان خارجی و ناصبی تفاوت گذاشتند.
محور دوم : حکم ناصبی ها از ناحیه شرعی
در این محور دو مقدمه اساسی برای تعیین موضع در مورد ناصبی ها یافت می شود، و آن دو:
مقدمه اول: مقدمه کفر است، بین فقها بحث در اینکه آیا نصب همان کفر است واقع شده است، پس ناصبی اساسا کافر و خارج از ملت اسلام می باشد و از اینجا بر او احکام کافر را منطبق کنیم یا نه؟ زمانی که گفتیم او کافر است احکام کافر در همه چیز مگر آنچه با دلیلی خارج است بر او مترتب می شود، اگر قائل به نجاست کافر شدیم پس ناصبی هم به صورت طبیعی نجس است. در این سیاق، موضوع اساسی و مفصلی برای اثبات کفر ناصبی ها ذکر شده است، و آن این است که ناصبی منکر ضرورتی از ضروریات دینی است و آن محبت اهل بیت و دوست داشتن آنهاست، ومنکر ضروری کافر است، این معنای کفر ناصبی و خروج او از اسلام است.
این مقدمه به موضوعی به خاطر مناقشات متعدد برخورد کرده است، حداقل از جهت انکارکردن اکثر علمای اخیر اندیشه کفر منکر ضروری ، زمانی که از انکارش تکذیب رسالت پیامبر لازم نیاید، و مفروض این است که ناصبی اعتقاد دارد که به امر پیامبر در دشمنیش با اهل بیت عمل می کند ، چه رسد به اینکه ناصبی کسی است که دشمنی را نصب می کند به سببی دنیایی، پس اساسا به قضیه محبت اهل بیت از بخش تصمیم گرفتن متوجه نیست، بله آن را از ناحیه عمل سرکشی می کند، و این کفر نیست. از اینجا بسیاری از علمای اخیر که شهادتین را بعنوان معیار در مسلمان بودن اعتبار کرده اند، قائل شدند به اینکه ناصبی ها مسلمانند و کافر نیستند، نهایت امر اینکه منعی برای مترتب کردن برخی از احکام بر او نیست در هنگامی که دلیل بر آن دلالت می کند.
مقدمه دوم: متونی که مخصوص ناصبی ها و کسی که نجاستش و غیر ازاین احکام که متعلق به خودشان و اموالشان ثابت می شود وارد شده است، و اینجا گفته می شود که ما به نجاست ناصبیحک می کنیم همراه با حکم کردنمان به مسلمان بودنش، زیرا – همانطور که آیت الله صدر می گوید – طهارت هر مسلمانی به صورت واضح به گونه ای که تفکیک ممکن نباشد با دلیلی معتبر ثابت نمی شود، بنابر این نظر ناصبی نجس و.. می باشد اما از جهت وابستگی به امت مسلمان مسلمان است ،س همانگونه که کشتن قاتل واجب است، نزد کسی که این را می گوید کشتن ناصبی نیز جایز است.
در زمان حاضر و نزدیک ما، بسیاری از علمای امامیه قائل به نجاست ناصبی هستند، مانند آیت الله خویی، و آیت الله خمینی و آیت الله یزدی و آیت الله سید موسی شبیری زنجانی و آیت الله محسن حکیم، و آیت الله أبوالحسن اصفهانی، و آیت الله سید علی سیستانی، و آیت الله مرعشی نجفی، و آیت الله محمد تقی بهجت، و آیت الله عبد الأعلى سبزواری، و آیت الله جواد تبریزی، و آیت الله وحید خراسانی، و آیت الله محمد أمین زین الدین، و آیت الله محمّد رضا گلپایگانی، و آیت الله محمد علی اراکی، و آیت الله سید صادق شیرازی، و آیت الله سید صادق روحانی وغیرآنها. مگر اینکه برخیشان به طهارتش معتقد باشند مانند آیت الله سید محمّد باقر صدر، و آیت الله سید محمود هاشمی، و آیت الله محمد إسحاق فیاض. و آیت الله سید محمد سعید حکیم معتقد است که ناصبی بنابر احتیاط واجب زمانی که ضروری را به صورتی که موجب کفر منکر ضروری می شود انکار کرد نجس است، و از آن ظاهر می شود که غیر از این مورد او پاک است؛ زیرا آیت الله سید محمد سعید حکیم از کسانی است که معتقدند نجاست انسان مساله ای احتیاطی است. همانطور که هرکس قائل به طهارت انسان به صورت مطلق است – خود به خود – قائل به طهارت ناصبی است مانند آیت الله محمد إبراهیم جناتی، و آیت الله محمد حسین فضل الله، و آیت الله ناصر مکارم شیرازی، و آیت الله محمد جواد غروی اصفهانی، و آیت الله صادقی طهرانی، و آیت الله محمّد محسن حسینی طهرانی وغیرآنها.