دکتر اصغر فردی، چهره ای شناخته شده در عرصه تاریخ روابط ایران و ترکیه و ایران و آسیای میانه است. او فارغ از فعالیت های اداری و سیاسی اش در دوره مشاورت وزیر امور خارجه جمهور یاسلامی ایران در دوره وزرات دکتر علی اکبر ولایتی به دلیل فعالیت های علمی و مطالعاتی اش با بسیاری از فعالان فرهنگی و سیاسی اسلام گرا و غیر اسلامگرای ترکیه دارای روابط شخصی و دوستانه نیز هست. وی در یادداشت زیر به ارائه تصویری اجمالی اما فراگیر از جریان اسلامگرایی در ترکیه پرداخته است.
دکتر اصغر فردی، چهره ای شناخته شده در عرصه تاریخ روابط ایران و ترکیه و ایران و آسیای میانه است. او فارغ از فعالیت های اداری و سیاسی اش در دوره مشاورت وزیر امور خارجه جمهور ی اسلامی ایران در دوره وزرات دکتر علی اکبر ولایتی به دلیل فعالیت های علمی و مطالعاتی اش با بسیاری از فعالان فرهنگی و سیاسی اسلام گرا و غیر اسلامگرای ترکیه دارای روابط شخصی و دوستانه نیز هست.
وی در یادداشت زیر به ارائه تصویری اجمالی اما فراگیر از جریان اسلامگرایی در ترکیه پرداخته است.
تحرکات اسلام پویا و متحرک در جامعة ترکیه در عرفة تبدیل انقراض امپراطوری به جمهوریت ـ که تحقق مهمترین برنامة استعمارگران انگلیسی در مقصد امحاء دو امپراطوری یگانة مسلمانان (ایران و عثمانی) بود ـ تحت تأثیر حضور سیدجمال الدین اسدآبادی (المشهور بافغانی در میان غیرایرانیان) با قیام شیخ بدیع الزمان سعید نورسی آغاز شد. میم. کمال او را بارها محاکمه، حبس و نفی کرد و عاقبت توانست تخمه های تفکر او را در بستری انحرافی تربیه کند. پیروان او ـ که عبارت از پنجاه و چند تن شاگردان او بودند ـ از نهضت شیخ فقط نوعی تصوف را استدراک کردند و به گوشه هائی خزیدند. در کنار وجود برخی نیک نهادان از عداد طلاب شیخ، حقه بازان ومعامله گرانی نیز پدید آمد که مهم ترین این گونه چهره ها شیخ ناظم القبرسی و فتح الله گولن هستند. شیخ ناظم که احیراً در قبرس درگذشت به اروپا و امریکا برده شد و در آنجا هزاران مرید دست و پا کرد که در پیشگاه حضرت پیر چشم آبی رقص می کردند و ذکر می گفتند. دیگری نیز که از وعاظ متعلق به ریاست امور دیانت بود فرجامی چنین یافت.
با توجه به گستردگی و نفوذ عجیب طبقات صوفیه در پهنای امپراطوری عثمانی که بیش از هر اندام دیگر پیکرة جهان اسلام چشمگیر بود، اغلب لجنه ها و نحله های برآمده در بستر متصوفه می بالیدند. صوفیه به عنوان مشربی بی خطر همواره مورد حمایت سلاطین عثمانی بوده است. از نخستین پادشاه این سلسله سلطان محمد فاتح که خود را متکی به پیری موسوم به آق شمس الدین متجلی می کرد تا سلطان سلیمان قونونی که امام یحیی بشیک ظاشی را برادر رضاعی خود معرفی می کرد، همة سلاطین از صوفیه حمایت های معنتنائی کرده اند. اما نظر به تبدیل این تطبقات به قدرتی موحش و مدهش، میم. کمال اهدام و افشال آنها را در نخستین محورهای اقدامات خود قرار داد و با تصویب لایحه ای به نام توحید تدریسات و توحید البسهف تکایا و درگاه ها(خانقاه)ی همة سلسله های صوفه را تعطیل و از تشبه ظاهری و کسوی به دراویش جلوگیری کرد. متنفذترین این جماعات که پیروان زیادی داشتند در یک لایة زیرپوستی ترکیه به فعالیت خود ادامه داد و فعال تر از همه به حیات خود ادامه داد. این زمره به (جماعت اسماعیل آقا) موسوم هستند. این جماعت نظر به وسعت دائرة نفوذ خود اشتقا و انشعاباتی یافت و هر یک از شاگردان اسماعیل آقا خود را رهبر و وصی شیخ خواندند که امروز جبه لی خوجا (احمد محمود اونلو) متنفذترین رهبر عصبی این جماعت است که هم خود و هم پدرش از شاگردان اسماعیل آقا نبوده اند.
یوسف اونلو (پدر جبه لی خوجا) که به آلمان تبعید شده بود، در غرب به تشکیل جماعات و تدارک مرید اهتمام کرد و دعوای احیاء خلافت عثمانی را مطرح ساخت.
در اینجا به ظریفه ای متذکر می شوم و درمی گذرم و آن نکته این که ترکان همواره گمان می کنند بین ایران و ترکیه رقابتی قدیم و مدام دائر و جاری است . این را خوانندة ایرانی به خوبی می داند که در میان ایرانیان هرگز حسی رقابتی با ترکیه وجود ندارد، اما چون این رقابت از جانب ترکان همواره بوده است، چنین می انگارند که از سوی ایران نیز چنین واقعه ای موجود است. این رقابت یک سویه گاه پی آمدهای نیکو و مبارکی داشته که آن را می توان تأثر نامید. یکی از این تأثرات در اثر تبعید امام خمینی به ترکیه رخ داد. تبعید امام به بورسا در میان جوامع مسلمان آگاه و پوینده پیچید و دلائل آن نیز بر آنها معلوم گشت. این از قیام یک رهبر مذهبی در مقابل یک نظام لائیک حکایت می کرد که خود نائرة امیدی در دل مسلمانان درد و دغدغه مند ترکیه برافروخت.
در میان این دردمندان دو سه تن نیز پدید آمده بودند که با درکی اخوانی از اسلام شروع به وعظ و خطابه می کردند.
از اینکه ترکان تقریباً در هیچ دوره ای نتوانستند از ملی گرائی حقنه شده به بافت های تاریخی اذهانشان رهائی یابند، اسلامگرائی بسیاری از آنها نیز در میان لایه های نوعی ملی گرائی عثمانی ستائی نضج می بندد. از این روست که جمعی نیز به شدت طرفدار رجعت سیستم خلافتی عثمانی بودند و مبارزات اسلامی شان در این مجرا تولید و بالغ می شد.
تجلی و بروز مبارزات اسلامی در ایران دهه های 40 ـ 30 با پیرو شکست نهضت ملی مصدق و ظهور نهضت آزادی و مبارزات برخی علماء دین و به ویژه برآمدن دکتر علی شریعتی و جریان متعاقب آن در ایران، آثار خود را در میان جماعات اسلامگرای ترک نشان می داد.
نظر به اختناق حاصل از حاکمیت تک حزبی به قیادت حزب جمهوریت خلق (CHP) به رهبری عصمت اینونو و دیگر نسل ها رهبر کمالیست جنبش گران مسلمان نیز مانند صاحبان و باورمندان دیگر حوزه های فکری از جمله مارکسیست ها و مائوئیست ها به کشورهای غربی به ویژه آلمان و سوئد تبعید شدند و در آن کشورها بالیدند.
در خارج از ترکیه مخصوصاً آلمان تحت تأثیر امواج اسلامگرائی مذکور مهندس جوان دانشجو در رشتة ترمودینامیک (نجم الدین ارباکان) به این نحله ها نزدیک شد و با تجزبة همة جماعات، خود صاحب طریق و مسیری شد و او هم با عنوان «پروفسوری» که طراحی موتورهای «تانک لئوپار» را در دوسیة خود می داشت به ترکیه بازگشت و در کسوت صوفی متظاهر شد. پیروانش دقیقاً با رعایت آداب و مناسک خانقاهی دست او را می بوسیدند و «خوجا»یش می خواندند. او به تشکیل حزب «سلامت ملی» اهتمام کرد و در هر دورة اتنخابات شرکت جست. گاهی نیز به تشکیل دولت ائتلافی با دیگر احزاب موفق شد. حزب ارباکان توانست حوزة اسلامگرائی را توسعة چشمگیری ببخشد و موجی در پیروی او پدید آمد.
جوانانی در اطراف ارباکان گرد آمدند که توانائی انشعاب و جدائی از او را نداشتند، اما در خلوات خود او را به محافظه کاری و سازش متهم می کردند. این جوانان خود به انتشار جرائدی نائل آمدند.
علاوه بر ارباکان، شاعری به نام «استاد نجیب فاضل» از سوئی و متقکری به نام «نورالدین توپچی» نیز دستجات و طیف هائی از جوانان را به دنبال خود می بردند.
از شیوخ متعلق به سلسله های صوفیة نقشبندیه کسانی مانند «رمضان اوغلو سامی افندی» و« محمد زاهد قوتقو» نیز در خلقه های تنناها یاهوی خود پاره ای از جوانان را از بی دینی و بدکیشی پاس می داشتند این سه زمره یکی با منظومه هائی مانند «چیله» و و «قالدیریم لار» و ... و دیگری با تبیین «تاریخ تحرکات اسلامی و بیداری دینی» جوانان را آماده و به صفوف «ملی گؤروش» (بینش ملی) اربکان می سپردند.
اندک اندک نشریات منظم و پرتیراژی نخست با نام «شورا» توسط «ییلماز یالچین ار» و «سبیل» توسط «قدیر مصراوغلو» (عثمانی گرا و خلافت ستا) و «توحید» و سپس «هجرت» توسط مجاهد کبیر «صلاح الدین ائش چاقیرگیل» منتشر شد. چهره های متفکری مانند حسنی آقداش، عمر یورولماز، صادق آل بایراق، بشیر آتالای، علی بولاج ـ عبدالرحمن دیلی پاک ـ محمدعلی تکین ـ شهید متین یوکسل ـ رجب طیب اردوغان ـ نورالدین شیرین ـ عبدالله گل ـ بلند آرینج و ... تجمعات دانش آموزی و دانشجوئی و انقلابی مانند «م.ت.ط.ب» (ملی تورک طلبه بیرلیگی) را پدید آوردند.
انقلاب اسلامی در ایران پدید آمد. انوار طیبة این انفجار نور موجب اعتلای روحیة انقلابی گری در میان مسلمانان ترکیه گردید و خون تازه ای به رگ های مسلمانان دمید. جوانان اسلام پوی و آزادی جوی مراتب اسلام انقلابی را نخست از نمایندة دارالتبلیغ اسلامی قم در ترکیه آقای «علی اکبر مهدی پور» می آموختند. مهدی پور پیش از آن در تنویر افکار جوانان تبریز از جمله صاحب همین قلم و هم دوره های ما نقش فراموش نشدنی داشت.
ایرانیان از همان ادوار عثمانیه در محله ای به نام «والده سلطانی خانی» متمرکز و مجتمع بودند. همة روشنفکران متواری و آزادیخواهان ملجی به ترکیه از عارف قزوینی و دهخدا و روحی و کرمانی و غیرهم همگی در همین والده سلطان گرد می آمدند. این تا همین اواخر نیز ادامه داشت. با توجه به شیعه نشین بودن آن کوی که چهرة متفکری به نام عبدالباقی گول پینارلی نیز برآمده از آنجاست، جوانان ایرانی مهاجر داشجو نیز در اواخر دورة پهلوی و آستانة انقلاب در همین سمت اقامت می کردند. ارتباط انقلابیون اسلامگرای ترکیه با دانشجویان انقلابی ایران نیز در همین محل واقع می شد. بحث های داغ و مطول در واقع کلاس های آموزش انقلابگری اسلامی به جوانان ترکیه بود.
حکومت ترکیه که از بافتار واقعی جمهوری اسلامی تصوری نداشت، این اقدامات و انجذابات را نفوذ و تداخل حکومت ایران به امور داخلی ترکیه تلقی می شد. یاد است که در دورة اشغال افغانستان توسط روس ها، دیپلمات ها و هیئات سیاسی شوروی همواره در مذاکرات به طرف ایرانی دائر بر عدام مداخله در امور افغانستان تذکر می داده اند. آقای دکتر ولایتی نقل می کرد که امام خمینی فرمود به آنها بگوئید ما امور داخلی و خارجی نداریم. همة اندام های جهان اسلام یک پیکرة واحد است و هرجا که جامعة اسلامی ست به همة مسلمین مربوط است. این عقیده برای لائیک های ترکیه غیرقابل درک بود.
درست همزمان با اشتعال زبانه های انقلاب امام خمینی «صلاح الدین ائش» در استانبول بازداشت شد و در پی حبس او گروهی از جوانان انقلابگر مسلمان هسته ای به نام «آخین چیلار» (مهاجمان) را متشکل کردند. صلاح الدین پس از حدود 5 /1 سال حبس از زندان رها شد و با اسقبال صدها نفر و کاروان خودروها به محلة «فاتح» ـ مرکز متدینین استانبول ـ مشایعت شد.
در این اوان عده ای دست به تحرکات رادیکال زدند. از آن جمله چندی پس از کودتای 12 ایلول 1981 کنعان اورن، هواپیما ربائی گروه سه نفره به رهبری حسن گونش ار را می توان نام برد که می خواسته هواپیما را به ایران بیاورد اما در دیاربکر به توافق رسیده و تسلیم شد و 11 سال در محبس ماند.
پس از مراجعت مهدی پور از استانبول نقش ارشادی آقای «صابری همدانی» نیز زحمات ارزنده و مشکور بود. در شرایط انقلابی پیش آمده جوانان انقلابی که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی اعلامیه ها و بیانات امام خمینی را از دانشجویان انقلابی و نمازگزاران مسجد ایرانیان تدارک می کردند، پس از انقلاب در مقابل کنسول خانة جمهوری اسلامی ایران بست نشستند که نخستین سرکنسول انقلاب «سرمدی راد» بی هیچ ملاحظة بی رمق دیپلماتیک رائج در ادوار بعدی، در خانة ایران را به روی ایران گرایان اسلام خواه گشود و صیانت از آنها را جسورانه پذیرفت.
«صلاح الدین ائش» باز تحت تعقیب قرار گرفت و پس از مدتی زندگی مخفی نخست همسر شهیده و یگانه دخترش را به ایران اعزام کرد و سپس خود از کوه به ایران انقلاب اسلامی هجرت کرد. او که قصد ادامة تحرکات در اندام های دیگر پیکرة جهان اسلام را در سر داشت با تشبث «برهان الدین ربانی» به افغانستان برده شد که به اهتمام «شهید بهشتی» و دیگر انقلابیون شهید باز در ایران نگهداشته شد. جوانان انقلابی ـ برخی در مراسم رسمی مانند سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و برخی به صورت انفرادی ـ یکی پس از دیگری برای زیارت آثار و عظائم انقلاب اسلامی به ایران آمد و رفت می کردند. در این میان بود که با چهره های فکور و منعزمی مانند «نجم الدین اربکان» و شاگردانش ـ «رجب طیب اردوغان» و «عبدالله گل» ـ آشنا می شدیم. شب ها را تا اذان صبوحی به گفت و گو سحر می کردیم. «صلاح الدین» در روزنامة کیهان اتاقی داشت که برادران نام «تکیه» بر آن داده بودند. این تکیه مکتب همة ما بود. صلاح الدین نه از گفتن و نه از نوشتن خسته نمی شد و همچنان فضیلت می بارید. او روزی اندازة یک ماه و بعضا یک سالِ ما ارباب قلم ایرانی مطلب می نوشت و یک تنه مجلة «اسلام چاغریسی» و «کیهان ترکی» را هفتگی در می آورد و در دو روز هفته نیز در روزنامه های جمهوری اسلامی و کیهان چهار مقالة مطول به فارسی شیرین خود می نوشت و ما علاوه بر آنهمه، ژورنالیسم و روزنامه نگاری نوین و متحرک را از او می آموختیم. در ملازمت او با چهره هائی از نقاط متنوع جهان اسلام و حتی نزدیکان جوامع اسلامی مانند حامد الگار، روژه گارودی، و انقلابیون نامبرده و نبردة ترکیه آشنا می شدیم.
تا اینکه در اثر تدابیر هوشمندانة اربکان اسلامگریان توانستند در انتخابات شهرداران برندة اکثر نقاط آناطولی از آن جمله آنکار و استانبول شوند. رجب طیب اردوغان به تصدی شهرداری استانبول برگزیده شد. استانبول که از ظرفیت توریستی خارج شده بود به اهتمام این طیف خوشفکر و تلاش گر دوباره به عروس شهرهای جهان بدل شد. خلیج استانبول که از شدت بوی تعفن کسی یارای گذر از آن خطه نبود، پاکسازی شد و کارهای زیادی که بر شمردن آنهمه کتاب ها می طلبد. رفته رفته موج طرفداران این زمرة اسلام گرا در سراسر ترکیه فزونی می یافت و همه را به وحشت می افکند.
رژیم لائیک ترکیه ـ که آن را نه کابینه بلکه جریانات پنهانی مانند دادگاه قانون اساسی، دادستانی امنیت دولتی، شورای عالی قضائی، دیوان عالی کشور، شورای عالی امنیت ملی و به ویژه ارتش اداره می کرد ـ سرکوب اسلامگرایان را در رأس برنامه های خود قرار داد. کشتار و سرکوب مراسم روز قدس در «سنجان» با محاصرة تانک ها و به راه انداختن موج دستگیری، حتی اخراج سفیر وقت ایران در آنکارا به اتهام شرکت در مراسم روز قدس یکی از تدابیر مهم رژیم بود. نورالدین شیرین از فعالان روز قدس به 5/17 سال حبس محکوم شد.
در دورة نخست وزیری خانم «تانسو چیللر» ارتش ترکیه گستاخی را حدی پیش برد که حریم هوائی ایران را شکست و با بمباران مناطق پیرانشهر و بانه موجب کشته شدن چند هم وطن ایرانی شد. در همان دوران چند فروند هواپیمای بمب افکن رژیم ترکیه نیز به مقصد تجاوز به حریم هوائی ایران به هوا برخاست که طی مذاکرات تلفنی با عقلای ترکیه بازگشت داده شد و به عکس العمل منجر نشد (شرح آن طی مقاله ای به همین قلم با عنوان «پریشانخوابی رژیم لائیک ترکیه» در روزنامة جمهوری اسلامی چاپ شد). حاکمان وقت ترکیه در ازای تسلیم «عبدالله اوجالان» توسط سازمان مرکزی اطلاعات امریکا ـ سیا ـ وعدة ریشه کن کردن تحرکات کم سوی اسلامی را به ارباب داده بود. ارتش ترکیه همواره به جای مقابله با هجمة خارجی و دفاع نظامی از تمامیت ارضی کشور که دلیل وجود اوست، به عنوان بازوی تهدیدی برای نیروهای داخلی بکار رفته است.
این بار نیز ارتش ترکیه ـ که به جای وظیفة واقعی خود به عنوان تشکلی سیاسی یا بازوی جریانی سیاسی پنهان عمل می کند ـ آمادة مقابله با جریان جدید منتخب مردم می شد. علیرغم تهدیدات داخلی و فشارهای خارجی اربکان نخست وزیر شد و در اثر اقدامات ناپخته و نامناسب با شرائط ترکیه ـ مانند اولین سفر رسمی و سیاسی به لیبی و سپس ایران ـ بهانه به دست نظامیان و امریکا داده و طی کودتای پست مدرن معروف به 28 شباط برکنار شد و حزب رفاه را با محکومیت رهبر کهن مرد آن ـ خوجا نجم الدین اربکان.ـ بستند.
قلع و قمع آتاتورکی آغاز شد. امتیاز نشر روزنامة «واکیت» (وقت) لغو شد و سپس هفته نامة «سلام» ـ تنها نشریة اسلام گرای خوشبین به انقلاب اسلامی ـ را با ایجاد بحرانی بستند. رژیم ترورهای انجام شده در طول 20 سال گذشته را به پای اصحاب «سلام» نوشتند و با عملیاتی به نام «امید» گروه! سلام را دستگیر کردند و همة ترورها را تحت فشارها و شکنجه ها به آنها قبولاندند. «عبدالحمید چلیک» را که یک اسلام گرای ساده بود به محل ترور «اوغور مومجو» بردند و از او خواستند که نحوة بمب گذاری را نشان دهد که او نیز از این کار ناگزیر ماند و کرد. «محمدعلی تکین»، «حسن قیلیچ» و ده ها تن دیگر در این عملیات زندانی شدند. رژیم بلافاصله برای بی سیرت جلوه دادن تحرکات اسلامی موج دستگیری خانه های مرگ «حزب الله» را به راه انداخت و با درآوردن! کارت «بنیاد شهید انقلاب اسلامی ایران» از جیب! رهبر مقتول حزب الله ـ «حسین ولی اوغلو» ـ یک بار دیگر نیز ایران را زیر سؤال برد.
طیب اردوغان در مجلسی حین سخنرانی شعری می خواند که در آن شعر مسجدها به پادگان های مسلمانان و گنبدهای مساجد به تانک ها و مناره هایش به توپ ها تشبیه شده بود. اردوغان به 11 ماه حبس محکوم و بیش از هفت ماه در زندان «حصار» محبوس شد. این فتنه ای بود که با این شیوه از رشد برق آسای او در افق های سیاسی ترکیه پیش گیری شود.
«حزب فضیلت» به رهبری «رجائی قوتان» تأسیس شد که طیف جوان حزب رفاه با رسیدن به تحلیل نوآئین و درک جدیدی از شرائط ترکیه و گرفتن نبض محیط اجتماعی از آن حزب منشعب شده در سال 2001 «حزب عدالت و توسعه» را با رویکردی حیرت آور و حتی تکان دهنده ایجاد کردند.
گروهی از نسل گذشته که همواره به گوششان اشعار «نگذاریم چان کایا به اذان کایا بدل شود» (چان در ترکی به معنی ناقوس کلیساست که کاخ ریاست جمهوری به اعتبار قرار گرفتن در محلی به این نام چان قایا خوانده می شود) زمزمه شده، در سر راه «احمد نجدت سزر» ایستاده و رئیس جمهور مغموم سابق را راهی می کردند و با گریه و گاهی از حال و هوش رفتن می گفتند دیگر اینجا «اذان قایا» شد. همة دغدغة این کهنه اندیشان پوسیده مغز این بود که در جایگاه آتاتورک مردی خواهد نشست که همسرش محجبه است.
کلیة عرصات قدرت به دست اسلامگرایان افتاد، اما چرا همچنان فتنه های سابق بر علیه اسلامگرایان در طبقات حقوقی و امنیتی ترکیة نوین ادامه یافت؟
آیا اسلامگرایان دیروز که حین غلبه برای مقابله با اسلام هراسی لائیک ها بارها گفتند که دیگر از ما هراس نورزید که ما پیراهن دیگر کرده ایم، آیا مغز و دل هم عوض کرده بودند؟
چرا همچنان سالم ماندگان طبقات و افراد معدود مسلمان باز در زندان ها و تبعیدها و زیر احکام سنگین بازماندند؟ چرا باز همة آن تهمت ها که همه به دروغ بودن آن اقرار کردند، دوباره برپا شد؟
وقتی ترور اوغور مومجو انجام شد وزیر وقت کشور «سعدالدین تانتان» در مواجهه با مردم رسماً گفت این ترور توسط گروهی به نام سلام و وابسته به سپاه قدس ایران صورت گرفت. بعد از تغییر رژیم همین «تانتان» بارها به تلویزیون های مخالفین رفت و گفت گروهی به نام سلام وجود خارج نداشته و این ترور توسط میلیتان های دولت در سایه انجام شده بود ولی ما مجبور شدیم به پای ایران بنویسیم. وکیل اوغور مومجو که در عین حال برادر او نیز هست و نفر دوم حزب کارگران ترکیه، بارها اعلام کرد که طی تحقیقات کامل بر روی پروندة برادرم اوغور به این نتیجه رسیدیم که ایران در ترور اوغور دستی نداشت و این ترور توسط گروه سلام انجام نشده است. دختر و همسر اوغور مومجو نیز بارها طی مصاحبه های رسانه ای این واقعیت را تکرار کردند، اما روزنامه نگاران سلام همچنان در زندان و تحت احکام سنگین ماندند.
ترکیه عجیّب ترین کشور است که هرگز بدون دولت سایه اداره نشده و روزی این کشور از سایة مهیب این کابوس خلاصی نداشته که بتواند رابطه ای سالم و متعارف با دنیا برقرار کند. چون دولت اراده ای مستقل ندارد و با هر اقدامی دولت در سایه می تواند مخالفت و آن را هوا کند. در این زمینه نیز کینة تاریخی و کهن فتح الله گولن از شیعیان موجب شده بود که سلاح را از لائیک های دولت سایة دیروز تحویل گیرد و باز این شمشیر دموکلس را بر سر اسلامگرایان ترکیه به حرکت آورد. نه حکومت، نه سیستم قضائی، نه دستگاه های امنتیتی جوابگوی این فجایع دیپلماتیک و رسوائی نبودند، چون خودشان نیز قربانی توطئه های حکومت موازی (پارالل دولت) هستند و مقامات ارشد رژیم هر روز بارها با تلفظ «پارالل دولت» این واقعة ننگ آور را اعتراف می کنند. یعنی در این رژیم دو قدرت موازی با یکدیگر بر سر نزاعند و در این میان یک کشور همسایه لطمه می پذیرد.
چندی پیش روزنامة «ستار» وابسته به حزب «آق» لیست بلندبالائی از شماره تلفن های در حال شنود دوائر امنیتی موجود در پروندة «سپاه قدس توحید»؟ منتشر گردید. تلفن 7 هزار کس در طول 4 ماه در پروندة موهوم اردوی «توحید سلام»؟! استراق سمع می شده است.
تلفن های محرمانه و سیاسی حکومت نیز شنود می شده است. مکالمات محرمانة اتاق های مرگ وزارت خارجه نیز در شبکه های اجتماعی منتشر شد. حکومت درد خود را به زبان آورد ولی چاره ای به قربانیان واقعی این دروغ زنی ها و اتهامات نکرد. اینجا قربانیان اصلی 6 ـ 5 روزنامه نگاری بودند که روزنامة فقیری به نام «سلام» را با استفاده از منابع مالی محقر و فقیرانة خود اعم از جوراب بافی و ... منتشر می کرده اند. سال های طولانی این چند نفر به اتهام ارتکاب به کلیة ترورهای تاریخ از ترور عمربن خطاب گرفته تا جان اف کندی و اوغور مومجو و تان ار قیشلالی و بدیعه اوقچو و عزیر غاری و ژاهاک قامر و ... زندانی شدند و این پرونده همچنان مفتوح ماند. 7000 نفر (که تازه اسامی بسیاری نیز به ملاحظاتی از آن لیست حذف شد) گویا ستون های ترور ایران در ترکیه بوده اند که در میان آنها وزرا و نمایندگان مجلس و روزنامه نگار و تاجر و صاحبان صنایع و نویسندگان و همه بودند. آخر نه رابطه رابطه ای منطقی است و نه کشور کشور متعادل و متعارف که دیپلماسی بفهمند و از عواقب چنین گستاخی عظیمی مضطرب شوند. این چه رسوائی است که کشوری همسایه در ترکیه 7000 جاسوس مسلح تروریست داشته که یک گروهک امریکائی اسرائیلی حکومت را دور زده و تلفن همة اینها را سال ها شنود کرده است.
فتح الله گولن
جماعت فتح الله گولن با در دست داشتن قیچی دولبة ایران ستیز و طیب ستیز ایران تدبیرهای ضد ایرانی خود را در منتهای درجات خصومت و کینه به پیش می برد، اما نه کسی جلوگیر این است و نه کسی معترض این رذالت.
هر روز رسانه های وابسته به جماعت گولن (دولت موازی Paralel Devlet ) طی مقالات و برنامه ها و مصاحبه های تلویزیونی در کمال جاهلیت از گروه توحیدِ سلام) قصه ها می پردازد بی آنکه یک بار بر روی این نامی که ساخته تأمل کند که آخر توحیدِ سلام یعنی چه؟ مگر تکثیر سلامی هم موجود است که کسی آن را توحید کند؟ اگر منظور توحید ـ سلام) است که چرا مضاف و مضاف الیه اش می کنند؟ یعنی اینها چنان دستپاچه این بازی را ساخته اند که چندی بر جوانب آن حتی اسمی که بر آن جعل کرده اند، تأملی نورزیده اند. این ها با قصه پردازی هایشان مانند دیگر ستون های تبلیغاتی صهیونیسم بین المللی که هر عطسة گربه ای در اکناف عالم را به نام سپاه قدس ؟ !! و سردار سلیمانی منسب می کنند، این بازی را نیز به همین عنوان بسته اند. آخر مگر در ایران پدیده ای به نام سپاه قدس موجود بوده یا هست؟ اگر منظورشان از ده ها قرارگاه و نیروی موجود در ساختار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، که نام آن مگر می تواند در درون سپاه، سپاهی دیگر بوده باشد؟ دیگر اینکه هرگز گروهی به نام توحید و به نام سلام و به نام مرکب و مشترک و متحد این و موهوم اعنی توحید ـ سلام و تلفظ نادرست این غلط (توحیدِ سلام) وجود نداشته است و این را خود این رذائل رسوای عالم و آدم و مخکمة الهی نیک می دانند. منظورشان همان چند کس روزنامه نگارانند که نامشان معلوم است و اینها هرگز گروهی نبودند. از کی تاحال روزنامه ای را به نام گروهی جعل کرده اند؟ گروه تروریستی بوگون ـ زمان ـ زمان تودی ای بوده است، که گروهی تروریستی به نام سلام هم وجود داشته باشد؟
اخیراً دولت ترکیه نسبت حداقل جبران اجحافات تاریخی رفته بر روزنامه نگار و متفکر کبیر استاد صلاح الدین ائش ـ که با سلب حق توطن و صدور احکام پشتاپشت سنگین جنائی بر علیه او عمر یک انسانی چنین را تباه کردند و کشور ترکیه را از وجود چنان متفکری محروم داشتند ـ درآمده و او را با ضمانت عدم توقیف به ترکیه بازخوانده اند و آن مجاهد و مهاجر کبیر همان زندگی فقیرانة خود را با مقاله نویسی در روزنامه ای ادامه می دهد، اما همین منافقین طی مقاله ای او را رهبر موهوم گروه واهی تروریستی توحیدِ سلام خوانده و باز بر علیه او در تدارک جوی قیام کرده اند. تنها گناه «صلاح الدین ائش چاقیرگیل» خوشبینی او به تفکرات امام خمینی بوده است و لاغیر. او تمام این هفتاد و چند سال زندگی خود را به شهادت اینجانب و بسیاری از شاگردانش در منتهای قناعت باورنکردنی سوار بر یک دوچرخه و نخوردن یک غذای گرم در ماه ها سپری کرده است. چندان صادق و بی پروا بود که پیرو عدم اشتراک عقیده با برخی از سیاست های جاری در ایران بی آنکه کلمه ای یا گلایه ای به زبان آورد ایران را هم پس از 20 سال کار مداوم و نادیده در ایران با داشتن کمتر از هزار دلار پس انداز 20 سالة خود ترک کرد و به آلمان رفت. آیا یک مسلمان و یا حتی یک مؤمن به وجود خدا از روز جزا هراس نمی کند که به چنین مردی اینهمه تهمت های ناروا بربندد؟ صلاح الدین در ترکیه ای که هر نوجوانی اسلحه ای بر کمر می بندد، در تمام عمر یک بار هم سلاحی را لمس نکرده است. شهادت می دهم و آماده ام با کمال اطمینان و ایمان در پیشگاه الهی و یوم الحساب نیز این شهادت خود را تکرار کنم که صلاح الدین در تمام عمر خود یک بار هم دروغ نگفته و بداندیشی نکرده است. به نام چنین کسی چنین تهمتی را در بستر کثافات سیاسی خود و آمال پست و پلشت خود و آنهم به نام اسلام و پیروی از «خوجا» می بندند و با وجدان آرام می میرند؟
جمهوری اسلامی ایران را که در خشت خشت عمارتش خون یک شهید متموج است، در پیروی از اربابان صهیونیست و امریکا به تروری 35 ساله در ترکیه متهم کردن و حتی جهت اثبات بر سر یک ترور هم توقف نکردن سیاست ورزی در حوزة تفکرات اسلامی است؟ چند نمازخوان متقی و مؤمن و میهن دوست ترکیه را در زندان ها و غربت ها نگهداشتن تدین است؟ آه فرزندان مجاهدین و مهاجرین متقی و مؤمنان پاک دامنی چون محمدعلی تکین و حسن قیلیج دامان شما را نخواهد گرفت؟