در حال بارگذاری ...

اگر ما به دنبال عرضۀ شهر مشهد به عنوان یک جهان شهر اسلامی به دنیا باشیم در این صورت این تنوع مذهبی موجود این شهر که قم فاقد آن است یک فرصت است نه تهدید. اسلام و فقاهت باید ظرفیت جهانی بودن و انسانی بودن خود را و کارآمدی مکتب و نظام خود را در جوامع و شهر های متکثر و چند مکتبی اثبات کند. معلوم است که بدون توسعۀ فقه جامعۀ تک صدایی به فقه جهانی و جهان شهری ارائه چنین الگویی ممکن نیست.

 متن بخشی از سخنرانی حجت الاسلام «محمدعلی میرزایی» 

 

با موضوع «جایگاه مشهد در تمدن نوین اسلامی» 
در دومین اردوی تخصصی جهان اسلام 
فرهنگسرای زیارت ـ شهرداری مشهد 
رابطة دو سویه و متقابل شهر و تمدن‎سازی اسلامی 
یکی از کانونی ترین مفاهیم تمدن سازی اسلامی و تحقق اسلام اجتماعی واژۀ شهر است. از این رو لازم است که «شهر» از لحاظ‎های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. بر اساس ادبیات اصیل و بنیادین اسلام، «شهر» محل تحقق تمامیت اسلام است، «امام» نیز در کانون رهبری « شهر » مستقر می‎شود و امامت که مقوله ای کلامی و به ظاهر دور از مفهوم شهر است در حقیقت یک کارکرد شهری دارد. 
وضعیت فعلی جامعه خودمان و الگوی متعارف مدیریت شهری را با ادبیات فوق مقایسه نباید کرد زیرا آن چه امروزه شاهد آن هستیم یک الگوی سکولار در نگاه به شهر است. 
شهر جغرافیای تحقق اسلام است و رابطه‎ی چند سویه و متقابلی با متدلوژی معرفت و منطق تولید علم، تئوری و ساختار در تمدن‎سازی اسلامی دارد؛ یعنی اندیشه‎ی اسلامی باید از درون شهر و معطوف و ناظر به مقتضاهای آن تولید شود. شهر کانون تربیت انسان و منشأ تولید اندیشه‎های فقهی، فلسفی، کلامی و ... متناسب با آن است. 
فقیه در وسط شهر فقهِ شهر را تولید می‎کند و شهر هم مبتنی بر یک فقه و یک تفقه ساختار پیدا می‎کند. ساختمان‎ها و مناسبات ساختمانی باید نسبتی داشته باشند با مناسبات ساختاری، معرفتی و فرهنگی. بنای شهرها بر فرهنگ گذاشته می‎شود و معادلات شهری متناسب با گزاره‎ها، نظریه‎ها و دکترین‎های فرهنگی چیده می‎شوند. فرهنگ روح شهر است و حوزه‎های علمیه مراکز تولید اندیشه‎ی شهری هستند. 
فهم کلام نبی در گروی شناخت مدینة‎النبی 
انسان بالطبع یک موجود شهری و مدنی الطبع است. در «مدینةالنبی» مدینه به نبی نسبت داده شده است؛ آیا این یک نسبت اقامتی و جغرافیایی است؟ آیا این نسبت به این خاطر بوده که پیامبر در مدینه اقامت داشتند،و از این رو اسم مدینةالنبی را به آن اختصاص دادند؟ 
به نظر می رسد که پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله )بعد از مکه در مدینه مستقر شد و ساختار اجتماعی، حقوق و حتی تمدنی و انسانی آن را بر اساس مبانی نبوی و اسلامی شکل داد؛ ریشۀ اصلی و علت نام‎گذاری مدینةالنبی این است. 
ما نسبت به جایگاه و اهمیت شهر غافل بوده‎ایم. الان هم بدور از لحاظ شهر و مدینه ساختارهای دانش های دینی و انسانی خود را بنا می کنیم. درک مفهوم شهر موجب می‎شود که فهم ما از اسلام، یک فهم شهری باشد؛ باعث می‎شود که ما اقوال و سیره و سنت پیامبر و ائمه ( علیه السلام) را مبتنی بر حضور و استقرار آن‎ها در شهر بفهمیم. نظام معرفتی و سیره آن ها را ناظر به شهر و معطوف به شهر سازی استنباط کنیم. 
بدون شناخت شهر امام صادق(ع)، فهم امام صادق(ع) سخت است و بدون شناخت مدینةالنبی، فهم حضرت رسول(ص) و سنت و سیره و منطق او در مدینه دشوار است. می‎شود به یک فهم کلی و نسبتاً خام دست پیدا کرد اما درک مناسبات آن‎ها ممکن نیست. 
پاسخ‎های ائمه به سؤالات، بر اساس سطح درک مخاطب و شرایط محیطی زیست او 
معروف است که مرحوم «آیت‎الله بروجردی» یک روش خاص در الگوی اجتهادشان داشتند. شهید مطهری در چند جا از این شاخصۀ مهم استاد خود تجلیل و تعظیم می‎کردند. آیت‎الله بروجردی شناخت تاریخ و محیط صدور حدیث را در فهم حدیث قویاً دخیل می‎دانستند؛ این که ناقل و منقول در چه شرایطی بوده‎اند. 
شهید مطهری در بیان روش آیت الله بروجردی در تنقیح و بررسی و واکاوی نصوص و روایات می گوید که وقتی کسی مثلاً نزد امام صادق(ع) در مدینه می‎آمد و سؤالی می‎پرسید، امام از او می‎پرسیدند: «مِن أینَ؟» . این سؤال صرفاً برای استئناس، رفیق شدن و ایجاد صمیمیت و از جنبه‎ی اخلاقی نبوده است. ممکن است این‎ها هم بوده باشند اما هدف اصلی امام از پرسیدن چنین سؤالی این بوده است که بدانند او از چه شهری آمده تا پاسخ ها متناسب با شرایط تمدنی فرد پرسشگر باشد. 
واقعیت این است که اگر یک نفر از من که شخصی عادی هستم سؤالی بپرسد، اینکه او از لبنان، آمریکا، آفریقا یا هر جای دیگری باشد، در پاسخ من بسیار مؤثر است و پاسخ من باید متناسب با شخصیت او باشد. گاهی افرادی از معصومین سؤال می‎پرسیدند و ایشان به فراخور هر شخص به آن‎ها چند پاسخ متنوع و گاه متفاوت می‎دادند؛ در واقع بیان آن ها مراتب و مدارج مختلفی از یک حقیقت بوده است. بالاخره سطح تعقل و دریافت و اعراف و شخصیت های فرهنگی هر فرد و هر شهر عامل تعیین کننده ای در پردازش و نوع پاسخ خواهد بود. 
آیت‎الله جوادی آملی در توضیح تعدد پاسخ های امام صادق علیه السلام در کتاب توحید شیخ صدوق به چند نفر که یک پرسش واحدی داشته اند معتقد اند که این تکثر پاسخ ها به پرسش واحد ناظر به سطح و نوع و رتبۀ شخصیت مخاطبین بوده است؛ اگر از اصحاب بزرگ بوده، یک جواب می‎دادند و اگر از افراد عادی بوده، جواب دیگری می‎دادند. 
حقیقت قابل تکثر نیست و ائمه با نحوه‏ی بیان و ادبیات متناسب با مخاطب، قصد داشتند مرز و محتوا را برسانند. 
عالمان شهری و روستایی و الگوهای فهم دین متناسب 
زندگی در شهر یعنی زندگی در مرکز آمال، آلام و آرمان‎های انسان‎ها. اگر یک عالم دینی، اجتماعی نباشد نمی‎تواند علم اجتماعی و دانش های مرتبط با زیست اجتماعی انسان را تولید کند. ما نمی‎توانیم منکر این مطلب باشیم که بخش بسیار مهمی از اندیشه‎ی «شهید بهشتی» ناشی از زندگی ایشان در کلان‎شهرها و جهان‎شهرها است. تجربۀ عملی و زیست مدینه ای این شهید بزرگوار به غنا بخشیدن به ادبیات و سطح فهم و تعمیق الگوی استنباطی او در حوزه های مختلف بویژه در بخش های حقوق، فقه، سیاست، مدیریت و قضا کمک شایانی کرده است.فقه روستایی، فقه شهری، فقه کلان شهری و فقه جهان شهری لایه های متفاوت و متکثری از الگوهای فهم دین است. شهید بهشتی یک مرجع و فقیه با تراز جهان شهر بود. اندیشه های او برای درک و فهم الگوهای اسلام مهدوی و جهانی کمک خوبی است. 
طرز تفکر کسی که در یک روستای کاملاً شیعی زندگی می‎کند با طرز تفکر کسی که در یک شهر مسیحی زندگی می‎کند تفاوت دارد؛ مگر می‎شود انسان از محیط زندگی و الگوی فهمش تأثیر نپذیرد و تناسبی با آن نداشته باشد؟ «ابوحنیفه» که در عراق آن روز است با یک فرد دیگر که در مدینۀ آن زمان و اهل مکتب حدیث است فرق می‎کند؛ عراق محل برخورد تمدن‎ها بود و نسبت به مدینه شرایط متفاوتی داشت؛ لذا مکاتب عقل‎گرا نسبت به سایر مکاتب، حضور پررنگ‎تری در عراق داشتند. آن‎ها در شرایطی بودند که می‎دیدند احادیث پاسخ‎گوی نیازهایشان نیست؛ می‎گویند ابوحنیفه از کل میراث اهل حدیث، فقط هفده حدیث را قبول داشته است؛البته شاید این نقل اغراق باشد اما بی تردید ابوحنیفه در مکتب اجتهاد عراق به ضرورت توسعۀ روش های فهم دین فراتر از دایرۀ تنگ الگوی اهل مدینه و مکتب اهل حدیث رسیده بوده است. 
احادیث صحیح مسلم و بخاری هشت نه هزار حدیث برگرفته و منتخبی از هفتصد هزار حدیث است و «احمدبن‎حنبل» می‎گوید: من یک میلیون حدیث را دیدم و از میان آن‎ها مسند خودم را نوشتم. مسند احمد سی هزار حدیث دارد؛ یعنی او از بین یک میلیون حدیث فقط سی هزار حدیث را برگزیده است. این حقیقت نشان از این امر دارد که اتکال به نصوص روایات برای ساختار فقه و دین برای شهر و زمانه بسنده نبوده است.اقتضای شهر و منافع و مصالح و مفاسد و تباهی های آن باید عامل بسیار مهمی بر سر راه الگوهای استنباطی فقیهان باشد. 
در و دیوار شهر و تمام ساختارهای و هندسه های آن باید انسان‎ساز باشد 
الگوهای شهری چه تأثیری در ساختار باورها دارند؟ به نظر می رسد که تغییر انسان از مسیر تغییر شهرها عبور می‎کند؛ یعنی اگر در شهر تغییری ایجاد نشود، در انسان‎ها تغییرات بنیادین ایجاد نمی‎شود. شهر اسلامی باید مبنای نظریه‎پردازی در همه‎ی عرصه‎ها باشد؛ ما به «فقه‎المدینه» و «کلام ‎المدینه» احتیاج داریم. 
شهر را باید رحم تمدنی تربیت انسان دانست. در و دیوار شهر با انسان حرف میزند و انسان ذره ذره و به طور نامحسوس و تدریجی، شاکلۀ تربیتی اش تحت تأثیر طبیعت شهر و مناسبات انسانی نرم و سخت حاکم بر آن شکل می پذیرد. حال باید پرسید که رابطه‎ی ابعاد سخت‎افزار شهر با نرم‎افزار آن چیست؟ براستی اسلامی سازی مدینه از چه مسیری می گذرد؟ چه برنامه ای برای اسلامیت یک شهر باید ریخت؟ 
آیا راه اندازی نهادهای فرهنگی در درون شهر راه خوب و کارآمدی برای اسلامی سازی شهر و توسعه نگاه فرهنگی و اسلامی در میان مردم به حساب می آید؟ 
گرچه الگوی کنونی شهر داری تهران در توسعۀ نهادهای فرهنگی شهری مفید است اما به نظر میرسد هنوز ساختار چنین الگویی کاملاً سکولار است. اسلامیت و فقاهت در واقع رویکرد جریان های شهر است. اگر اسلامیت و فقاهت نهادینه شود. صرفاً به سازمانهایی در کنار دیگر سازمانها تقلیل یابد این امر برای تضمین اسلامیت و تأمین شاخص های سلامت شهری کافی نیست. 
شهری اسلامی است که نظام های اجتماعی، حقوقی، سیاسی، فرهنگی، مدیریتی و نهادی و تمام مناسبات انسانی آن با اسلام تطابق دارد حتی اگر در ظاهر اداره های مستقلی به فعالیت مستقیم فرهنگی مشغول نباشند. اسلام و فرهنگ و نظام آن به مثابۀ روح و جان شهر است. مانند خون در رگ های همۀ معادلات و مبادلات و مناسبات حاکم بر آن است و اگر نه الگوی فرهنگی شهر کاملاً سکولار خواهد بود. 
در دل یک شهر اسلامی، باید انسان تربیت شود؛ نوع، ساختار و موقعیت دیوارها، کوچه‎ها، محله‎ها، درخت‎ها، پارک‎ها، مسجدها، مناطق و ... باید انسان‎ساز باشد. باید یک اتاق فکر شهری ایجاد شود که این اتاق فکر، تعیین‎کننده‎ی طرح‎ها، مکان‎ها و الگوها مبتنی بر تحقق مقاصد و غایات دینی-تمدنی یک شهر باشد. شهر اسلامی فقط محل سکونت مؤمنین و شیعیان نیست؛ شهر اسلامی میدان تربیت و زمینۀ رشد انسان‎های کمال جو و حقیقت طلب و به دنبال آرامش و سعادت است و مسیر شهر، مسیر ارتقاء وجودی انسان است. 
تنوّع، تکثّر و تسامح از شاخص های اصلی اسلام مدنی و تمدنی 
در شهرها هرچه تنوع فکری بیشتر باشد، ایمان‎ها و تربیت‎ها می‎تواند عمیق‎تر باشد و هرچه خوبی‎ها در کنار بدی‎ها ساختار پیدا کنند، ساختمانهای محکم‎تری خواهند داشت. در عوض هرچه انسان‎ها در محیط‎های ایزوله تربیت شوند، آسیب‎پذیرتر خواهند بود. از این رو یک پارچگی مذهبی و خطی یک شهر لزوماً فرصت و مثبت نیست . چنان که تکثر فکری و چند صدایی مذهبی و دینی نیز تهدید آور نیست. این امر بویژه برای کلان شهر ها و جهان شهر ها امری ضروری است. 
اگر ما به دنبال عرضۀ شهر مشهد به عنوان یک جهان شهر اسلامی به دنیا باشیم در این صورت این تنوع مذهبی موجود این شهر که قم فاقد آن است یک فرصت است نه تهدید. اسلام و فقاهت باید ظرفیت جهانی بودن و انسانی بودن خود را و کارآمدی مکتب و نظام خود را در جوامع و شهر های متکثر و چند مکتبی اثبات کند. معلوم است که بدون توسعۀ فقه جامعۀ تک صدایی به فقه جهانی و جهان شهری ارائه چنین الگویی ممکن نیست. 
رویکرد سکولار به نظام شهری 
وجود تکثّر یکی از شاخصه‎های شهر بزرگ مشهد است، تکثّری که از نوع تاریخی می‎باشد. خراسان بزرگ و تمدن ساز پیشینۀ درخشانی در همزیستی اخلاقی و مذهبی داشته است. این شاخصه می‎تواند منجر شود به ساخت یک الگوی تحقق‎پذیر و جهان‎شمول معاصر؛ چون یک وقت ما به مشهد به‎عنوان یک شهر مذهبی توجه می‎کنیم، یک وقت هم مشهد را به‎عنوان یک شهر تمدنی می‎بینیم. 
حال برای محک زدن الگوهای ما در شهر مشهد و راستی آزمایی حرفهای ما لازم است با پرسش هایی سخت و صریح خود را به چالش و نقد بکشانیم. براستی اگر منطقه حرم را جدا کنیم و از این ارزیابی استثنا نماییم در درون شهر مشهد درجه و فضای شهری و نیز مناسبات انسانی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی اش در مقایسه با مثلاً شهر یزد یا کاشان یا اصفهان یا...از چه تمایزات فرهنگی و دینی و اخلاقی بهره مند است؟ آیا الگوی مدیریتی شهر و نوع ساختارهای آن بگونه ای بوده است که فضای اخلاقی و تمدنی رضوی در شهر بپیچد و زیست شهری مشهدی ها تحت تآثیر منطق اسلام و اندیشه مطهر رضوی شکل و شمایل و ساختار و شاکلۀ متفاوت تری از دیگر شهر ها بگیرد؟ 
اگر مدعی باشیم اهل مشهد از دیگر شهر های ایران متدین تر و مناسبات اجتماعی و شهری آن ها رضوی تر است خوب الهی شکر اما باید این مدعا اثبات شود. اما اگر تفاوت چندانی نباشد. جرم و تخلف و ناهنجاری های اجتماعی شهر مشهد هم مانند دیگر شهر ها باشد در این صورت معلوم می شود ما شهر رضوی نساخته ایم بلکه حرم رضوی ساخته ایم؟ فرق جاری و ساری کردن ارزشها و باورها و اخلاق رضوی در زیرساخت و شاکلۀ شهر با توسعۀ حرم برای زوار و غفلت از رضوی سازی شهر بسیار است . 
من پاسخ این سؤال را نمی‎دانم . قضاوت با شما. اما اجمالاً این مطلب روشن است که تجلی های عینی شهری تابع الگوهای سکولار در مدیریت شهر است. و همین نگاه ناخواسته و گاه غیر عمدی سکولار باعث می‎شود که این وجود نورانی و ملکوتی امام علیه السلام که بزرگ ترین ظرفیت اسلامی سازی یک شهر و تمدنی سازی مناسبات آن به عنوان یک جهان شهر اخلاقی را داراست مورد غفلت قرار گیرد. 
البته چنان که گذشت از نظر تاریخی هم تجربۀ تاریخی این شهر یک تجربۀ درخشان است... مشهد میراث‎دار بزرگترین جریان و گفتمان فرهنگی تاریخ ما است. خراسان بزرگ پایتخت فرهنگی کل جهان اسلام بوده است، خراسان بزرگ و تمدن ساز حاصل همفکری و تعامل تاریخی و بی نظیر تمام مذاهب است. مشهد فقط یک مرکز علمی نبوده است، بلکه پایتخت فرهنگی و تمدنی جهان اسلام بوده است. 
الگوهای فهم و استنباط دین اسلام و فقاهت تابع آن در عینیت شهر 
واقعیت این است که« شهر» در مسیر متدلوژی فهم و استنباط لایه های مختلف دین، یک عنوان مهم فراموش شده است. واسطه‎ی بین اندیشه‎ی تمدنی و تحقق تمدن جهانی اسلام، یک شهرِ نمونه‎ی اسلامی است. امروز ما در جمهوری اسلامی ایران فاقد چنین شهری هستیم؛ شهری که مردم به آن وارد شوند و با دو ساعت گشت و گذار در آن، اسلام را به طور مجسم و تجسد یافته ببینند. 
عجیب است که حال که به برکت انقلاب اسلامی فرصت های زیادی برای بازدید نخبگان و مردم دنیا با هدف بازدید از نظام اسلامی ما پدید آمده به جای این که اسلام مدنی( متحقق در عینیت مدینه) را به آن ها بچشانیم باز هم برای آن ها حرف میزنیم و به آن ها بروشور می دهیم و آیه و حدیث و وعظ می خوانیم ! و از ظرفیت های یک شهر اسلامی برای نشان دادن اسلام غافلیم. این در حالی است که با گردش در شهری مثل «نیویورک» می‎توان تمدن غرب را با تمام وجود لمس کرد. 
ما ایرانی‎ها وقتی گروهی از خارجی‎ها به کشورمان می‎آیند، برایشان سخنرانی می‎کنیم. صرف حرف زدن برای خارجی‎ها کار غلطی است؛ خارجی‎ها به ایران می‎آیند تا اسلام را ببینند، اسلامِ شهری شده و شهر اسلامی را. و اگر نه خودشان که از حرفهای ما قشنگ ترش را دارند؟ فرق نظام اسلامی با نظام های آن ها در حرفهای ما نیست بلکه در الگوها و نظام های عینی و واقعیات تجسم یافته در معادلات یک شهر نهفته است. 
شهر اسلامی کجاست؟ باید ارزش‎ها، فرهنگ‎ها و فقه‎ها خودشان را در شهر نشان بدهند؛ همان‎طور که امنیت و نظافت خودشان را به‎خوبی نشان می‎دهند. امروز آفریقایی‎ها از تمیزی شهر قم با من سخن می‎گویند در حالی که در کشور «لبنان» بحران زباله وجود دارد و در برخی از مناطق آفریقا مثل «کانو» که 12 میلیون نفر جمعیت دارد و مرکز اسلام‎گراها است، زباله‎هایی از 50 سال قبل در خیابان‎ها روی هم انباشته شده که با دستگاه‎های خاصی راه را برای عبور و مرور مردم باز می‎کنند. در چنین شرایطی نظافت خیابان‎های شهر قم خودش را نشان می‎دهد. ما با نظافت شهرمان به همه می‎گوییم که «الإسلامُ دینُ النظافةِ». حالا اگر ما در سخنرانی‎ها بگوییم «النظافةُ مِن الإیمانِ»، ولی شهرمان آلوده و متعفن بود چه فایده‎ای داشت و چه کسی باور می کرد حرف های ما را؟! 
آن‎ها چهره‎ی شهرهای ما را می‎بینند و اگر نظافت در چهره‎ی شهرهای ما نمایان باشد، آیا کسی شک می‎کند که اسلام دین نظافت است؟! بنابراین اسلام را باید شهری کرد یا شهر را باید اسلامی کرد. هم اسلام مدنی و دارای نظام های مدنی را باید فهمید و شناخت و استنباط نمود و هم شهر را باید با چنین اسلامی بنا کنیم. 
ظرفیت‎های غیرقابل انکار شهر مشهد 
شهر مشهد همه‎ی استعدادها و ظرفیت‎های یک کلان‎شهر اسلامی را دارد و حضور امام رضا(ع) به عنوان کانون اندیشه، معنویت و نورانیت انسان ساز و تمدن ساز او در این منطقه بزرگترین سرمایه‎ی این شهر است. شهر مشهد در دو بعد، ظرفیت‎های وسیعی دارد که نباید از هیچ‎کدام از آن‎ها به‎سادگی عبور کرد: 
1ـ نورانیت تکوینی امام رضا(ع): این وجودِ نورانی، معنویت‎زا و آرامش‎بخش است. انسان امروز به‎شدت به این بُعد امام رضا(ع) نیازمند است؛ موارد فراوانی را می‎بینیم که از «لس‎آنجلس»، «سیاتل» و شهرهای مختلف آمریکا به مشهد می‎آیند، با همان حجاب ناقص خودشان می‎آیند اما عاشقانه می‎آیند. خیلی عجیب است که آن‎ها به مشهد می‎آیند، کاری به کار مشهد ندارند و اصلا ناملایمت های شهر و اشفتگی ها یا حتی بزه ها و نا هنجاری های شهر را نمی‎بینند؛ آن‎ها عاشق امام رضا(ع) هستند، می‎آیند و کار خودشان را می‎کنند و برمی‎گردند. این نکته‎ی مهمی است و نباید دست کم گرفته شود. 
2ـ جایگاه تاریخی شهر مشهد: بعد تاریخی خراسان در مسئله‎ی سال 2017 بسیار مهم است. شما باید انقطاعی را که در جریان تاریخ صورت گرفته است از بین ببرید. بسیار بی‎انصافی و بی‎خردی است که یک نفر بگوید شهر مشهد بعد از انقلاب، مثل شهر مشهد قبل از انقلاب است؛ اتفاقا جایگاه شهر مشهد بعد از انقلاب اسلامی بسیار بالاتر رفته است. منتها انقلاب اسلامی هیچ‎گاه به شهر مشهد به‎عنوان یک قطب فرهنگی بین‎المللی و یک الگوی شهر اسلامی توجه درخور نکرده است. 
سرمایه‎های علی الارضِ انسانی، نهادی، مؤسسه‎ای و تشکیلاتی ما در مورد این بحث‎ها خیلی کم است و بنده می‎توانم بگویم که ما در این عرصه چیزی در اختیار نداریم و باید همه‎چیز را از نو بسازیم. 
استعداد و ظرفیت بالقوه‎ی شهر مشهد بسیار زیاد است. شهر مشهد با یک مدیریت شهری که حوزه‎های علمیه در دل آن حضور داشته باشند، می‎تواند تمام استعدادهای ناب و درجه یک جهان اسلام را جذب کند. این شهر مقدس برای اقامت استعدادهای درخشان جهان اسلام هیچ چیزی کم ندارد؛ برعکس شهرهای تهران و قم که به دلایلی ظرفیت آن ها برای چنین اهدافی ناتمام و ناقص است. 
اختصاصی‎سازی شهر قم 
ما در ایران چهار شهر را داریم که می‎توانند گزینۀ اصلی ما برای یک کلان شهر یا جهان شهر اسلامی باشند؛ تهران، قم، اصفهان و مشهد. از حیث تاریخی، شیراز بعد از این شهرها قرار دارد اما از نظر تاریخی، جهانی، امامتی و انقلابی فقط این چهار شهر را در نظر می‎گیرم. الآن تقریبا شهر قم به‎عنوان اولین پایتخت فرهنگی در ایران تصویب شده است اما اگر ما با شاخص‎های مناسبات شهری وضعیت قم را بررسی کنیم، خواهیم دید که قم حتی در عرصه‎ی ارتباطات درون‎دینی هم به‎شدت دچار ضعف است؛ به‎عنوان مثال شیوخ الازهر حاضرند به هر شهری بروند اما به شهر قم نیایند. 
ما هرچه جلوتر رفتیم، قم را داخلی‎تر و خصوصی‎تر کردیم و فضای قم را برای ارتباطات جهانی مهیّا نکردیم؛ مثلاً در شهر قم یک هتل با کیفیت برخی هتل های 3 ستاره مشهد هم وجود ندارد. برای همین است که لبنانی‎ها و خلیجی‎ها فقط یک روز در قم دوام می‎آورند. در شهر قم فضاهای تفریحی، فرهنگی و فکری با افق بین المللی و برای جذب فرهنگی و توسعۀ توریسم مذهبی و فرهنگی و معنوی کم است. پس ما فقط این شهر را درست کرده‎ایم که افراد بیایند، زیارت کنند و بلافاصله از آن بگریزند. ایرانی‎ها هم نسبت به قم همین رفتار را دارند و هیچ‎وقت در قم نمی‎مانند؛ خودروی خود را در پارکینگ می‎گذارند و بعد از زیارت از قم خارج می‎شوند. اگر هم کسی بخواهد در قم بماند، در یک چادر جلوی حرم می‎خوابد. طبیعی است که عوامل بین المللی نشدن شهر قم و موانع تحقق جهان شهر اسلامی شدن آن بسیار متنوع است. 
مشهد مرکز معارف اسلامی است یا مرکز خرید؟ 
در مورد مشهد هم باید بگویم که امروز اگر منطقه حرم را استثنا کنیم این شهر جایگاه خوبی ندارد؛ خیلی دردناک است که هر کس به مشهد می‎آید، یک زیارت است و بقیه‎اش بازارگردی و پاساژگردی. جای بسی تأسف است که شهری که تمام ظرفیت های تبدیل شدن به یک قطب جهانی معارف اسلامی را داراست، به یک مرکز خرید تقلیل یافته است. 
ما باید مشهد را تبدیل کنیم به جایی که در هر گوشه‎ای از آن با یکی از جریان‎های جهانی گفت‎وگو صورت می‎گیرد و هدفمان این باشد که سازنده‎ی آینده‎ی این جریان‎ های فکری باشیم. این هدف امکان محقق شدن را دارد؛ چون منطق ما قوی است و مشهد ظرفیت‎های لازم برای این کار را دارد. باید در مشهد بزرگترین همایش‎های فکری و فرهنگی دنیا برگزار شود؛ چرا نباید این اتفاقات بیفتند؟ بودجه‎اش را ندارید یا ارتباطاتش را؟! اگر هسته و حلقه ای از نخبگان استراتژیست و در عین حال اسلام شناس و تمدن پژوه دور هم گرد آیند می توانند سامانه های زیرساختی و مبنایی چنین طرحی را بررسی و تعریف کنند. 
افرادی که رشد مشهد را محدود کردند به عرصه‎هایی خاص 
سال 2017 هم می‎آید و می‎رود و در دو سال باقی‎مانده نمی‎شود از این کارها کرد؛ فقط می‎شود برخی از چیزها را مطرح کرد. به برکت امام رضا(ع) می‎توانید همه‎ی آدم‎های دنیا را به اینجا بکشانید و هنگام خروج از مشهد، یک شخص دیگر تحویل اجتماع بدهید. سالانه 3 میلیون نفر شیعه و سنی - یعنی به اندازه‎ی یک موسم حج - از خارج از کشور برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد می‎آیند. سؤال من این است که این 3 میلیون نفر، غیر از زیارت امام رضا(ع) چه تحفه‎ای با خودشان می‎برند؟! چه کار فرهنگی با آن‎ها می‎شود؟! 
حساسیت‎های مفرطی که در چند جای مشهد وجود داشته باعث شده است که اگر دو نفر هم می‎خواهند کاری بکنند، کارشان نتیجه‎ای نداشته باشد. برخی از افراد در مشهد واقعاً نگذاشتند که جز در برخی از عرصه‎های خاص، شهر رشد داشته باشد. لذا در مشهد نیاز به همت بزرگ تشکل‎های فرهنگی وجود دارد تا مشهد تبدیل شود به یک کلان‎شهر اسلامی. 
ای کاش بیداری اسلامی از مشهد مدیریت می‎شد 
یک مزیت دیگر شهر مشهد نسبت به سایر شهرها این است که انقلاب اسلامی از مشهد قابلیت بیشتری برای صدور دارد. تهران پایتخت اقتدار، سیاست و مدیریت کلان کشور و قم مرکز فقاهت شیعی و علماء بزرگ شیعی است. اما جایی که بخواهد با دنیا داد و ستد فکری و گفت‎وگوهای تمدنی داشته باشد، شهر مشهد است. مشهد محل طرح گفت‎وگوهای تمدنی و تعاملات بین المذاهبی و بین الادیانی است؛ اگر پرونده‎ی بیداری اسلامی از مشهد مدیریت می‎شد، خیلی شرایط فرق می‎کرد و خیلی از اتفاقات عملی بود. چرا افرادی را که نسبت به شیعه زاویه دارند برای زیارت و خرید به مشهد می‏آوریم اما گفت‎وگوهای فکری با آن‎ها را در کنار حرم انجام نمی‎دهیم؟ 
بازگشت به جایگاه حقیقی با فرهنگی شدن نگاه مردم و مسئولین 
در سال 2017 می‎شود این باور را در کشور ایجاد کرد که شهر مشهد در مقایسه با سایر شهرها، شاخص‎ها و صلاحیت‎ها و مزیت‎های نسبی بیشتری در عرصه‎ی توسعه‎ی اندیشه، ارائه‎ی الگوی شهر اسلامی و ... دارد؛ یعنی به‎جای اینکه به فکر بین‎الملل باشیم، به این فکر باشیم که فضای داخلی را مدیریت کنیم. در عرصه‎ی بین‎المللی هم می‎شود از الآن فعالیت‎های جدی داشت؛ مثلاً از الآن برای سال 2017 چند همایش جریان تمدن‎سازی اهل بیت برنامه‎ریزی و طرح‎ریزی کنیم، در راستای همایش جهانی اندیشه‎های تمدن‎سازی امام رضا(ع)؛ یعنی همایش را هدایت کنیم تا تعریف‎ها و تمجیدهای سنتی و مذهبی مطرح نشوند. می‎توانیم در شهر مشهد چند همایش در مورد ظرفیت‎های جهان اسلام برگزار کنیم که اگر هر کسی از هر کشوری بداند که چنین همایشی در مشهد برگزار می‎شود، انگیزه‎اش برای شرکت در آن همایش دو برابر می‎شود. 
بنابراین ما باید در داخل روی خصوصیات شهر مشهد کار کنیم و در خارج فضا را برای فعال کردن نهادهای متولی در سطح کلان کشوری آماده کنیم؛ یعنی در عالی‎ترین سطوح کشور، باید مسئله‎ی جایگاه جهانی مشهد در عرصه‎ی فرهنگ مطرح شود و مصوباتی را در پی داشته باشد تا مقدار زیادی مشهد از این حالت خارج شود که یک بنگاه اقتصادی باشد و کار فرهنگی فقط در حرم صورت بگیرد. مشهد باید به یک شهر فرهنگی تبدیل شود و نگاه ارگان‎ها، نهادها و مردم باید یک نگاه فرهنگی باشد تا ابتکار عمل را در دست بگیرند و مشهد را به جایگاه حقیقی‎اش بازگردانند. 




نظرات کاربران