در حال بارگذاری ...

بنابراین اضطرار در بین افراد مختلف ، متفاوت است. و به همین دلیل است که برای بررسی یک جامعه ، لازم است آن جامعه را در شرایط خاص خودش بررسی کنیم. جامعه عربی نیز از این قاعده جدا نیست. حال این جامعه ، قبل از عهد قرآن با بعد از عهد قرآن تفاوت دارد. و اگر از زمان حضرت اسماعیل(ع) تا رسول اکرم (ص) – که چهارهزار سال می شود – را مطالعه کنیم ، می بینیم که تولیدات این جامعه خلاصه می شود در ده قصیده ، که معلقات نام دارد. و این نشان می دهد که انرژی اجتماعی (انرژی قلب ، عقل و دست) در حالت اضطرار اجتماعی نبوده است. حالتی که منجر به تولید باحرارت و باقدرت می شود. و پس از آن ، اسلام می آید و در طول فقط نیم قرن دست به بنای تمدن می زند. که این نشانگر آن است که اسلام ، محرک های دست و عقل و قلب را آورد که توانستند با کمک یکدیگر تمدن پرتو افکن اسلام را پایه گذاری کنند.

 نویسنده: مالک بن نبی 
مترجم:م.س.اقدامی 
 
جهان اسلام ، با تقدیم دست آوردهای فکری اش - در عرصه ی علوم و قانون گذاری به انسانیت مدرن ، توانست مسیرهای تازه ای را در راه پیشرفت قانون باز کند. مسیرهایی که به وسیله ی علم اصول ، بناگذاشته شد. جهان اسلام زمانی که با ایفای نقش تمدنی اش ، باعث ارتباط بین تمدن های سنتی و مدرن شد ، در حالت تحرک و پویایی قرار داشت. و این ، ریشه در «محرک هایی» داشت که اسلام آنها را به وجود آورده بود. و باعث تحرک و پویایی اش شده بود. و به عبارتی ، در حالت اضطرار خلاقانه قرار داشت. اضطراری که معجزه ساز است. 
در ابتدا ، لازم است با چند نکته ی ساده ، موضوع را به شکلی واضح و با روشی منطقی، بیان کنیم: 
ما وقتی به شکلی جستجوگرانه به جوامع معاصر قرن بیستم نگاه می کنیم ، می بینیم که نقاط اختلاف و اشتراک زیادی دارند. اما آن اختلافی که نظر ما را به خود جلب می کند در بخشی اساسی وجود دارد. یعنی « کارآیی» که ریشه « فعالیت » جامعه است و اندازه اش در جوامع مختلف ، متفاوت است. 
عنصر کارآیی ، جزو اصول فلسفه روز است. فلسفه ای که به اندازه گیری کمیت ها می پردازد و آن را از همه چیز با ارزش تر می داند. البته که مقدارکارآیی در هر جامعه با جامعه دیگر متفاوت است. به شکلی که می توانیم آن را معیار سنجیدن سطح تاریخی جوامع مختلف به حساب بیاوریم. و ما می بینیم که جوامعی وجود دارند که کارآیی شان از جوامع دیگر بیشتر است. اگر این مساله را باور داشته باشیم و خوب بفهمیم، باید این سوال را بپرسیم: ریشه تفاوت در «مقدار کارآیی» چیست؟ 
در چهارچوب منطق عمومی، دو احتمال و دو جواب برای این سوال وجود دارد: اول اینکه بگوییم: مشکل مربوط است به «مسائل نژادی». و این دیدگاه، در فلسفه ای دیده می شود که نظراتش همان نظرات «هیتلر» است. دوم اینکه بگوییم : به «مسائل اقتصادی» مربوط می شود. و این همان دیدگاه مکتب «مارکسیسم» است. 
ریشه های پنهان «فعالیت اجتماعی» هر چه باشد، می توانیم آن را در یک چیز خلاصه کنیم: «کارآیی» . اما مقصود ما از کارآیی – به عنوان معیار تولیدات جامعه چیست؟ 
بگذارید از ساده ترین جامعه شروع کنیم. حیات حیوانی، شکل های مختلفی را دربردارد. برخی حیوانات به تنهایی و جدا از خانواده زندگی می کنند. و فعالیت هایشان فقط در حد برطرف کردن نیازهای ساده بیولوژیکی شان است، مانند گربه. اما در درجه بالاتر، پرندگان هستند که نوعی از زندگی خانوادگی را دارند. لانه ای که پرنده ها می سازند، نمونه ای از فعالیت اجتماعی است. و اما از پرنده بالاتر، زنبورها هستند که زندگی اجتماعی شان از سطح خانواده بالاتر می رود. و از همین روست که می بینیم «تولید و اثرگذاری» اجتماعی اش با حیوانی که فقط در محیط خانواده زندگی می کند، متفاوت است. لذا می بینیم اثرگذاری و کارآمدی او دو ویژگی دارد: مادی و معنوی. 
اما از جهت مادی: می بینیم که فعالیت زنبور، منجر به تولیدی فراتر از کندوی کوچکش می شود. تا جایی که ما همواره از عسلش استفاده می کنیم. 
و اما از جهت معنوی: می بینیم که تولید او، افراد کندوی او را مجاب می کند که زندگی منظم و نظام مندی داشته باشد و خود را ملزم به یک سری قوانین بکنند. به طوری که در این جامعه کوچک ، شاهد تقسیم کار هستیم. و ده ها ماموریت کاری در آنجا وجود دارد. 
حالا اگر همین جوامع کوچک را به عنوان نمونه ای در نظر بگیریم تا بفهمیم چه طور تولیدات اجتماعی در آن افزایش پیدا می کند، می بینیم این پدیده، مبتنی بر این قانون است: «با پیچیده شان مصلحت ها ، کارآیی رشد پیدا می کند.» خب! اگر «مصلحت» است که « کارآیی » را تفسیر می کند ، با تفاوت مصلحت ها در زمان ها و جوامع گوناگون ، «عوامل تاثیرگذار» ، چه تفاوتی پیدا می کنند؟ 
شاید بتوانیم جوامع معاصر را به دو دسته تقسیم کنیم: 
1- جوامع صنعتی. که شاید بتوان مرز جغرافیایی اش را «واشنگتن -مسکو» دانست. 
2- جوامع عقب مانده. که شاید مرزش «تنگه – جاکارتا» باشد. 
در جامعه صنعتی در سایه «مصلحت عمومی» ، با یک سری ضمانت های اجتماعی که در اندازه معینی ارائه می گردد، به فرد یاری رسانده می شود. یعنی انرژی هر فردی به شکل مستقیم یا غیرمستقیم، به خدمت مصلحت عمومی درمی آید. و این باعث می شود که «جامعه» خودش را ملزم بداند تا برای «فرد» ضمانت های اجتماعی را – در تمام مدت زندگی اش – فراهم کند. 
اما جامعه عقب مانده هیچ ضمانتی به فرد ارائه نمی دهد. یعنی اصلا نمی تواند ارائه دهد. زیرا تولیدات اجتماعی اش برای این کار به اندازه نیست. 
بنابراین می توانیم بگوییم: «کارآیی» در جامعه ی صنعتی بیشتر از کارآیی در جامعه عقب مانده است. حال سوال این است که : جامعه صنعتی به چه شکلی پدیده کارآیی یا تصویر زندگی را تبیین و تحلیل می کند که او را قادر می سازد که این ضمانت ها را ارائه دهد؟ 
این جامعه در دو خانواده نماینگر می شود: سرمایه داری و سوسیالیسم که هر کدام، ضمانت های اجتماعی را به شکل مخصوصی تبیین می کنند. 
یکی ضمانت های اجتماعی را بر اساس «منبع» تبیین می کند. و بر این اساس، مبارزه و رقابت فردی ، محرک انرژی های اجتماعی می شود. (مانند آدام اسمیت) و دیگری ضمانت های اجتماعی را بر اساس «هدف» - که مصلحت عمومی باشد - تبیین می کند. بنابراین ما تناقض آشکاری را بین این دو نظریه می بینیم. پس ما باید نظریه جدیدی را عرضه کنیم که کارآیی اجتماعی را آشکارتر تبیین کند و با جامعه ما هم تناسب بیشتری داشته باشد. 
این مساله بیش از آنکه به سیاست ربط داشته باشد به عوامل روانی ربط دارد. و عوامل روانی است که محرک فعالیت های اجتماعی و انرژی اجتماعی است. و اگر از این زاویه به مطلب نگاه کنیم، می بینیم در هر دو اردوگاه حقیقت یکی است. پس نتیجه هم یکی می شود. زیرا بالاخره ، هر دو برای فرد ضمانت هایی اجتماعی را فراهم می آورند. بنابراین با نگاه از این دریچه، باید سوال کنیم مفهوم «انرژی های اجتماعی»، در حقیقت زندگی اجتماعی ما چه معنایی دارد. 
تمام انرژی های اجتماعی از سه عنصر تشکیل می شوند: 
«دست»، «قلب» ،«عقل». و فعالیت های اجتماعی نیز از این سه عنصر خالی نمی باشد. تمام انرژی های اجتماعی از محرک های قلبی صادر میشود و از مجوزها و راهنمایی های عقل و حرکات اعضا سرچشمه می گیرد. تمام فعالیت های اجتماعی نیز از این سه عنصر ترکیب شده اند. و هر جا که محرک ها قوی تر، راهنمایی ها استوارتر و حرکات فعال تر باشد، کارآیی نیز قوی تر می شود. 
وقتی می گوییم دست، عقل و قلب اساس فعالیت است، لازم است نسبت این مفهوم را با جوامع مختلف بسنجیم. و این جا باید به اصطلاح دیگری نیز توجه داشته باشیم. و باید محرک ها ، انگیزه ها و اسباب دور و نزدیکی را وارد سازیم که به افزایش فعالیت منجر می شود و باعث ایجاد حالتی می شود که «اضطرار» نام دارد. 
بر این اساس، در تمام حالات، فعالیت قلب، عقل و دست یکسان نیست. 
مثلا در حالت اضطرار ، دست باید با قدرت کار کند. و این همان حالتی است که قرآن می گوید : «ای یحیی کتاب خدا را با قدرت بگیر »(1) و همچنین اگر به کارآیی عقل و قلب در شرایط مختلف نگاه کنیم ، می بینیم که کارآمدی هر کدام از آنها در کنار دست باعث ایجاد معجزه در شرایط اضطراری می شود. 
اما اضطرار در جوامع مختلف ، فرق دارد. لذا ما می بینیم تصویر زندگی به یک شکل در جریان نیست. و این تفاوت هم در یک زمان وجود دارد و هم در زمان های مختلف و در بعد تاریخی دیده می شود. 
در همین راستا می توانیم به جامعه ی مارکسیستی اشاره داشته باشیم. که جامعه ای است که تولیداتش را بر مبنای یک سری قواعد اجتماعی مشخصی ارائه می دهد. در سال های «برنامه اول» ، در سال1927 تفکر صنعتی سازی هدایت شده به وجود آمد. و در راستای آن ، از معیارهای مشخصی برای توزیع کار استفاده شد. مثلا برای تولید زغال سنگ ، سهم تولید هر کارگر پنج تن در نظر گرفته شد. که این اندازه – بنابر طرح ریزی زارع و تابع شناخت حرکات دست و مربوط به توزیع کار روزانه بود. و می بینیم که برنامه ریزی را نمی شود با اتفاقات و حوادث پیش برد. اما وقتی که استاخانوف می آید ، این اندازه گیری را رد می کند. و تولید روزانه را به ده تن می رساند. زیرا محرک او روح و روان قوی او و اضطرار او بود که به او آمادگی روانی لازم را می داد. در نتیجه نظام اقتصادی قدرتمندی ساخت که به اسم او شناخته می شود. و اگر او را با پدرش – که در نسل قبل از او می زیست – مقایسه کنیم ، می بینیم چون پدرش نگرانی و اضطرار ندارد ، دست به تولید نمی زند. 
بنابراین اضطرار در بین افراد مختلف ، متفاوت است. و به همین دلیل است که برای بررسی یک جامعه ، لازم است آن جامعه را در شرایط خاص خودش بررسی کنیم. جامعه عربی نیز از این قاعده جدا نیست. حال این جامعه ، قبل از عهد قرآن با بعد از عهد قرآن تفاوت دارد. و اگر از زمان حضرت اسماعیل(ع) تا رسول اکرم (ص) – که چهارهزار سال می شود – را مطالعه کنیم ، می بینیم که تولیدات این جامعه خلاصه می شود در ده قصیده ، که معلقات نام دارد. و این نشان می دهد که انرژی اجتماعی (انرژی قلب ، عقل و دست) در حالت اضطرار اجتماعی نبوده است. حالتی که منجر به تولید باحرارت و باقدرت می شود. و پس از آن ، اسلام می آید و در طول فقط نیم قرن دست به بنای تمدن می زند. که این نشانگر آن است که اسلام ، محرک های دست و عقل و قلب را آورد که توانستند با کمک یکدیگر تمدن پرتو افکن اسلام را پایه گذاری کنند. 
اما مظاهر اضطرار در این تمدنی که تازه سربرآورده بود ، چه چیزهایی بودند؟ 
نمونه ای از آن را در رفتار زنی می بینیم که وجدانی پر از اضطرار داشت. زنی که نزد رسول خدا (ص) آمد و از ایشان خواست بر او حد زنا جاری کند. و این در صورتی بود که این عمل را پنهانی انجام داده بود. و رسول خدا(ص) از این کار سر باز زد. اما زن اصرار عجیبی بر این مساله داشت. تا اینکه رسول خدا (ص) که دیدند او حامله است ، از این کار خودداری کردند و گفتند برو و هر گاه از بچه فارغ شدی برگرد. و پس از آنکه فارغ شد برگشت و دوباره درخواست اقامه حد کرد. که این از وجدان بیدارش سرچشمه می گرفت و از قلبی که پر بود از اضطرار ریشه دار. تا اینکه بالاخره بر او اقامه حد کردند. و این گونه بود که یاد این زن جاودان شد. زنی که به جامعه ای نوپا ، صورتی از اضطرار وجدان را بخشید. 
و نمونه این اضطرار را ما در جامعه ی نوپای اسلامی زیاد می بینیم. چه در بعد سیاسی که در رفتار حاکمان و رعیت مشاهده می شود. و چه در بعد اقتصادی و چه در زهد و خودسازی و همچنین در بعد علمی و نیز در کار و تلاش ؛ که در هر کدام از این ها مصادیقی یافت می شود که نمونه هایی هستند که پایه گذار این جامعه جدید و رمز موجودیت اجتماعی آن بودند. 
و نمونه ی دیگری از این اضطرار را ما در جهاد می بینیم. که حالتی از اضطرار و فعالیت اجتماعی ، در راه دفاع از خود و بنای داخلی اجتماع بود. مثالش ، آن خنسایی است که در دوران جاهلیت سال ها برای برادرش اشک می ریخت ؛ و با آمدن اسلام ، تغییر کرد و صورت جدید و منحصر به فردی را به خود گرفت و خدا را شکر می کرد که چهار پسرش در ر اه اسلام به شهادت رسیده اند. و این یعنی انتقال تمام جامعه ، از حالت سستی به حالت اضطرار و حرکت. و این حرکت در تمام ابعاد ، حرکتی ارزشمند به حساب می آید. پدیده ی قهرمانی و شجاعت که در دوران جاهلیت با هدف فخرآفرینی و جنگ انجام می شد و بر محور «من» بنا شده بود ، در اسلام به شکل و صورت جدیدی تبدیل شد؛ و «شهادت» در راهی والا و نمونه نام گرفت. زیرا اسلام ، مصلحت ها و محرک های فعالیت را به بالاترین حد خودش رساند و در دنیای دیگران قرار داد. به شکلی که هدف از قهرمانی در جاهلیت ، رسیدن به بالاترین درجه «من» بود. اما اسلام آمد و محور قهرمانی را تغییر داد و محرک ها را در دنیای دیگران قرار داد. یعنی قهرمانی تبدیل به امری شد که بیشتر از آنکه بخواهد به فکر بیان غریزه ی « من » باشد به فکر بیان غریزه ی «ما» بود. 
«و آنها را بر خود مقدم می دارند هر چند که خودشان بسیار به آن نیازمند باشند.»(2) که این بیان کاملی است از محرک های قهرمانی. 
 
پانوشت:
1 - سوره ی مبارکه ی مریم. آیه ی کریمه ی 12 
2- سوره مبارکه ی حشر.آیه ی کریمه ی 8 




نظرات کاربران