در حال بارگذاری ...

گروهی را که در آن زیارتگاه [مشهد رأس الحسین (ع)] دیدم از خضوع و توسل و تبرک جستن به ضریح و گریه و دعا چیزی از زائران حرم سید الشهداء در کربلا یا حضرت رضا در مشهد کم نداشتند. حقیقت این است که مردم قاهره در محبت اهل بیت، شیعة به تمام معنی هستند، ولی تبلیغات و بلکه اعمال قدرت آل عثمان از قرن دهم به بعد، اندک اندک از یک سو سنی گری را در مصر رواج داده است و از طرف دیگر شیعه را به مردم مصر در ردیف تروریست های حسن صباح شناسانده است

 کمتر کسی است که مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی را نشناسد. استاد ادبیات و تاریخ اسلام که انصافا خدمات بزرگی به جامعه علمی کشور ما کرده است. ایشان در عمر بابرکت خود دو بار به مصر سفر کرده که در هر دو سفر نیز خاطرات خود را نگاشته است. وی اولین بار در سال 50 و سپس در سال 70 وارد مصر شده است. 
او در سفرنامه دوم خود می نویسد: « در یادداشتهای بیست سال پیش نوشتم: مردم مصر با ما دوست اند بلکه ما را از خود می دانند، در این سفر هم دانستم رفتار مردم همچنان است که بود و حساب ماموران دولتی از آنان جداست.(1) 
دکتر شهیدی در سفرنامه اول مشاهدات بی واسطه خود را چنین توصیف می کند: «آنچه شایستة ذکر است این که گروهی را که در آن زیارتگاه [مشهد رأس الحسین (ع)] دیدم از خضوع و توسل و تبرک جستن به ضریح و گریه و دعا چیزی از زائران حرم سید الشهداء در کربلا یا حضرت رضا در مشهد کم نداشتند. حقیقت این است که مردم قاهره در محبت اهل بیت، شیعة به تمام معنی هستند، ولی تبلیغات و بلکه اعمال قدرت آل عثمان از قرن دهم به بعد، اندک اندک از یک سو سنی گری را در مصر رواج داده است و از طرف دیگر شیعه را به مردم مصر در ردیف تروریست های حسن صباح شناسانده است؛ چنانکه دومین سؤال مخبر مجلة آخر ساعه، از بنده این بود که آیا شیعه عقاید حشاشیه را دارند؟ و چون گفتم: «شیعه از دیرباز با حشاشیان و اعمال آنان مخالف بوده است، مخصوصاً توسل به زور را که جزء کارهای معمولی ایشان بوده، مردود و خلاف دین دانسته است.» تعجب کرد و قطعاً با قید «العهدة علی الراوی» این جواب را در شمارة 2425 دوم صفر 1391 مجله منعکس کرده است. بااینکه مسجد رأس الحسین از جهت نظافت و تزئینات داخلی ممتاز است، میدان و بازار دو طرف آن حالتی مشابه بیشتر زیارتگاه های شیعی را دارد.» (2) 

ایشان همچنین در خاطرات خود نمونه های جالبی از نگاه مردم و علمای مصر نسبت به ایران و تشیع آورده است: 
«به خاطر دارم، نُه سال پیش که برای نخستین بار به مصر رفتم، مخبر مجلة المصور هنگام مصاحبه پرسید: «شما شیعه هستید؟» گفتم: «آری» پرسید: «راست است که شما معتقدید جبرئیل می خواست به علی نازل شود ولی دچار اشتباه شد و به نزد محمد رفت» تعجب کردم. گفتم: «این پرسش از مرد تحصیل کرده ای مثل تو عجیب است، من نمی گویم که فرقه ای با چنین اعتقادی میان به ظاهر مسلمانان نبوده است، اما اگر در میان فرقه های امروز هم فرقه ای این اعتقاد را داشته باشد -. گمان نمی کنم چنین فرقه ای موجود باشد - آنان در شمار غلات به حساب می آیند و مذهب غالیان از نظر شیعه مردود است. هرکسی به نام مسلمانی، علی یا جز علی را از محمد (ص) برتر بداند، مسلمان نیست.» (3) 
دکتر شهیدی در تحلیل این موضوع معتقد است که «در دورة قدرت بغداد چه در عصر فاطمیان و چه بعد از آنان [آل عثمان] بازار تهمت و جعل و دروغ بافی به حدی رونق یافت که مردمان دانشمند هم باور نمی کردند که این همه نسبت ها، بی مأخذ باشد؛ درست نظیر آنچه پس از جنگ های صلیبی در حوزه های مسیحی اروپا نسبت به مسلمانان شایع گردید. از آن تاریخ، این پندارهای غلط درباره شیعه در ذهن مردم مصر و آفریقا جای گرفت و چنین پنداشتند که تشیع مخلوطی از کیش های یهودی، مسیحی، زرتشتی و باطنی است؛ چنانکه دانشمندی متتبع چون احمد امین چنان عبارتی را در کتاب فجر الاسلام گنجانید.» شهیدی همچنین تاکید دارد که یکی از علل مخالفت دشمنان تقریب با شیعه، در کنار فکر محدود و کم دامنه ظاهرگرایی ، آن است که «از شیعه همان را می شناسند که کسانی مانند ابن تیمیه و ابن قیم معرفی کرده اند و آن ها هم اسماعیلیان عصر خود را نمونة کامل شیعه پنداشته اند.» (4) 
ایشان همچنین می نویسد: « روزی که به دیدن او (شیخ دکتر عبدالحلیم محمود، وکیل ازهر) رفتم، پرسید: «متصوفه در ایران چه موقعیتی دارند؟» گفتم: «صوفیان حقیقی پیوسته در ایران مورد تکریم بوده اند.» گفت: «شما شیعی مذهبید و شنیده ام که شیعیان صوفیان را دوست نمی دارند» دانستم بعض کتب علمای متاخر شیعه را خوانده است. گفتم «آنچه شنیده اید یا خوانده اید، اعتراض بر کسانی است که تصوف را ندانسته خود را صوفی می خوانند، و احکام شرعیت را به کار نبسته دعوی طریقت می کنند. چنین کسانی نام صوفی برخود بنهد یا ننهد، نزد همه فرق اسلام مردود است. اما کدام شیعی کسی را که از ادای تکلیف ظاهری درون را نیز به نور ایمان صفا داده است، منکر می شود؟» و سخن از ملامحسن فیض و شهید ثانی و مجلسی اول و چند تن دیگر از بزرگان فقها که با عرفان اسلامی آشنایی داشته اند به میان آمد.» (5) 
دکتر شهیدی در سفرنامه دوم خود درباره نگاه مصری ها به انقلاب ایران نیز می نویسد: «در دیداری که با شیخ ازهر داشتیم، گفت: «ما مردم ایران و فرهنگ ایرن را محترم می شماریم. پس از انقلابی که در آن کشور رخ داد به شما چشم امید دوخته بودیم. اما شما در آغاز انقلابتان گفتید همه مذهبهای اسلامی باید از میان برود و مذهب شیعه جای آن را بگیرد.» با تعجب پرسیدم: «چه کسی این مطلب را به شما گفته است؟» پاسخ داد: «مگر معنی تصدیرالثوره (صدور انقلاب) جز این است؟ مگر شما نمی گویید همه مسلمانان باید مذهب ما را بپذیرند و شیعه شوند؟» گفتم: «شیخنا درست است که ما شیعه مذهب هستیم، اما هیچگاه نگفته ایم مقصود از انقلاب ما این است که شما دست از مذهب خود بردارید و شیعه شوید. معنی صدور انقلاب یا «تصدیر الثوره» این است که ملتهای مسلمان باید به ما اقتدا کنند و برابر سلطه اجنبی بایستند و آنان را از کشور خود برانند.» گفت: «اگر تصدیرالثوره چنین معنایی دارد ما هم با آن موافقیم.» این است حاصل تبلیغهایی که رادیوهای بیگانه شب و روز تکرار می کنند و ما نتوانسته ایم حقیقت را به درستی به این مردم بفهمانیم.»(6) 
 
پانوشت: 
1 – از دیروز تا امروز، ص 818 
2 - از دیروز تا امروز، ص 697 
3 - از دیروز تا امروز، ص 163-164 
4 – از دیروز تا امروز، ص 841 
5 – از دیروز تا امروز، ص 701 – 702 
6 – از دیروز تا امروز، ص 816 -817  




نظرات کاربران