عوامل متعددی در به وجود آمدن و امتداد تمدن دخیل و موثر است. با نگاهی به موارد یاد شده می توان دریافت که مهمترین فاکتوری که این عوامل را مانند دانه های تسبیح به هم مرتبط می کند و در نتیجه تمدنی را شکوفا و جاری می سازد «وحدت» میان گستره جمعیتی است. این وحدت مانند نخ تسبیح عمل می کند که با بودن آن، دولت، قانون، ثروت، صنعت، اخلاق معنی پیدا می کند.
تقی صوفی نیارکی
1ـ به جای مقدمه: تمدّن اسلامی از زوایا و ابعاد گوناگون مورد توجه نویسندگان و متفکران واقع شده و کتاب ها و مقالات متعدّد و متنوّعی در این زمینه به رشته تحریر درآمده است. در خصوص مقومات و عواملی که می تواند باعث تثبت و تقویت تمدن گردد موارد مختلفی ذکر شده است. یکی از عوامل مهم در شکوفایی تمدن اسلامی وحدت دنیای اسلام می باشد. با نگاهی به دوره طلایی تمدن اسلامی می توان به این مهم دست یافت که هر وقت امت اسلامی با تکیه بر وحدت و همدلی پیش رفته اند، به قله های والای تمدنی دست یافته اند. در این مقاله، «وحدت» به عنوان یکی از مؤلّفه های اساسی تمدّنی مورد بررسی قرار گرفته است.
2ـ با نگاهی به ظهور و اوج تمدنهای بشری استقرءاً می توان به نتیجه رسید که عوامل و عناصر متعددی در به وجود آمدن و اعتلای یک تمدن موثر می باشد. ویل دورانت معتقد است تمدن چهار رکن و عنصر مقوم دارد: پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی، و کوشش در راه معرفت و بسط هنر.(1)
در تحلیل این عناصر می نویسد: ظهور تمدّن هنگامی امکان پذیر است که هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد; چرا که فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار می افتد و انسان خود را تسلیم غریزه ای می کند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگی سوق می دهد.(2)
ابن خلدون نیز از زاویه ی دیگری به ایجاد تمدّن نگاه می کند. وی هفت عامل را مؤثر می داند: 1. دولت و رهبر; 2. قانون دینی یا عرفی; 3. اخلاق; 4. کار; 5. صنعت; 6. جمعیت; 7. ثروت. از نظر ابن خلدون می توان سه عنصر اول را عناصر اصلی و مهم تر از چهار عنصر دیگر دانست.(3)
3ـ همان گونه که در نگاه اندیشمندان آمده بود، عوامل متعددی در به وجود آمدن و امتداد تمدن دخیل و موثر است. با نگاهی به موارد یاد شده می توان دریافت که مهمترین فاکتوری که این عوامل را مانند دانه های تسبیح به هم مرتبط می کند و در نتیجه تمدنی را شکوفا و جاری می سازد «وحدت» میان گستره جمعیتی است. این وحدت مانند نخ تسبیح عمل می کند که با بودن آن، دولت، قانون، ثروت، صنعت، اخلاق معنی پیدا می کند.
4ـ دنیا در آستانه ظهور اسلام یک بار دیگر تجربه جدیدی را به خود می دید که پیامبر اکرم (ص) نوید نگاهی متعالی به انسان، جهان و خدا را مطرح می کرد. که همین نگاه پایه جدیدی شد برای تمدنی که محتوای آن کاملا متفاوت با دیگر تمدنهایی بود که انسان آنرا تجربه کرده بود. شاید بتوان مهمترین عوامل تکوین تمدن اسلامی را در ، نگاه ویژه به علم و خرد ورزی، تساهل و تسامح (مدارا) میان امت اسلام، انتقال علوم و جذب دانشمندان به جهان اسلام، نهضت ترجمه، ایجاد و تقویت و گسترش مراکز علمی در ممالک اسلامی و... دانست.
منطق آزاداندیشی دینی، فارغ از قید و بندهای سنتی و تعصبات نژادی و قومی، ضمن حفظ استقلال فکری، موجب ارتباط و اتحاد بین افراد و جوامع اسلامی نیز بوده است.
5ـ شهید مطهری در پاسخ به این پرسش، «که چطور شد اسلام توانست از ملتهای مختلف نامتجانس که قبلا از یکدیگر کمال تنفر را داشتند چنین وحدتی به وجود آورد؟» می نویسد، «احترامی است که اسلام به عقاید ملتها گذاشت، به قول خودشان تسامح و تساهلی که اسلام و مسلمین راجع به عقاید ملتهای مختلف قائل بودند. لهذا در ابتدا که این تمدن تشکیل می شد، هسته اولیِ مسلمانها را اعراب حجاز تشکیل می دادند که تمدنی نداشتند. کم کم ملتها آمدند مسلمان شدند. در آغاز عده کمی از آنها مسلمان شدند، بقیه یا یهودی بودند یا زردشتی یا مسیحی و یا صابئی (مخصوصا صابئی ها خیلی زیاد بودند، زردشتی خیلی کم بوده است) . مسلمین به قدری با اینها با احترام رفتار کردند و اینها را در میان خودشان وارد کردند که کوچکترین دوگانگی با آنها قائل نبودند، و همین سبب شد که تدریجا خود آنها در اسلام هضم شدند یعنی عقایداسلامی را پذیرفتند»(4) بر این اساس پایه اصلی تشکیل تمدن اسلامی وحدت ملت های مختلفی بودند که اسلام را پذیرفته بودند و بر اساس همین پذیرش در کنار هم به توسعه در علوم پرداختند.
6ـ دکتر عبدالحسین زرین کوب در «جلد دوم» از کتاب «محمد خاتم پیامبران» در مقاله ی «کارنامه ی اسلام» صفحه ی 66 الی 69 می گوید:
«تمدن اسلامی که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقی، برتری سطح زندگی، سعه ی صدر و اجتناب از تعصب، توسعه و ترقی علم و ادب، طی قرنهای دراز پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داد، بی شک یک دوره ی درخشان از تمدن انسانی است. ... شک نیست که سهم اقوام گونه گون که در توسعه ی این تمدن بذل مساعی کرده اند نباید از نظر محقق دور بماند، اما آنچه این مایه ترقیات علمی و پیشرفتهای مادی را برای مسلمین میسر ساخت درحقیقت همان اسلام بود که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تساهل را جانشین تعصبات دنیای باستانی کرد. . . در دنیایی که اسلام به آن وارد شد، آن روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروی بزرگ آن روز دنیا بیزانس در اثر تعصبات مسیحی که روزبه روز در آن بیشتر غرق می شد هر روز علاقه ی خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع می کرد. تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ی ژوستی نیان اعلام قطع ارتباط قریب الوقوع بود بین دنیای روم با تمدن و علم. در ایران هم اظهار علاقه ی خسرو انوشیروان به معرفت و فکر یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتی که برزویه ی طبیب در مقدمه ی «کلیله و دمنه» به آن اشارت دارد هر نوع احیاء معرفت را در این سرزمین غیرممکن کرد. در چنین دنیایی که اسیر تعصبات دینی و قومی بود، اسلام نفخه ی تازه ای دمید، چنانکه با ایجاد دارالسلام که مرکز واقعی آن قرآن بود- نه شام و نه عراق- تعصبات قومی و نژادی را با یک نوع جهان وطنی چاره کرد، و در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس، تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را. ثمره ی این درخت شگرف- که نه شرقی و نه غربی- بعد از بسط فتوح اسلامی حاصل شد و توسعه و ترقی آن مخصوصاً تا وقتی بود که مشکلات سیاسی، تساهل و تسامحی را که اسلام برخلاف دنیای بیزانس و ایران به آن اجازه ی رشد می داد از بین نبرده بود.
درواقع رنسانس اروپا از وقتی آغاز شد که قدرت کلیسا به نفع تعصبات قومی و محلی فروکاست، درصورتی که تمدن اسلامی فقط از وقتی به رکود و انحطاط افتاد که در آن تعصبات قومی و محلی پدید آمد و وحدت و تسامحی که در آن بود از میان برد.
این تسامح نسبت به اهل کتاب که نزد مسلمین «اهل ذمّه» و «معاهد» خوانده می شدند مبتنی بر یک نوع همزیستی مسالمت آمیز بود که اروپای قرون وسطی به هیچ وجه آن را نمی شناخت. پیغمبر فرمود هرکس بر معاهدی ستم کند یا نیروی بیش از طاقت تکلیف نهد، در روز قیامت من با او داوری خواهم داشت. این تسامح با اهل کتاب سبب می شد که آنها در قلمرو اسلام غالباً خود را در امنیت و آسایش حس کنند، چنانکه نصاری در بیزانس به وسیله ی کلیسای رسمی مورد تعقیب واقع می شدند، در قلمرو مسلمین پناه می جستند. قرائن بسیار حاکی است که نسطوریها ظهور مسلمین و اعراب را به منزله ی نجات از یوغ کلیسای ملکایی تلقی می کردند. . . این سعه ی صدر و تسامح مسلمین از اسباب عمده بود در ایجاد رفاه و آسایش که تمدن و فرهنگ انسانی بدان نیاز دارد»
قضاوتی که کنت دوگوبینو راجع به رفعت و علوّ این حالت مسلمین دارد مورد تصدیق و تأیید تاریخ اسلام و گذشته ی مسلمین است. وی می گوید: «اگر اعتقاد مذهبی را از ضرورت سیاسی جدا کنند، هیچ دیانتی تسامح جوی تر و شاید بی تعصب تر از اسلام وجود ندارد. درواقع همین تسامح و بی تعصبی بود که در قلمرو اسلام بین اقوام و امم گونه گون تعاون و معاضدتی را که لازمه ی پیشرفت تمدن واقعی است به وجود آورد و همزیستی مسالمت آمیز عناصر نامتجانس را ممکن ساخت. اما آنچه استفاده از این همزیستی را در زمینه ی علم و فرهنگ بیشتر میسر ساخت علاقه ی مسلمین بود به علم که منشأ آن تأکید و توصیه ی اسلام بود در اهمیت و ارزش علم. البته عامل دیگر همان جهان وطنی اسلامی است.(5)
7ـ در نتیجه: مدل «جهان وطنی اسلامی» تحت آموزه های اسلامی کارآمدترین مدلی است که آزموده شده و قرنها توانسته است یگانه مدل تمدنی تحت آموزه های دینی، انسان را در سعات دنیوی و اخروی رهنمون سازد. بر این اساس در دنیای امروز نیز برای جوامع اسلامی پیشنهاد می شود.
پانوشت:
1 . ویل دورانت، تاریخ تمدّن، ترجمه احمد آرام، چ هشتم، تهران، علمی و فرهنگی، 1381، ج 1، ص 3.
2 - همان
3 - عزت اللّه رادمنش، کلیات عقاید ابن خلدون درباره فلسفه، تاریخ و تمدّن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1357، ص 17
4 - مجموعه آثار شهید مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، ج24، ص: 395
5 - . یادداشتهای شهید مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، ج یک، ص 110 الی 112.