در حال بارگذاری ...

نمی توانیم مسلمین یا هر امت دیگری را تصور کنیم که در همه چیز متحد یا در همه چیز مختلف باشند. پس یک امت واحده، مواضع مشترک زیادی دارد که همین مواضع مشترک آنها را به هم پیوند زده است و یکی کرده است و همچنین نظرات متفاوت زیادی هم دارد که به دلیل اختلاف برداشت ها، ادله و مصالح گوناگون پدید آمده است. این امت به دلیل مواضع مشترک، یک امت واحد هستند و به دلیل نظرات گوناگون، به مذاهب مختلف تقسیم می شوند و عضو یک مذهب خاص بودن دلیل نمیشود از امت واحده بودن خارج شود همچنانکه عضو یک مذهب خاص بودن دلیل نمیشود از باقی فرق دیگر مسلمانتر باشی.

  استاد محمد محمد مدنی
ترجمه: مهدی وفایی
 
قطعیات و ظنیات در شریعت اسلامی: 
در مسائل و احکام اسلامی دو نوع مسئله وجود دارد که با توجه به تمییز بین این دو میتوانیم به نتیجه مطلوب برسیم. 
نوع اول: احکام قطعی که دلیل داریم بر این که با تغییر زمان و مکان، تغییر نمی کنند و ثابت اند، اختلافی و اجتهاد بردار نیز نیستند. که می شود اینها را در تقسیم ذیل دسته بندی کرد. 
یک: عقائد قطعی که باید به آنها معتقد بود و دلیل قطعی دارد و تمایز بین مسلم و غیر مسلم به آن است و هرکس که آنها را انکار کند از اسلام خارج شده است مثل توحید، اصل نبوت، نزول کتاب آسمانی، خاتمیت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) قیامت، متصف بودن خداوند به تمام کمالات و منزه بودن از هر نقصی و... که هیچ کس حق اظهار نظر و اجتهاد در این مفاهیم شریفه ندارد. 
دو: احکامی عملی که با دلیل قطعی ثابت شده است و هیچ شک و شبهه ای ندارد مثل وجوب نماز و زکات و روزه ماه رمضان و حج برای مستطیع و... 
سه: اصول و قواعد کلی که از متون دینی صریح برداشت شده و هیچ دلیل مخالفی هم ندارد یا بعد از استقراء تام مسائل و یقین به شرعی بودن آن، استخراج شده است مثل قاعده لاضرر، نفی حرج، الحدود تدرا بالشبهات و .... 
نوع دوم: احکام و گزاره هایی که مثل دسته اول دلیل واضح و قاطعی ندارد بلکه دلیلی دارد که امکان اختلاف نظر و برداشت های گوناگون در آن هست. حال این اختلاف نظر می شود در اصل صدور این دلیل باشد یا در مفاد و دلالت دلیل. 
در این قسمت است که شریعت، اجتهاد را تعریف کرده است و فضای تامل و ترجیح و استقراء و تتبع و لحاظ مصلحت و عرف و تغییر زمان و دیگر علل اختلاف را باز گذاشته است. 
حکمت این دو نوع احکام در اسلام هم این است که اگر تمام احکام یک نوع بود، مصالح مردم رعایت نمی شد. به نفع مردم نبود که تمام معارف و احکام عملی به فهم و اجتهاد آنها واگذار شود، و این از رحمت خداوند متعال است که محدوده ای از یقینیات، ایجاد کرده است تا هم مردم از شر اختلاف در آنها در امان باشند، هم آنها را به عنوان حقائق غیر قابل انکار بشناسند و با آن حقائق فرق بین مسلم و غیر مسلم فهمیده شود. اما فروعی که اختلاف در آنها مهم نیست - چه در مباحث کلامی چه عملی- باز در این امور اگر فقط یک مطلب واحد بود و جای اختلاف نبود، مصالح مردم رعایت نمیشد چه اینکه در این صورت عقول مردم رشد نمیکرد و اسلام با نیازها و مقتضیات روز مشکل پیدا میکرد لذا این ایجاد منطقه اجتهاد پذیر و ایجاد مجال فکر و ایجاد نیرویی که برابر مسائل جدید کمک هایش تمام نشود و همچنین برای همگام شدن شریعت با مصلحت نیز از رحمت خداوند است. 
این تقسیمی که بیان شد نزد علمای اسلام اجماعی است. ولکن خیلی از مواقع افرادی پیدا می شوند که از روی اشتباه یا تعصب،مسائل اختلافی را با مسائل قطعی که اساس اسلام به آنها خلط می کنند و به این ترتیب مخالفین خود را اهل بدعت و گمراهی و... می خوانند. 
 
به عنوان مثال: در مسائل کلامی: 
اختلاف نظر در مورد قضاء و قدر 
که گروهی در قرآن تامل کردند و به آیاتی رسیدند که ظاهرشان اجبار و اکراه است مثل ( ولو شاء الله لجمعهم على الهدى )(ختم الله على قلوبهم وعلى سمعهم وعلى أبصارهم غشاوة.) و بنا بر این آیات به این نتیجه رسیدند که عبد مجبور است. 
گروهی از مردم به آیاتی دیگر نگاه کردند که دلالت بر این داشت که عبد کاملا مختار است و امورش به او تفویض شده است مثل (ولا یرضى لعباده الکفر)(وأما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمى على الهدى) و بنابر این آیات گفتند عبد کاملا مختار است و هر گروه آیات مخالف خود را تاویل می کردند. 
گروه سومی هم بودند که حد وسط را گرفتند و بین اراده عبد و اراده خداوند جمع کردند به این معنا که عبد اراده دارد ولی این اراده بدون اراده خداوند تمام می شود و آیاتی نیز دال بر این معنا است مثل (وما تشاؤون إلاّ أن یشاء الله ) و(ولولا أن ثبتناک لقد کدت تزکن إلیهم شیئا قلیلاً ) این نظرات سه گانه در باب قضا و قدر بود و این سر اختلاف آنها در این مسئله بود. 
از مثال های فقهی می شود به سختگیری بعضی از علما بر شافعیه مثال زد به خاطر این نظرشان که می گویند حیوانی که عمدا موقع ذبح نام خداوند بر او برده نشود نیز حلال است. این سختگیری به این خاطر است که این فتوا را در تقابل صریح با آیه(ولا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه وإنه لفسق) و بعضی در این سختگیری تا آنجا پیشرفته اند که این فتوا را یک انحراف خوانده اند. حال این که این یک مسئله اختلافی است و شافعیه نظر خودش را دارد زیرا این آیه را با آیه دیگری توجیه کرده اند و آن آیه(قل لا أجد فی ما أو حی إلی محرما على طاعم یطعمه إلاّ أن یکون میتة أو دما مسفوحاً أو لحم خنزیر فإنه رجس أو فسقا أهل لغیر الله به) 
که این آیه می گوید حیوانی حرام است که به خاطر غیر خداوند ذبح شود و این غیر از آن است که نام خداوند چه عمدا چه سهوا برده نشود و(لا تاکلو مما لم یذکر اسم الله علیه) را حمل بر همین اهل لغیر الله کرده اند و این نظر را با روایاتی تقویت کرده اند مثل این که پرسیده شد اگر شخصی از ما مسلمین حیوانی را ذبح کرد ولی یادش رفت نام خداوند را ببرد،حکمش چیست؟ فرمودند نام خداوند در قلب هر مسلمی هست.
 
از تمام این امور روشن شد که: 
اولا: اختلافات بین مسلمین چه در مسائل کلامی و چه فقهی، به شیعه یا سنی بودن یا اشعری یا معتزلی بودن برنمی گردد بلکه اساسش، اختلاف مبانی علمی هر گروه بوده است که بعد پیروان، این مبانی را از روسای خود، گرفتند و روی این مبانی تعصب به خرج دادند تا آنجا که بعضی از متاخرین می گویند اصلا التزام به این مذهب، التزام به این مبانی است و مثلا یک حنفی حق ندارد به غیر مبانی حنفیه معتقد شود و عمل کند و اگر فقیه هم باشد باید در همین چهارچوب حنفی اجتهاد کند یعنی اقوال آنها را استخراج کند و از آنها دفاع کند و سعی در ابطال نظرات دیگران داشته باشد. 
لذا در کتاب "الدر المختار" آمده است که (فقهای متاخر حق بحث و ترجیح در آنچه متقدمین بحث کرده اند و به نتیجه رسانده اند را ندارد.) 
این مواضع درست نیست، بلکه این حرف ها را بعضی از متاخرین که روح فرقه گرایی داشته اند گفته اند و قوانینی وضع کرده اند که مذهب به این شکل درآمده که نشود در آن اجتهاد و مناقشه کرد و آنچه شایسته است را پذیرفت و یا سخنان خوب دیگران را پذیرفت. 
شیخ عز الدین بن عبدالسلام موضع این متاخرین را اینگونه توصیف کرده است: در غایت تعجب است که این مجتهدین مقلد، همان نظر ضعیف قبلی را اتخاذ میکنند با این که برای اشکالاتش هیچ جوابی ندارند با این حال از همان تقلید می کنند و ادله کتاب و سنت را اخذ نمیکنند بلکه برای دفاع از نظر قبلی، آنها را تاویلات عجیب و غریب میکنند. 
ما علمایی میشناسیم که در تبعیت از ادله از هر مذهبی که میخواهد باشد، محکم هستند و به اینکه این نظر مخالف مذهبشان هست، وقعی نمی نهند. 
گاهی یک عالم حنفی با مذهبش یا یک عالم شافعی یا امامی با مذهبشان مخالفت می کنند و رای عالم مذهب دیگر را تقویت میکنند مثل مخالف ابن تیمیه و ابن قیم با تمام مذاهب اهل سنت در مسئله وقوع سه طلاق در یک مجلس. 
ثانیا:هم اتفاق و اتحاد و هم اختلاف امر لازم و لابد منه است. نمی توانیم مسلمین یا هر امت دیگری را تصور کنیم که در همه چیز متحد یا در همه چیز مختلف باشند. پس یک امت واحده، مواضع مشترک زیادی دارد که همین مواضع مشترک آنها را به هم پیوند زده است و یکی کرده است و همچنین نظرات متفاوت زیادی هم دارد که به دلیل اختلاف برداشت ها، ادله و مصالح گوناگون پدید آمده است. این امت به دلیل مواضع مشترک، یک امت واحد هستند و به دلیل نظرات گوناگون، به مذاهب مختلف تقسیم می شوند و عضو یک مذهب خاص بودن دلیل نمیشود از امت واحده بودن خارج شود همچنانکه عضو یک مذهب خاص بودن دلیل نمیشود از باقی فرق دیگر مسلمانتر باشی. 
و به همین دلیل است که انسان منصف نمی تواند بگوید: تمام مذهب من حق و صواب است و مذاهب دیگر همه به کلی باطل و اشتباه است، بلکه صرفا میتواند بگوید این نظر من است به حسب فهم و اجتهادم و من این را ترجیح میدهم نه اینکه به آن یقین داشته باشم. هر چند من مکلف به فهمم هستم اما احتمال دارد که نظر دیگری درست باشد. 
لذا عبارتی زیبا در همین رابطه مشهور شده است که اختلاف علمای منصف را، نشان می دهد و آن اینکه: نظر من درستی است که احتمال خطا نیز دارد. و نظر دیگری خطائی است که احتمال صحت نیز دارد. 
و هیچ مجتهدی نبوده است که از او جمله ای که دال بر بزرگواری علمی باشد نقل نکنند و او ابای از این نداشته باشد که مردم در همه ی گفتار های او از او تقلید کنند و نظرات دیگران را راسا باطل کنند. 
مثلا ابوحنیفه میگفته است: کسی که دلیل سخنم را نمیداند حق ندارد به خاطر کلام من فتوا بدهد. 
و وقتی فتوا میداد می گفت: این نظر نعمان بن ثابت است و این بهترین چیزی بود که به نظرم میرسید و هر کس بهتر از این بگوید پس سخن او به صواب نزدیکتر است. 
شافعی می گفته است: هر حدیثی که صحیح باشد، نظر من است و روزی به مزنی گفت: ای ابراهیم از هر چه من گفته ام تقلید مکن. بلکه خودت بررسی کن که این شیوه دینی است. 
امام احمد می گفته است: جایی که خداوند و رسولش ،نظر دارند، هیچ کس حق اظهار نظر ندارد. روزی به شخصی گفت: نه از من نه از مالک نه از اوزاعی نه از نخعی و نه از غیر ایشان تقلید نکن بلکه احکام دینت را از ادله دینی آنها بگیر. 
یک چنین نگاه منصفانه احیانا در برخی اهل علم نیست و یا تعصب یا مصالح شخصی آن را می پوشاند و باعث تشدید اختلافات و خصومت احیانا جدایی میشود. 
تاریخ علوم اسلامی از این اختلافات و تعصبات زیاد به یاد دارد که فرصت بیان و تحلیل عوامل آن نیست. کما اینکه صحنه های زیبای تفاوت دیدگاههای مودبانه ائمه بزرگ فرق مختلف که به خاطر علم و وسعت فکرشان بوده است نیز به خاطر دارد که باعث شکوفایی فقه اسلامی شده است. 
بهترین هدیه ای که علمای این دوره می توانند به امتشان بدهند این است که مباحث علمی را با انصاف و دوستی دنبال کنند و پیرو حق باشند از هر مذهبی که می خواهد باشد و خوب به نظرات طرف مقابل گوش دهند شاید دیدند که صحیح است و شاید کمکی شد که به نظر بهتری برسند. 




نظرات کاربران