حکایت تلخ تبانی قدرتی یا گروهی مسلمان با قدرتی بیگانه، علیه قدرت یا گروه رقیب مسلمان خود، که متاسفانه شواهدی در تاریخ دارد - اگرچه معدود - ، نه از جنس مذهب است و نه از جنس قومیت. بلکه از جنس بغی و آز و جهل و تعصب است که فرزند آدم از هر قوم و مذهبی در معرض ابتلای به آن می باشد. این حکایت تلخ به دوران تجزیه قلمرو اسلام در عصر عباسى باز می گردد. در این دوران، بدعتى نامیمون در سیاست خارجى جهان اسلام پدید آمد که تا عصر حاضر نیز تداوم دارد و آن تبانى یکى از مراکز قدرت با قدرتى بیگانه (خارج از جهان اسلام) علیه رقیب داخلى است. و اوج آن اقدامى است که به الناصرلدین الله (575- 622 1180- 1225 ) آخرین خلیفه مقتدر عباسى، در تبانى با چنگیزخان مغول علیه سلطان محمد خوارزمشاه ( 596 – 617 1200- 1220 ) نسبت داده شده است
دکتر محمد حسین امیر اردوش
تاملی کوتاه بر اتهامی بی مایه و فاجعه بار، که در این روزگار، بسیار بر صدر تبلیغات مسموم اهل تفرقه و ناهمسازگری جای می گیرد، ضرورت دارد. چکیده این اتهام، تبانی شیعیان و بالاخص ایرانیان با بیگانگان، علیه جهان اسلام است.
این اتهام غالبا با ادبیات تبلیغاتی مسموم، مهیج و عصبیت خیز پراکنده می گردد، در این سال های پر حادثه اخیر، بالاخص به هنگام های وقایع پر هنگامه در شرق میانه، بر حجم و وسعت و شدت آن به گونه ای کم نظیر افزوده شده است. به ضرس قاطع می توان ادعا نمود که تبلیغ این اتهام، چنین سازمان یافته و هدفمند در تاریح جهان اسلام بی سابقه می باشد. دست مایه این اتهام بریده های بی ارزشی از ادبیات جدل و جدال مذهبی است که به ظاهر مستند به پاره ای از حکایت ها و وقایع و عملکردهای چینشی تنی چند از رجال تاریخی، چون قصه های ابن سباء یهودی در فتن و ملاحم صدر اسلام (عهد خلیفه سوم و چهارم راشد ) و نقش خواجه نصیرالدین طوسی و ابن علقمی وزیر، در سقوط بغداد( 656 / 1258) و مناسبات صفویه و قدرت های مسیحی اروپایی و بالاخص عملکرد شاه اسماعیل اول ( 907- 930 / 1501- 1524 ) و شاه عباس اول (996- 1038 / 1588- 1629 ) صفوی است.
بدین ترتیب با دست مایه ای که بیشتر به پندار بافی های غرض ورزانه و متعصبانه می ماند تا تحلیل هایی مستند و مستدل، پیروان یک مذهب بزرگ اسلامی و یا یک ملت بزرگ مسلمان را با ادبیاتی گُر گرفته و مالامال از معانی، تلازمات و اصطلاحات جعلی، چون «الصهیونیه و الصفویه»، گستاخانه به خیانت جبلی و توارث معاصی متهم می نمایند و راه را برای شعله ورشدن کین و تعصب گشوده و تدارک جنگ مذهبی میان مسلمانان می بینند.
حکایت تلخ تبانی قدرتی یا گروهی مسلمان با قدرتی بیگانه، علیه قدرت یا گروه رقیب مسلمان خود، که متاسفانه شواهدی در تاریخ دارد - اگرچه معدود - ، نه از جنس مذهب است و نه از جنس قومیت. بلکه از جنس بغی و آز و جهل و تعصب است که فرزند آدم از هر قوم و مذهبی در معرض ابتلای به آن می باشد. این حکایت تلخ به دوران تجزیه قلمرو اسلام در عصر عباسى باز می گردد. در این دوران، بدعتى نامیمون در سیاست خارجى جهان اسلام پدید آمد که تا عصر حاضر نیز تداوم دارد و آن تبانى یکى از مراکز قدرت با قدرتى بیگانه (خارج از جهان اسلام) علیه رقیب داخلى است. و اوج آن اقدامى است که به الناصرلدین الله (575- 622 / 1180- 1225 ) آخرین خلیفه مقتدر عباسى، در تبانى با چنگیزخان مغول علیه سلطان محمد خوارزمشاه ( 596 – 617 / 1200- 1220 ) نسبت داده شده است (رجوع شود به میرخوند ، روضة الصفا ،ص 841 - 842. و عباس اقبال آشتیانى ، زندگانى عجیب یکى از خلفاى عباسى ناصرلدین الله، "مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانى"،ص 355 - 361. و رجوع شود به برتولد اشپولر ، جهان اسلام(دوران خلافت)، ص 155. و همو ، تاریخ مغول در ایران ، ص 24 ) . ماجراى سقوط بغداد و فروپاشى خلافت عباسى و به عبارتى جامع تر، نقش آفرینى هاى عنصر مغول در جهان اسلام و تعیین نقش و سهم رجال مذاهب اسلامى در این نقش آفرینى ها و تسرى این نقش به مذاهبى که این رجال بدان منتسب بودند و تعمیم مسئولیت ایشان به هم کیشانشان، به تدریج به صورت دست مایه جدیدى از براى ناهمسازگرى هاى مذهبى جهان اسلام درآمد (رجوع شود به محمد حسین امیر اردوش ، : تاملی بر مساله وحدت از دیرباز تا دیروز با تکیه بر جنبش اتحاد اسلام ، صص 66- 75).
به هر رو، پاره مستندات پراکنده و چینشی این اتهام، می بایست در فضایی سالم و از دیدگاهی محققانه و با بی طرفی عالمانه، بررسی و تحلیل شود و حقیقت وقایع حتی المقدور ارائه گردد. البته در این خصوص تلاش هایی ذی قیمت و مثمر انجام گرفته است، لیکن جامع و بسنده نیست.
باری، گرانیگاه این اتهام، همانا متهم شمردن شیعیان به همکاری با مغولان و جهان مسیحیت در افول عصر عباسی و صعود عصر عثمانی است. در حوزه این اتهام، همکاری ها و همراهی ها و همدلی های برخی از مسلمانان سنی مذهب با مهاجمین مغول و گاه مساعدت ایشان در غلبه بر مخالفین مذهبی خود، چه در میان شیعیان و چه در میان دیگر مذاهب اهل سنت، مانند شادباش هایی که به مناسبت نابودی پایگاه امامت اسماعیلی الموت؛ توسط هولاکو خان مغول، پراکنده گردید (رجوع شود به عبدالمحمد آیتى، تحریر تاریخ وصاف ، ص 24 و برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ص 242. و محمد حسین امیر اردوش ، همان، ص69 ) و یا تعاون برخی از شافعیان ری با مغولان، در کشتار حنفیان شهر(رجوع شود به میر خواند ، روضة الصفا ، ص 848 . و خواند امیر، حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، ج 3 ، صص 32- 33) و یا تحریک مغولان از سوی پاره ای سنیان برای کشتار عظیم شیعیان قم (رجوع شود به همان جای ها ) فروگذاشته می شود.
خواجه نصیر الدین توسی
در حوزه این اتهام، نبرد چوبوک آنقره ( : آنکارا ؛ 804 / 1402 ) میان تیمور و ایلدیریم بایزید؛ دو پادشاه سنی مذهب، که فتح قسطنطنیه را حدود نیم قرن به تاخیر بیانداخت و اروپا را غرقه در شادی نمود و نبرد ترجان ( :اوتلوق بلی ؛ 877 / 1472) میان اوزون حسن آق قویونلو و محمد فاتح؛ دو پادشاه سنی مذهب، که قدرت های اروپای مسیحی فعالانه در ایجاد آن نقش داشتند و نبردهای مرج دابق (922 / 1516) و ریدانیه (923 / 1517) میان یائوز سلیم و دو سلطان مملوک؛ قانصوه الغوری و طومان بیگ؛ سه پادشاه سنی مذهب، که منجر به نابودی سلسله ممالیک و انقراض دنباله خلافت بنی عباس در قاهره گردید، نیز فرو گذارده می شود.
و فقط نبرد چالداران و دیگر نبردهای عثمانی – صفوی است که برجسته می گردد. و بدیهی است که در حوزه این اتهام، توجهی نیز به تفاوت شایان توجه و تامل برانگیز میان تعامل تبریز و یائوز سلیم ، و تعامل قاهره و یائوز سلیم نمی گردد_ پس از تصرف پایتخت سلسله شیعی صفوی؛ تبریز، توسط سلطان عثمانی، خونی ریخته نمی گردد. در حالی که پایتخت سلسله سنی مذهب ممالیک؛قاهره، پس از کشتاری پنجاه هزارنفره، به انقیاد یائوز سلیم درمی آید- . همچنان که طرح وحدت نادرشاه افشار – با هر انگیزه – و امتناع عثمانی از پذیرفتن – به هر انگیزه - ، فرو گذارده می شود.
در حوزه این اتهام، اشتراک مساعی چند پادشاه صفوی با قدرت های اروپای مسیحی علیه امپراطوری عثمانی، به فرازگاه تاریخ برکشیده می شود و امتناع پادشاهانی دیگر از صفویه از این اشتراک، نادیده گرفته می شود.
و نادیده گرفته می شود که سیاست تبانی با قدرت های غربی علیه عثمانی، ابداعی شیعی یا ایرانی نبود و فی الحقیقه این دیپلماسی محکوم، میراثی است که از قرامانیان (ح 654- 888 / ح 1256- 1483) و آق قویونلوها (780- 914 / 1378- 1508 ) که نه شیعه امامی بودند و نه ایرانی به مفهوم فرس مجوس تبار !، برای شاه اسماعیل صفوی به جای ماند بود. در حوزه این اتهام نبردها و منازعات صفویان ( 907- 1145 / 1501- 1732 ) و افشارها(1148- 1210 / 1736- 1795 ) و قاجارها( 1193- 1342 / 1779- 1924 ) با قدرت های زیاده خواه اروپای مسیحی مانند پرتغال و روسیه و بریتانیا به حساب نمی آید.
همچنان که مجاهدت های دیگر دولت های شیعی در گسترش اسلام و دفاع از سرزمین های اسلامی در مقابل بیگانگان، چون اشاعه اسلام در شمال افریقا توسط ادارسه (172- 314 / 789- 926 ) و نبردهای دولت های شیعی چون حمدانیان (293- 394 / 905 - 1004 ) ، بنی مرداس (414- 472 / 1023- 1079 ) و فاطمیان ( 297- 567 / 909- 1171 ) با روم شرقی و سپاهیان صلیبی فرنگ ، به چشم نمی آید .
قطع نظر از میزان درستی ها و نادرستی ها در این ادعاها و اتهام ها و تعیین صحت و سقم آن، و میزان سلامت خاستگاه های سیاسی و عقیدتی این دست دعاوی، شگفتی اینجاست که بیشتر این مدعیان که با اشاره رفتن به سوی کردار وزیر آخرین خلیفه عباسی و عملکرد اولین و پنجمین شاه صفوی ( که بی تردید هیچ یک از ایشان نه شناخت درستی از اوضاع جهانی داشتند و نه چهره ای معنوی در تشیع به شمار می آیند )، در سده ها پیش، پیروان یک مذهب بزرگ اسلامی و یا یک ملت بزرگ مسلمان را گستاخانه به خیانت جبلّی و توارث معاصی متهم می نمایند و خواسته ناخواسته به تفرقه و خشونت دامن می زنند، از پرداختن به وقایع چندین دهه پیش روی برمی تابند .
در حوزه این اتهام از نقش جنبش مذهبی- سیاسی موسوم به وهابیت که خلیفه عثمانی را خلیفه ای مشرک می شناساند، در تضعیف جایگاه خلافت عثمانی در رویارویی با قدرت های فرادست غرب مسیحی و همکاری ها و همراهی های پاره ای از قبایل عرب در آمده به این مذهب، با بسط نفوذ قدرت استعماری بریتانیا در سرزمین های اسلامی (رجوع شود به استانفورد جى شاو و ازل کورال شاو ، تاریخ امپراتورى عثمانى و ترکیه جدید ، ج 2 ، ص : 542 ) نادیده گرفته می شود. و مهم تر از آن ، شورش عربان، یا " الثوره العربیه الکبری"، به کارگردانی بریتانیا و کارپردازی شریف حسین (1335 / 1916) در خلال جنگ جهانی اول (1332- 1337 / 1914 / 1918 )، که به منزله خنجر از پشت زدن به امپراطوری عثمانی بود، در دهه ها و نه سده ها پیش ، و مآلا تن دادن این جنبش و انقلاب که رجال آن نه تبار به فرس مجوس می بردند و نه رافضی و صفوی بودند! به معاهده بالفور، و شکل گیری دولت یهود در فلسطین؛ که یکی از بزرگترین جرم های عثمانی نزد غرب ، ممانعت از آن بود ( رجوع شود به حسان حلاق، نقش یهود و قدر تهاى بین المللى در خلع سلطان عبدالحمید از سلطنت (1908 - 1909)، صص 151 – 153)، چشم پوشی می شود.
شریف حسین
شاو در باره برهه ای از فعالیت های این جنبش چنین می نویسد:
« در شبه جزیره عربستان ، موقعیت قیام به گونه ای دیگر بود ؛ قیام این سرزمین مربوط به حکمرانان عثمانی و ممالیک نبود، بلکه نهضت مذهبی وهابی که نهضتی بومی بود و به پیراستن دین از آلودگی ها اعتقاد داشت، و نیز به لشگریان خاندان سعودی مربوط می شد. این دو با اتحاد با یکدیگر و با برپایی جنبش مذهبی – سیاسی تا اواخر قرن، بر سرزمین نجد و بخش شمالی شبه جزیره، مسلط شدند. آنان با تاخت و تازهای ویران کننده خود به داخل عراق و همچنین شهرهای مقدس مکه و مدینه، اعتبار و اقتدار سلطان را در سایر نواحی شبه جزیره به خطر انداختند . ... حملات وهابی ها از داخل شبه جزیره عربستان بر این مشکل می افزود . بنابراین در خاتمه باید گفت که نه ایرانیان، بلکه ساکنان صحراها بودند که سلطه عثمانی را در عراق تهدید می کردند » (شاو، ج : 1 ص : 439 ).
اسماعیل احمد یاقی، در باره شورش عربان در خلال جنگ جهانی اول می نویسد: «قیام شریف حسین برضد دولت ترک، بزرگترین ضربه بود که بر دولت عثمانی و امت اسلامی وارد آمد» (اسماعیل احمد یاقی ، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال ، ص 186). در حالی که ترکایا آتایف، در خصوص ایران در جنگ جهانی اول می نویسد: «جمعی از مقامات دولت ایران در میان تعجب طرف های درگیر اعلام کردند که هرکس علیه دولت ترکیه [ عثمانی]اسلحه بردارد به شدت مجازات خواهد شد» (ترکایا آتایف ، روابط ایران و عثمانی در جنگ جهانی اول ، " مجموعه مقالات سمینار ایران و جنگ جهانی اول "، ص 181 ).
و بدیهی است که در حوزه این اتهام، چشم بر فتاوی متعدد مراجع و علمای بزرگ شیعه در ایران و عراق، در تایید جهاد سنوسی های سنی صوفی سلفی در نبرد با متجاوزین ایتالیایی در طرابلس غرب ( لیبی ) و لزوم حمایت و همکاری با خلافت عثمانی در جنگ جهانی اول و حتی مشارکت و شهادت ایشان در عملیات جهادی و حمایت و همکاری بسیاری از رجال سیاسی و فرهنگی ایران با عثمانی در جنگ جهانی اول و همدلی توده های مسلمان ایرانی با متحدین و حتی نبردهای پراکنده گروه هایی از ایشان علیه متفقین، و قیام عراق تحت رهبری مرجع بزرگ شیعه ؛ میرزا محمد تقی شیرازی، علیه اشغال گران بریتانیایی ( 1338 / 1920 ؛ مشهور به ثوره العشرین ) بسته می گردد.
به هررو، درست و خردمندانه و هم صلاح این است که مسلمانان از بستر بیماری "تاریخ زدگی مذهبی"، برخیزند و از مقصریابی و متهم شمردن یکدیگر که نوع حاد آن تکفیر هم دیگر است، دست شویند، به داوری وقایع تاریخی، بیرون از ظرف تاریخی آن، نپردازند و به حکم قرانی « و لا تزر وازره وزر اخری » جرم و تقصیر فلان و بهمان را به حساب این و آن مذهب ننویسند.
منبع: پایگاه تحلیلی - خبری ایران بالکان (ایربا)