سید پایه های حکومت اسلامی را سه رکن می داند: عدالت اجتماعی فرمانروایان، فرمانبرداری افراد و مشاوره میان فرمانروایان و مردم. ایشان با استشهاد از آیات و روایات، معتقد است که فرمانروایان اگر عدالت اجتماعی نداشته باشند، حاکمیت شان ملغی است و مشروعیت ندارد. اطاعت توده مردم هم از فرمانروایان صالح یک ضرورت برای بقای جامعه سالم است. مسئله مشاوره نیز امری ضروری برای یک حیات به اصطلاح ما دموکراتیک است.
استاد سیدهادی خسروشاهی
خلافت اسلامی از منظر سیدقطب
اندیشمندان همواره برای ایجاد تحول بنیادی در جامعه برنامه و اصول حساب شده ای دارند که از سیستم فکری آن ها سرچشمه می گیرد. سید در این دایره دارای چهار عنصر است: عنصر پویا بودن مفاهیم و بنیادها، روش و هدف. سید قطب این عناصر چهارگانه را در مراحل مختلف زندگی خود همیشه در نظر داشت و بدنبال اجرایی شدن آن بود. او در کتاب ارزشمند «التصویر الفنی فی القرآن» این اندیشه را به تصویر کشیده و می نویسد: قرآن را از کودکی می خواندم اما هنر قرآنی را کشف نکرده بودم؛ قرآن را می خواندم و وجودم به سوی آن کشیده می شد. ذوق و احساس هنری ام را تقویت می کردم اما به تدریج در اثر ممارست در قرائت قرآن تصویر روشنی از صحنه های زندگی، روحیات و مسائل جامعه در همه زمینه ها سرانجام به وضوح در برابرم قرار گرفت.
سید قطب درباره حکومت اسلامی در دو کتاب خود «العداله الاجتماعیه» و کتاب «السلام العالمی و الاسلام» کلیات را بیان و از ورود به جزئیات خودداری می کند. او با تکیه بر حکومت نبوی نوع حکومت را در کتابش تبیین می کند. دوران خلافت را هم در مورد دو خلیفه اول می پذیرد ولی دوره خلیفه سوم را مطلقا نمی پذیرد و علی رغم اینکه به خلفا اعتقاد کامل دارد و یک شخصیت سنی و معتقد است، در کتاب عدالت اجتماعی در اسلام چنین می گوید: اگر زمان زودتر به عثمان فرصت می داد خلیفه شود و یا علی[ع] بعد از دو خلیفه به خلافت می رسید، قبل از این که تخم اموی رشد یابد و در شام و غیر شام مستحکم گردد و قبل از اینکه ثروت در اثر سیاست و روش خلیفه سوم در دست امویان متمرکز گردد، وضع جور دیگری می شد و تاریخ اسلامی به کلی تغییر می یافت.
سید قطب در بخشی از همین کتاب که به تازگی بنی سعود تجدید چاپ و بخش هایی از آن را حذف کرده اند اما در زمان حیات ایشان بارها در مصر و جاهای دیگر چاپ شده و محمد قطب هم در تجدید چاپ آن اینها را حذف نکرده، ضمن اظهار تأسف شدید سیطره بنی مروان و بنی امیه بر خلافت و در دست گرفتن قدرت توسط آن ها به اعتراف عجیبی می پردازد و می گوید: کسانی که نگرش اسلامی دارند باید اقرار کنند که انقلاب ضد عثمان از نظر کلی با روح و روش اسلام نزدیک تر است تا روش موقف عثمان و یا در واقع مروان و پشت سر آن ها، بنی امیه. (کتاب عدالت اجتماعی در اسلام ص 280).
پایه های حکومت اسلامی
سید پایه های حکومت اسلامی را سه رکن می داند: عدالت اجتماعی فرمانروایان، فرمانبرداری افراد و مشاوره میان فرمانروایان و مردم. ایشان با استشهاد از آیات و روایات، معتقد است که فرمانروایان اگر عدالت اجتماعی نداشته باشند، حاکمیت شان ملغی است و مشروعیت ندارد. اطاعت توده مردم هم از فرمانروایان صالح یک ضرورت برای بقای جامعه سالم است. مسئله مشاوره نیز امری ضروری برای یک حیات به اصطلاح ما دموکراتیک است. البته ایشان این کلمه را بکار نمی برد و شورا را مطرح می کند. ایشان می گویند که شورا یک امر اجتماعی است و مختص دولت نیست؛ اما لازم است که نظام اسلامی شوراها را پیاده کند و بدون شورا پابرجا نخواهد بود. بعد این سؤال را مطرح می کند که آیا نظام اسلامی، نظامی دموکراتیک است؟ خود پاسخ می دهد چه لزومی دارد برای تبیین اندیشه خود و خوشایند این و آن به جملاتی که در غرب مطرح است تکیه کنیم؛ نظام اسلامی، نظامی شورایی است و خلافتی است متکی بر الله؛ مردم سالار هم هست زیرا با شورای مردمی استمرار دارد.
«المعالم فی الطریق»، آخرین مرحله تکامل فکری سیدقطب
در کتاب «ما چه می گوییم» بیشتر اهداف و نوع حکومت اخوان المسسلمین تبیین شده است. آخرین مرحله تکامل یافته فکری وی در این زمینه در کتاب «معالم فی الطریق» است. این کتاب را سید بعد از دوبار زندانی شدن و مشاهده فجایعی که نظام حاکم در زندان بر ضد اخوانی ها و بقیه روا داشتند، تألیف کرد و در این کتاب (که در زندان نوشته بود) جامعه آن زمان را به جامعه جاهلی بدتر از جاهلیت دوران صدر اسلام تشبیه می کند و معتقد است که برای اصلاح آن باید اقدام اساسی و بنیادی کرد. البته مراد ایشان تکفیر جامعه نبود؛ یک عده از جوان های کم اطلاع سوءاستفاده کردند. جهادی های قبلی یا افرادی مثل «ایمن الظواهری» که در آن ایام جزو اخوان بود، سازمان های به اصطلاح جهادی تشکیل دادند و شروع به ترور کردند. اخوان در برنامه هایشان ترور نداشتند. حتی زمانی که دو تن از جوان های اخوان در زمان حسن بنا یک وکیل دادگستری را که حکم مصادره اموال اخوان را صادر کرده بود، ترور کردند، همان زمان حسن بنا اعلامیه داد که «لیس الاخوان الا مسلمون». به هر حال برنامه های داعشی و طالبانی ربطی به اخوان ندارد؛ آن هایی هم که از اخوان جدا شدند دیگر اخوانی نیستند. کشورهای عربی چون از اخوان می ترسند، می گویند اینها همه تحت اطاعت اخوان درآمدند.
اخوانی ها بعد از قتل عام رهبری و جوانان(قطعا هزاران نفر) در دوره حکومت سرهنگ ناصر جایی نداشتند، به همین دلیل برخی مثل شهید رمضان به سوریه گریخت و مجله اش را در آنجا منتشر نمود؛ برخی به عربستان رفتند؛ همین آقای محمد قطب در «کلیة الشریعه» تدریس می کرد. مرحوم شیخ «محمد محمود صبّاح» از شخصیت های برجسته اخوان عراق و هوادار تقریب هم فرار کرد چون محکوم به اعدام شده بود؛ آن ها اعتقادی به بنی سعود نداشتند فقط برای آنان پناهگاهی بود برای ادامه کار و البته مرحوم محمد قطب هم به حقیر گفت من با برادرم که صحبت کردم، ایشان قصدشان تکفیر جامعه نبود.
نظر سیدقطب راجع به قیام امام حسین «ع»
من بحث ایشان را در تفسیر سوره غافر آیات 52 تا 55 که راجع به حضرت ابراهیم است، دیده ام؛ سید در این بحث به تناسب استقامت ابراهیم و به آتش رفتن ایشان و اینکه آیا او پیروز بود یا دشمنانش، چنین می نویسد: حسین(رضی الله عنه)(به تعبیر ایشان) از یک سو با آن شکل بزرگ و سترگ شهید می شود و البته از دیگر سو شهادت او فاجعه بسیار عظیمی است. ولی آیا چنین شهادتی پیروزی است یا شکست؟ به صورت ظاهر و با معیار کوچک انسان، این امر شکست به شمار می رود ولی در اصل حقیقت؛ و با معیار الهی پیروزی است زیرا در روی کره زمین شهیدی نیست که همچون حسین (رضی الله عنه) دلها به عشق او بتپد، قلب ها لبریر از مهر و محبت او شود و جان ها شیدای او گردد و از غیرت و فداکاری او به جوش و خروش درآید. چه دلها و قلب ها و جان های شیعیان مسلمان و چه مسلمانان غیر شیعه و حتی دل ها و درون ها و جان های بسیاری از غیر مسلمانان که از برکت حسین به جوش و حرکت در نیامده!»
رابطه سیدقطب با علمای انقلابی شیعه
دو سال پیش به نجف مشرف شده و به کتابخانه آیت الله کاشف الغطاء رفتم. کتاب های سید قطب را که با دست خط خود به مرحوم کاشف الغطاء اهدا کرده بود، دیدم. یک بار هم سید در عمان دبیر کنفرانس قدس بود و از شهید نواب صفوی برای شرکت در این کنفرانس دعوت کرده بود. دست خط ایشان را دیده بودم که متأسفانه بعد از انقلاب دوستانی که داشتند، گفتند گم شده. در همان سفر معروف ایشان که ملک حسین را تقبیح و در مرز فلسطین اشغالی سخنرانی می کند، از شهید نواب صفوی دعوت می کند که به قاهره برود. نواب صفوی هم در دانشگاه قاهره سخنرانی می کند که بنده در سفر و اقامت چندساله در مصر توانستم اسناد آن را پیدا کنم. نتیجه اینکه چماق داران رژیم حمله کرده و دانشجویان اخوانی را زدند و مرحوم نواب را هم دستگیر کرده و تحویل وزارت اوقاف دادند. مرحوم «سعید رمضان» نیز که در ژنو ایشان را دیدم گفتند وقتی نواب صفوی اینجا آمد میهمان ما بود در مکتب الإرشاد اخوان و یک اتاق به ایشان داده بودیم تا اینکه دستگیر شده و از مصر رفتند. مرحوم شیخ محمد تقی قمی نیزکه برای انجام اموری به قاهره رفته بودند و بعد به دستور آیت الله بروجردی دارالتقریب بین المذاهب الاسلامی را تأسیس کردند، با اخوان همکاری نزدیکی داشتند چون باز در مکتب الارشاد به ایشان اتاقی داده بودند و مرحوم شیخ حسن بنا هم جزو مؤسسین حرکت دارالتقریب بین المذاهب السلامیه بود.