ائمه «علیهم السلام» منبع هستند نه مجتهد. ما نباید این بزرگواران را کوچک کنیم و بگوییم عده ای شافعی و حنفی هستند و ما جعفری هستیم! خود رهبران این مذاهب یا شاگرد ائمه «ع» بودند و یا شاگردِ شاگرد ایشان. یکی از منابع فقه آنها هم اجماع اهل بیت «ع» است.
حجت الاسلام عبدالکریم بی آزار شیرازی
ائمه مجتهدپرور بودند، نه مجتهد!
ائمه «ع» هیچ کدام مجتهد نبودند، بلکه مجتهدپرور بودند. امام صادق «ع» چهار هزار فقیه تربیت کردند که بروند اجتهاد کنند. امام صادق «ع» به آنها نفرمودند که من یک رساله نوشته ام که همه چیز در آن هست و شما بروید این مسائل را عینا برای مردم بازگو کنید. بلکه ایشان به شاگردان شان فرمودند ما اصول را برای شما بیان می کنیم و فروعات را شما استنباط کنید. علینا القا الاصول وعلیکم باالتفریع (وسائل الشیعه18 باب6 صفات القاضی ص 41)
ما نباید ائمه «ع»راکوچک بشماریم و با دیگران مقایسه کنیم. امام صادق «ع» در ردیف ابوحنیفه و دیگران نیستند. ائمه «ع»پاره های تن پیغمبر (ص)بوده؛ بیان کننده تشریع اند. یعنی شریعت پیامبر «ص» را در زمان خودشان عملا بیان می کردند. به عبارت دیگر حضرت امیر «ع» وضعیتی داشتند که هرگاه مردم سخنی را از ایشان می شنیدند، آن را مانند کلام پیامبر«ص» می دانستند. چون معتقد بودند که اینها کاری را می کنند که پیامبر «ص» انجام می دادند. یعنی اعمال وگفتاراهل بیت «ع» منبع اجتهاد است. لذا تمام فقهای اسلامی بعد از قرآن و روایات پیامبر «ص» از روایات اهل بیت «ع» استفاده می کردند. چنانکه ابن عابدین از اعلام مذهب حنفی می نویسد: المروی عن علی ابن ابیطالب کالمروی عن النبی (حاشیه ابن عابدین ج3 ص 371). آنچه ار علی ابن ابیطالب (ع) روایت شده مانند آنچه راست که از نبی اکرم (ص) روایت شده است.
از مالک پیشوای مذهب مالکی پرسیدند که چرا فتوی دادید دست باز نماز خوانده شود ؟ گفت من دیدم علمای اهل بیت «ع» را یعنی امام باقر وامام صادق (ع)را که دست باز نماز می خوانند و به همین خاطر چنین فتوا دادم.
در فهرست ابن ندیم آمده که شخصی از امام شافعی سوالی پرسید و ایشان جواب داد. آن شخص گفت نظری که شما دادید با نظر علی بن ابیطالب مخالفت دارد. شافعی گفت شما برای من ثابت کن که علی «ع» غیر از این گفتند، من گونه ام را بر خاک می سایم و نظرم را برمی گردانم و منطبق بر نظر علی «ع» می کنم!
لعنت خدا بر اجماعی که علی «ع» در آن نباشد!
در کتاب مبسوط سرخسی در رابطه با مسئله خمس که آیا سهمی که به ذوی القربی می رسد، ذوی القربای فقیر است یا اعم از فقیر، مباحثی آمده است. حنفی ها می گویند ذوی القربای فقیر. اما شافعی می گوید که در قرآن اعم از فقیر است. حنفی ها استدلال شان این است که ما اجماع صحابه را در این مسئله داریم. شافعی می گوید من این اجماع را قبول ندارم به دلیل اینکه در این اجماع علی بن ابی طالب نیست و اجماعی که علی(ع) در آن نباشد؛ اجماع نیست. فقهای حنفی می گویند تو از کجا می دانی که علی «ع» مخالف این اجماع است. شافعی می گوید به دلیل قول امام باقر «ع». حرف امام باقر «ع» همان حرف جدشان است. ابن حزم هم در کتاب «المحلی» می گوید که لعنت خدا بر اجماعی که علی بن ابی طالب در آن نیست! این همان حرف شیعه است که می گوید ما اجماع را قبول داریم به شرطی که اهل بیت «ع» در آن باشند.
فقه حنفی از کوفه نشات گرفته که مرکز خلافت حضرت امیر «ع» است. یعنی در واقع کوفه با فرهنگ ایشان و شاگردان ایشان مانند ابراهیم نخعی پرورش یافته است. علمای حنفی مانند شاه ولی الله دهلوی می گویند که 80 درصد فقه ابوحنیفه برگرفته از فقه ابراهیم نخعی است. خیلی ها معتقدند که ابراهیم نخعی شیعه است. لذاست که در فقه حنفی اکثر مسائل بعد از قرآن و پیامبر «ص» از حضرت امیر «ع» اتخاذ شده است. علاوه بر کتاب «مبسوط» سرخسی، کتاب «الحجة علی اهل المدینه» از محمد شیبانی شاگرد ابوحنیفه را مشاهده می کنید که در اغلب مسائل به حضرت امیر «ع» استناد می کنند و در پاره ای موارد نیز به فقه امام باقر «ع» و امام صادق «ع». در مقدمه سنن ترمذی آمده که ابوحنیفه می گوید هرگاه امر دایر شود بین نظر من و نظر علی بن ابیطالب، نظر ایشان مقدم است.
فقه حج اهل سنت، برگرفته از اهل بیت «ع»
تمامی مذاهب اهل سنت، تمامی مسائل حج را بعد از قرآن از صفت حج پیامبر اکرم «ص» دارند که این صفت حج پیامبر «ص» به روایت امام باقر «ع» و امام صادق «ع» است. در تمام صحاح اهل سنت به این روایت استناد شده است. آیت الله بروجردی این روایت را برای پادشاه عربستان فرستادند تا نشان دهند که شما هم مناسک حج خود را بعد از قرآن از امام باقر«ع» و امام صادق «ع» دارید. الان هم در عربستان کتاب هایی فراوانی درباره صفت حج پیامبر اکرم «ص» چاپ شده که در آنها ستایش زیادی از امام باقر «ع» و امام صادق «ع» شده است. در تمامی احکام بغات تمامی مذاهب از سیره حضرت امیر «ع» استفاده کردند.
لذا ائمه «ع» منبع هستند نه مجتهد. ما نباید این بزرگواران را کوچک کنیم و بگوییم عده ای شافعی و حنفی هستند و ما جعفری هستیم!
امام صادق «ع» فقه مکتوب و مدونی نداشته است. کمااینکه پیامبر «ص» هم کتاب فقهی ننوشته است. پیامبر اکرم «ص» به مردم می گفتند ببینید من چطور نماز می خوانم شما هم همینطور نماز بخوانید (صلو کما رایتمونی). پیامبر «ص» و ائمه «ع» اصل تشریع را برای فقها عملا نشان می دادند. اصول را بیان می کردند و می گفتند خودتان فروعات هرکدام را بدست آورید.
رحیم پور ازغدی: ائمه اهل سنت «علوی» بودند
ائمه «ع» نفرمودند کسی حق اجتهاد ندارد
در باب قضا کتاب وسائل الشیعه آمده که روزی امام صادق «ع» وارد مسجد مدینه شدند و دیدند یکی از شاگردان دارد برای مردم احکام فقهی می گوید. حضرت او را تشویق کردند. او به حضرت گفت که من بسته به اینکه مخاطب من پیرو کدام مذهب فقهی است، جواب سوالش را برگرفته از همان فقه به او می گویم. اگر پیرو شما باشد نظر شما را می گویم و اگر پیرو دیگری باشد نظر او را بیان می کنم. آیا این کار درست است؟ حضرت فرمود خدا رحمتت کند، کار درستی انجام می دهی و این کار را ادامه بده. بعد حضرت فرمود خود من هم همین کار را می کنم. (وسایل الشیعه حر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق باب 11 از ابواب قضای قاضی).
یعنی ائمه «ع» نفرمودند که هیچ کس حق اجتهاد ندارد و همه باید از ما تقلید کنند. لذا نباید بعضی فکر کنند که فقه مذاهب اربعه اهل سنت در برابر فقه ائمه «ع» پدید آمده است. خود رهبران این مذاهب یا شاگرد ائمه «ع» بودند و یا شاگردِ شاگرد ایشان. یکی از منابع فقه آنها هم اجماع اهل بیت «ع» است.
البته اهل بیت «ع» هم یکسری محدودیت هایی داشتند که گاهی مردم نمی توانستند به راحتی به ایشان مراجعه کنند. حتی در تاریخ داریم که مردم برای رساندن حرف خود به امام صادق «ع» از خیارفروش استفاده می کردند! و یا اینکه مانند امام کاظم «ع» که هم عصر بزرگان فقهی اهل سنت است، مدتها در زندان بودند.
البته ممکن است حکام از فقه بزرگان اهل سنت علیه ائمه «ع» سواستفاده کرده باشند. ولی هیچ دلیلی بر دشمنی خود آنها با اهل بیت «ع» وجود ندارد.
ابوحنیفه حاضر نشد مسند قضاوت حکومت عباسیان را بپذیرد و به همین خاطر زندانی شد و در زندان مرد. چون مخالف عباسیان بود و حکومت را حق اهل بیت «ع» می دانست. مالک به جهت مخالفتش با حکومت تازیانه خورد . احمد بن حنبل نیز زندانی شد. شافعی در یمن به رافضی بودن متهم گردید و به همین خاطر او را به بغداد آوردند و تا نزدیکی اعدام پیش رفت.