میتوانیم بگوییم این جریان های افراطی- که به نظر من تا الان زمام امور را به دست نگرفتند: ۱-عکس العملی در مقابل جریان تقریبی هستند. ۲- نتیجه ی «رجوع به گذشته» است که در اثر بحران هویت و با فرایند جهانی شدن به وجود آمده است. ۳- و از مسائل سیاسی مشخصی تاثیر پذیرفته اند.
مصاحبه و تنظیم: سلوی فاضل
ترجمه: م.س.اقدامی
استاد «حیدر حب الله»، متولد شهر صور در جنوب لبنان است. وی مرحله ی مقدمات و سطح را در لبنان به پایان رسانید و در سال۱۳۷۳ برای تکمیل تحصیلات عالیه به ایران و شهر قم نقل مکان کرد. و در فقه، اصول، تفسیر، علوم حدیث و رجال در نزد اساتید برجسته ای به تحصیل علم پرداخت. از ایشان، تا به حال چند کتاب منتشر شده است. از جمله: « مساله روش»،« کثرت گرایی دینی»، « مباحثی در فقه کشاورزی». وی همچنین، برخی کتب مهم فارسی را به زبان عربی ترجمه کرده است. مانند« از صراط مستقیم تا صراط های مستقیم» «جامعه دینی و جامعه ی مدنی»، «مبانی نظری تجربه دینی»
دکتر حب الله، از مشهورترین فعالان در عرصه «نوگرایی تفکراسلامی معاصر» به حساب می آید. و نیز از مشهورترین افرادی است که با افراط گرایی به مقابله می پردازد. در همین زمینه ، در یکی از مصاحبه هایش میگوید:
جریان «نصمحور»،(که برخی آن را سلفیان جدید می نامند.) جریانی جدید و با شکلی جدید در دوران معاصر شیعه است. بنابراین در حال حاضر دوران شکل گیری را پشت سر میگذارد. و وقتی که شکل گرفت، به طور کامل جدا میشود. و تفکر «حذف کردن دیگری» که در دو طرف شاهدش هستیم این جدایی را شدت می بخشد.
مجله ی «مسائل جنوب» برای اطلاع از اوضاع عمومی شیعه، با این کارشناس مصاحبه ای را انجام داده است که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم:
پس از«بهارعربی» و به حکومت رسیدن «سلفیان» در برخی کشورها، جهان اسلام با پدیده افراط گرایی و« سلفیه سنی» مواجه شد. شما به عنوان پژوهشگر حوزه ی تفکر اسلامی، این پدیده را شکلی از «بازگشت به اصول» میدانید؟ یا فقط «جریانی سیاسی» قلمداد میکنید؟
این پدیده را به دو شکل میتوانیم تفسیر کنیم، اول اینکه بگوییم که این پدیده نشان از آن دارد که جنبش اسلامی که با سید جمال و عبده آغاز شد، در تحقق بخشیدن به دستاورد های مرحله ای شکست خورده است. و یا اینکه با یک دید وسیع تر به موضوع نگاه کنیم و بگوییم که این پدیده، نشانی از دو احساس است: احساس ترس به خاطر از دست رفتن «هویت» و «خود». و احساس کمبود در مقابل «تمدن دیگری» که تمدن غرب باشد. این همان چیزی است که پس از فروپاشی بلوک شرق و ورود به عرصه جهانی شدن، به وجود آمده است.
جریاناتی که گرایش به گذشته دارند، مانند جریانات صوفی هستند که ممکن است در شرایطی که احساس افسردگی و شرایط بد اقتصادی حاکم است، بروز و ظهور پیدا کنند. بنابراین شکل جدید تفکر سلفی را به این شکل میتوان تعریف کرد: اشتیاق به «فرار از حال به گذشته». گذشته ای که انسان بار دیگر «خود» و «هویت» از دسته رفته اش را حس میکند. این بازگشت به گذشته در واقع بازگشت از تفکرات «عصر نهضت اسلامی» است. و ما می بینیم که رهبران بزرگ «نوگرایی اسلامی» هم در این بازگشت شرکت دارند. به شکلی که حتی برخی از آنها امروز سلفی شده اند! و نسبت به تمام آنچه که به آن ایمان داشتند و برای آن نظریه پردازی میکردند کافر شده اند!
ما شاهد دو جریان در داخل مذهب شیعه هستیم: جریان اول در را به روی مذهب سنی باز و دعوت به تقریب میکند. و جریان دوم به شدت و به شکلی افراطی بر«مذهب» تاکید میکند که به «شیرازیسم» معروف شده است. به نظر شما آینده از آن کیست؟ و در حالی که سلفیه شیعی رو به گسترش است، آینده ی جامعه اسلامی را چگونه ارزیابی می کنید؟
سوال دیگر اینکه پس از گذشتن دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آیا «افراط گرایی شیعی»، در این دوره ی اخیر، نقشی در گسترش «سلفیه سنی» داشته است؟
من نسبت به استفاده ازعبارت «شیرازیسم» کمی مردد هستم. زیرا با تمام گروه های این جریان هم خوانی ندارد. خصوصا آن دسته که در دهه ی نود و پس از تحولات کشورهای خلیج پیدا شدند.
جواب این سوال را باید در طبیعت شرایط متغیر سیاسی جست وجو کرد. تاریخ معاصر شیعه شاهد رشد «جریان تقریب» بود. رشدی که با وجود علمایی چون محسن امین، امام موسی صدر، فضل الله، شمس الدین، کاشف الغطاء، بروجردی و... شکل گرفت. و اصلا این مشخصه بارز جنبش بیداری شیعی بود که از نجف آغاز شد و در دهه سی و از زمان شکل گیری دارالتقریب، به نتایج خوبی رسیدکه منجر به حضور شیعه عربی در قاهره شد.
میتوانیم بگوییم این جریان های افراطی- که به نظر من تا الان زمام امور را به دست نگرفتند: ۱-عکس العملی در مقابل جریان تقریبی هستند. ۲- نتیجه «رجوع به گذشته» است که در اثر بحران هویت و با فرایند جهانی شدن به وجود آمده است. ۳- و از مسائل سیاسی مشخصی تاثیر پذیرفته اند.
همین عامل سوم است که باعث میشود که حضور افراطیان، در دهه نود آشکار شود. خصوصا در مبارزه با افکار علامه فضل الله، زیرا اعتقاد داشتند که وی عقاید شیعه را قربانی تقریب بین مذاهب کرده است. بنابراین اگر جو سیاسی متشنج امروز به پایان برسد، میشود این انتظار را داشت که فضای افراطی گری شیعی نیز با کاهشی نسبی روبه رو شود. و تبدیل به یک جدال فکری درون مذهبی گردد.
این بر خلاف «سلفیه سنی معاصر» است که اصلا منشا آن احساس پسرفت اسلام سنی بود. احساسی که ریشه در پیشرفت های اخیر شیعه و دستاوردهای آنان در ایران و لبنان دارد. سنی، این دو گانگی، را می دید و می دید که دیگر جریانات فکری، مذهبی و دینی در حال از بین بردن جایگاه اجتماعی اش در بین مردم هستند؛ بنابراین احساس میکرد که اسطوره سنی اش ضعیف شده است. پس برای این که این اسطوره را زنده کند و در مقابل سیل تهاجم های خارجی اعتماد به نفسش را برگرداند، به افراطی گری روی آورد.
با توجه به آن چه گفتیم، می شود فهمید که چرا امروز، سنی در سایه ی جریانات سلفی، بیشتر احساس امنیت میکند. در واقع او از دیگری میترسد و یا ترسانده میشود و سلفی را قدرتی می پندارد که میتواند از او حمایت کند.
با این حال ، این را نیز نمی شود نفی کرد که برخی از افراطی گری های شیعی نیز در رشد افراطی گری های سنی نقش داشته است و برعکس. زیرا آنچه که واضح است این رابطه ی جدالی یک طرفه نیست. بلکه دو طرف در آن نقش دارند. و بار مسئولیت بخشی از فجایعی که امروز شاهد آن هستیم بر شانه ی آن هایی است که به بهانه ی خدمت به مذهب ، آتش فتنه را شعله ور میکنند. چه شیعه باشند و چه سنی.
به نظر شما مشهورترین سلفیان شیعه در جهان اسلام چه کسانی هستند؟ و به طور خلاصه چه هدفی از تقویت این روش دارند؟ هدفی برای این دنیا، که اقلیت شیعه بر اکثریت سنی حکومت کنند؟ یا هدفی برای اخرت؟ این در حالی است که می بینیم تمام جامعه اسلامی تهدید میشود و به سمت تجزیه و فروپاشی می رود.
آنچه که اغلب این جماعات – که در حال حاضر می بینیم از طرف برخی مراجع دینی نیز حمایت میشوند – می خواهند نوعی از «تمامیت خواهی مذهبی» است. یعنی می خواهند بالاترین حد از ویژگی های مذهبی را در فکر و اجتماع انسانی تحقق بخشند. لذا می بینیم به جای اینکه با فضای سنی به شکل ایجابی ترکیب شوند، به قطع رابطه رو می آورند و به مانند کسی میشود که در لاک مذهب فرو میرود! و به همین دلیل است که بر شعائر و مراسم مذهبی تمرکز میکنند. چون شعائر ویژگی های درون مذهبی را آشکارا بیان میکند.
چالش هایی که این جماعات را تهدید می کند، خلاصه میشود به مسائل درون دینی. یعنی «دیگری» فقط در محدوده جهان اسلام. لذا به «دیگری» در سطح وسیع تر اهمیت نمی دهند. یعنی در سطح تمدنی و دیگر چالش هایی که جهان اسلام را تهدید میکند.
امروز صحبت از جدایی شیعه از محیط برای من مطرح نیست (غیر از آنچه که چند سال پیش در عراق اتفاق افتاد).اما این جریان ها ترجیح میدهند با اهل سنت از منظر اجتماعی و فکری، قطع رابطه کنند. آنها می بینند که قدرتمند شدن شیعه، شیعه را از حالت ضعف به حالت قوت رسانده است؛ بنابراین حالا که تبدیل به یک قدرت شده ایم، دیگر درست نیست ما همچون یک اقلیت ضعیف رفتار کنیم. و این تفکر را ما در ادبیات دینی این جریان ها می بینیم. مانند وقتی که از تمام شدن عصر تقیه صحبت می کنند.
و اما پاره پاره شدن جهان اسلام چی؟ شاید این عبارت برای بسیاری از این جماعت ذره ای اهمیت نداشته باشد! چون برای او چهارچوب مذهب مهم است و لذا تلاش بسیاری میکند تا با نظریه پردازی، اسلام را در این چهارچوب خلاصه کند. و همین است که باعث می شود مسائل دیگر، از اولویت آنها خارج شود. پس باید توجه داشته باشیم آنچه در فهم این جماعات مهم است، این است که نظرات آنها را از دریچه ی تفکر خودشان بررسی کنیم. نه از منظر نظرات و اولویت های خودمان.
برخی از شیعیان لبنان، به جریان های حزبی دینی افراطی می پیوندند و برخی دیگر پا را از این فراتر میگذارند و برمسائل مذهبی جدایی طلبانه متمرکز میشوند. به شکلی که ما جز در جشن ها، جای دیگری برای وحدت پیدا نمی کنیم. به نظر شما چه کسی این پدیده را رشد میدهد؟ و چه کسی سرمایه گذاری میکند؟ و به نفع کیست؟ و آیا میتوانیم در برابر«سلفیه سنی» ، «سلفیه شیعه» را به آن نسبت دهیم؟
در بین شیعه، گروه هایی را داریم که به نظرشان، ساز و کارهای مصلحت گرایانه سیاسی، تاثیرات منفی روی بعد عقیدتی شیعه گذاشته است. به طوری که سیاست بر مذهب ترجیح داده شده و دو گانگی ایجاد کرده است و در نتیجه علمای دینی را از وظیفه ی دینی و اخلاقی شان دور و تبدیل به خادمان قدرت سیاسی کرده است.
براین اساس، به تدریج جریانی در حاشیه شکل گرفت که می خواست اولویت های جدید شیعه را و همچنین التزامات محکم دینی را باز آفرینی کند. که در نظرش اولی فدای مصلحت های سیاسی شده بود و دومی قربانی شرایط دنیای معاصر.
مردم نیز دیدند که این جماعات بر خلاف گروه های دیگر هستند. آنها دین را به خدمت مصالح سیاسی در می آورند، یا مسائل سیاسی را بر دین ترجیح میدهند؛ اما این ها برای دین ارزش بیشتری قائل هستند و بیشتر با دین پیوند دارند. از اینجا بود که در کنار این جماعات کوچک جمع شدند.
این در حالی بود که می دیدند برخی از شخصیت های بزرگ نیز حامی این جماعات هستند. همان افرادی که در جنبش سیاسی شیعه که از دهه شصت آغاز شده بود ضرر و زیان دیده بودند. و یا با آن غریبه بودند.
اما زیاد شدن نفوذ این جماعات: پس از این که این معارضین ادعا کردند که ارزش های اسلامی و اخلاقی در جنبش اسلامی از بین رفته است، و همچنین با توجه به چند پارگی که در این جنبش به وجود آمد، نفوذ این جماعات نیز رو به گسترش رفت. این نفوذ گاهی در قالب جریان های «گذشته محور» بود که خواستگاه عقیدتی و تاریخی داشت. و گاهی در قالب جریان های صوفی و معنوی که رنگ و بوی مذهبی نیز داشت.
البته این ها به مثابه جزایر دینی هستند. و هنوز به حدی نرسیده اند که بخواهند در فضای شیعه، صاحب تصمیم شوند. اما به تدریج و به عنوان جریان های دینی فرهنگی دارند در جسم سیاسی شیعه نفوذ پیدا می کنند.
و این هشداری است برای ما تا هوشیار باشیم! و گرنه اینها در جنبش اسلامی نفوذ می کنند و اولویت های آن را از بین می برند و در نتیجه آن را به مشکل می اندازد و در تنگنا قرار می دهند. این شبیه همان اتفاقی است که بین «سلفیه سنی» و «جنبش اخوانی» در بیشتر کشورهای عربی رخ داد.
اما اصطلاح «شیعه ی سلفی»: با توجه به تفاوت تفسیرها از این اصطلاح، مواضع ما هم تفاوت پیدا می کند. اگر منظورمان بازگشت به سلف اول است و یا حرکت رو به گذشته ای که فقط به فکرکپی کردن است، بله! ممکن است اصطلاح درستی باشد. اما اگر منظورمان جریان تکفیری رایج و اصول و مبادی وساز وکارهای آنان است، حتی امروز و با این شرایط، سخت است که این اصطلاح در محیط شیعی پذیرفته شود. اگر چه افرادی باشند که این تفکر را دارند، اما اکثر رهبران دینی بزرگ جهان شیعه، این شکل از تفکر را به عنوان تفکری فعال در دیدگاه و عمل قبول ندارند.