در نگاه حضرت امام (ره) اصلا نمی توان تصور کرد که دیگری جامعه اسلامی ایران، اهل سنت باشد، اهل سنت یک عضو از پیکره امت اسلامی است.
حجت الاسلام تقی صوفی نیارکی
آنچه امروز دنیای اسلام را به خود مشغول کرده و به گونه ای دغدغه اصلی میان مذاهب اسلامی بشمار می رود، خودمشغولی کاذبی است که جای «دیگری» در آن کاملا عوض شده است. در این نوشتار با اشاره به دوره های مختلف حاکمیت تشیع در ایران معاصر، «دیگری» متوهم و اصلی به صورت گذرا موضوع بحث خواهد بود.
«دیگری» در دوران صفویه
در شروع عصر صفوی، سه قدرت بزرگ جهانی وجود داشت:
1ـ ایران: به دنبال تحکیم، رشد و سیطره قدرت و فرهنگ جدید خود بوده است. فرهنگی که برخواسته از آموزه های اصیلی بود که می رفت به عنوان یک تئوری قابل اعتناء در مقابل دیگر تئوری های آزموده شده در دنیا اسلام خود را مطرح کند. و همین امر باعث می شد که تمام تلاش خود را صرف اثبات خود کند تا نفی دیگران.
2ـ عثمانی: خلافت اسلامی را برای خود می خواست و ایران با هویت جدید را سدی در برابر خود می دید. ذهنیت عثمانی، ارتقای مذهب خلافت و کنترل بر همه کشورها مسلمان بوده است.ایران جدید با هویت جدید نقطه آسیب برای آنها تلقی شد.
3ـ دولت های اروپایی: در این ایام به دنبال زمینه هایی جدید در زندگی اجتماعی و سیاسی خود بودند.
با شروع حکومت نو و حاکمیت شیعیان صفوی در ایران، وحدت ملی به وجود آمد و توسعه فرهنگی و اقتصادی شروع شد. از سوی دیگر، مذهب جدید (شیعه) حاکمیت یافت، و در مجموع، این روح تازه باعث دوری از مذهب سنی قرون قبل و وفاداری به مذهب جدید در ملت ایران شد.
در سال 920 هـ ق با عمق یافتن مذهب تشیع در دولت صوفیه، دولت عثمانی احساس خطر کرد و در مقابل دولت ایران به موضعگیری علنی پرداخت که این خصومت سرانجام به جنگ چالدران منجر شد .
ایران در زمان صوفیه حالیت تدافعی داشت و درصدد حفظ مرکزیت موجود خود بود. از سویی دولت عثمانی داعیه توسعه خلافت داشت و از غرب و شرق شروع به کشور گشایی کرد. دولت های اروپایی هم که می خواستند از ستیزندگی دولت عثمانی خلاص شوند، متوجه دولت ایران شدند و بدین ترتیب، ایران مرکز ثقل و توجه بین المللی شد. صفویه، از یک طرف، به دلیل ظهور تشیع، ماجرای اسلام، است. از سوی دیگر، حادثه ای است جهانی، چرا که اروپا را از خطر عثمانی دور می کند، همچنین واقعه «قیام ملی» است که در آن وحدت ملی و استقلال ایران حفظ می شود.( تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی نجفی، موسی حقانی،ص50) در این دوران حفظ استقلال ایران، استقرار تشیع به عنوان یک حکومت مستقل تازه تاسیس مهمترین دغدغه دولت و علمای ایران می باشد.
«دیگری» در دوره قاجاریه
در آغاز تاسیس قاجاریه حکومت های روسیه و عثمانی دچار گرفتاری های داخلی و بین المللی بودند. روس ها در فاصله حکومت پطر کبیر و کاترین دوم به مدت 40سال بر اثر مشکلات داخلی، توجهی جدی به ایران نداشتند. عثمانی هم به علت مسائل داخلی خود، متوجه ایران نبودند. و بیشتر سرگرم فتوحات اروپایی خود شده بودند.
فقهای شیعه در دوره قاجاریه به دلیل مواجهه مستقیم با تمدن و مظاهر غرب به موضع گیری در قبال مظاهر و ابعاد مختلف تمدن مدرن پرداختند. ویژگی های مهم غرب برای فقهای دوره مذکور را می توان در چهار مقوله «کفر»، «استعمار»، «تکنولوژی» و «نظام سیاسی» ذکر کرد. این موضع گیری، «تقابل» با کفر و استعمار، و «برخورد گزینشی» با تکنولوژی و نظام سیاسی بوده است. برخورد گزینشی نسبت به تکنولوژی و نظام سیاسی، بر اساس اصول و قواعد فقهی ناظر به کفار از یک سو و اصل «اباحه تصرف» از سوی دیگر صورت گرفته است. اصول فقهی ناظر به کفار عبارت است از:
«لزوم نفی سلطه و تقویت کفار»
«حرمت تشبه به کفار»
«نجاست کفار»
«حرمت دوستی و همراز گرفتن کفار»
به رغم وجود مبنای نظری نسبتا همسان و مشترک فقها، آنها در مقام موضوع و مصداق شناسی، در برخی از موارد اختلاف هایی با یکدیگر داشته اند.
به واقع آن چه برای اکثر علمای این دوره مطرح بوده است، چگونگی مقابله با این پدیده جدیدی بود که داشت تمام زندگی سنتی ایرانی را دربر می گرفت. از این رو علمای این دوره کل عالم اسلام را در مقابل این تمدن دیده و خود را موظف به مقابله و مواجهه به آن می دانستند. بر این اساس بررسی های تاریخی نشان می دهد که «دیگری» علمای شیعه در این دوران مظاهر تمدن غرب بوده است. هر چند که در نوع مواجهه با آن همان گونه که گذشت اختلاف نظرهایی بوده است.
پهلویها و همگونی با تمدن غرب «دیگری مبتنی بر عقل خود بنیاد»
سیاست های فرهنگی و مذهبی بعد از انحراف و شکست مشروطه و انقراض قاجاریه و روی کار آمدن «دولت مطلقه شبه مدرن» پهلوی را به چند دسته می توان تقسیم کرد:
1ـ سیاست حمایت و تظاهر گرایانه مذهبی،
2ـ سیاست تجدد طلبی فرهنگی و مذهبی،
3ـ سیاست ناسیونالیسم باستان گرا.
در قبال هر یک از این سیاست ها واکنش های علمای شیعه نیز کاملا عوض شده اشت. در مقطع سالهای 1299ـ 1304 ش، سیاست های حمایتی و تظاهر گرایانه دولت نسبت به شریعت و شعائر مذهبی باعث حمایت های عالمان شیعی در ایران و عراق را به دنبال داشت. هر چند این دوره به درازا نکشید، و در مقطع زمانی 1304 ـ 1320ش، یعنی اندکی بعد از تاج گذاری پهلوی اول، به مرور سیاست های نوین فرهنگی، مذهبی و اجتماعی با اندیشه تجدد خواهی مطرح و با سیاست ناسیونالیسم باستانگرا تکمیل شد که در این مقطع به تدریج از حامیان این دولت شبه مدرن کاسته شد و موضع گیری و جبهه گیری علمای شیعه را به دنبال داشت. علمایی همچون: حاج آقا نور الله اصفهانی، آیت الله سید حسن مدرس، حاج میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی و حاج آقا حسین قمی وارد مبارزه علنی با دولت به منظور جلوگیری از اجرای سیاست های استعماری غرب گردیدند.
حضرت امام (ره) در خصوص گسترش غرب زدگی در دوران پهلوی می گوید: «همین طاغوت زمانهاى اخیر، زمانهاى ما، همین ها، دامن زدند به این غربزدگى. هر چیزى را به غرب نسبت داده اند. هر مطلبى را از غرب گرفته اند. هر مَفْخَرى را از غرب گرفتند و به خورد ما دادند. دانشگاههاى ما هم در آن زمان دانشگاههاى غربى بود. اقتصادمان هم غربى؛ فرهنگمان هم غربى. اصل خودمان را بکلى از یاد بردیم؛ و به جاى خودمان یک موجود غربى نشاندیم. به مجرد اینکه یک کسى مریض مىشود، مىگویند باید برود انگلستان، باید برود اروپا، با اینکه اطبا اینجا هم هست.» (امام خمینی، صحیفه نور،ج9،462)
انقلاب اسلامی راهبرد وحدت اسلامی «انصراف اذهان از ـ دیگری ـ متوهم به ـ دیگری ـ واقعی»
با پیروزی انقلاب اسلامی آنچه به عنوان راهبردی اصلی از سوی رهبران آن مخصوصا حضرت امام (ره) دنبال شد، وحدت اسلامی و اتحاد دنیای اسلام در مقابل جبهه جهانی استکبار بود.
اندیشه وحدت امام خمینی (ره) نقطه عطف تاریخی در وحدت جهان اسلام محسوب می شود، چرا که تفرقه در میان امت اسلامی نتایج ذلت باری به بار آورده که جبران آنها شاید هرگز امکان پذیر نباشد، زیرا اجانب بر مسلمین سیطره یافته و جوامع اسلامی تحت سلطه استعمار فروپاشیده اند، مسلمانان شخصیت و شرافت انسانی خود را از دست داده و در همه ابعاد عقب مانده اند بنابراین استقلال و آزادی و عظمت خود را از کف داده و به شرق و غرب وابسته شده اند، با توجه به این شرایط ننگین است که امام ضرورت وحدت را شدیدا لمس و احساس می کند و برای اصلاح جامعه بشری قیام می نماید تا با ایجاد همبستگی اسلامی و بالاتر از آن بین مستضعفین جهان از دخالت ابرقدرتها در مقدرات کشورهای اسلامی جلوگیری نموده و آنان را به سر منزل پیروزی رهنمون گردد.
شاه بیت حضرت امام در قیام لله، وحدت حول محور اسلام است. برای مقابله با کسانی که در مقابل این تفکر به هر نحوی ایستادگی می کند اتحاد دنیای اسلام را ضروری شمرده، تفرقه و تلاش در این مسیر را گناهی نابخشودنی دانسته و افراد در هر پایگاه و جایگاهی را از عمال بیگانه و استکبار می داند.
حضرت امام در پیام خود در تاریخ 23 بهمن 57 یعنی یک روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در اوج مسایل متعدد و پیچیده آن روزها به این امر اساسی چنین اشاره دارند. «ما با مسلمین اهل تسنن یکی هستیم؛ واحد هستیم که مسلمان و برادر هستیم. اگر کسی کلامی بگوید که باعث تفرقه بین ما مسلمانها بشود، بدانید که یا جاهل هستند یا از کسانی هستند که میخواهند بین مسلمانان اختلاف بیندازند. قضیه شیعه و سنی اصلًا در کار نیست، ما همه با هم برادریم» (صحیفه امام،ج6،ص133) ایشان در 29 مرداد 58 در پیامی به اهالی کردستان چنین می فرمایند: «عوامل اجانب که منافع خود و اربابانشان را در خطر میبینند، برای تحریک برادران اهل سنت و دامن زدن به برادرکشی، قضیه شیعه و سنی را طرح نموده و میخواهند با شیطنت بین برادران اختلاف ایجاد کنند. در جمهوری اسلامی همه برادران سنی و شیعه در کنار هم و با هم برادر و در حقوق مساوی هستند. هر کس خلاف این را تبلیغ کرد، دشمن اسلام و ایران است و برادران کُرد باید این تبلیغات غیر اسلامی را در نطفه خفه کنند» و نیز در جایی ایجاد اختلاف بین اهل سنت و شیعه را جنایت قلمداد می فرمایند: «از جمله جنایتهایی که بدخواهان به اسلام مرتکب شده اند ایجاد اختلاف بین برادران سنی و شیعی است» (امام خمینی، همان،351)
در معرفی چهره واقعی اختلاف افکنان در دنیای اسلام می فرماید: «آنهایی که میخواهند بین اهل سنت و اهل تشیع فاصله ایجاد کنند نه سنی هستند نه شیعه. اینها اصلًا به اسلام کار ندارند. و الّا کسی که به اسلام اعتقاد داشته باشد، در یک زمانی که با وحدت همه مسلمین باید پیشروی کنیم و پیروز بشویم ان شاء اللَّه، این نمی آید دامن بزند به اختلاف و مسائل اختلافی را طرح کند، اینها نیست جز اینکه اشارهای از خارج هست. قدرت های بزرگ فهمیدند که آن چیزی که آنها را عقب زده است اسلام است و وحدت مسلمین و برادری بین همه گروههای اسلامی، از این جهت، از اینجا شروع کردند که اینها را به هم بزنند.» (امام خمینی، همان،ج 14، ص381).
«امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فِرق، آنها میخواهند نه این باشد نه آن، راه را این طور میدانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همه ما مسلمان هستیم و همه ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم، و باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت بکنیم» (امام خمینی، صحیفه نور، ج13، ص54)
همان گونه که در این سطور به اختصار گذشت در نگاه حضرت امام (ره) اصلا نمی توان تصور کرد که دیگری جامعه اسلامی ایران، اهل سنت باشد، اهل سنت یک عضو از پیکره امت اسلامی است.
همین خط مشی دقیقا در نگاه مقام معظم رهبری نیز وجود دارد و ایشان حتی اهانت به مقدسات اهل سنت را حرام دانسته و می فرماید: «اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم ـ حضرت محمد(ص) ـ می شود.»
حتی حضرت آقا در مواجهه با جریان های تندرو و تکفیری که به گونه ای منتسب به اهل سنت می باشند نیز معتقد هستند: «گروه های بی عقلی که به نام سلفی گری و تکفیر و به نام اسلام با نظام جمهوری اسلامی مقابله میکنند، اینها را فریب خورده می دانیم. اگر اینها خطا می کنند و اشتباه می کنند و کمر به قتل برادر مسلمان خود می بندند، ما آنها را کسی نمی دانیم که کمر به قتل آنها ببندیم؛ البته از خود دفاع می کنیم، هر کسی به ما حمله کند با مشت محکم ما مواجه می شود. اما معتقدیم که اینها دشمنان اصلی نیستند بلکه فریب خورده هستند و دشمن اصلی آن دشمن پشت پرده و دست نه چندان پنهانی است که از آستین سرویس های امنیتی بیرون می آید و گریبان مسلمانان را گرفته و به جان هم می اندازد.» (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با امیر کویت، خرداد 1393)
حال باید به این سوالات بعد از مروری گذرا به تاریخ تحولات ایران معاصر در مواجه با «دیگری» خود پاسخ داد، و یا حداقل اذهان را به سوی آن معطوف داشت.
1ـ آیا امروزه پرداختن به مسئله «دیگری» امری ضروری است؟ و اصولا «دیگری» متوهم کیست؟
2ـ چرا عده قلیلی در جامعه مذهبی علی رغم وجود حاکمیت تشیع در عرصه اجتماع خود را داعیه دار مقابله با «دیگری» حاکمیت شیعه در دوران معاصر می دانند؟
3ـ متولی تعیین استراتژی مقابله با «دیگری» تشیع در عصر غیبت و در زمان تولی امر توسط حاکم فقیه کیست؟
4ـ نقش حوزه های علمیه در این زمینه چیست؟ و آیا به نقش تاریخی خود در «شناساندن» این «دیگری» توجه و اهتمام دارند؟
انشاء الله در آینده به برخی از این سوالات خواهیم پرداخت.