حس هویت طلبی فرد در اعماق وجودش پنهان است اما پس از شنیدن این سخنان، احساساتش جریحه دار میشود و تعلق بیشتری به این هویت پیدا می کند. پس به هویتش چنگ میزند و آماده حمله می شود تا به نوعی «خودش» را پیدا کند. و اینجاست که فعالیت های سلبی بر ضد هم شکل می گیرد. و در این فضاست که گرایش های خشونت بار قومی قبیله ای شدت پیدا می کند.
استاد حیدر حب الله
ترجمه: م.س. اقدامی
شیخ حیدر حب الله در سال 1973 م، در لبنان متولد شد. دروس مقدمات و سطوح حوزه علمیه را گذراند و در سال 1995م به ایران برای تکمیل سطوح عالی حوزه آمد. در سال 2002م، به گروه مطالعات کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث در دانشکده اصول دین پیوست و سپس در علوم اسلامی نیز از جامعه المصطفی العالمیه موفق به اخذ فوق لیسانس شد.
مبدا وحدت در شریعت اسلامی مبدا اصیلی است. آغاز آن، کلمه «توحید» است. وحدت زمانی که به ذات یگانه احدیت متصل میشود،تمام حیات را در خود ذوب می کند.به گونه ای که از نظر عارف صاحب بصیرت، تمام اشیاء، ارتباط تنگاتنگی با وحدت دارند. و یا اصلا هیچ چیز از آن جدا نیست، بلکه همه چیز ذوب شده در وحدت است. بنابراین همه چیز از خدای یگانه است و به سوی اوست. و هر سلوکی برای خدای یگانه است و هر تلاشی برای اوست. و این همان پیام توحید است. نه فقط توحید عقایدی ذهنی، بلکه توحید عبادی، عملی، رفتاری، روحی و...
۱- امت اسلامی باید مظهر وحدت باشد. وحدت شکل ها و رنگ های گوناگون. یا به قول فلاسفه: «وحدت در عین کثرت»، اما آن چه که ما امروز شاهدش هستیم بسیار متفاوت است با آن چه که باید باشد. طوری که از اختلاف طبیعی «حق مشروع»، رسیده ایم به اختلافات «باطل و غیر قابل قبول».
ما بدترین امت، از حیث وحدت و اتحاد هستیم! کافی است تصور کنید که یک برنامه ی تلویزیونی می تواند کاری کند که مسلمانان خون یکدیگر را در خیابان های شهرها و روستاها بریزند.
۲- دلایل این مساله زیاد است. اما ما اینجا فقط یک دلیل را بررسی می کنیم: مساله ی «قومیت و زبان و نژاد»
ریشه ی این مساله، فرهنگ تاریخی مسلمانان است. برای مثال، یکی از ریشه های تبعیض نژادی و قومی، مواضع برخی از خلفای اولیه ی اسلامی است که در بذل و بخشش تبعیض قائل می شدند. به این شکل که عرب ها را بر دیگر پیروان اسلامی ترجیح می دادند.
این قبیل از سیاست ها و رفتارها بود که باعث ریشه گرفتن این فرهنگ شد. البته بودند افرادی از اصحاب پیامبر«ص» که با این سیاست ها مخالفت می کردند؛ که در راس آنها میتوان «امام علی ع» را نام برد.
شاید این مواضع، اجتهاد یا دیدگاه های تطبیقی برخی خلفای آن زمان بوده است که برای مصلحت اسلام آن را اجرایی می کردند. اما تاریخ اشتباه این اجتهاد را برای ما ثابت کرده است. نازل شدن قرآن به زبان عربی، و یا این که اولین جامعه نبوی، جامعه ای عرب بوده، دلیل بر برتری قومی یا نژادی عرب نمی شود. خصوصا پس از آن که نصوص دینی زیادی آمد و این مفهوم را - که بر تفکر آن زمان غالب بود - از بین برد. چنانکه خدا در قرآن می فرماید: « همانا گرامی ترین شما در نزد خداوند، با تقواترین شماست»(1)و «بگو آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند،برابر هستند؟ فقط خردمندان متذکر این مطلب میشوند»(2)
بنابراین، معیار برتری در نزد خداوند، علم و تقوی است. نه مقام، مال، نژاد، قومیت، زبان،رنگ و از این قبیل...و این همان چیزی است که سوره عبس- که روی همین مفهوم متمرکز است- بر آن تاکید می کند.
اروپا هنگامی که با ویرانی های حاصل از درگیری های قومی قرن نهم، مواجه شد؛ و نتایج آن را در دو جنگ جهانی اول و دوم دید، فهمید که باید به سمت وحدت اروپایی پیش برود. و درگیری های قومی افراطی را کاهش دهد. حال آنکه از مسلمین انتظار میرفت که پیش از اروپایی ها این کار را انجام دهند. زیرا تجربه آنها در این زمینه پیش تر و بیش تر از اروپایی ها است. و چقدر درگیری های مختلفی در جهان اسلام بوده است که باعث انقسامات و شکل گیری این دسته و آن دسته شده است.(مانند نهضت شعوبیه – که نهضتی بود که برتری اعراب بر دیگر مسلمانان را نمی پذیرفت)
اسلام، با وطن دوستی و اهل و عشیره دوستی مخالفتی ندارد. بلکه مخالفت اسلام با آن مفهومی است که اولویت ها را در ذهن انسان تغییر میدهد. مخالفت اسلام آنجاست که مصلحت عشیره را از مصلحت وطن، و مصلحت قومیت را از مصلحت دین مهم تر بدانیم. واز این قبیل...در صورتی که این مصلحت ها و ارتباطها، به سان دایره هایی درون هم هستند. و بنابر سخن امام علی (ع) بزرگترین دایره، دایره ی انسانیت است. آنجا که در عهد نامه ی مالک اشتر میفرماید: «یا در خلقت شبیه تو هستند».
۳- به هر حال، درگیری های قومی، در تاریخ اسلام به اشکال مختلفی ظهور پیدا کرده که ریشه ی همه ی آنها، علاقه به سیطره بر تفکر دینی، بوده است.
از طرفی، می بینیم که عربها سعی در انحصار اسلام به اسم خودشان دارند. با این توجیه که اسلام در چهارچوب عربی رشد کرده است، پیامبر و اهل بیتش عرب بوده اند، اکثر اصحاب رسول خدا عرب بوده اند و نزول قرآن و صدور سنت به زبان عربی نیز این ادعا را تاکید می کند. و این یعنی داخل شدن مسائل دینی، در چهارچوب «عقل و تفکر عربی». زیرا لغت یکی از مظاهر و اشکال عقل است.ب نابراین نمی شود بین «عربیت» که عقل و حیات است و بین «اسلام اولیه» که منبع فرهنگ دینی است، جدایی قائل شد.
و دقیقا ،همین جاست که اشکال دیگری را نیز مطرح می کنند:
زبان، فقط قواعد صرف و نحو و معنی و بیان نیست، که اگر آن ها را فهمیدیم بتوانیم به عمق معنای آیات و احادیث و خطبه ها برسیم. خیر! بلکه زبان روح است و هستی و احساسات و میراث و فرهنگ؛ که لازم است در ذهن خواننده ذوب شود. و خواننده نیز در گستره و در درون آن ذوب شود.
و به همین دلیل ، وقتی اسلام در بین اقوام غیر از عرب داخل شد، شکل و روی ناقص و نادرستی به خود گرفت. زیرا آنها زبان عربی را بوسیله لغت نامه ها و قواعد و ساختار های مرسوم یاد می گرفتند در حالی که مهمترین بخش زبان در وجودشان نابود شده بود. یعنی «روح زبان» و جریان دلالتی آن. و نتیجه این شد که نصوص اسلامی را اشتباه فهمیدند.
جوابی که به این اشکالها میشود داد این است که:
اول - درابتدای امر با تمام این نظرات موافق هستیم. و حتی این نکته را نیز بر آن اضافه می کنیم که باید در روش های تعلیمی زبان در حوزه های علمیه شیعه نیز تجدید نظر کرد. زیرا این روش ها، روش های نظری صرف هستند که در آن، طلبه، همانطور که جدول ضرب را یاد می گیرد، قواعد صرف را هم یاد می گیرد. این نقطه ضعفی است که روح زبان را نابود می کند و خواننده را از آن محروم می سازد. و نیز سبب آن میشود که در تفسیر نصوص، بدفهمی های بسیار بدی رخ دهد. (ما در مواجهه با طلاب علوم دینی که عرب نبوده اند،این مساله را فهمیده ایم. و شاید در جای خودش به این موضوع بپردازیم.)
لذا می بینیم برخی علما را که نه میتوانند به زبان عربی صحبت کنند و نه در زندگی از آن استفاده کنند. حتی توانایی تلفظ صحیح قرآن را هم ندارند! به گمانم دلیل همه این مشکلات، روشهای تعلیمی اولیه این زبان است. وگرنه در محافل علمی دیگر طلبه زبان عربی را با مهارت یاد می گیرد؛ هر چند از زبان مادری اش فاصله دارد.(مانند برخی از زبان های آفریقایی و...)از این رو ما نیز به این مشکل اعتقاد داریم و قبول داریم که باعث اشتباه هایی در فهم دین شده است.
دوم- اما این بدان معنا نیست که راه شناخت غیرعرب را بر میراث و فرهنگ عربی ببندیم. چون در این صورت بین ملت های عالم تفرقه و شکاف ایجاد کرده ایم. عجیب این که برخی از افرادی که اشکال بالا را مطرح میکنند، وقتی با فهم مستشرقین از میراث اسلامی و تفسیر متون و سخنان اسلام رو به رو می شوند، حیرت زده می شوند. با این که آنها نسبت به ترکها و فارس ها و هندوها از فرهنگ عربی دورتر هستند! بنابراین آنچه مطلوب است اصلاح اصول و اساس روشهای تعلیمی است.نه این که ادعا کنیم شناخت امری غیر ممکن است.
امام خمینی: ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است.(صحیفه امام، ج13، 87)
۴- و از طرف دیگر، گروه مقابل نیز معتقد است که:
«تفکر عربی علمی و یا فلسفی،» وجود ندارد. و تفکر«فارسی و ترکی» بود که اسلام را نظام مند ساخت و او را نظامی معرفتی، فلسفی، قانونی و عرفانی قرار داد. این مطلب را برخی از مستشرقین و بسیاری از پژوهشگران مسلمان نیز تایید کرده اند. آغاز این جریان در تاریخ اسلام برمی گردد به تابعین که بسیاری از آنها جزو موالیان (3) بودند که در خانه صحابه و در نزد آنها زندگی می کرده اند. بسیاری از شواهد تاریخی نیز این مقوله را تاکید می کنند.حتی خود ابن خلدون نیز بر آن تصریح می کند.
جوابی که به این گروه می دهیم این است که آیا میشود سخنان شما را تعمیم داد؟ ما در این جا نمی خواهیم این مطلب را به شکل استقرایی بررسی و شمارش کنیم. در این باره مطالب زیادی نوشته شده است. عالمانی که در این حوزه تخصص دارند، توانسته اند بطلان این مقوله را ثابت کنند.
بنابراین نتیجه می گیریم همه در پیشرفت تمدن اسلامی نقش داشته اند، همانطور که همه در پسرفت آن نقش داشته اند! یعنی عرب و ترک و فارس و بربر و...،همگی در درخشش و بیداری و اعتلای تمدن اسلامی مشارکت کرده اند همانطور که در نزول و سقوط تمدن اسلامی مقصر بوده اند! و شواهدی که این سخن ما را ثابت کند بسیار بیشتر از شواهدی است که خلافش را ثابت کند. که بحث از آن در حوصله ی این مقاله ی کوتاه نیست.
۵- آنگاه که اختلافات «قومی» با اختلافات «مذهبی» در هم می آمیزد، مشکلات بسیار پیچیده تری به وجود می آید. و در این هنگام است که هر مذهبی برای حمایت از مصلحت ها و امتیازهای قومی اش مسلح میشود!
درعصر معاصر، این امر در دو خط «سلب و ایجاب»حاصل می شود. از همین رو می گویند: تشیع را فارس ها ساختند تا برای جدایی از سلطنت مرکزی در بغداد( مرکز خلافت عباسیان) و آستانه( مرکز خلافت عثمانیان) بهانه ای داشته باشند. و این یعنی تمام تفاوت ها و اختلافات مذهبی ریشه در اختلافات قومی داشته است. که همگی مقدمه ای بوده برای به چنگ آوردن رهبری جهان اسلام. یعنی اختلاف، اختلاف ترک و فارس بوده نه شیعه و سنی؛ و اختلاف عثمانی و صفوی بوده است، نه شیعه و سنی.
این گفتاری است که به شدت نیازمند تحقیق و بررسی است. ما کتمان نمی کنیم که برخی از سلاطین مسلمان در این مسیر حرکت کرده اند. و انگیزه های پنهانی، پشت این مساله بوده است. حتی می شود پرسید اگر هم و غم عثمانی ها اسلام سنی بوده است، چرا در طول مدت خلافت عثمانی، عرب ها هیچ سهمی در به دست آوردن خلافت عثمانی نداشته اند؟ با این که اکثر عرب ها سنی بوده اند و عثمانی ها هم که مسلما سنی تر از عربها نبوده اند! و یا میشود پرسید اگر تشیع، هم و غم سلاطین صفوی و یا قاجار بوده است، چرا شیعیان عرب و کرد و ترک و...در دستگاه حاکمه این سلطنت ها مشارکت نداشته اند؟ بلکه سلطنت از خانواده صفوی خارج نشده است.
این ها درست! اما مساله این است که اینجا هم نمیتوانیم تعمیم بدهیم. و بسیار سخت است که بخواهیم حکم کلی بدهیم.
بنابراین، این فرضیه که علمای شیعه، در این مسیر حرکت می کرده اند صحیح نیست. با شواهدی که در دست ماست، شاید بتوانیم بگوییم این ادعا فی الجمله صحیح است. اما نمیتوانیم حکم کلی بدهیم.
و این همان اشتباهی است که بسیاری از محققین معاصر دچارش شده اند؛ که یکی دو شاهد جزیی ر ا به دست می آورند، سپس آن یکی دو مصداق را تعمیم می دهند و حکم کلی میدهند. که این خطای علمی و معرفتی بسیار روشنی است.
۶-آنچه که باعث میشود مساله قومیت به مساله ای آشکار تبدیل شود سخنان تحریک کننده ای است که هر کدام از گروه ها و افراد می گویند. این سخنان باعث میشود که طرف مقابل برای دفاع از یکی از مهمترین هویت های انسانی به پا خیزد. یعنی«هویت قومی» و شاید هم «هویت مذهبی» و یا هر هویت دیگری...حس هویت طلبی فرد در اعماق وجودش پنهان است اما پس از شنیدن این سخنان، احساساتش جریحه دار میشود و تعلق بیشتری به این هویت پیدا می کند. پس به هویتش چنگ میزند و آماده حمله می شود تا به نوعی «خودش» را پیدا کند. و اینجاست که فعالیت های سلبی بر ضد هم شکل می گیرد. و در این فضاست که گرایش های خشونت بار قومی قبیله ای شدت پیدا می کند.
بنابراین به شدت لازم است، که در این گونه از بیانات، تجدید نظر اساسی صورت بگیرد. تا این که اولین حلقه این سلسله نباشد و سنگ پرتاب به یکدیگر نشود.
بنابراین در درجه اول لازم است، مردان سیاست و دین و رسانه در برابر هر کلام و عملی که آتش اختلافات قومی را شعله ور می سازد، احساس مسئولیت کنند. خصوصا اگر این اختلافات با آتش اختلافات مذهبی و طائفه ای و طرفداری از این و آن گره بخورد.
۷- خوب است در آخر این گفتار به نکته مهمی اشاره ای داشته باشیم که جزو مسائل داخلی مذهب شیعه است. در محافل شیعی- همچون گذشته – اختلافات و جدال هایی را در مساله مرجعیت شاهد هستیم. از طرفی می بینیم برخی از عربها معتقدند که ایرانی ها -حداقل به عنوان یک قوم- در تلاش هستند تا سازمان مرجعیت را به انحصار خودشان درآورند. و از طرف دیگر برخی ایرانیان را می بینیم که به شکل دیگری صحبت می کنند. مثلا افرادی را در داخل ایران میبینیم که از کسی غیر از مرجع منطقه ی خودشان تقلید نمی کنند. و از این قبیل...
در این باره باید به دو نکته ی مهم توجه داشته باشیم:
الف- مرجعیت، مقام و منصبی است که اولا مربوط به کل مذهب شیعه می شود. و در ثانی به شایستگی های علمی و دینی فرد ارتباط دارد و معنا ندارد که به این قوم و آن قوم ربطش دهیم. پس اگر کسانی باشند که این تفکر را دارند،لازم است پیامدهای این رفتار را در نظر داشته باشند. و بدانند که با توجه به طبیعت و موقعیت سازمان مرجعیت، این گونه تفکر، اثر مخربش را مستقیما بر خود دین وارد می کند. مرجعیت مربوط به شایستگی های افراد است، نه جغرافیا و غیر از آن... پس هر جا فرد شایسته ای پیدا شد او مرجع است و اگر پیدا نشد، مرجع، فرد دیگری می شود. حتی این موضوع به مراکز بزرگ دینی نیز مربوط نمی شود. چه نجف و قم در روزگار ما. و چه حله و حلب و جبل عامل و بحرین در روزگاران گذشته. بنابراین، بازی با سازمانی دینی، آن هم با غرض های گروهی و قومی، اگر یکی دو روز به موفقیت بینجامد، در دراز مدت خسارت های بسیار بزرگتری را به بار می آورد.
ب- دیگر اینکه، تا زمانی که متخصصین این حوزه به ساختار دیگری دست پیدا نکرده اند، درست نیست که مردم عادی به این روش فکر کنند. مانند آنچه در بر خی از کشورهای اسلامی جریان دارد؛ از این و آن مرجع تقلید می کنند، فقط به خاطر اینکه عرب است، یا فارس است و یا ترک. در صورتی که اگر نظریه تقلید از اعلم صحیح باشد، واجب است که از اعلم تقلید کنیم؛حتی اگر از کشور غیر مسلمانی باشد. از کسانی که با این مساله در ارتباطند نیز انتظار می رود مردم را آگاه کنند. همچنین آگاه کنند آن دسته ای را که می خواهد از این مساله برای مصلحت های کوچک استفاده کند. تا این که حال و روزمان مانند حال روز برخی از گروه های یهودی نشود.
و بگذاریم علم و دین، مقوله ای باشند فراتر از مرزها و نژادها و قومیت ها.
«ای مردم! همانا ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید( اما این ها ملاک برتری نیست) همانا گرامی ترین شما نزد خداوند، با تقوا ترین شماست. به یقین خداوند دانا و آگاه است.»(4)
پانوشت:
1-حجرات:۱۳
2-الزمر:9
3-تابعین افرادی هستند که پیامبر را ملاقات نکرده اند اما یک یا چند تن از صحابه را دیدار کرده اند، وبه رسالت پیامبر ایمان داشته و با ایمان از دنیا رفته اند.
«موالیان» عجم هایی بودند که در بین عرب ها زندگی می کردند.
4-حجرات:۱۳