ناصر مشفق اشاره: نه! هر کس از مولایمان، امام زمانمان، واسطه فیض هستی، عین الانسان، حضرت صاحب الزمان(عج)، دم زد، حجتیه ای نیست! هر کس هم که با ترویج جریانات فکری انحرافی مانند وهابیت، بهائیت و مارکسیسم مبارزه کرد، انجمنی نیست! راستی پس جرم
ناصر مشفق
اشاره:
نه! هر کس از مولایمان، امام زمانمان، واسطه فیض هستی، عین الانسان، حضرت صاحب الزمان(عج)، دم زد، حجتیه ای نیست! هر کس هم که با ترویج جریانات فکری انحرافی مانند وهابیت، بهائیت و مارکسیسم مبارزه کرد، انجمنی نیست! راستی پس جرم انجمنی ها چیست؟! مگر جز این است که اینان به همین ویژگی ها و اقدامات مشهوراند؟ آیا نگاهی بدبینانه درباره حجتیه ای ها وجود داشته و خطر آنان بزرگ نمایی شده است؟! آیا این تفکر اصلا خطری برای جریان اصیل اسلامی محسوب می شود؟! راستی! آیا نباید با جریانات وهابی و بهائی که دارند فکر جوانان شیعه را منحرف می کنند مبارزه کرد و علیه آنان روشنگری نمود؟!
عمده ما مذهبی ها، به دلایل مختلف تربیتی و فکری و تاریخی، از تشخیص رنگ های ظاهراً مشابه، عاجزیم و این یعنی خطر به دام فکر انجمنی افتادن برای ما نیز بسیار متصور است. آری! انجمن حجتیه اگر یک تشکیلات منسجم فعال نباشد -که هست- نمادی از یک نوع فکر مذهبی نسبتا رایج و زنده است که باید برای درمان آن فکری اساسی کرد. قبل از هر چیز باید بدانیم که انجمنی ها چه می کردند و چه باوری داشتند و حال نیز چه می کنند؟ خدا را چه دیدی ... شاید ما نیز انجمنی بودیم!!
چه می کردند؟
به یمن! برنامه های بلندمدتی که غربی ها برای ایران در دستان شاهنشاهان شیفته غرب نوشته بودند، جریانات مختلفی در ضدیت با اسلام و به ویژه روحانیتی که در چند اقدام مهم از جمله تحریم تنباکو، ضرب شستی نشان داده بود و توان بسیج عمومی خود را به نمایش گذارده بود، پیش بینی شده بود که از جمله آنها ایجاد مکاتب انحرافی و تخدیری بود. عوام زدگی و خرافات را وارد ماجرای کربلا کرده بودند و منجیان دروغینی چون جناب باب و بهاء را نیز ساخته بودند تا به ترتیب، قیام سرخ حسینی و انتظار سبز مهدوی را در شیعه مخدوش کنند. در این میان، عده ای دلسوز دین، به میان آمدند تا به مقابله فکری با بهائیت، که با حمایت رژیم، هر روز ضریب بیشتری می گرفت، مقابله کنند. آنان خود را پیروان حقیقی حضرت حجت می دانستند و با این مکتب دروغین و مهدویت قلابی، سر مبارزه برداشته بودند. حالا بگویید به نظر شما این کار خطا بود و یا برعکس، امری مقدس و مبارزه ای الهی و تکلیفی که هر مسلمان مؤمنی بر دوش دارد؟!
از قدیم کینه اهل سنت هم در دل اینها وجود داشته و هم اکنون که وهابیت، تکاپوی بیشتری می کند، وجهه همت این برادران، وهابیت ستیزی است که بعید می دانم حداقل در این مورد خاص، مخالفی وجود داشته باشد! بعد از انقلاب هم که غوغای مارکسیست ها بالا گرفته بود و دانشگاه ها به قبضه گروهک های آنان درآمده بود، نقد مارکسیسم در دستور کار انجمنی ها قرار گرفت! یک نفر می تواند بگوید که تا اینجای اقدامات روشنگرانه ایشان ضد جریانات انحرافی مذکور چه مشکلی داشته است؟! نظر شما چیست؟
اگر کسی بخواهد آنان را به عقب ماندگی هم متهم کند کاملا در اشتباه است چرا که انجمنی ها اتفاقا سعی می کردند دانش آموزان و دانشجویان تیزهوش و درسخوان را جذب کنند و به تعلیم علوم جدید هم تاکید داشتند و در میان شان کم نبود از دکتر و مهندس! پس اتفاقا مدرن بودند و نه عقب مانده! پس مشکل کجا بود؟! چرا انقلابی ها و امام(ره) و شهیدداده ها با این جریان طوری برخورد می کردند که گویی خاری در چشم اند و استخوانی در گلو؟! کدام طرف اشتباه می کرد؟!
به چه باور داشتند؟
اقدامات فوق الذکر که خروجی اصلی این جریان محسوب می شد مبتنی بر باورهایی بود که بعضی از آنها از این قرارند: حجتیه ای ها معتقدند که قبل از آنکه حضرت حجت بیایند کسی حق ندارد حکومت اسلامی تشکیل دهد و اگر بدهد هم فایده ای نخواهد داشت! از همین رو بود که با شاه هم مشکل خاصی نداشتند. یعنی به عبارتی حاکم که باشد و حکومت چه، برای شان خیلی فرق ندارد. مهم این است که دینمان را حفظ کنیم و خودمان را آماده کنیم تا وقتی حضرت ظهور کردند به ایشان بپیوندیم و برای برقراری حکومت عدل جهانی تلاش نماییم. از همین رو بود که به سیاست هم هیچ کاری نداشتند و در آن دخالت نمی کردند. بر همین اساس، در مسائل فقهی دارای ابعاد اجتماعی، به رجوع به عامه فقها به عنوان نواب عام حضرت معتقد بودند و از همین رو تبعیت از ولی فقیه را واجب ندانسته و به علمای خود رجوع می کردند و می کنند!
ویژگی های منتظران حقیقی را هم که از ایشان بپرسی و تکالیف او را که بخواهی خواهند گفت: برای تعجیل در فرج آقا دعا کن! برای سلامتی آقا صدقه بده! دعای ندبه و عهدت ترک نشود و... راستی مگر جز این است که اینها نیز جزیی از توصیه های دینی ما به مؤمنان عصر غیبت می باشند؟!
کلیپ زیبای(دعای فرج به مقصد کج)
مشکل کجاست؟
راستش همه ماجرا این نیست. اگر کسی واقعا بخواهد یک جریان فکری اصیل داشته باشد و در کارهایش نقد جریانات انحرافی را هم قرار دهد هیچ اشکالی ندارد اما به شرطی که شیعه گی اش را مخدوش نکند! یعنی چه؟! یعنی مصداق کسانی که در تپه های اطراف کربلا برای فرزند رسول خدا(ص) دعا می کردند و او را یاری نمی دادند چون حاکم وقت را نماینده خدا می دانستند و یا ترسو و عافیت طلب بودند نباشد که آن شیعه، شیعه قلابی است!
اینکه این جماعت را – مسامحتا- دلسوزان دین خواندیم بی راه نبود چرا که کم نبودند کسانی از آنان که حداقل پس از انقلاب به جریان مردم پیوستند و شهید دادند و انقلابی شدند. انصاف این است که باید حساب اقلیت فرصت طلب و مقدس مآب و خائنین آگاه را از غافلان، و توابین و فریب خوردگان این جریان جدا دانست.
نباید این نکته مهم را هم فراموش کرد که نقد چنین جریاناتی بسیار سخت و ظریف است چرا که خودشان مذهبی و دین دار و مقید به شریعت اند و دغدغه شان نیز حفظ دین از انحراف است. راستی مشکل اینان کجاست و چرا حتی یک خطر محسوب می شوند؟! در یک جمله می توان پاسخ داد: «اولویت نشناسی!» با این توضیح:
مثل انجمنی ها مثل دکتری است که بیماری با قلبی شکافته و بدنی دارای چند زخم را نزدش آورده اند و او به جای رسیدگی به قلب او، زخم های بدنش را مداوا می کند. چنین آدمی در ظاهر در حال مداواست اما در حقیقت کار او ممکن است به مرگ بیمار منجر شود! اینکه بدانی حکومت و غرب، پشت سر بهائیت است و فرصت های متعدد اقتصادی و پست های کلان حکومتی را آگاهانه میان آنان پخش می کند اما به هر دلیل، چه ترس و چه حماقت، با او کاری نداشته باشی و انگشت اتهامت را سوی معلول ها بگیری، مصداق همین دکتری هستی که به فرعیات می پردازد و از اصل باز مانده است! آیا حجتی آشکارتر از این وجود داشت که با رفتن شاه کل بساط بهائیت و متعلقاتش برچیده شد؟!
حال ببینید چقدر درد دارد وقتی جریان انقلابی به رهبری امام(ره) که در حال جذب جوانان برای مبارزه با منشأ فساد، یعنی حکومت شاهنشاهی است می بیند که جریانی شبیه خودشان – حداقل در ظاهر - جوانان مستعدی که هر کدام شان می توانند یک گام، فروپاشی ام المسائل را جلو بیاندازند، به سوی خود کشانده و به مسائل فرعی و دست چندم مشغول می سازند و استعدادسوزی می کنند!
شاید در میان انجمنی های عاقل، کسی معتقد نباشد که ما باید فساد بیشتری بکنیم تا آقا بیایند ولی آیا اینکه معتقد باشی خود آقا باید بیاید تا امور را اصلاح کند و به جای اینکه مشغول شوی و در سطح کلان و نه فردی، راهی که قرار است ایشان بپویند را بپویی و به رفع فساد و علل آن از جهان بپردازی، سکوت کنی و به قول خودت منتظر آقا شوی! خود، نوعی کمک به گسترش ظلم و فساد نیست؟! آیا جز این است که تفکری که ظالمان و فاسدان از آن استقبال می کنند همین اندیشه انحرافی عدم جواز ورود به سیاسیات و اجتماعیات در زمان غیبت حضرت می باشد؟
انجمنی ها از آنجا که سکولار بودند، لابد بودند از جزیی اندیشی و اقدامات محدود فردی، لذا حاضر بودند علیه پپسی کولا که صاحبش بهائی بود اقدامات متعدد و متنوعی صورت دهند و هزینه ها کنند اما یک کلمه نپرسند که چرا حکومت چنین امتیازاتی را به این حضرات می دهد؟! ماجرا به طنز شبیه است، نیست؟! اما چرا؟!
انجمنی ها می گفتند شاه شیعه است
این تقریر، نگرشی خوشبینانه بود ولی کدهای بسیاری وجود دارد که نشان می دهد حداقل بخشی از سران این جریان یا از حلقه فرصت طلبان دورو بوده اند و یا عافیت طلبان ترسو! چرا که بر اساس اسناد ساواک، به اندک تشر حکومت، دست ها را بالا برده و حرف گوش کن می شدند! مثلا در ماجرای تحریم چراغانی نیمه شعبان توسط امام«ره» برای اعتراض به حکومت، اینان به شدت در مقابل آن فعال شدند و جشن های مفصل و چراغانی های دوچندان کردند! و استدلال شان هم این بود که «شاه، شیعه است!» البته منکر این نمی شود شد که این استدلال از ذهن یک انسان مقدس مآب دین نشناس نیز ممکن است تراوش کند. قرآن سر نیزه هم گرچه توسط آگاهان بلند شد اما امثال همین ظاهربینان نادان را فریب داد! به راستی چه کسی می توانست گسترش مطربخانه ها و کاباره ها را ببیند و آن را هم به پای حکومت ننویسد و شاهش را شیعه مولا بداند؟! این حد از تجاهل طبیعی است؟!
در یک نگاه دقیق تر باید گفت که به نظر می رسد مبارزه انجمنی ها با بهائیت یا مارکسیسم و وهابیت نیز نوعی پاسخ به وجدان بیدار جوانان مؤمن مجذوب ایشان بود، چرا که او پس از آموزش های اعتقادی، با دیدن فسادها و ظلم های اطراف خویش، طبعاً احساس مسؤولیت کرده و دغدغه اقدام می یابد و حال، این حس مؤمنانه باید پاسخ داده شود که انجمن آن را در راهی انحرافی می سوزاند! وگرنه در بطن این نظریه مخدوش که ما تا قبل از حکومت حضرت مسؤولیتی نداریم، حتی همین نوع احساس مسؤولیت نیز قابل توجیه نیست!
آنچه مسلم است این است که توقف فعالیت های انجمن در سال 62 که ظاهرا به خاطر تبعیت از انتقاد امام(ره) از اینان صورت گرفت یک تعطیلی صوری و ظاهری بود و بر اساس قرائن، این نوع نگاه، هنوز - حتی به صورت تشکیلاتی و ساماندهی شده- وجود دارد و در حال جذب نیرو و فعالیت است. از جمله جریاناتی که امروز، انجمنی ها به شدت در آن فعال اند دشمن سازی شیعه و سنی به اسم مبارزه با جریان منحرف وهابی است.
اینان چنانچه در اوایل انقلاب، خطر مارکسیسم را بیشتر از آمریکا که امام(ره) آن را شیطان بزرگ نامیدند، می دانستند و باز، جبهه ای فرعی و انحرافی گشوده بودند، اینک نیز دم از خطر برادران اهل سنت می زنند و آن را از خطر صهیونیسم بین المللی نیز بزرگتر می نمایانند! رسوایی اینان در ماجرای غزه و فلسطین بیشتر نمایان شد که می گفتند: کمک به فلسطینیان به خاطر سنی بودن آنها جایز نیست!! اینجا بود که دقیقا هم کلام سران وهابی و بی دین سعودی و مرتجعین آمریکایی منطقه شدند و برای عاقلان مشخص شد که مجاهدان اسلام آمریکایی که از سر جهل یا خباثت، دشمنان فرعی و دروغین را اصلی و حقیقی می نمایانند، روزی، اینچنین روشن، با هم همنوا می شوند!
انجمن حجتیه، یک فکر و یک نوع نگرش غلط به دین است؛ دین خنثی و عافیت طلب و مقدس مآبی که گر چه برای مولایش قمه می زند اما پای هزینه دادن برای حفظ دین او و حقیقت و روح آموزه های شیعی نیست!
مواظب آنها و خودمان باشیم!