با کمال تاسف، آنچه تاکنون درباره «وحدت اسلامی» گفته و شنیده شده، نوعا برخی منظرهای سیاسی یا نکات فرعی بوده است! با این توضیح که برخی وحدت را فقط از منظر سیاسی – که تصدیق عقلی دارد و نیازی به تصریح شارع نیست- یعنی مراعات یکدیگر در زمان حضور دشمن
با کمال تاسف، آنچه تاکنون درباره «وحدت اسلامی» گفته و شنیده شده، نوعا برخی منظرهای سیاسی یا نکات فرعی بوده است! با این توضیح که برخی وحدت را فقط از منظر سیاسی – که تصدیق عقلی دارد و نیازی به تصریح شارع نیست- یعنی مراعات یکدیگر در زمان حضور دشمن مشترک، بیان کرده اند و گویی که مبنایی دینی و اعتقادی برای آن وجود ندارد و برخی نیز در مسائلی فرعی و جزئی مانند شبهه دست کشیدن از برخی عقاید طرفین محدود ساخته اند که این نیز بلاموضوع است چرا که اساسا وحدت به معنای عقب نشینی از عقاید نیست و جنبه مراعات عملی دارد. واضح است که اگر قرار باشد عقاید یکی بشوند که دیگر مساله وحدت معنا نداشته و میسور نیست!
حال آنکه می بینیم قرآن کریم و نیز لسان روایات ائمه اطهار علیهم السلام در فضای دیگری سیر می کند که کمتر مورد توجه بوده است. آیه 46 سوره انفال اشاره به نکته ای محوری در باب آثار وحدت امت اسلامی دارد:
«وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ» (انفال/46)
«از خداوند و رسول او تبعیت نمایید و اختلاف و منازعه نکنید چرا که ضعیف شده و قدرت خود را از دست خواهید داد و صبر پیشه سازید که خداوند با صابران است»
این آیه و آیات دیگری که در رابطه با وحدت امت اسلامی وجود دارند شایسته است که از منظری تمدنی و با محوریت مساله «عزت و قدرت» بازخوانی شوند.
آنچه در سطح اجتماعی نمود و نماد یک تفکر است، عزتی مطلوب و قدرتی مخیف می باشد. بدین معنا که جامعه اسلامی باید همواره شامل عزتی جذاب و مورد خواست مردمان نیکوسیرت و نیز قدرتی هراس آور و مایه ترس دشمنان و مردمان بدسیرت باشد چرا که نظام گرایشات انسانی همواره بر همین دو امر مبتنی است.
علامه طباطبایی در ذیل آیه 157 سوره بقره اشاره می کنند که انسانها همه اعمال شان را یا برای جلب منفعتی مطلوب و یا برای دفع ضرری نامطلوب انجام می دهند و از همین رو خداوند در قرآن مبدا عزت و قدرت را فقط خود معرفی می نماید تا این گرایش را جهت صحیح بدهد: «ان العزه لله جمیعا»(یونس/65) و «ان القوه لله جمیعا»(بقره/165).
با همین مبناست که باید همواره «امت اسلامی» نه صرفا از خوف دشمن که برای ایجاد عزت و قدرت در خویش دارای وحدت باشد. از این منظر «وحدت اسلامی»، نه یک راهبرد برای تحمل یکدیگر در شرایط خاص که راهبردی محوری برای تقویت بنیان امت اسلامی و ایجاد عزت و قدرت در راستای بنای تمدنی جدید است. حضرت امام خمینی «ره» نیز با نگرش تمدنی خویش، فهم نویی از روایات متعدده وارده از ائمه اطهار علیهم السلام ارائه نمودند که «تقیه مداراتی» نام گرفت و بر مبنای حداقلی «تقیه خوفی» بنا نشده بود.
در این نگرش، مسلمانان چه در معرض خطری مشترک و بزرگ باشند و چه نباشند باید روابطی برادرانه داشته و با تشریک مساعی و همدلی و صمیمیت مسیر تمدن سازی را هموار سازند تا از این طریق جامعه جهانی را به سوی اسلام عزیز – بعنوان آخرین دین الهی- جلب نمایند.
این شاخص به خوبی در سخنی از رهبر معظم انقلاب که در ادیبهشت ماه سال 88 بیان گردیده، روشن شده است: « «و تذهب ریحکم» یعنى چه؟ یعنى همین دیگر .وقتى اختلاف پیدا شد، وقتى تفرقه پیدا شد، وقتى نسبت به هم سوءظن وجود داشت، وقتى یکدیگر را خائن دانستیم، طبیعى است که با هم همکارى نخواهیم کرد. همکارى هم اگر بکنیم، باهم صمیمى نخواهیم بود.»
پر واضح است که این معنای وحدت، رویکردی حداقلی نداشته و به دنبال ایجاد همدلی و همکاری مبتنی بر نگرشی برادرانه و صمیمی در همه فرق اسلامی می باشد. این مهم در شرایط فتنه بار کنونی که رسانه های متعدد افراطی شیعه و سنی، «تصویر ذهنی» طرفین نسبت به یکدیگر را تخریب نموده و سنی را ضد اهل بیت و شیعه را منحرف و مشرک نمایانده اند، جز با تمسک به تاکیدات ویژه اهل بیت علیهم السلام قابل تحقق نیست.
در پایان به یکی از این فرامین اشاره می نماییم باشد که سعی کنیم مایه زینت اهل بیت باشیم: در حدیث صحیح از زید شحام از امام صادق علیه السلام است که در کلامی خطاب به او فرمودند: ای زید! با مردم (در لسان روایات بمعنای اهل سنت است) براساس خلقیات خودشان رفتار کنید. در مساجدشان نماز بخوانید. به عیادت مریض های شان بروید. بر تشییع جنازه های شان حاضر شوید. اگر توانستید امام یا موذن نمازها باشید بایستید که اگر شمایان چنین کردید خواهند گفت: اینها جعفری هستند. خدا جعفر را بیامرزد چقدر خوب یارانش را تربیت کرده است. و اگر این کارها را نکنید خواهند گفت: اینها جعفری هستند. خدا جعفر را نیامرزد چقدر بد یارانش را تربیت کرده است. (ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه ؛ ج1 ؛ ص383 رقم 1128)