در میان علل و عواملی که منجر به اختلاف میان مسلمانان می شود، «عوامل اخلاقی» نیز نقش بسزایی را ایفا می کنند. گاهی مشاهده می شود که فرد بدون اینکه تحت تاثیر مسائل اجتماعی یا سیاسی باشد فقط بخاطر وجود برخی ضعف های اخلاقی و فردی با دیگران درگیر می شود.
در میان علل و عواملی که منجر به اختلاف میان مسلمانان می شود، «عوامل اخلاقی» نیز نقش بسزایی را ایفا می کنند. گاهی مشاهده می شود که فرد بدون اینکه تحت تاثیر مسائل اجتماعی یا سیاسی باشد فقط بخاطر وجود برخی ضعف های اخلاقی و فردی با دیگران درگیر می شود. از جمله مهمترین موانع اخلاقی عرصه وحدت اسلامی باید به مساله «تعصب» اشاره نمود. چه بسیار عصبیت های کور قومی و قبیله ای و نژادی و صنفی و غیره که دلهای امت را از هم دور کرده یا حتی منجر به ریخته شدن دماء مسلمین شده است! در این مجال خلاصه ای از حدیث هشتم کتاب شریف چهل حدیث حضرت امام را تقدیم می داریم. برای حفظ فضای متن، از دست بردن در ادبیات آن خودداری شده است.
متعصب مانند عرب جاهلی محشور می شود
بسندی المتّصل إلى محمّد بن یعقوب عن علىّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلی، عن السّکونی، عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: من کان فی قلبه حبّة من خردل من عصبیّة، بعثه اللّه یوم القیامة مع أعراب الجاهلیّة. (1) ترجمه «سکونى از حضرت صادق، علیه السلام، نقل کند که فرمود: فرمود رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله: «کسى که بوده باشد در دل او دانه خردلى از عصبیت، بر انگیزاند خدا او را روز قیامت با عربهاى جاهلیت.»
فقیر گوید: عصبیّت یکى از اخلاق باطنه نفسانیه است که آثار آن مدافعه کردن و حمایت نمودن از خویشاوندان و مطلق متعلقان است، چه تعلق دینى و مذهبى و مسلکى باشد، یا تعلق وطنى و آب و خاکى یا غیر آن، مثل تعلق شغلى و استاد و شاگردى و جز اینها. و این از اخلاق فاسده و ملکات رذیلهاى است که منشأ بسیارى از مفاسد اخلاقى و اعمالى گردد. و خود آن فی نفسه مذموم است گر چه براى حق باشد، یا در امر دینى باشد و منظور اظهار حق نباشد، بلکه منظور غلبه خود یا هم مسلک خود یا بستگان خود باشد. اما اظهار حق و ترویج حقیقت و اثبات مطالب حقه و حمایت براى آن یا عصبیت نیست، یا عصبیت مذمومه نیست.
تعصب حق و تعصب باطل
میزان در امتیاز اغراض و مقاصد و قدم نفس و شیطان و حق و رحمان است. و به عبارت دیگر، انسان در عصبیتهایى که مىکشد و حمایتهایى که مىکند از بستگان و متعلقان خود، یا نظرش محض اظهار حق و اماته باطل است، این عصبیت ممدوحه و حمایت از جانب حق و حقیقت است و از بهترین صفات کمال انسانى و خلق انبیا و اولیا است، و علامت آن آن است که حق با هر طرف هست از آن طرف حمایت کند گرچه از متعلقان او نباشد، بلکه از دشمنان او باشد.
چنین شخصى از حمایت کنندگان حماى حقیقت و در زمره طرفداران فضیلت و حامیان مدینه فاضله به شمار آید و عضو صالح جامعه و مصلح مفاسد جمعیت است. و اگر نفسیت و قومیت او را تحریک کرد که اگر باطلى هم از خویشاوندان و منسوبان خود ببیند با آنها همراهى کند و از آنها حمایت کند، چنین شخصى داراى ملکه خبیثه عصبیت جاهلیت است، و از اعضاى فاسده جامعه و مفسد اخلاط صالحه است، و در زمره اعراب جاهلیت به شمار رود- و آنها یک دسته از عربهاى بیابان نشین بودند قبل از اسلام در زمان غلبه ظلمت و جهالت و نادانى، و در آنها این خلق زشت و ملکه ناهنجار کمال قوّت را داشته. بلکه در مطلق عرب- الا کسانى که به نور هدایت مهتدى هستند- این خلق بیشتر است از سایر طوایف.
چنانچه در حدیث شریف از حضرت امیر، علیه السلام، منقول است که خداوند تعالى عذاب کند شش طایفه را به شش چیز:
عرب را به عصبیت، و دهقانان را به کبر، و امیران را به ستم، و فقیهان را به حسد، و تاجران را به خیانت، و اهل رستاق را به نادانى. (2)
مفاسد عصبیت
از احادیث شریفه اهل بیت عصمت و طهارت استفاده شود که خُلق عصبیت از مهلکات و موبقات و موجب سوء عاقبت و خروج از ایمان است، و آن از ذمائم اخلاق شیطان است.
کافى بسنده الصّحیح عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الإیمان من عنقه. (3) یعنى «کسى که عصبیت کشد یا عصبیت کشیده شود، گشاده شود ریسمان ایمان از گردن او.» یعنى از ایمان بیرون رود و سر خود گردد. و لا بد متعصب له براى رضایت داشتن او به عمل متعصب با او در جزا شریک است، چنانچه در حدیث است که کسى که راضى باشد به کار قومى، از آنها به شمار آید، (4) و الا اگر راضى نباشد و منزجر باشد از خلق آنها مشمول حدیث شریف نیست.
وقتى انسان دعوى اسلام و ایمان مىتواند نماید که تسلیم حقایق و خاضع براى آنها باشد و مقاصد خود را هر چه بزرگ است فانى در مقاصد ولینعمت خود کند و خود و اراده خود را فداى اراده مولاى حقیقى کند. البته چنین شخصى از عصبیت جاهلیت عارى و برى گردد، و وجهه قلبش به سوى حقایق متوجه و پردههاى ضخیم جهل و عصبیت چشم او را نگیرد، و در مقام اجراى حق و اظهار کلمه حقیقت پاى بر فرق تمام تعلقات و ارتباطات نهد و تمام خویشاوندیها و عادات را در پیشگاه مقصد ولى النعم قربان کند، و اگر عصبیت اسلامیت با عصبیت جاهلیت تعارض کند، عصبیت اسلامیت و حق خواهى را مقدم دارد.
انسان عارف به حقایق مىداند که تمام عصبهها و ارتباطات و تعلقات یک امور عرضیه زایلهاى است، مگر ارتباط بین خالق و مخلوق و عصبه حقیقیه که آن امر ذاتى غیر قابل زوال است که از تمام ارتباطها محکمتر و از جمیع حسب و نسبها بالاتر است. در حدیث وارد است که رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، فرمود: کلّ حسب و نسب منقطع یوم القیامة إلاّ حسبى و نسبى. (5) یعنى «تمام حسبها و نسبها پاره گردد و به آخر رسد روز قیامت مگر حسب و نسب من.» معلوم است حسب و نسب آن حضرت روحانى و باقى است و از تمام عصبیتهاى جاهلیت دور است. آن حسب و نسب روحانى در آن عالم ظهورش بیشتر و کمالش هویداتر است. این ارتباطهاى جسمانى ملکى، که از روى عادات بشریه است، به اندک چیزى منقطع شود، و هیچیک از آنها در عوالم دیگر ارزشى ندارد، مگر ارتباطات در تحت نظام ملکوتى الهى باشد و در سایه میزان قواعد شرعیه و عقلیه باشد که دیگر آن انفصال و انقطاع ندارد.
صورت ملکوتیه عصبیت
انسان داراى این رذیله(عصبیت) وقتى از این عالم منتقل شد، شاید خود را یکى از اعراب جاهلیت ببیند که نه ایمان به خداى تعالى دارد، نه به رسالت و نبوت معتقد است، و به هر صورت که صورت آن طایفه است خود را محشور ببیند، و خود نیز نفهمد که در دنیا اظهار عقیده حقه مىکرده و در سلک امت رسول خاتم، صلّى اللّه علیه و آله، منسلک بوده. چنانچه در حدیث وارد است که اهل جهنم اسم رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله، را فراموش کنند و خود را نتوانند معرفى کنند، مگر بعد از آنکه اراده حق تعالى به خلاص آنها تعلق گیرد. (6) و چون این خُلق(عصبیت) به حسب بعضى احادیث از خواص شیطان است، شاید اعراب جاهلیت و انسان داراى عصبیت جاهلیت به صورت شیطان محشور گردد.
کافى فی الصّحیح عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال إنّ الملائکة کانوا یحسبون أنّ إبلیس منهم، و کان فی علم اللّه أنّه لیس منهم، فاستخرج ما فی نفسه بالحمیّة و العصب، فقال: «خلقتنی من نار و خلقته من طین.» (7) یعنى «همانا ملائکه گمان مىکردند که شیطان از آنهاست، و در علم خدا چنین بود که او از آنها نیست. پس خارج کرد آنچه در نفسش بود به حمیت و عصبیت، پس گفت: «مرا خلق کردى از آتش و آدم را خلق کردى از گل.»
عصبیت خلقی شیطانی است
پس اى عزیز، بدان که این خلق خبیث(عصبیت) از شیطان است، و اغلوطه آن ملعون و قیاس باطل غلطش به واسطه این حجاب غلیظ بود. این حجاب(عصبیت) کلیه حقایق را از نظر مىبرد، بلکه تمام رذایل را محاسن جلوه مىدهد و تمام محاسن غیر را رذیله نمایش دهد، و معلوم است کار انسانى که جمیع اشیا را بر غیر واقعیت خود ببیند به کجا منتهى شود. و علاوه بر آنکه خود این رذیله موجب هلاک انسان است، منشأ بسیارى از رذایل نفسانى و مفاسد اخلاقى و اعمالى شود که ذکر آنها موجب ملالت است.
پس، انسان عاقل که این مفاسد را از این خُلق فاسد فهمید و به شهادت صادق مصدّق رسول اکرم و اهل بیت معظمش، صلوات اللّه علیهم أجمعین، اذعان کرد که این ملکه انسان را به هلاکت مىکشاند و اهل آتش مىکند، باید درصدد علاج نفس برآید، و اگر خداى نخواسته در دل او از این خُلق به قدر خردلى هست، خود را از آن پاک و پاکیزه کند که در وقت مهاجرت از این عالم و انتقال به عالم آخرت و رسیدن اجل مقدر پاک باشد و با نفس صافى منتقل شود. و باید بداند انسان که مجال بسیار کم است و وقت تنگ است، زیرا که انسان نمىداند چه وقت روز ارتحال اوست.
اصلاح تعصب را تعویق مینداز
اى برادر من، این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنى نیست. چه قدر آدمهاى صحیح و سالم با موت ناگهانى از این دنیا رفتند و ندانیم عاقبت آنها چیست؟ پس فرصت را از دست مده و یک دم را غنیمت شمار که کار خیلى اهمیت دارد و سفر خیلى خطرناک است. دستت از این عالم، که مزرعه آخرت است، اگر کوتاه شد، دیگر کار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانى کرد، جز حسرت و حیرت و عذاب و مذلت نتیجه نبرى. اولیاى خدا آنى راحت نبودند و از فکر این سفر پر خوف و خطر بیرون نمىرفتند. حالات على بن الحسین، علیهما السلام، امام معصوم، حیرت انگیز است. نالههاى امیر المؤمنین، علیه السلام، ولىّ مطلق، بهت آور است.
چه شده است که ما این طور غافلیم؟ کى به ما اطمینان داده جز شیطان که کارهاى ما را از امروز به فردا مىاندازد. مىخواهد اصحاب و انصار خود را زیاد کند و ما را با خلق خود و در زمره خود و اتباع خود محشور کند. همیشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان جلوه دهد و ما را با وعده «رحمت خدا» و «شفاعت شافعین» از یاد خدا و اطاعت او غافل کند. ولى افسوس که این اشتهاى کاذب است و از دامهاى مکر و حیله آن ملعون است.
محکمات کتاب خدا و متواترات احادیث انبیا و اولیا و ضروریات عقول عقلا و براهین قطعیه حکما را فداى خطرات شیطانى و هواهاى نفسانى کردى. اى واى به حال من و تو از این غفلت و کورى و کرى و جهالت!
پی نوشت:
1: اصول کافى، ج 2، ص 308، «کتاب ایمان و کفر»، «باب العصبیّة»، حدیث 3.
2: عن محمّد بن اسلم الجبلىّ باسناده یرفعه إلى امیر المؤمنین، علیه السلام، قال: انّ اللّه عزّ و جلّ یعذّب ستّة بستة:
العرب بالعصبیة، و الدّهاقنة بالکبر، و الأمراء بالجور، و الفقهاء بالحسد، و التّجار بالخیانة، و أهل الرّستاق بالجهل، خصال، ج 1، ص 325، «باب الستّة»، حدیث 14.
3: کافى، ج 2، ص 308، «کتاب ایمان و کفر»، «باب العصبیة»، حدیث 2.
4: و قال علیه السلام: الرّاضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم. و على کلّ داخل فی باطل إثمان: إثم العمل به، و إثم الرّضا به. (آنکه از کار گروهى خوشنود باشد، چون کسى است که با ایشان در آن کار همراه بوده است. و هر آنکه در کار ناروایى دیگران را همراهى کند دو گناه دارد: گناه انجام آن، و گناه خوشنودى از آن.) نهج البلاغه فیض الاسلام، «حکمت» 146، ص 1153.
5: بحار الانوار، ج 25، «کتاب الامامة»، «باب أن الائمة من ذریة الحسین (ع)»، ص 249. و در وسائل الشیعة، ج 14، ص 21، «کتاب النکاح»، «ابواب مقدمات نکاح»، «باب 8»، حدیث 5. با عبارت دیگر این حدیث آمده است.
6: مرحوم فیض (ره) در علم الیقین (ج 2، ص 1042 و 1043) روایتى را با همین مفهوم نقل مىکند.
7: اصول کافى، ج 2، ص 308، «کتاب ایمان و کفر»، «باب العصبیة»، حدیث 6.