قتی ارتباطات قطع باشد، می شود در یک شهر زندگی کنی و تصویر ذهنی ات بخاطر حجم گسترده تبلیغات و البته برخی خطاها و اشتباهات چنان بشود که زندان را کشتارگاه تصور کنی!
زندگی با تصویر ذهنی
پسر یکی از مولوی های جنوب شرق کشور بخاطر خطایی زندانی شده بود. گفته بودند می توانی بیایی با او ملاقات کنی. کلی پتو و تن ماهی و اینها آورده بود. گفته بودند اینها لازم نیست اینجا وضع شان خوب است. باور نکرده بود. گفته بود بگذارید بیاورم. وارد که شده بود صدای بلند داد و فریاد شنیده بود. سوال کرد که چه خبر است؟ گفتند دارند فوتبال تماشا می کنند! گفت عجب! این از کولر گازی که ما در خانه نداریم و اینجا هست و آن هم از فوتبال دیدن دسته جمعی! پس شما راست می گفتید. از کتابخانه و دارالقرآن زندان هم بازدید کرد. با پسرش هم خصوصی صحبت کرده بود تا بداند فشار و تعذیبی در کار نبوده و بکلی ذهنیت اش تغییر کرد تا جایی که وقتی بیرون آمد یک شخص دیگر شده بود.
حتی مصاحبه کرد و گفت که این شایعات در ذهن من هم بود ولی وقتی دیدم زندانی ها با ریش بلند هستند فهمیدم شایعه تراشیدن اجباری ریش آنها هم یکی دیگر از دروغ ها بوده است.
چقدر جالب است که وقتی ارتباطات قطع باشد، می شود در یک شهر زندگی کنی و تصویر ذهنی ات بخاطر حجم گسترده تبلیغات و البته برخی خطاها و اشتباهات چنان بشود که زندان را کشتارگاه تصور کنی! درست است که در زندان ها غلطهایی هم رخ داده ولی این با آن تصویری که از آن ساخته اند از زمین تا آسمان فرق دارد.
امان از ضعف اطلاع رسانی
بحث به سوریه کشید. گفتم ما از حاکم سوریه اصلا دفاع نمی کنیم بلکه نظام حاکم خلاف اصول اسلامی می دانیم. مملکتی که در قانون اساسی اش فقط یک حزب حق فعالیت دارد که اسلامی نیست! تازه اینها سکولار هم هستند. هر چه می گفتم تعجب اش بیشتر می شد!
افزودم که این نظر عقلای نظام هم هست ولی مصالح دیپلماتیک اقتضا می کند که مثلا بر ایجاد اصلاحات سیاسی اجتماعی در سوریه تاکید کنند. اصل مساله در سوریه اسرائیل خبیث است و البته نباید به خاطر آن به مردم سوریه ظلم بشود.
گفت چرا این حرفها را به مردم نمی زنند. بخدا قسم اینقدر شبهه در ذهن داخلی و خارجی هست که نگو. تو را به خدا چیزی بنویس من منتشر کنم تا بدانند این نگاهها هم هست.
وقتی سیاست رسانه های ما بخواهد دقیقا منطبق با دستگاه دیپلماسی ما باشد کلی از مخاطبانی که قدرت تحلیل رفتار ما را ندارند را از دست خواهیم داد.
وای از محافظه کاری!
گفت دعوت شده بودم برای سخنرانی در یکی از شهرستانها. رفتم و بجای سخنرانی های مرسوم و حرف های کلی از مشکلات جوان ها گفتم. از ازدواج و اشتغال و تقاضا کردم که مردم همتی بکنند و مسوولان توجهی تا جوانها به انحراف نیفتند.
بعد از برنامه یک روحانی شیعه به او اعتراض کرده بود که چرا مردم را بدبین می کنی و این چه حرفهایی بود زدی! گفته بود مردم دارند مشکلات را حس می کنند من هم سیاه نمایی نکردم و اتفاقا به درد آنها اشاره کردم. عجیب است که اگر این حرفها را یک شیعه در منطقه ای دیگر بزند اسمش سیاه نمایی نیست ولی اینجا نگرش غلط آنرا متهم می نماید! البته برخی هم هستند که در هیچ جا این نوع حرفها را تحمل نمی کنند!