عده ای سیر تحول وهابیت از ظهور تا اقتدار را به سه دوره کاملاً مجزا تقسیم می کنند: 1- تأسیس دولت کوچکی در درعیه تا چیرگی مصریان در حدود 1820م. – 1240 ق. 2- بازگشت به قدرت و استیلای ابن رشید بر نجد در حدود 1820 م. تا 1902 م. 3- چیرگی ابن سعود بر ریاض یا آغاز دوران نوین فرمانروایی آل سعود از 1902 م. تا کنون. برخی کتاب ها سیر تحول وهابیت را به دو مقطع تقسیم می کنند که مقطع اول تا پیش از مرگ ابن سعود پایان می یابد و مرحله دوم از آغاز حکومت ابن سعود مقارن با اوایل قرن بیستم شروع شده و تا حال ادامه دارد.
مرحله اولِ وهابیت و خاندان سعود، دوره تأسیس
1- محمد بن سعود (1139-1179.ق/1726-1765 .م)
در سال 1139 یکی از نوادگان ربیعه بن مانع از آل مقرن با نام محمد بن سعود بر امارت درعیه دست یافت و تا زمان درگذشت، در سال 1179 به مدت 40 سال در آن منطقه فرمانروایی کرد. درعیه در آن زمان شهرکی بود که شمار خانه های آن از هفتاد تجاوز نمی کرد و محمد بن سعود، آن را با سبک ابتدایی قبیله ای اداره می کرد. بیست سال آغاز حکومت محمد بن سعود با آرامی و شبیه دوران فرمانروایی پیشین درعیه سپری شد و میان او و امیران دو شهر ریاض و عُیَیینه – که در نزدیکی درعیه قرار داشت – و نیز امارت دورتر، درگیری و برخوردی نبود تا آنکه در سال 1157 شیخ محمد بن عبدالوهاب از علمای عُیَیینه به درعیه آمد و با محمد بن سعود دیدار کرد. ابن سعود و محمدبنعبدالوهاب برای گسترش نفوذشان با هم متحد ودر مدت زمانی اندک بر بخش بزرگی از نجد چیره شدند. محمدبنعبدالوهاب برای تسلط بر ریاض که از اهمیت ویژه ای برخوردار بود، دهام بن دواس، امیر آنجا را به اطاعت خواند ولی دهام نپذیرفت و بعد از آن بود که پیکارهای بسیاری میان ابن سعود و دهام به وجود آمد به نحوی که در ظرف بیست و هشت سال، محمد بن سعود و فرزندش سی و پنج بار جنگیدند.
قبایلی مانند بنی خالد از احساء و آل مکرمی از نجران در جبهة مخالف وهابیون، باعث شدند تعدادی از شهرها که به اطاعت وهابیون بودند شورش کنند. از سوی دیگر در حُرَیملا نیز، تحریکات سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمدبنعبدالوهاب، که به عنوان قاضی به آنجا رفته بود در شورش مردم نقش مهمی داشت.
دهام بن دواس از عریعر، امیر احساء، در خواست جنگ با وهابیون کرد، اما او بعد از مبادله اسیران بازگشت و عبدالعزیز سپاه عریعر و دهام بن دواس را درهم شکست. سپس بر قبیله ها حمله برد و آنها را نیز دوباره فرمانبردار خود ساخت. بعد از این جریان بود که نیروهای وهابیون زیاد شدند و حملات خود را برای تسخیر سراسر نجد و سایر سرزمینهای شبه جزیره عربی آغاز کردند و وضع اقتصادی منطقه درعیه نیز با غنایمی که در این جنگ ها بدست آمده بود به شدت رشد یافت. در سال 1161 اولین خبر در مورد وهابیت به دربار عثمانی رسید. محمد بن سعود در سال 1179 پس از حدود چهل سال حکومت درگذشت و در درعیه به خاک سپرده شد در حالی که بر سراسر نجد دست یافت و حکومتی واحد در نجد تشکیل داد. مطابق برخی منابع، محمد بن سعود پس از موفقیت های نخستین خود به فکر تشکیل حکومتی عربی افتاد اما از قدرت امپراطوری عثمانی نگران بود.
2ـ عبدالعزیز بن محمد بن سعود (1218- 1179 قمری)
عبدالعزیز در زمانی که پدرش با محمد بن عبدالوهاب عقد اتحاد می بست، با او متّحد شد. او فرمانده بخشی از سپاه پدرش بود و همانطور که گفته شد داماد محمدبنعبدالوهاب و جانشین وی شد. او بزرگترین پسر محمد بن سعود و 39 سال عهده دار حکومت بود و اولین شخص از خاندان آل سعود است که لقب امام گرفت و سی سال از دوران حکومتش با قبایل بنی خالد، آل مکرمی، مُنتَفِق و امیران مخالف در شهرهای اطراف در حال جنگ بود. اولین نزاع عبدالعزیز سه سال قبل از مرگ پدرش یعنی در سال 1176 بود که با سپاهی به سوی احساء رفت و با عریعر بن دجین بن سعدون، امیر متنفذ بنی خالد، که دوره خلافت وی 1166 تا 1188 بوده است کارزار کرد.
عبدالعزیز در طول جنگ ها ابتدا بریده و تَنومه را گرفت و سپس به ریاض حمله کرد اما چون ناکام ماند، پایگاه حملات خود را در الغَذوانه، نزدیک ریاض بنا نهاد و همانطور که گفته شد، ریاض برای وهابیون بسیار مهم قلمداد می شد. سپس در همان زمان به قصیم حمله و شهرک هِلالیه را تسخیر کرد و در راه بازگشت، گروهی از قبیله بنی خالد را سخت در هم شکست .در سال 1183 گروهی از وهابیون، شریف منصور از وابستگان شریف مکه را اسیر کردند، ولی عبدالعزیز او را آزاد کرد و به همین دلیل بعد ازچند سال، شریف مکه برای انجام اعمال حج به وهابیون اجازه داد.
سال بعد عبدالعزیز بر آل ظفیر حمله کرد و در سال 1186، آل جیش را مورد حمله قرار داد و سرانجام با حملات پی در پی در سال 1187 آن شهر را تسخیر نمود. در سال 1188 عیعر بن دُجَین، امیر احساء، همراه با قبایل بنی خالد و عنزه، بریده را در قصیم از تصرف آل سعود خارج کردند. اما عریعر که در حال پیشروی به سوی درعیه بود در همان سال در بریده درگذشت. بنی خالد تا زمان عریعر، بزرگ ترین قدرت عربی در جزیرة العرب بودند و وهابیون هم خواستار سازش با آنان بودند، چرا که توانایی مقاومت در برابر بنی خالد را نداشتند. اما بعد از مرگ عریعر، پسران او بر سر قدرت با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. ریاض و اطراف آن پس از سال ها به امارت درعیه ملحق شد.
حکومت نجد و کناره های خلیج فارس
نیروهای وهابی به سرعت به مناطق دیگر رسیدند به طوری که در سال 1194 نفوذ وهابیت تقریباً سراسر نجد را فرا گرفت. بنی خالد در برابر نیروهای روز افزون امارت درعیه کاری از پیش نبرد و در نبردهای سال های 1192، 93، 95، و 96 نیز پیشرفتی نکرد و بدین ترتیب، دست وهابیون تنها از مناطق حکومت و امارت بنی خالد در منطقه احساء و کرانه های خلیج فارس دور ماند. عبدالعزیز همچنان در تضعیف نیروی بنی خالد ابتدا به ارعاب مردم در آن مناطق دست زد تا جایی که به قریه ای به نام فضول حمله برد و اهالی آنجا را مانند گوسفند سر برید. تا اینکه در سال 1208 با حملات پی در پی و از راه اختلافات قبیله ای و محلی توانست احساء را تصرف کند و بر کناره های غربی خلیج فارس تلسط یابد. تصرف احساء از نظر نظامی و سیاسی برای نجد بسیار مهم بود.
عبدالعزیز و شریف مکه
محمدبن عبد الوهاب در زمان خودش کسانی را به مکه فرستاد تا از شریف مسعود اجازه حج بگیرند ولی شریف مسعود آنان را دستگیر وکافر خطاب کرد و به آنان اجازه حج نداد. بعد از مرگ شریف مسعود در سال 1165 برادرش، شریف مساعد بن سعید، جانشین او شد. وهابیون بار دیگر برای اجازه حج نزد او رفتند ولی او نیز امتناع کرد تا اینکه پس از درگذشت او در سال 1184 برادرش، احمد، به جای او نشست. امیر درعیه گروهی از علمای وهابی را نزد او فرستاد. شریف به علمای مکه دستور داد آنان را آزمایش کنند و علما پس از آزمودن، آنها را زندیق تشخیص دادند و شریف هم اجازه حج به آنها نداد. در سال 1186 شریف سرور بن مساعد، امارت مکه را از عمویش گرفت و اجازه زیارت خانه خدا را به وهابیون داد، مشروط بر اینکه جزیه بپردازند ولی آنان از پرداخت جزیه امتناع کردند. این مسئله باقی ماند تا اینکه در سال 1202 شریف غالب جانشین شریف سرور شد. در این هنگام بود که عبدالعزیز آماده جنگ با شریف مکه شد. عبدالعزیز که همواره در فکر تصرف مکه بود، زمان را برای این اقدام مناسب دانست و با بسیج جنگجویانی از قبایل و شهرهای در اختیار خود، به سوی مکه لشکر کشی کرد. در همین ایام محمدبن عبد الوهاب پس از 92 سال زندگی در آخر شوال 1206 در گذشت.
از سوی دیگر حملات عبدالعزیز برای تسخیر احساء ادامه داشت تا اینکه در سال 1207 اعراب آنجا با وهابیون صلح کردند و زید بن عریعر امیر احساء به کویت رفت. در سال 1209 بار دیگر عبدالعزیز به جنگ با اعراب حجاز رفت. سال بعد بر اعراب عتیبه حمله کرد تا اینکه در سال 1211 تمامی احساء به اطاعت و حاکمیت وهابیون در آمد.
تصرف مکه به دست وهابیون
مخالفان وهابیت با کمک سلیمان پاشا، والی بغداد را واداشتند ثوینی بن عبدالله، امیر بنی مُنتَفِق، را برای فرماندهی نیروهای مخالف عبدالعزیز انتخاب کند. ثوینی نیز سپاهی گرد آورد و به احساء رفت. از سوی دیگر شریف غالب سپاهی به سردکردگی عثمان المضایقی به جنگ با آل سعود روانه کرد. شریف غالب به ناچار به حاکمیت عبدالعزیزگردن نهاد ودر جمادی الاول 1213پیمان صلحی بین عبدالعزیز و شریف غالب بسته شد که در آن، مرز سرزمین های دو طرف مشخص و قبایل تحت تسلط شریف و ابن سعود تعیین گردید و با این توافق که وهابی ها بتوانند به حج بروند، امنیت و آرامش حکم فرما شد.
در سال 1215 عبدالعزیز با پسرش، سعود و جمعی از مردم و عشایر نجد به قصد حج حرکت کردند، ولی در میانة راه عبدالعزیز بیمار شد و به نجد بازگشت. پسرش، سعود، اعمال حج را انجام داد. در این سفر قبایل عسیر و تهامه و بنی حرب به سعود پیوستند. در همین زمان بود که میان اطرافیان شریف و عبدالعزیز جنگی درگرفت وچند سال ادامه یافت. 13 برخورد جنگی در میان طرفین رخ داد که منجر به تصرف شهر طائف در نزدیکی مکه به دست وهابیون شد. این واقعه در سال 1217 روی داد. در آن زمان آنها می خواستند به مکه بروند اما چون ایام حج بود صبر کردند تا ماه حج سپری شد و حجاج به اوطان خود بازگشتند. آن گاه روی به مکه نهادند تا اینکه روز هشتم محرم، سعود همراه وهابیون وارد مکه شد. صبح روز نهم محرم در حالی که جمع کثیری از مردم بیل به دست همراهشان بودند به خراب کردن قبور و گنبدها پرداختند، به نحوی که محل تولد پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله)، قبه روی چاه زمزم، قبه های اطراف خانه کعبه و تمامی بناهای بلندتر از کعبه خراب و طیّ سه روز تمام آن آثار محو شد.
حکمرانی شریف غالب بر مکه
سعود بیست و چهار روز در مکه ماند و سپس برای دستگیری شریف غالب، به سوی جده حرکت کرد و آنجا را محاصره کرد ولی به علت دفاع نیرومند جده نتوانست به آنجا وارد شود و از این رو به نجد بازگشت.
شریف غالب از غیبت سعود استفاده کرد و به مکه بازگشت و توانست شهر را تصرف کند، اما وهابی ها حاضر نبودند مکه را از دست بدهند و شریف غالب مانند سابق در مکه حکمرانی کند. لذا دوباره آتش جنگ بین دو طرف شعله ور شد و تا سال 1220 ادامه یافت. در این سال صلحی برقرار شد که بر طبق آن قرار شد وهابیون وارد مکه شوند و پس از ادای مناسک حج به بلاد خود بازگرداند. از سوی دیگر شریف غالب از جنگ با وهابیون خسته شده بود و نیروی مقاومت در خود نمی دید و با این حال مایل به حفظ باقیماندة نفوذ خود بود. از این رو چاره ای ندید جز این که به مذهب وهابیون تظاهر کند و برای این منظور دستور داد باقی ماندة بقعه هایی را که وهابیون خراب نکرده بودند، ویران ساختند تا آنجا که در مکه و جده بقعه ای باقی نگذاشت.
در زمان عبدالعزیز حمله هایی به عراق و سوریه نیز انجام گرفت.
اولین حمله به کربلا در زمان عبدالعزیز در سال 1214 و به دست پسرش، سعود، اتفاق افتاد که بدون نتیجه ای پایان گرفت.
قلمرو آل سعود در زمان عبدالعزیز از سواحل فرات و وادی سِرحان تا رأس الخیمه و عمان و از خلیج فارس تا کرانه های حجاز و عسیر امتداد داشت. به طور کلی دوران حکومت عبدالعزیز را باید عصر طلایی دوران 75 ساله نجد دانست چرا که در محرم 1218 پیش از کشته شدن عبدالعزیز و فرمانروایی سعود، حملات حکومت نجد به ثمر رسید و شهر مکه به تصرف سپاه نجد در آمد و بعد از آن شریف مکه به عنوان والی و نماینده حکومت نجد در آن شهر حکومت و فرمانروایی می کرد. عبدالعزیز در ماه رجب سال 1218 بعد از چیرگی بر طائف در جامع درعیه کشته شد.
حمله وهابیون به کربلا در دوره عبدالعزیز
حمله وهابی ها به عراق از سال 1214 آغاز شد. اولین حمله سعودی به کربلا در سال 1216 در زمان عبدالعزیز و به دست پسرش، سعود، صورت گرفت. سعودیان ابهاماتی در مورد عقاید اهل تشیع مبنی بر زیارت قبور و احترام به زیارتگاه ها که موجب مخالفت با اهل تشیع می شد داشتند.
ابن بشر، تاریخ نگار وهابی، در این باره می گوید:
"سعود در سال 1216با لشکری پیروز، متشکل از اهل نجد و اطراف آن، و منطقه ی حجاز و تهامه و غیر آن، به قصد کربلا حرکت کرد و بر مردم شهر [امام] حسین فرود آمد. واین واقعه در ذی القعده روی داد که مسلمانان[وهابیان] دیوار ها را ویران کردند و به زور داخل شهر شدند و بیشتر مردم را در بازار ها و خانه ها کشتند؛ و قبه بالای قبر[امام] حسین را ویران کردند؛ و آن چه در قبر و اطراف آن –از طلا و جواهر- بود را گرفتند [به غارت بردند]؛ و صندوقی را که بر روی قبر بود و مزین به زمرد ویاقوت و جواهر بود را برداشتند؛ و هر آنچه از اموال واسلحه و لباس و فرش و طلا و نقره و کتاب های تاریخی ارزشمند را که در شهر یافتند و بی شمار بود، غارت کردند و نزدیک ظهر از آن جا خارج شدند، با تمامی اموال؛ و از ساکنین آن جا نزدیک دوهزارنفر را کشتند. سپس سعود از شهر خارج شد و در جایی معروف به «ماء الابیض» اتراق کرد." (3:ص121تا122 )
3- سعود بن عبدالعزیز (1229 – 1218 قمری)
بعد از مرگ عبدالعزیز، پسرش، سعود، معروف به سعود کبیر به جای او نشست. لقب کبیر به این سبب به او داده شده بود که او سعی فراوانی برای دست اندازی به نواحی مختلف داشت و با نفوذهای دیگر در جزیرة العرب و نواحی اطراف مبارزه می کرد. سعود به مدت دو سال نزد محمد بن عبدالوهاب درس خوانده بود و در علم تفسیر و فقه و حدیث دست داشت و خود جلسات درس تشکیل می داد.
وی در سال 1202 به پیشنهاد محمد بن عبدالوهاب ولیعهد شد و بعد از مرگ پدرش به فرمانروایی رسید. سعود بعد از مرگ پدر ارتش بزرگی تشکیل داد وبر قبایل نافرمان حجاز و تیماء و خیبر استیلا یافت و تا کرانه های عمان تاخت، اما نتوانست بر عمان و سراسر سواحل جنوبی خلیج فارس با دخالت کمپانی هند شرقی چیره شود. از جمله فتوحاتی که در زمان سعود انجام گرفت فتح مدینه بود که به موجب آن در سال 1220 به دست سعود در قلمرو حکومت نجد قرار گرفت و وهابیت به آنجا نفوذ کرد. اوّلین بار مدینه به دست سعود فتح شد.
سعود نامه ای به فتحعلی شاه در ایران نوشت و عقاید وهابیون را برای او شرح داد و او را برای پیروی از توحید خالص که شعار وهابیون است فرا خواند. فتحعلی شاه هم در پاسخ گفت: «مذهب شما جز آن است که دعوی می کنید، بنابراین این در فرستادن دانشمندی از خود شتاب کنید تا چنانچه در گفته خود در پیروی از توحید خالص راستگو باشید به حسینعلی میرزا، فرمانروای سواحل عمان فرمان می دهیم تا شما را یاری کند.»
حمله وهابیون به کربلا و موضع گیری ایران و عثمانی
موقعیت سپاه نجد در تصرف کربلا و ویران ساختن حرم حسینی(علیه السلام) از طرفی موجب خشنودی حکومت وهابی و دسترسی به مناطق دیگر بود و از جهت دیگر خشم مسلمانان به خصوص دولت ایران و عثمانی را برانگیخته بود که همگان حکومت عثمانی را سهل انگار می دانستند. فتحعلی شاه، نماینده ای را نزد سلیمان پاشاه فرستاد که اگر دولت عثمانی در فکر مبارزه و مقابله با نجدیان بر نیاید، دولت ایران به فکر چاره افتد و تا کار حکومت نجد از این بالاتر نگرفته باید به فکر چاره افتاد. سلیمان پاشا در جواب فتحعلی شاه گفت که ما به فکر تهیه و تدارک هستیم، ولی اندکی بعد سلیمان پاشا درگذشت و با تنش ها و تحوّلاتی که در حکومت عراق رخ داد دولت عثمانی نتوانست به وعده خود عمل کند.
عثمانی ها و وهابیون
محمد علی پاشا بعد از تحکیم قدرت در مصر تصمیم گرفت که امپراتوری قدرتمندی به وجود آورد و برای این تحقق ایده، از سال 1226 به بعد دائماً در جنگ بود. طی دو دهه مصریان تقریباً سراسر ممالک شرق عربی را تسخیر کردند. از سویی دیگر آل سعود نیز اماراتی را تشکیل دادند و قلمروشان از دریای سرخ تا خلیج فارس گسترده شده بود و امر حج را زیر نظر خود بر پا می کردند و سعی در تشکیل امپراتوری وسیع عربی داشتند و این امر باب عالی، دربار عثمانی، را در قسطنطنیه به وحشت انداخته بود، زیرا استیلای حکومت نجد بر اماکن مقدس اسلامی و گسترش روز افزون دامنه آن مشهود بود و از این زمان درگیری بین عثمانی ها و وهابیون آغاز شد. البته عوامل دیگری نیز وجود داشت که کینه توزی و دشمنی عثمانی ها را نسبت به آل سعود بیشتر می کرد، از جمله اینکه وهابیون از ورود محمل و هدایایی که هر سال با تشریفات خاصی به حرمین شریفین آورده می شد جلوگیری کردند. این رسم از سال 648 در زمان شجرة الدر، فرمانروای مصر، پایه گذاری شده بود. او روانه مکه شد و با خود محملی آراسته به حریر و سنگ های قیمتی و هدایای بسیاری برای خانه کعبه و حرم پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله) همراه کرد که پس از آن فرستادن محمل یا هدایا برای کعبه و حجره پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله) ادامه یافت ولی وهابیت آن را منع نمود. به علاوه خواندن خطبه به نام سلطان عثمانی هم ممنوع شد و از همه مهم تر اینکه سعود در نامه ای رسمی به والی دمشق نوشته بود: «نه تنها تو باید مذهب وهابی را بپذیری بلکه خود سلطان عثمانی هم باید به آن بگرود.» سلطان سلیم سوم و سلطان محمود دوم، سلاطین عثمانی، فعالیت های فراوانی برای سرکوبی وهابی ها انجام دادند اما بی نتیجه و بی فایده ماند. باب عالی از یک سو گرفتار کشمکشهای داخلی و از سوی دیگر با شورش خلق های بالکان و جنگ با روسیه روبرو بود. باب عالی که وهابیت را خطر بزرگی برای خود احساس می کرد، از طریق نبردهای نامنظم خود و تحریک امیران عرب به رویارویی با نفوذ آل سعود و وهابیت می پرداخت. پاشاهای عثمانی در بغداد، دمشق و حدیده فقط به دفع حملات می پرداختند و حالت تهاجمی نداشتند.
اولین بار در سال 1226 سلطان محمود دوم به پاشای مصر محمد علی پاشا متوسل شد. محمد علی، توسون بیک، فرزند شانزده ساله خود را با هشت تا ده هزار نفر از مصر و مغرب به جنگ با وهابی ها فرستاد. مشاور توسون و فرمانده واقعی سپاه احمد آقا ملقب به بنا پارت بود. مصریان به صورت پیاده نظام به وسیله کشتی و سواره نظام از طریق خشکی به سوی نقطه مورد نظرشان در حرکت بودند و بندر نیبو واقع در شبه جزیره عربستان را اشغال کردند و آن را به صورت سکویی برای عملیات جنگی علیه وهابی ها در آوردند. تعدادی از مصریان از شدت گرما و بی آبی و بعضی نیز به علت بیماری تلف، بسیاری نیز کور و طعمه شن های روان گردیدند.
تعداد مصریان همانگونه که ذکر شد در حدود هشت تا ده هزار نفر بود، در حالی که نفرات وهابی چند برابر آنها بود ولی از جهت تجهیزات نظامی مصریان مجهزتر بودند. فرمانده وهابیون نیز امیر عبدالله و فیصل از پسران سعود بودند.
ابن بشر شمار مقتولین ترک را در این حمله بیشتر از چهار هزار تن و کشته های سعودی ها را در حدود ششصد تن ذکر کرده است. نیروهای مصری در دره ای نزدیک الصفراء به دست عبدالله و فیصل غافلگیر شده بودند.
حمله دوم محمد علی پاشا و فتح مکه و مدینه
حمله دوم محمد علی پاشا در سال 1227 با سپاهی انبوه تر و مجهزتر به حجاز انجام شد و مصریان با پشتیبانی شیوخ عرب که به آنها وعده دروغ داده بودند و قوای کمکی مصر بار دیگر به حمله پرداختند. در همان سال مصریان مدینه را محاصره و سپس آنجا را فتح نمودند.
بعد از مدتی به مکه حمله کردند و شریف غالب بر خلاف پیمانی که با سعود بسته بود با ترکان موافقت کرد و به سپاه خود دستور داد به سپاه ترک ملحق شوند و بدین ترتیب نیروهای مصر بدون هیچ برخوردی شهر مکه را تصرف کردند و بعد از چندین سال، سپاه مصر بار دیگر مکه و مدینه و طائف را تسخیر کرد ولی پیشروی آنان در تربه و الصیف متوقف شد. محمد علی پاشا در ذی القعده سال 1228 با کاروان حج مصری و سپاهی عظیم وارد مکه شد.
موضوع فتح مکه و مدینه به دست امپراتوری عثمانی موجب شد که بسیاری از مناطق نجد نیز سر از اطاعت حکومت مرکزی فرو پیچند و دربار درعیه را با مشکل مواجه کنند. از سوی دیگر کوشش های سعود نیز برای صلح به نتیجه نرسید.
بعد از شکست نجدیان از نیروهای محمد علی پاشا در حجاز در سال 1227 که مکه و مدینه را از دست داده بودند، و شکست دیگرشان از سپاه ایران در مسقط در سال 1226، آنها سخت نگران بودند، مخصوصاً اینکه حملات جدیدی از سوی دولت ایران در کناره های جنوبی و غربی خلیج فارس انتظار می رفت و بدین سبب دولت نجد چاره را در کنار آمدن با دولت ایران دید. شکست های دولت نجد از نیروهای ایران و عثمانی در شرق و غرب جزیره، دولت سعود را تضعیف کرد و این اتفاقات تا مرگ سعود بن عبدالعزیز در سال 1229 ادامه یافت.
4- عبدالله بن سعود (1233- 1229 قمری)
بعد از مرگ سعود، با فرزندش عبدالله بیعت شد و رشته کارها به دست او افتاد، اما او در برابر حملات متوالی مصریان سخت به تنگنا افتاد.
حمله عثمانی ها در زمان عبدالله
در جنوب، وهابیون نیروی بزرگی در اختیار داشتند که در واحه های تربه متمرکز بود و راه نجد به یمن را کنترل می کرد. تربه پایگاه نیرومند وهابیون در جنوب بود که برای عملیات ایشان در جنوب کشور مورد استفاده قرار می گرفت. منطقه عملیاتی محمد علی پاشا هم در جنوب حجاز و عسیر بود. او شخصاً جنگ با وهابی ها را فرماندهی می کرد. در سال 1229 در جنگ بصال، در شرق طائف، مصریان ارتش سی هزار نفری جنوبیان را که تحت فرماندهی فیصل برادر عبدالله بود، شکست دادند و نیروهای وهابی را در جنوب به کلی از بین بردند و بدین ترتیب محمد علی، تربه را اشغال کرد و به عسیر تاخت، ولی در سال 1230 محمد علی ناگهان مجبور شد عربستان را به قصد مصر ترک گوید و موقتاً از فکر تصرف یمن چشم پوشد. پسر محمد علی، توسون پاشا، هم به حملات خود ادامه داد. او در همان سال به نجد رفت و رأس المنیعه را گرفت.
عبدالله بن سعود به مقابله رفت، ولی چون کاری از پیش نبرد صلحی میان آنان منعقد شد که به موجب این پیمان، نجد و منطقة کاظم در اختیار وهابی ها باقی ماند و حجاز به مصر واگذار شد. علاوه بر آن عبدالله نیز مجبور شد زعامت عثمانی ها را به رسمیت بشناسد و از فرمانروای مصر پیروی کند. وی همچنین قول داد که سلامت حجاج را تضمین کند، گنجینه هایی را که وهابی ها از مکه دزدیده بودند بازگرداند، بدعت های مذهبی را ترک گوید و دستورات سلطان عثمانی را اطاعت کند. پس از انعقاد پیمان صلح، توسون بیک پادگان هایی را در شهرهای عمده حجاز مستقر کرد و خود عازم مصر شد و بدین ترتیب نخستین مرحله جنگ پایان یافت.
حمله عثمانی ها و اردوکشی ابراهیم
وهابیون که شرایط تحقیر آمیزِ صلح تحمیلی توسون بیک را به سختی تحمل می کردند، خود را برای جنگ جدید آزادی بخش آماده می کردند. این پیمان مورد تأیید محمد علی و سلطان عثمانی نیز نبود، به همین علت بار دیگر در سال 1231 جنگی به رهبری ابراهیم، فرزند ارشد محمد علی، که از مردان آهنین و سرداران برجسته بود آغاز شد. توسون در سال 1231 مدتی قبل از این جریان درگذشته بود. ابراهیم طی دو سال، مراکز عمدة منطقة کاظم و نجد را محاصره و آنجا را تبدیل به صحرا نمود.
مصریان چنان رعب و وحشتی در دل قبایل به وجود آوردند که بسیاری از آنها نزد او آمدند و اظهار اطاعت کردند و حاضر شدند در راه او جنگ کنند. ابراهیم تا اوایل سال 1232 در حناکیه ماند. سپس به ناحیه رَجله در نجد حمله کرد. قدرت ابراهیم از جهت تجهیزات جنگی و توپ های قوی و نیز از جهت سپاه از عبدالله بیشتر بود و ابراهیم به تدریج ناحیه رسّ و شهر خبراء و عنیزه، از نواحی نجد را متصرف شد و شهر شقراء، در نجد را با مسالمت به تصرف در آورد. حملات مصریان به نقاط مختلف حجاز و نجد روز به روز بیشتر می شد تا اینکه سرانجام در ماه جمادی الثانی سال 1233 به دروازه های درعیه رسیدند و بعد از محاصره ای پنج ماهه، درعیه را متصرف شدند. تعدادی از امرای سعودی را در دهانه توپ گذاشتند و تعدادی را تیر باران کردند و امیر عبدالله تسلیم شد. بعد ازنابودی درعیه لشگریان ابراهیم به سوی قطیف و احساء رفتند و خویشاوندان امیر و رهبران وهابی را دستگیر و به مصر اعزام کردند.
پایان حکومت هفتاد و پنج ساله نجد و ویرانی شهر درعیه
بعد از دو روز ابراهیم پاشا به عبدالله دستور سفر به اسلامبول و روبرو شدن با سلطان عثمانی را داد و عبدالله را با سپاهی تحت حافظت کامل به باب عالی، دربار عثمانی رسانید. وی در محرم سال 1234 وارد مصر شد. زمانی که عبدالله بر محمد علی پاشا وارد شد، پاشا به احترام او از جا برخاست و او را در پهلوی خود نشاند. همراه عبدالله صندوق کوچکی بود محمد علی پاشا سؤال کرد که این چیست؟ جواب داد: این را پدرم از حجره، یعنی بقعه مطهر پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله) برداشته است و من آن را نزد سلطان عثمانی می برم. محمد علی دستور داد صندوق را باز کردند. درون آن سه نسخه از قرآن مجید متعلق به خزانه پادشاهان بود. همچنین 300 دانه مروارید بزرگ و دانه ای زمرد بزرگ و ظرفی مطلّا در آن بود.
سپس محمد علی پاشا، امیر عبدالله را روانه اسلامبول کرد و پس از گرداندن او و یارانش در بازارها و در جلو قصر سلطان، آنها را در ناحیه ای از شهر اسلامبول در صفر سال 1234 به دار آویخت و به این ترتیب حکومت هفتاد و پنج ساله نجد پایان یافت.
ابراهیم پاشا بعد از دستگیری عبدالله در حدود نه ماه در درعیه ماند. در ماه شعبان 1234 محمد علی پاشا در نامه ای دستور ویران کردن شهر درعیه را به ابراهیم داد. ابراهیم نیز به اهل درعیه دستور داد از شهر بیرون روند. سپاهیان مصری درختان را قطع و خانه ها را ویران می کردند. ابراهیم پاشا در نیمه سال 1234 به مصر بازگشت و حکومت حجاز را به یک پاشای دیگر سپرد که مسؤول تعیین شریف مکه بود. البته با وجود پادگان های مصری، کوه ها و صحراهای عربستان مرکز دائمی شورشیان و قیامهای وهابیون بود.