در حال بارگذاری ...

ما «توفیق» را خیلی پیش از نزول این بلا و وقوع این مصیبت خبردار کردیم. ولی او از شدت حماقت چیزی را که به نفع خودش بود نخواست بفهمد. مصر دروازه مکه است و او با دست خودش درب آن را به روی انگلیس ها باز نمود. علاجی نیست مگر اینکه خدا به داد ما برسد وگرنه دیری نخواهد گذشت که حجاز را نیز از دست ما بگیرند. آن وقت آیا دیگر برای ما مذهبی خواهد ماند؟

از زمان قدیم مردم کلمه «بهلول» را سمبل حماقت و تمسخر می دانستند تا اینکه نام او ضرب المثل گردید. ولی امروز با بودن احمقی مانند توفیق پاشا مردم دیگر به یاد بهلول نمی افتند. او پای انگلیسی ها را به مصر کشانیده و کسانی را که هدف شان تقویت مقام شامخ خدیوی و جلوگیری از نفوذ بیگانگان بود، تبعید و در به در کرده است. مخصوصا همه کسانی را که مخالف انگلیسی ها بودند، بی خانمان نموده است. (انگلیسی ها هروقت به کشوری تسلط می یابند مردمان را ذلیل، آشیانه شان را خراب، سکنه را متواری، اجتماعات را پراکنده، شخصیت ها را پایمال، زعما و برجستگان قوم را مقتول و محبوس و یا به فساد معتاد می کنند.) 
خدیو ما از کثرت حماقت و نادانی سخنان پوچ و دروغ آنان را باور کرده و مصر را دربست در چنگال انگلستان انداخته است. و با این ابلهی و خودخواهی ما را دچار چنان مصیبت و بدبختی عظیمی کرده که حتی در جنگهای صلیبی نیز سابقه نداشته است. مصر مرکز ایمان و علم و دانش برای مومنین عالم اسلام بود و برای کسب معلومات دینی از اطراف جهان از قبیل: عراق، یمن، سوریه، ترکیه و هندوستان به آنجا روی می وردند. و اکنون با اینکه هنوز یک سال نشده که انگلیس ها پا به سرزمین مصر گذارده اند، درهای الازهر را به روی مردم بسته، علما را به سودان تبعید، مراسم مذهبی را متوقف، ایراد وعظ و خطابه را در منابر قدغن، نماز جماعت را در روزهای جمعه موقوف کرده اند، چنانچه نظیر این رفتار را در تمام کشورهای اسلامی که تحت سلطه و نفوذ آنان درآمده، انجام داده اند. 
هرگاه نظری به جزایر فیلیپین و اندونزی و استرالیا بیندازید، خواهید دید که چگونه پر از علمای اسلام است که انگلیسی ها آنان را از هندوستان به آن مملکت تبعید کرده اند. کسان دیگر وقتی که این معامله را با برادران و هم دینان خود مشاهده کرده و متوجه شدند که دیر یا زود آنها نیز به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد، از هند به شهر مقدس مکه پناه بردند. شکی نیست که شما از جریان فرار مولانا رحمت الله و مولانا نوال افغانی و سایر علما بزرگ که هند را ترک و به مکه پناه آورده اند، به خوبی مستحضر بوده و می دانید که چه بلایی بر سر آنان آورده اند. 
ما «توفیق» را خیلی پیش از نزول این بلا و وقوع این مصیبت خبردار کردیم. ولی او از شدت حماقت چیزی را که به نفع خودش بود نخواست بفهمد. مصر دروازه مکه است و او با دست خودش درب آن را به روی انگلیس ها باز نمود. علاجی نیست مگر اینکه خدا به داد ما برسد وگرنه دیری نخواهد گذشت که حجاز را نیز از دست ما بگیرند. آن وقت آیا دیگر برای ما مذهبی خواهد ماند؟ 
این فاجعه بزرگ که توفیق پاشا به عالم اسلام وارد کرد، شامل حال باب عالی نیز می شود. زیرا دولت عثمانی در میان قدرت های اروپایی از اینکه مصر را در دست داشت همیشه به خود می بالید. ولی حالا در اثر نادانی و جهل توفیق آن قدرت و عظمت اسلامی را دچار فلاکتی کرده که به هیچ وجه نمی شود از آن جلوگیری کرد مگر با توسل به اسلحه و تحمل خسارات و زیان فوق العاده... 
**** 
وای بر سرزمین مصر! از بلایی که به دست خود، خودش را گرفتار آن کرده است و در اثر جهل «توفیق» پس از اینکه انگلیس ها همه جا را تصاحب کردند، حتی خود از گزند آن مصون نماند. انگلیس ها به نامه ها و اسناد شخصی توفیق دست یافتند و در میان آن اوراق رونوشت احکامی را که به عمرپاشا لطفی صادر کرده بود، پیدا کردند و در آنجا توفیق دستور می دهد که در اسکندریه ایجاد شورش و قیام مصنوعی بنماید! عمر پاشا نیز آن دستور را عینا انجام داده است. حالا انگلیس ها برای رسیدگی به این جریان در لندن کمیسیون مخصوصی را تشکیل داده و در نظر دارند این موضوع را بهانه قرار کرده و توفیق پاشا را خلع و پسرش عباس را به جای او گمارند و پس از اینکه کمی گذشت، او را به نام تحصیل به انگلستان ببرند، تا اینکه با فراغ بال زمام تمام امور را به دست گرفته و برای همه آقایی کنند و هرچه دلشان می خواهد بلامانع انجام دهند. 
حال ای مردم! شما را به خدا آیا باید گفت که بهلول احمق است یا توفیق؟! یعنی کسی که ظلم و تعدی را به جایی رساند که حجاج را روسفید نمود و به جای دلجویی از عرابی پاشا (کسی که بر علیه استیلای انگلیس قیام نمود) یاران او را که می خواستند کشور مصر را از چنگ انگلیس ها رهایی دهند، آنها را از مصر تبعید نمود و حتی کسانی که بی گناه بودند از خانه و زندگی شان آواره کرده و پیش از اینکه آنان را در به در نماید، بیچاره ها را طوری شکنجه و عذاب داد که حتی دل سخت کافران نیز به حال آنان سوخت. خدایا! آخر ما چه گناهی کرده ایم که مستوجب این همه عذاب شدیم و چرا این احمق را به جان ما مسلط کردی که ما را گرفتار این همه زجر و بدبختی نماید؟! 
ای دادرس بیچارگان به داد ما برس. ما در حال زار و نکبت باری قرار گرفته ایم. بارالها! آیا ممکن است ما مرگ را با پول خریداری نموده و خود را از این عذابی که هرگز در زندگی سابقه نداشت، خلاص نماییم؟ آخر تا کی خدیو خوب بخورد و بنوشد و در حال عیش و نوش در بستر راحتی و رفاه به سر ببرد ولی سایرین در حال فلاکت و ذلت شبها سرشان را بر سنگ بگذارند؟ 
بلی قدرت دست اروپاییان افتاده است. آنها جان و مال و ناموس ما را از خائنین خریداری کرده و ما را مانند چهارپا به هرجا که دلشان می خواهد، می رانند! 
ما در کوچه ها سرمان را از خجلت نمی توانیم بلند کنیم. رجال و زعمای قوم ما دست انگلیسی ها را می بوسند! ای خواننده اگر از وضع سپاه و لشگر ما بپرسی همین کافی است که بگویم ژنرال وود انگلیسی رییس کل قوای نظامی مملکت اسلامی مصر می باشد و او را برای اضمحلال و محو کردن ما فرستاده اند. دست فرزندان مصری را در قاهره و اسکندریه از کارها کوتاه و به جای آنان افراد انگلیسی گمارده اند. 
**** 
ای جوانان مصر! باید گفته های جمال الدین را در دل خود حک نمایید. 
به برادران مصری بگویید که چگونه این مظلوم محروم از وطن را، ادبا و شعرای فرانسه در شهر پاریس با آغوش باز استقبال کردند و موقعی که در لندن بود، قدرت انگلستان را در هند و کشورهای اسلامی متزلزل نمود. و به مردم فهمانید که فقط با اتحاد و یگانگی و با اشاعه افکار و عقاید آزادی خواهی و وطن پرستی روح تازه ای در جسم ناتوان وطن عاجز دورافتاده و نیمه مرده خواهید توانست به وجود بیاورید و در قلب ما افتخارات ملی را جای دهید تا اینکه به فضل خداوند متعال بلکه با این فداکاریها بتوانیم خودمان را از چنگال این ظالمان خونخوار رهانیده و این بردگان را از زنجیر اسارت خلاصی دهیم. 
جمال الدین حسینی 
 




نظرات کاربران