اطلاق ناصبی به دشمن شیعه هنگامی صحیح است که این دشمنی و خصومت به خاطر محبت و علاقه شیعیان به اهل بیت- علیهم السلام- باشد که این در واقع نوعی دشمنی و خصومت با اهل بیت- علیهم السلام- به شمار می آید، اما اگر خصومت آنها با شیعه نه از جهت محبت به اهل بیت، بلکه به خاطر عوامل دیگری، همچون مخالفت مذهبی آنها با شیعه و یا توهین های بعضی از شیعیان به مقدسات اهل سنت، باشد، چنین کسانی را نمی توان با تکیه بر این روایات ناصبی نامید.
حجت الاسلام مهدی مسائلی
پس از آنکه با روشنگری علماء و دوستداران جریان مقاومت اسلامی، توطئه ی مزدوران و فریب خوردگان دشمن در ناصبی خواندن مردم فلسطین شکست خورد، و مشخص شد که مردم فلسطین نه تنها ناصبی نیستند بلکه محب و دوستدار اهل بیت- علیهم السلام می باشند، حالا تفرقه انگیزان درصدد توجیه نسبت های پیشین خویش برآمده اند و با تمسک به متشابهاتی از روایات اهل بیت- علیهم السلام- مَحملی دیگر برای این عنوان تراشیده اند.
متأسفانه چند مدتی است که در شبکه های اجتماعی عنوان ناصبی بودن مردم فلسطین این گونه توجیه می شود که:
1. در روایات اهل بیت - علیهم السلام- به کسانی که با شیعه دشمنی می ورزند، نیز اطلاق عنوان ناصبی شده است.( آنها روایاتی را دراین باره ذکر می کنند)
2. مردم فلسطین با شیعیان دشمنی می ورزند.( آنها برای اثبات این مقدمه به اخبار و گزارش هایی خاص استناد می کنند)
- نتیجه اینکه: مردم فلسطین ناصبی هستند.
این در حالی است که هردو مقدمه ی این استدلال نادرست بوده و طرح آنها نشان از نیات سوء و تفرقه انگیزانه جریانی خاص در شیعه دارد، لذا لازم است برای روشن شدن حقیقت به نقد و بررسی این دلایل بپردازیم.
تفرقه انگیزان برای اثبات مقدمه ی اول استدلال خویش، به دو روایت استناد می کنند؛ در روایت اول از امام صادق – علیه السلام- نقل شده است که فرمودند: «لَیْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لِأَنَّکَ لَمْ تَجِدْ رَجُلًا یَقُولُ أَنَا النَّاصِبُ [أُبْغِضُ] مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَکِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَکُمْ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّکُمْ تَتَوَالَوْنَا وَ أَنَّکُمْ مِنْ شِیعَتِنَا. (شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص207)؛
یعنی: ناصبى آن کس نیست که ما اهل بیت را دشمن بدارد؛ زیرا بى تردید کسى را نمی یابى که بگوید: من دشمن محمّد و آل محمّد هستم، بلکه ناصبى کسی است که با شما شیعیان دشمنى می کند در حالى که مىداند شما ما را دوست می دارید و از شیعیان ما هستید.»
و در روایت دوم نیز مُعَلى بن خُنَیْس از امام صادق -علیه السلام- نقل می کند که فرمودند: «لَیْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لِأَنَّکَ لَا تَجِدُ أَحَداً یَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَکِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَکُمْ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّکُمْ تَتَوَلَّوْنَا أَوْ تَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِنَا وَ قَالَ علیه السلام مَنْ أَشْبَعَ عَدُوّاً لَنَا فَقَدْ قَتَلَ وَلِیّاً لَنَا.( معانی الأخبار، ص: 366)؛
یعنی: ناصبى کسى نیست که با ما آل محمّد دشمنى کند، زیرا تو، کسى را پیدا نمىکنى که بگوید من نسبت به محمّد و آل محمّد بغض و کینه دارم، بلکه ناصبى آن کسى است که با شما دشمنى کند، در حالى که مىداند شما ما را دوست دارید و از دشمنانمان بیزارى مىجویید. همچنین آن حضرت فرمود: هر کس دشمن ما را سیر کند، مانند این است که دوست ما را به قتل رسانده است.»
اما درباره ی این دو روایت فقهای شیعه نکات بسیاری مهمی را متذکر شده اند که تفرقه انگیزان یا آنها را ندیده اند و یا نخواسته اند به آنها توجه کنند:
1. این دو روایت از جهت سند ضعیف و بی اعتبار هستند.
2. این دو روایت از جهت متن نیز ضعیف و موهن هستند، زیرا در آنها بیان شده است که کسی را نمی توان یافت که بگوید من دشمن محمد و آل محمد هستم. این سخن در حالی بیان می شود که در زمان اهل بیت- علیهم السلام- گروه های مختلفی دشمنی خویش را با امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد ایشان اظهار می کردند و افزون بر توهین و دشنام گویی به آن بزرگواران، در عمل نیز به دشمنی با آن بزرگواران می پرداختند. این مطلبی است که از جهت تاریخی و روایی تردیدی درباره ی آن وجود ندارد، از همین رو در روایات بسیاری عنوان ناصبی به کسی اطلاق شده است که نسبت به اهل بیت – علیهم السلام- دشمنی ورزیده و به آن بزرگواران دشنام می دهد، پس پذیرش این روایت مستلزم انکار آن روایات است.
4. مشهور علمای شیعه ناصبی را کسی می دانند که با اهل بیت- علیهم السلام دشمنی می ورزند و صرف عنوان دشمنی با شیعه را در تحقق معنای ناصبی گری کافی نمی دانند.
3. اما مطلب مهمی که در این دو روایت صریحاً به آنها اشاره شده است و تفرقه انگیزان شیعه به آن توجه نکرده اند این که اطلاق ناصبی به دشمن شیعه هنگامی صحیح است که این دشمنی و خصومت به خاطر محبت و علاقه شیعیان به اهل بیت- علیهم السلام- باشد که این در واقع نوعی دشمنی و خصومت با اهل بیت- علیهم السلام- به شمار می آید، اما اگر خصومت آنها با شیعه نه از جهت محبت به اهل بیت، بلکه به خاطر عوامل دیگری، همچون مخالفت مذهبی آنها با شیعه و یا توهین های بعضی از شیعیان به مقدسات اهل سنت، باشد، چنین کسانی را نمی توان با تکیه بر این روایات ناصبی نامید. این مطلبی است که بسیاری از فقهای متقدّم و متأخر شیعه به آن اشاره کرده اند، چنانچه شهید ثانی پس از ذکر این روایات می گوید: «قیّدنا ذلک بالحیثیة مع إطلاق الخبر؛ لإخراج بغضهم لنا بسبب تبرّأنا من أئمتهم و وقوعنا فیهم، فإنّ ذلک لا یعدّ نصبا کما لا یعدّ بغضا بغضنا لأمر آخر؛( المقاصد العلیة فی شرح الرسالة الألفیة؛ ص: 142)
یعنی: ما اطلاق این روایات را به خصوصیت [دشمنی با محبت اهل بیت- علیهم اسلام-] مقیّد نمودیم؛ زیرا دشمنی و بغض آنها با شیعه، که به جهت تبری ما از پیشوایان آنها و یا درگیری مذهبی ما با آنها می باشد، از موضوع بحث این روایات خارج است، و این گونه دشمنی ها را نمی توان نصب با اهل بیت – علیهم السلام- به شمار آورد، همان گونه که اگر آنها به دلایل دیگری بغض و کینه ی ما را در دل داشته باشند، نمی توان این بغض نسبت به ما را، بغض اهل بیت- علیهم السلام- به شمار آورد.»
فقیه بزرگ معاصر آیت الله خویی نیز پس از ذکر این روایات درباره آنها می نویسد: «إن رجع النصب للشیعة إلى النصب لأمیر المؤمنین علیه السّلام و الأئمّة المعصومین علیهم السّلام- بان کان سبب العداوة مع الشیعة حبّهم لأهل البیت علیهم السّلام- کان ذلک من النصب الحقیقی، إذ هو عین النصب لهم علیهم السّلام. و أما إن کان النصب للشیعة فقط، مع عدم النصب لولاتهم، بل ربما یجتمع مع حبّ أهل البیت، و إنما کانوا یبغضون الشیعة لعدم متابعتهم لمن یرونه خلیفة لرسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فلا دلیل على نجاسة الناصبیّة بهذا المعنى و انما دلیل النجاسة یختص بناصب أهل البیت، کما سبق ( فقه الشیعة - کتاب الطهارة؛ ج 3، ص: 154) ؛
یعنی: اگر بازگشت دشمنی آنها با شیعه، به دشمنی آنها با امیرالمؤمنین و ائمه- علیهم السلام - باشد، روشن است که سبب دشمنی آنها با شیعه، محبت شیعیان به اهل بیت- علیهم السلام- می باشد و این نصب حقیقی است، زیرا این دشمنی عیناً همان نصب و دشمنی با اهل بیت –علیهم السلام- است. و اما اگر دشمنی آنها فقط با شیعه باشد و نه با ائمه شیعه- که این دشمنی می تواند با محبت اهل بیت علیهم السلام نیز جمع شود[یعنی کسی می تواند هم محب اهل بیت باشد و هم دشمن شیعه] - پس چنین کسانی اگرچه بغض شیعه را - به خاطر عدم متابعت و پیروی از کسانی که آنها ایشان را خلیفه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله می پندارند- در دل دارند، ولی نمی توان آنها را ناصبی دانست و حکم به نجاستشان کرد، بلکه ناصبی کسی که با اهل بیت-علیهم السلام دشمنی می ورزد.»
4. در تمام روایات اهل بیت-علیهم السلام- معنای ناصبی به کسی اطلاق شده است که با امیرالمؤمنین و اولاد او به دشمنی می پردازد، و مشهور فقهای شیعه نیز بر این معنا اجماع دارند، از همین رو احتیاط ایجاب می کند که به وجود قدر متقین اکتفاء نموده و دیگران را ناصبی ننامیم.
5. حتی اگر معنای ناصبی را همان معنایی بدانیم که تفرقه انگیزان شیعه با تمسک به این روایات درصدد القای آن هستند، باز نیز باید بین این معنا و معنای خاصِ ناصبی، یعنی دشمن اهل بیت- علیهم السلام- ، تمایز قائل شویم، زیرا اجماع همه ی فقها بر آن است که احکام خاص ناصبی- همچون نجاست و حلال بودن مال و دماء او- مخصوص گروه دوم است، و گروه اول، یعنی دشمنان شیعه، موضوع این احکام نیستند. به عبارت دیگر بنابراین معنا نیز باید برای ناصبی گری مراحل متفاوتی قائل شویم که احکام آنها با یکدیگر متفاوت است. این درحالی است که تفرقه انگیزان با ارائه معنایی واحدی از عنوان ناصبی، در تلاش اند که احکام ناصبی به معنای دشمن و مبغض اهل بیت- علیهم السلام- را برای گروه دوم، یعنی مبغض شیعه، نیز اعمال کنند. همچنین بعضی از فقهای شیعه این احتمال را داده اند که ناصبی خوانده شدن دشمنان شیعه در این روایات، از جهت عقوبت اخروی آنها باشد نه از جهت عنوان شرعی و احکام عملی آن، همچون اطلاق عنوان اسلام و ایمان.
از طرفی دیگر تفرقه انگیزان برای اثبات مقدمه ی دوم استدلال خویش، یعنی اثبات دشمنی مردم فلسطین با شیعه، به گزارش هایی تکیه می کنند که حکایت از وجود افرادی تندرو و افراطی در فلسطین دارد. آنها سپس به تعمیم اعتقادات و رفتارهای این افراد به تمام جریان های مقاومت و حتی مردم فلسطین می پردازند و به مخاطبین خویش این گونه القاء می کنند که تمام مردم فلسطین دشمن شیعه هستند. اگر از غیر مستند بودن بسیاری از این گزارش ها هم بگذریم، این گونه تعمیم شتاب زده رفتاری غیراخلاقی است که نمونه ی آن را در رفتارهای جریان وهابیت نیز بسیار دیده ایم، زیرا وهابیون نیز با تعمیم رفتارهای تفرقه انگیز و موهن همین گروه های تندروی شیعه به تمام شیعیان، آنان را به عنوان نماینده تفکر شیعه معرفی می کنند.
البته افزون بر این عده بر بعضی از موضع گیری های سیاسی مسئولین فلسطین و حماس نیز استناد می کنند، درحالی که همه می دانند این موضع گیری ها به واسطه تحریکات سیاسی خارجی بوده و یا عکس العملی در مقابل رفتارهای زشت همین افراط گرایان شیعه در توهین به مقدسات اهل سنت می باشد.
هرچه هست باید پذیرفت که مردم فلسطین هیچ خصومت و دشمنی با شیعه ندارند و وجود افرادی تندرو در میان آنها و یا موضع گیری مذهبی آنها در مقابل شیعه را نباید ناصبی گری پنداشت، زیرا در میان شیعیان نیز افزون بر وجود افرادی تندرو و افراطی، مواجهه مذهبی با اهل سنت نیز به چشم می خورد، یعنی شیعیان نیز حاضر نیستند اهل سنت آزادانه در میان آنها به تبلیغ مرام و مسلک خویش برای جوانان شیعه بپردازند و با اعتقادات شیعه مخالفت کنند.
البته افزون بر استدلالی که گذشت تفرقه انگیزان همچنین به مکاتبه ای از امام هادی- علیه السلام- نیز استدلال می کنند که آن حضرت در ظاهر تمام اهل سنت را ناصبی می خواند. این روایت نیز علاوه بر ضعف سندی از جهت متن نیز ضعیف و موهن است و با روایات پیشینی که همین عده به آن استناد کردند نیز تعارض دارد، زیرا در آن روایات ناصبی به کسی اطلاق شده بود که با شیعه دشمنی می ورزد ولی در این روایت تمامی اهل سنت ناصبی خوانده شده اند. از همین رو هیچ یک از فقهای شیعه معنای ظاهری این روایت را اخذ نکرده اند، بلکه یا آن کنار گذاشته و یا درصدد توجیه آن برآمده اند. از همین رو شیخ صدوق دراین باره می نویسد: «الْجُهَّالُ یَتَوَهَّمُونَ أَنَّ کُلَّ مُخَالِفٍ نَاصِبٌ وَ لَیْسَ کَذَلِکَ (من لا یحضره الفقیه؛ ج 3، ص: 408) یعنی: جهال می پندارند هر سنی و مخالف مذهبی ناصبی استع ولی این چنین نیست.»
فقیه بزرگ شیخ مرتضی انصاری نیز دراین باره می نویسد: «و أنت إذا تأمّلت عمدة ما ذکره من الأخبار وجدته غیر دالٍّ على أنّ الناصب للشیعة ناصبٌ لنا أهل البیت علیهم السلام. (کتاب الطهارة (للشیخ الأنصاری)، ج 5، ص: 147 )؛
یعنی: شما اگر در عمده ی روایاتی که در این بحث ذکر شده است تأمل کنی، می یابی که آنها دلالت بر ناصبی بودن دشمنان شیعه ندارند.»
از همه ی این استدلال ها و مباحثات علمی و روایی هم که بگذریم، و بر فرض هم که عنوان ناصبی بر مردم فلسطین صحیح باشد، آیا این موضوع مجوزی برای سکوت در مقابل جنایات صهیونیست های جانی و آدم کش است؟
آیا می توان با این توجیه ها چشم بر کشتار زنان و کودکان بست؟
مگر این خطاب قرآن کریم را نشنیده ایم که می فرماید: «وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ دشمنی با گروهی دیگر وادارتان نکند که عدالت نورزید عدالت ورزید که به تقوی نزدیک تر است.»؟
آیا ظلم و ستم رفته بر مردم فلسطین را می توان با تکیه بر تعصبات کور نادیده انگاشت؟
ما خویش را پیروی محمد و آل محمد می دانیم چرا در این موضوع به آنها اقتدا نمی کنیم؟
همه شنیده ایم که پیامبر اسلام در دوران شرک و جهالت با شرکت در پیمان حلف الفضول (پیمان جوان مردان)، سوگند یاد کردند تا به ستمدیدگان و افراد غریبه ای را که وارد شهر می شوند و مورد ستم زورمندان واقع می شوند یاری رسانند.
از این گذشته آیا مواجهه اسرائیل تنها با مردم فلسطین است؟ آیا شیعیان جنوب لبنان هم سنی هستند؟
آیا حفاظت از اماکن مقدسی هم چون مسجد الاقصی بر ما فرض نیست؟
و در انتهای سخن برادرانه به تفرقه انگیزان توصیه می کنیم که دست از مزدوری برای دشمن بکشند و به جای تکیه بر متشابهات و ایجاد اختلاف میان مردم، به محکمات الهی و حبل الله المتین چنگ زنند.