در این روزها که اسرائیل دوباره غزه را به خاک و خون می کشد و از قضا هم زمان شده است با سالگرد جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با این رژیم، بازخوانی جنگ شش روزه 1967 می تواند چرایی و چگونگی رشد گروه های اسلام گرای مقاوم در برابر اسرائیل را به خوبی آشکار سازد.
*سعید ساسانیان
بر طبل جنگ نواخته شد
سیزده سال پس از آغاز ریاست جمهوری ناصر، در حالی که او هم چنان با سخنان انقلابی در مجالس به اسرائیل حمله می کرد، شرایط برای یک اقدام عملی آماده شد. در 1966 در حالی که ملک حسین پادشاه اردن مانع عملیات نظامی چریک های فلسطینی علیه رژیم صهیونیستی می شد، سوریه آن ها را تشویق به این کار می کرد. در مقابل، اسرائیل اما شدیدترین عملیات های تلافی جویانه را علیه سوری ها در دستور کار قرار داد. سوریه از ناصر درخواست کمک کرد و در نهایت در نوامبر 1966 پیمان دفاعی جامع سوری-مصری امضا شد. اما تنش ها میان سوریه و اسرائیل هم چنان روبه فزونی داشت. همان روزها وقتی سادات یکی از اعضای اصلی کابینه ناصر، به شوروی سفر کرد، مقامات شوروی او را از حمله قریب الوقوع اسرائیل به سوریه مطلع کردند. سرویس های مخفی سوریه و مصر هم این حمله را تائید می کردند. عکس العمل ناصر اما در مقابل این حمله احتمالی جالب بود. او ارتش را به سینا فرستاد تا تنگه تیران را بر کشتی های اسرائیلی ببندد تا عملا راه دریایی این رژیم از طریق خلیج عقبه بسته شود. حالا مصر و سوریه هم پیمان بودند تا در مقابل اسرائیل بجنگند. ملک حسین اردن که می دانست جنگی حتمی در شرف وقوع است و دامن او را هم خواهد گرفت، به قاهره رفت و با مصر پیمان دفاعی امضا کرد. مردم مصر حالا احساس می کردند که به زمان پیروزی نهایی نزدیک می شوند. شور و هیجان چشم گیری علیه اسرائیل در مصر موج می زد. اما در این میان چند نکته مهم وجود داشت؛ شوروی به ناصر گفته بود که اگر حمایت او را می خواهد، نباید آغاز کننده جنگ باشد. از سوی دیگر، ناصر هما ن طور که در سال 1956 توانسته بود در مواجه به انگلیس، فرانسه و اسرائیل به یک پیروزی سیاسی دست یابد، احتمال می داد که حالا هم آمریکا مانع حمله اسرائیل به سوریه و مصر شود و دوباره پیروز میدان سیاسی او باشد. اما این خوش بینی ها یک خواب بود، خوابی عمیق که مانع از این شده بود تا ارتش مصر، خود را با یک سیستم دفاعی-هجومی مطمئن آماده سازد.
فقط شش روز!
اسرائیل در 5 ژوئن 1967 به تمام هفده پایگاه هوایی و نظامی مصر حمله کرد و بیشتر جنگنده های مصر را در روی زمین و نه در آسمان منهدم ساخت. روز بعد، پس از این که ارتش مصر به اندازه کافی غافل گیر شده بود، سربازان صهیونیست در صحرای سینا پیش روی کردند. هفت لشکر مصر در سینا نابود شد و طبق برآوردی، ده هزار سرباز این کشور کشته شدند. در 9 ژوئن سربازان اسرائیل به کانال سوئز رسیدند. پس از این که نیروی هوایی مصر زمین گیر شد، اسرائیل به اردن به عنوان متحد مصر حمله کرد و بیت المقدس و کرانه باختری رود اردن را به تصرف خود در آورد. اردن و مصر آتش بس را پذیرفتند. حالا اسرائیل مانده بود و سوریه. سربازان صهیونیست به ارتفاعات جولان حمله بردند و شهر کلیدی و مهم قنیطره در فلات سوریه را به تصرف در آورند. سوریه هم ناچار شد تا در 10 ژوئن آتش بس را بپذیرد. جنگی که باید مایه فخر ناصر و اعراب می شد، خیلی زود به یک آبروریزی بزرگ تبدیل شد که هم چنان یادآوری آن برای نخبگان مصری تلخ است.
تشکیل گروه های چریکی بر ویرانه های جنگ
یکی از نتایج مهم جنگ شش روزه 1967 این بود که اعراب فلسطینی از آن پس برای آزادی فلسطین دیگر امیدی به ارتش های منظم عربی به رهبری مصر نبستند. حالا سازمان های چریکی فلسطینی به صورت نیروی مستقل در جهان عرب فعال شده بودند. آن ها اگرچه برای اسرائیل مشکل نظامی گسترده ای به وجود نیاوردند اما توانستند به اعتبار بسیاری برسند. آن ها در مارس 1968 یعنی چند ماه پس از شکست شش روزه، در جنگ کرامه در دره اردن، نیروهای مهاجم اسرائیلی را شکست سختی دادند. این ماجرا اما خیلی طول نکشید. حالا کم کم گروه های اسلام گرایی که ناکارآمدی ایدئولوژی های ملی و چپ گرایانه را به عینه دیده بودند، در حال رشد بودند؛ رشدی که با انقلاب اسلامی ایران در 1979، به مرحله انفجار رسید و الگوی غالب مبارزه با اسرائیل شد.
در تاریخ پرکشاکش فلسطین، اگرچه حالا آن چه بیش از هر چیزی از سوی اعراب دیده می شود، سازش است اما زمانی، این جنگ بود که در میان آن ها و اسرائیل حرف اصلی را می زد. در سال های 1948، 1956، 1967 و 1973 جنگ هایی میان این دو شکل گرفت که هر کدام شرح خاص خود را دارد؛ از پیروزی هایی که با جنایت همراه شد تا جنگ هایی که اصلا برای پیروزی طراحی نشده بود. جنگ 1967 اما شاید دردناک ترین آن ها باشد؛ جنگی که اگرچه گفته می شود شش روز به طول انجامید اما برخی قرائت های غیررسمی از چند ساعته بودن آن حکایت می کند.
یک کودتا، یک گفتمان، یک انتظار
در زوئیه 1952 وقتی افسران آزاد با همکاری جمعیت اخوان المسلمین توانستند طی کودتایی، نظام پادشاهی مصر را از میان برند، چهار سال از جنگ 1948 اعراب و اسرائیل می گذشت؛ جنگی که اعراب تا مرز پیروزی پیش رفتند اما وقتی کار به مذاکره رسید، همه چیز تمام شد. حالا اما ملی گرایانی چون محمد نجیب و جمال عبدالناصر بر سر کار آمده بودند و با صدای بلند، از آزادی فلسطین، این سرزمین اعراب از دشمن صهیونیست سخن می گفتند. ناصر به هر بهانه ای نام فلسطین را بزرگ می داشت و بر اسرائیل می شورید. او با ایدئولوژی ناسیونالیسم به استقلال مصر می اندیشید و با غرب حامی اسرائیل و کشورهای عرب بلوک غرب به مخالفت می پرداخت. در سال 1956 کانال سوئز را ملی اعلام کرد و مورد حمله انگلیس، فرانسه و اسرائیل قرار گرفت اما توانست با هوشمندی، به یک پیروزی سیاسی دست یابد و در میان ملت خود محبوب تر از گذشته شود. گفتمان اسرائیل ستیزی ناصر اگرچه نسبتی با اسلام نداشت اما در زمانه ای که فلسطین در اشغال صهیونیست ها بود، او توانست مرد اول جهان عرب در مبارزه با این رژیم باشد. روحیه مردم گرایانه او، موج حمایت از فلسطین را در میان مردم مصر قوی تر از گذشته ساخته بود. ناصر از ضرورت از میان برداشتن اسرائیل سخن می گفت. او گفت و گفت و گفت تا این که مردم منتظر پاسخ به یک سوال مشخص ماندند؛ پس چه زمانی ناصر به اسرائیل حمله می کند؟ او که از سال 1954 و با کنار زدن محمد نجیب به ریاست جمهوری رسیده بود، جز شعار مبارزه با اسرائیل، اقدام عملی چشم گیری از خود نشان نداده بود و این می توانست محبوبیت او در جهان عرب را مخدوش کند.
سیزده سال پس از آغاز ریاست جمهوری ناصر، در حالی که او هم چنان با سخنان انقلابی در مجالس به اسرائیل حمله می کرد، شرایط برای یک اقدام عملی آماده شد. در 1966 در حالی که ملک حسین پادشاه اردن مانع عملیات نظامی چریک های فلسطینی علیه رژیم صهیونیستی می شد، سوریه آن ها را تشویق به این کار می کرد. در مقابل، اسرائیل اما شدیدترین عملیات های تلافی جویانه را علیه سوری ها در دستور کار قرار داد. سوریه از ناصر درخواست کمک کرد و در نهایت در نوامبر 1966 پیمان دفاعی جامع سوری-مصری امضا شد. اما تنش ها میان سوریه و اسرائیل هم چنان روبه فزونی داشت. همان روزها وقتی سادات یکی از اعضای اصلی کابینه ناصر، به شوروی سفر کرد، مقامات شوروی او را از حمله قریب الوقوع اسرائیل به سوریه مطلع کردند. سرویس های مخفی سوریه و مصر هم این حمله را تائید می کردند. عکس العمل ناصر اما در مقابل این حمله احتمالی جالب بود. او ارتش را به سینا فرستاد تا تنگه تیران را بر کشتی های اسرائیلی ببندد تا عملا راه دریایی این رژیم از طریق خلیج عقبه بسته شود. حالا مصر و سوریه هم پیمان بودند تا در مقابل اسرائیل بجنگند. ملک حسین اردن که می دانست جنگی حتمی در شرف وقوع است و دامن او را هم خواهد گرفت، به قاهره رفت و با مصر پیمان دفاعی امضا کرد. مردم مصر حالا احساس می کردند که به زمان پیروزی نهایی نزدیک می شوند. شور و هیجان چشم گیری علیه اسرائیل در مصر موج می زد. اما در این میان چند نکته مهم وجود داشت؛ شوروی به ناصر گفته بود که اگر حمایت او را می خواهد، نباید آغاز کننده جنگ باشد. از سوی دیگر، ناصر هما ن طور که در سال 1956 توانسته بود در مواجه به انگلیس، فرانسه و اسرائیل به یک پیروزی سیاسی دست یابد، احتمال می داد که حالا هم آمریکا مانع حمله اسرائیل به سوریه و مصر شود و دوباره پیروز میدان سیاسی او باشد. اما این خوش بینی ها یک خواب بود، خوابی عمیق که مانع از این شده بود تا ارتش مصر، خود را با یک سیستم دفاعی-هجومی مطمئن آماده سازد.
فقط شش روز!
اسرائیل در 5 ژوئن 1967 به تمام هفده پایگاه هوایی و نظامی مصر حمله کرد و بیشتر جنگنده های مصر را در روی زمین و نه در آسمان منهدم ساخت. روز بعد، پس از این که ارتش مصر به اندازه کافی غافل گیر شده بود، سربازان صهیونیست در صحرای سینا پیش روی کردند. هفت لشکر مصر در سینا نابود شد و طبق برآوردی، ده هزار سرباز این کشور کشته شدند. در 9 ژوئن سربازان اسرائیل به کانال سوئز رسیدند. پس از این که نیروی هوایی مصر زمین گیر شد، اسرائیل به اردن به عنوان متحد مصر حمله کرد و بیت المقدس و کرانه باختری رود اردن را به تصرف خود در آورد. اردن و مصر آتش بس را پذیرفتند. حالا اسرائیل مانده بود و سوریه. سربازان صهیونیست به ارتفاعات جولان حمله بردند و شهر کلیدی و مهم قنیطره در فلات سوریه را به تصرف در آورند. سوریه هم ناچار شد تا در 10 ژوئن آتش بس را بپذیرد. جنگی که باید مایه فخر ناصر و اعراب می شد، خیلی زود به یک آبروریزی بزرگ تبدیل شد که هم چنان یادآوری آن برای نخبگان مصری تلخ است.
ناصر دیگر «ناصر» نبود
جمال عبدالناصر در غمی بزرگ فرو رفته بود. سال ها منتظر نگه داشتن مردم مصر برای مقابله با اسرائیل، حالا به این جا ختم شده بود که صحرای سینای مصر هم هم چون فلسطین در اشغال اسرائیل قرار گرفته بود و این رژیم این بار سرزمین های بیشتری از اعراب از جمله کرانه باختری و بلندی های جولان را به خود ضمیمه کرده بود. ناصر در سومین شب جنگ با صدای گرفته از رادیو قاهره صحبت کرد و تمام مسئولیت های جنگ را شخصا به گردن گرفت. او تصمیم اش را گرفته بود؛ استعفا و واگذاری قدرت به معاونش زکریا محی الدین. مردم اما در مقابل تصمیم او به خیابان ها ریختند و خواستار ماندن او در قدرت شدند. البته برخی معتقدند این حمایت خیابانی، پرده ای از نقشه ناصر بوده است؛ راست یا دروغ، تلخی این شکست، ناصر را تا آخر عمرش که بلند هم نبود، سرافکنده کرد. اما این آخرین شکست او نبود. وقتی وضع نیروهای مسلح مصر بهبود یافت، ناصر در اواخر 1969 و اوایل 1970 اجازه داد که آن ها در امتداد کانال سوئز به جنگ فرسایشی علیه اسرائیل اقدام کنند. مصری ها به پیروزی هایی رسیدند اما بمباران شهرهای مصر در منطقه سوئز و حملات کماندویی در عمق خاک این کشور توسط اسرائیل، خیلی زود روحیه بهبودیافته سربازان مصری را غم زده کرد.
«بازی در چارچوب» کمر ناصر را شکست
ناصر به خوبی می توانست از قدرت والای شخصیت خود برای بسیج هرچه بیش تر جهان عرب علیه اسرائیل استفاده کند اما او اساسا امکان چنین رفتاری را نداشت. علت این مسئله را باید در معادلات جنگ سرد دید. ناصر نظم حاکم بر معادلات جهانی را پذیرفته بود و قبل از این که یک مرد عرب ضداسرائیلی باشد، یک سرباز وفادار بلوک شرق بود. همین هم دامن او را گرفت. اشتباه بزرگ او این بود که وقتی مطمئن شد که اسرائیل آغازگر جنگ است، صبر کرد چرا که شوروی از او خواسته بود آغازگر جنگ نباشد تا مورد حمایت اش قرار گیرد. او حتی کمی هم احتمال می داد که آمریکا مانع حمله اسرائیل شود و این یعنی پذیرش نظم جهانی و بازی در چارچوب آن. اشتباه بعدی او این بود که آن قدر که بر سخنان انقلابی اصرار داشت، به فکر ساماندهی جنگی ارتش نبود. همین هم شد که غرور مصر در چند ساعت زیرپاهای سربازان صهیونیست له شد.«بازی در چارچوب» کمر ناصر را شکست
تشکیل گروه های چریکی بر ویرانه های جنگ