اگرچه به نظر می رسد افراط گرایی در میان شیعیان و اهل سنت دارای خواستگاه های متفاوتی بوده و این دو در تقابلی جدی با یکدیگر هستند، ولی اگر بررسی کاملی میان جریان افراط گرای اهل سنت- که عامه ی مردم آن را به نام وهابیت می شناسند- و جریان های تندرو و افراط گرای شیعه داشته باشیم، وجوه اشتراک فراوانی را میان این دو گروه می یابیم که می تواند ما را به الگوی مشترکی در جهت مقابله با آنها برساند.
حجت الاسلام مهدی مسائلی
امروز بیش از هر زمان دیگری شاهد رشد و گسترش افراط گرایی میان مسلمانان هستیم، آن گونه که این پدیده خطرناک به مانعی جدی در راه رشد و تعالی امت اسلامی تبدیل شده و تنش های بسیاری را در میان مسلمانان پدید آورده است. در این میان، متأسفانه دشمنان اسلام نیز از این فرصت بهترین استفاده را نموده اند و با تقویت و هدایت افراط گرایی در میان مسلمانان در تلاش اند تا استعلای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی خویش بر مسلمین را بیش از پیش نمایند.
از همین رو شاید بتوان یکی از ضروری ترین اقدامات فرهنگی و مذهبی را مقابله با افراط گرایی دانست. اما با این حال هرگونه اقدام در جهت مقابله با افراط گرایی مستلزم شناخت کامل افکار مرتبط با آن است؛ زیرا از این رهگذر است که می توانیم با بصیرت لازم ضمن رویگردانی از افراط گری، مردم را از این ورطه ی خطرناک باز داریم.
نکته مهم دیگر این که اگرچه به نظر می رسد افراط گرایی در میان شیعیان و اهل سنت دارای خواستگاه های متفاوتی بوده و این دو در تقابلی جدی با یکدیگر هستند، ولی اگر بررسی کاملی میان جریان افراط گرای اهل سنت- که عامه ی مردم آن را به نام وهابیت می شناسند- و جریان های تندرو و افراط گرای شیعه داشته باشیم، وجوه اشتراک فراوانی را میان این دو گروه می یابیم که می تواند ما را به الگوی مشترکی در جهت مقابله با آنها برساند.
البته این وجوه مشترک تنها اختصاص به اشتراکات رفتاری این جریان ها ندارد، بلکه وهابیون و افراط گرایان شیعه بینش و نگاه مشترکی به بعضی از گزاره های دینی نیز دارند.
در ادامه به بررسی تعدادی از وجوه مشترک این دو جریان خواهیم پرداخت.
1. تحریم علوم عقلی و مخالفت با به کارگیری آنها:
بدیهی است که در عصر حاضر به واسطه تکامل عقل بشری، این نعمت بزرگ الهی می تواند به عنوان رسول درونی نقش مهمی را در هدایت جوامع بشری ایفا نماید. از دیگر سوی ملحدان و دین ستیزان نیز با تکیه بر علوم عقلی درصددند تا اندیشه ی دینی را در تعارض و ضدیت با عقل قرار داده و آن را به صورت خرافه ای بشری جلوه دهند. همه این ها موجب شده تا امروز لزوم بهره گیری از علوم عقلی و فلسفه در مباحث دینی بیش ازپیش احساس شود. اما با این حال وهابیت از یک سوی و افراط گرایان شیعه از سوی دیگر به مخالفت با علوم عقلی پرداخته و هرگونه تدریس، تعلیم و آشنایی با آن را مساوی با کفر و الحاد می دانند. اگر نگاهی کوتاه به ردیه های این دو جریان بر علوم عقلی داشته باشیم، در می یابیم هر دو گروه با نگاهی مشترک و یکسان به تبیین مخالفت خویش با علوم عقلی می پردازند. متأسفانه تکفیرها و برخوردهای تند این دو جریان بر علیه کسانی که به تدریس و تعلیم علوم عقلی می پردازند موجب شده تا تبیین شایسته ای پیرامون بسیاری از آموزه های دینی صورت نگرید و همزمان با هجوم افکار معاند از بیرون، اسلام از درون نیز مورد جفا قرار گیرد.
2. ظاهرگرایی در اندیشه های دینی:
یکی از نتایج تحریم علوم عقلی توسط جریان های افراط گرا در میان شیعیان و اهل سنت، ظاهرگرایی شدیدی است که این دو گروه به آن دچار هستند. توضیح بیشتر این که چون وهابیت مطرح ساختن مباحث عقلی را حرام و ممنوع می دانند ناچارا در همه حوزه ها متمسک به نقل می شوند و هر روایتی را هرچند ضعیف، مبنای اعتقادات و اعمال خویش قرار می دهند، همچنین این جریان چون با عقل گرایی مخالف است، با هرگونه تفسیر و درایتی در متن روایات نیز مخالف است و این موجب می شود آرا و نظرات آنها با شرایط زمانی امروز هم خوانی نداشته باشد. متأسفانه افراط گرایان شیعه نیز هم سو با وهابیت ظاهر گرایی در آموزه های دینی را سیره ی خویش ساخته اند، که البته از این روش در میان شیعیان با عنوان اخباریگری تعبیر می شود. اگرچه از نام اخباریگری در میان شیعیان بیشتر در قلمرو فقه و احکام عملی یاد می شود و زمانی که کسانی از مرگ رسمی اخباریگری در میان شیعه در قرون پیشین گزارش می دهند، مقصود اخباریگری در حیطه ی فقه است، بااین همه، روحیه ی اخباریگری همچنان زنده است و افرادی با آن که در وادی فقه خود را مجتهد می نامند، ولی عملاً در سایر موضوعات اخباریگری را طریقه ی خویش قرار داده اند. به دیگر سخن این عدّه جمود، تحجر و بسته ذهنی را در مسائل عقیدتی و کلامی حکم فرما نموده و با ضمن تمسک به روایات ضعیف، هرگونه استنباط و درایتی را نیز در روایات ممنوع ساخته اند. برای روشن شدن این سخن لازم است به بیان نمونه ای از احکام فقهی بپردازیم. در روایات اسلامی از شطرنج بسیار مذمت شده است. اما از نظر بسیاری از فقها این مذمت ها به خاطر آلت قمار بودن شطرنج بوده است، از همین رو اگر زمانی شطرنج آلت قمار محسوب نشود و برد و باخت مالی هم در کار نباشد ، بازی با آن دیگر حرام نخواهد بود. البته بعضی از فقها در اینجا احتیاط را مبنای کار خویش قرار داده اند و یا به صورت کلى و مطلق، فتوا بر تحریم شطرنج داده اند. همه این نظرها بدان جهت که نظری اجتهادی هستند مورد احترام می باشند. اما با این حال افراط گرایان شیعه هرگونه اجتهاد و استنباطی را دراین باره بر نمی تابند و با عناد و تعصب فوق العاده ای با آن دسته از فقهایی که فتوا به حلیت شطرنج در زمان کنونی داده اند، رفتار می کنند و با نادیده انگاشتن مباحث اجتهادی آنان، حکم به حلیّت شطرنج در شرایط کنونی را گناهی بزرگ می دانند.
3. انحصارگرایی در اندیشه دینی:
اگرچه جریان افراط گرا و تندروی شیعه رسالت خویش را در مقابله و دشمنی با جریان وهابیت می بیند و حتی با این عنوان دشمنی و مخاصمه ی خویش با تمام مسلمانان را توجیه می کند، اما در رفتار و عمل، همسو و هم جهت با وهابیت حرکت نموده و ازاین جهت، انطباق کلی میان آنها وجود دارد. توضیح بیشتر این که جریان وهابیت افزون بر انحراف فکری و برداشت های ناصواب از شریعت اسلام و آموزه های دینی، در انحراف شدید رفتاری به سر برده و به علت مطلق گرایی و انحصارگرایی شدیدی که به آن دچار است، کوچک ترین مخالفت با اندیشه های خویش را عامل خروج از مسیر شریعت و کفر می داند. از همین رو وهابیون نه تنها به تکفیر شیعه و دشمنی با آن می پردازند، بلکه دیگر مسلمانان را نیز منحرف دانسته و ابایی در تکفیر آنها نیز ندارند. متأسفانه جریان افراط گرای شیعه نیز همچون وهابیت، کمک ترین زاویه گیری با اندیشه های خویش را از سوی دیگران بر نمی تابد و با معرفی افکار و حتی عادات التقاطی خویش به عنوان معیار پذیرش شریعت و قبول اسلام، تکفیر و تفسیق مسلمانان و حتی دیگر شیعیان را در دستور کار قرار داده است.
4. اصل کردن فروع و فرع ساختن اصول:
یکی از انحرافات جریان های تندرو و افراط گرا در میان شیعه و اهل سنت پرداختن به مسائل حاشیه ای و بی فایده، و مهمل ساختن مطالب اصلی دینی است. آن گونه که این جریان ها در مباحث دینی، مطالب مهم و اصلی را به حاشیه می رانند و مطالبی را اصل نموده و برجسته می کنند که هیچ نقشی در شکل گیری اندیشه های اسلامی ندارند بلکه تنها می توانند پیروان این اندیشه ها را به مخاصمه با مخالفانشان فرا بخواند. مثلاً وهابیت تمام مسائل و مشکلات اسلامی را در مسأله قبور خلاصه نموده و ضمن غفلت از مظاهر واقعی شرک و طاغوت، تمام مسائل توحیدی و طاغوت ستیزانه را در تخریب و هدم قبور خلاصه می کند. متأسفانه افراط گرایان شیعه نیز همین روش را در پیش گرفته و ضمن غفلت از اصول مهم مذهبی، از مسائلی به عنوان ارزش های شیعه یاد می کنند که هیچ نقشی در شکل گیری تفکر شیعی ندارند. نمونه آن که این جریان پیرامون وقایع حادثه عاشورا بعضی از مسائل فرعی تاریخی را برجسته ساخته و به منزله ی اصول خدشه ناپذیر مذهبی از آنها یاد می کنند، آن گونه که اگر بعضی از دانشمندان فرهیخته شیعه نیز در این باره اظهارنظرهای تاریخی و علمی داشته باشند، با لعن و دشنام گویی این عده روبرو شده و منحرف از نهضت امام حسین علیه السلام خوانده می شوند. راست این که فروع جزئی تاریخی همچون عروسی حضرت قاسم علیه السلام و یا وجود فرزندی به نام حضرت رقیه برای امام حسین علیه السلام از مطالبی نیستند که علمای فرهیخته تشیع همچون شهید مطهری به خاطر اظهارنظر علمی پیرامون آنها، مورد لعن و دشنام واقع شده و گفته های آنها مخالفت با امام حسین علیه السلام تفسیر شود. البته این رویه منحصر به وقایع حادثه عاشورا نیست و از سوی این جریان در تمام مقولات دینی و مذهبی دنبال می شود.
5. دشمنی با مسلمانان به جای دشمنی با طاغوت ها:
متأسفانه وهابیت و جریان تندروی اهل سنت، به جای دشمنی و مخاصمه با طاغوت های زمان یا حکام فاسق و بی دین کشورهای اسلامی، که بیشترین فاصله و جدایی را با آموزه های اسلامی دارند، به دشمنی و جنگ با مسلمانانی می روند که بیشترین اشتراک را از جهت پذیرش آموزه های اسلامی با آنها دارند.. متأسفانه افراط گرایان شیعه نیز همچون وهابیت به جای آن که از مظاهر شرک و طاغوت های زمان خویش یاد نموده و به اعلام برائت از آنها بپردازند، جنگ و خصومت مذهبی را اصل و مبنای خویش قرار داده اند. آن گونه که اگر در سخنان آنها بررسی شود هیچ کلامی در محکومیت سیاست های دشمنانی همچون آمریکا، اسرائیل، انگلیس و... وجود ندارد، ولی در عوض تقریباً تمام سخنرانی های این جریان در مسیر برجسته نمودن دشمنی های مذهبی می باشد.
6. سیاستی در راستای خدمت به دشمنان:
سیاستی که در میان وهابیون و افراطیون شیعه تبلیغ می شوند بسیار شبیه به هم بوده و همواره در راستای خدمت به دشمنان اسلام می باشد. به این معنا که بسیاری از آنها، مبلغ شعار «جدایی دین از سیاست» هستند و سکوت در مقابل طاغوت های زمان را با این کلام توجیه می کنند. البته در میان وهابیون و افراطیون شیعه، عده ای نیز ورود به سیاست را این گونه تحریم نمی کنند ولی عرصه ورود آنها به سیاست محدود به دشمنی با سایر مسلمانان و صلح و مدارا با دشمنان اسلام و مظاهر شرک است.
7. جایگزینی مجادله و مراء به جای گفتگوهای عالمانه:
حس دشمنی و خصومت افراط گرایان شیعه و سنی با دیگران موجب شده که آنها به جای پرداختن گفتگوهای عالمانه همواره در فکر مجادله و مراء و مخاصمه با دگراندیشان باشند و در مباحثات دینی نیز به جای هدایت دیگران، نابود ساختن آنها در اولویت کار خویش قرار دهند.
8. تزلزل در مرجعیت علمی:
متأسفانه در میان شیعه و اهل سنت هر چه به سمت افراط بیشتر پیش می رویم، شاهد افراد جوان و کم سوادی هستیم که با عناوین بزرگی همچون علامه، مفتی، آیت الله و... خطاب می شوند. متأسفانه به جهت جوانی و کم سوادی این عده مباحثی که از سوی آنها مطرح می شود، غالباً صورتی خطابی و تبلیغاتی داشته و عاری از دریافت های صحیح دینی است. از جهتی دیگر این جوانان کم سواد ولی شهرت طلب، برای بدست آوردن جایگاه اجتماعی میان مردم به تکفیر و تفسیق عالمان بزرگ اسلامی پرداخته و مردم را از مراجع بزرگ دینی و شخصیت های برجسته اسلامی بر حذر می دارند.
آنچه بیان شد تنها گوشه ای از اشتراکات رفتاری و اعتقادی میان افراط گرایان شیعه و جریان وهابیت بود، و ان شاء الله بسط و شرح آن در فرصتی دیگر ارائه خواهد شد.