در حال بارگذاری ...

در ادامه معرفی هنرمندان در سرویس الناس به معرفی (David Baldinger)؛ یکی از کاریکاتوریست های معروف که آثار متعددی با موضوع صلح و فلسطین کار کرده است میپردازیم. متن زیر بیوگرافی David Baldinger به قلم خودش میباشد


من سال 1961 در اکرون ایالت اهایو، بدنیا آمدم. سال 1966 برایم سالی با تحولاتی اساسی بود. با یک راننده مست تصادف کردم و پای راستم دچار آسیب جدی شد. هر چه بزرگتر می شدم درد هم بیشتر میشد. درد همیشگی پایم از من یک انسا
ن عصبی ساخته بود. از مدرسه متنفر بودم و بیشتر اوقاتم را تنها میگذارندم. میتوان گفت هنوز هم به همین منوال میگذرد. با ثبت نام در هنرستان از دبیرستان فرار کردم. هنرستان یک دوره سه ساله ی فراگیری گرافیک تجاری (هنر گرافیک برای تبلیغات، عکسهای مجلات و ...) بود؛ و درواقع دروازه پیشرفتم در رشته هنر. بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان (سال 1979)، تحصیل در رشته هنر را شروع کردم. چون جزو دانش آموزان فنی حرفه ای بودم و نمیتوانستم به آموزشگاه های سطح بالاتر فکر کنم؛ مثل بقیه ی همکلاسی هایم به آموزشگاه هنری پیتزبورگ، یک آموزشگاه گرافیک رفتم و در رشته ی ارتباطات بصری(گرافیک) مشغول تحصیل شدم. این رشته در واقع هنر تبلیغات به اضافه مقداری آموزش پایه ای عکسبرداری بود. سال دوم به این نتیجه رسیدم که علاقه من به عکسبرداری بیشتر از هنر تبلیغات است ولی شروع دوباره برایم مشکل بود. مدرسه هم کمکی به یادگیری کاریکاتور نمی کرد. تنها چیزهایی که یاد می گرفتیم، کار با آبرنگ و رنگ پاش و انواع برازش و هنر کولاژ(اختلاط رنگها) بود. وقتی به گذشته نگاه میکنم در می یابم که من برای پایین ترین سطح هنر تربیت شده بودم. می دانستم که هیچ علاقه ای به ساخت تصاویر توستر یا طراحی تصویر و قیمت برای آگهی های سوپر مارکت نداشتم. سال 1982 فارغ التحصیل شدم و بعد از درخواست های زیاد برای پیدا کردن کار و جواب های منفی گرفتن، از شاغل شدن ناامید شدم. اما تصمیم گرفته بودم که به دوران فقرم پایان بدهم و به خدمت سربازی در نیروی هوایی آمریکا در آمدم. بعد از پایان خدمت به پنیزیلوانیا بازگشتم و عکاسی را شروع کردم.
  بعد در کالج محلی آنجا به عنوان عکاس روابط عمومی استخدام شدم و 6 سال مشغول به فعالیت بودم. سال 1990 ازدواج کردم و یک پسر 19 ساله دارم. بعد از آن عکاس خبری برای یک روزنامه بی مصرف محلی شدم که پرداختی کمی داشت. چندین بار تدریس در کالج ارتباطات را نیز به عهده گرفتم اما با دانش آموزانی تنبل و بی استعداد مواجه شدم. شاید مهارت های فنی را بتوان بدون استعداد هنری یاد گرفت؛ اما این تلاشی بی معنی است. یکبار وقتی از تخته سیاه به سمت دانش آموزانم برگشتم، چهره هایی بی انگیزه و چشمانی خسته را دیدم و فهمیدم آموزش کار من نیست. بعد از مدتی دوره درمان پایم شروع شد.در بیمارستان دچار مشکلات جسمی دیگر شدم. هرگز به خودم اجازه نالیدن در مورد مشکلات جسمی ام را ندادم ولی از سال 2000 شغلی در خور نداشتم و این، مشکلات روحی برایم ایجاد کرده بود که برای فرار از آن شروع به کشیدن کاریکاتورهای سیاسی و تصاویر لحظه ای1 کردم. همچنین دوربین دیجیتالی پیشرفته ای تهیه کردم و عکاسی را از سر گرفتم. چون نمی توانم با پاهایم به مدت طولانی راه بروم یا بایستم با کاریکاتوریست های جهان از طریق اینترنت در ارتباط هستم .




نظرات کاربران