در حال بارگذاری ...

استعمار در بیانات رهبری

استعمار فرانو
امروز سیاست استکباری، استعمار فرانو است؛ یعنی از استعمار نوینی که در ده ها سالِ قرن گذشته وجود داشت، یک قدم بالاتر. استعمار فرانو یعنی چه؟ یعنی دستگاه استکباری کاری کند که عناصری از ملتی که این مستکبر می خواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون این که بدانند، به او کمک کنند. دشمن، ایمان شما را سد مستحکمِ خود می بیند و دلش می خواهد این سد برداشته شود. حالا عناصری از میان خود ما بیایند و بنا کنند این دیوار را تراشیدن یا سوراخ کردن. اینها گرچه خودی هستند، اما دارند برای دشمن کار می کنند؛ دشمن هم روی اینها سرمایه گذاری می کند. دیدید که امریکایی ها حتّی در کنگره شان تصویب کردند که به عناصری در داخل کشور ما پول بدهند تا برای آنها کار کنند؛ این طور علنی و صریح! این استعمارِ فرانو است. این، مثل این است که دونده یی نتواند بر رقیبش فائق بیاید؛ کاری کند که رقیب، خودزنی کند؛ مثلاً وادارش کند معتاد شود. وقتی طرف معتاد شد، دیگر حال دویدن ندارد؛ به خودی خود به نفع رقیبش کار کرده است. بنابراین وقتی حال دویدن نداشت، رقیبش برنده می شود. در استعمارِ فرانو این کار را می کنند.

استعمار نو 
بعد از شکست شیوه ى استعمار مستقیم - که قبلاً معمول بود و کشورها را به صورت مستقیم استعمار میکردند - که آن  شیوه منسوخ شد، استعمار جدید جایگزین آن شد؛ استعمار جدید به این صورت بود که قدرتهاى مداخله گر خارجى مستقیماً وارد اداره ى کشورهاى تحت استعمار نمیشدند؛ عوامل آنها و کسانى که گوش شنوایى از آنها داشتند و متّکى به آنها بودند، در رأس کشورها قرار میگرفتند و چون حکومت متّکى به خارج بدون استبداد امکان پذیر نیست، با استبداد حکومت میکردند و منافع قدرتهاى خارجى را تأمین میکردند؛ این استعمار جدید بود. مبارزه ى با استبداد بدون مبارزه ى با آن قدرت خارجى اى که پشت سر دیکتاتور و مستبد قرار دارد، به جایى نمیرسید و نمیرسد.۱۳۹۲/۱۱/۱۹
 علم ابزار استمارگری

شما ملاحظه کنید اینها در هند چه کردند، در چین چه کردند. در قرن نوزدهم، انگلیسى ها در هند فجایعى آفریدند که من یقین دارم - شما جوانها کمتر هم به تاریخ و به این چیزها اهمیت میدهید - یک هزارمِ آنچه را که اتفاق افتاده، شما در تبلیغات و در حرفها نشنیده اید. «نهرو» در کتابِ خودش مینویسد اینها آمدند هند. به گفته ى او، در دورانى که هنوز انقلاب صنعتى نشده بود و ماشینهاى بزرگ به وجود نیامده بود، شبه قاره ى هند از لحاظ صنعت، یکى از کشورهاى پیشرفته ى دنیا بوده. اینها براى اینکه کار خودشان را پیش ببرند، صنعت هند را نابود کردند؛ طبقه ى متوسط هند را نابود کردند؛ پیدایش حرکت به سمت دانش و صنعت را با انواع و اقسام تضییقها متوقف کردند؛ یک بیمارى مزمن در کالبد یک ملت به وجود آوردند و تزریق کردند؛ که هنوز که هنوز است، بعد از گذشت تقریباً صد و پنجاه سال از شروع این کارها در هند، این بیمارى در آنجا علاج نشده. شبیه این کار را در چین کردند؛ فجایعى که در چین آفریدند، فشارى که به ملت چین وارد کردند. اینها مال قرن نوزدهم است. در آفریقا چه کردند. به کمک علم، در خود قاره ى آمریکا چه فجایعى را آفریدند. در آفریقا و در آمریکاى لاتین، چقدر انسانهاى آزاد برده شدند؛ چقدر خانواده ها تارومار و نابود شدند. علم را اینجورى پیدا کردند بنابراین جهت علم عبارت بود از حرکت به سمت ثروت، بدون رعایت ذره اى اخلاق و ایمان و معنویت. اروپائى ها همان وقت هم ادعاى تمدن میکردند، اما رفتارشان از وحشى ترین قبائل در حملات گوناگون قبیله اى وحشیانه تر بوده

بنابراین جهت علم عبارت بود از حرکت به سمت ثروت، بدون رعایت ذره اى اخلاق و ایمان و معنویت. اروپائى ها همان وقت هم ادعاى تمدن میکردند، اما رفتارشان از وحشى ترین قبائل در حملات گوناگون قبیله اى وحشیانه تر بوده

اینهائى که عرض میکنم، شعار نیست؛ اینها هر کدامش سند، مدرک و تعبیرات دقیق دارد که چه کار میکردند؛ که الان مجال توضیح نیست. اگر من گوشه اى از آنها را میگفتم، میفهمیدید که در آسیاى شرقى، در آفریقا و در نقاط دیگر، به وسیله ى همین اروپائى ها و غربى ها و با ابزار علمِ آنها چه اتفاقى افتاده است. چون هدف، ثروت بود، بنابراین اخلاقى وجود نداشت، مذهبى وجود نداشت، خدائى وجود نداشت..۱۳۸۹/۰۷/۱۴

حق ظالمانه کاپیتولاسیون
امام بزرگوار ما را تبعید کردند. چرا تبعید کردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در یک سخنرانى پرشور که در قم ایراد شد و بعد بلافاصله به وسیله ى نوار و نوشته در سراسر کشور پخش شد، یک حق ملى را مطالبه کردند

 آن حق ملى، شکستن قانون ظالمانه ى کاپیتولاسیون بود. خوب است نسل جوان ما اینها را بروشنى بداند؛ بداند که ما از چه گذرگاه هائى عبور کرده ایم که حالا به اینجا رسیده ایم.آمریکائى ها چند ده هزار مأمور در ایران داشتند - حالا رقم دقیقش مهم نیست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بیشتر - اینها مأمورین سیاسى بودند، امنیتى بودند، نظامى بودند؛ در داخل مجموعه ى مدیریت ایران - چه در ارتش، چه در سازمانهاى اطلاعاتى، چه در بخشهاى برنامه ریزى، چه در بخشهاى گوناگون دیگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ایران میگرفتند، اما براى آمریکا کار میکردند. این کار بدى بود که در کشور ما اتفاق افتاده بود. رژیم طاغوت پهلوى به خاطر وابستگى اش به آمریکا، به خاطر مزدورى اش براى آمریکا، بتدریج در طول چند سال اینها را داخل کشور آورده بود. تا اینجاى کار، بد بود؛ اما آنچه که اتفاق افتاد، یک چیز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن کار بدِ مضاعف این بود که آمدند در مجلس شوراى ملى و مجلس سناى آن روز تصویب کردند که مأمورین آمریکائى از دادگاه هاى ایران و امکانات قضائى و امنیتى ایران معافند. یعنى اگر فرض کنید یکى از این مأمورین جرم بزرگى در ایران مرتکب شود، دادگاه هاى ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاکمه کنند و محکوم کنند؛ این اسمش کاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگى یک ملت است که بیگانگان بیایند در این کشور، هر کارى دلشان میخواهد، بکنند؛ دادگاه هاى کشور و پلیس کشور اجازه نداشته باشند اندک تعرضى به اینها بکنند. آمریکائى ها این را از رژیم طاغوت خواستند، رژیم طاغوت هم دودستى تقدیمشان کرد: قانون کاپیتولاسیون. البته بى سر و صدا این کارها را میکردند، نمیگذاشتند در مطبوعات انعکاس پیدا کند؛ البته خیلى از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند که ملت ایران اینجور دارد تحقیر میشود. 

سیاهان امروز آمریکا؛ فرزندان فقرا اسیرشده کشورهای آفریقایی
مشکل اصلى دنیاى دوران علم، دنیاى متجدد و مدرن، این بود که علم در این دنیا در خدمت فساد، در خدمت طغیان، در خدمت تجاوز قرار گرفت. این اتفاق در دو سه قرن اخیر بخصوص و در ده ها سال گذشته در دنیا افتاد

ملتهائى به دانش دست پیدا کردند؛ این طبیعى است. دانش در طول تاریخ در میان ملتها دست به دست مى گردد. یک وقتى مرکز دانش، مناطق شرقى جهان بود، یک وقتى هم مرکز دانش، مناطق غربى جهان شد. این ملتها وقتى به دانش دست پیدا کردند، دانش را در خدمت استعمار به کار بردند، در خدمت سرکوب ملتها به کار بردند. کشورهاى زیادى با ملتهاى بسیار انبوهى در شرق و غرب عالم- در آفریقا، در آسیا- به واسطه ى دانش کشورهاى غربى سرکوب شدند؛ به استعمار کشیده شدند؛ نسلهاى انسانى به اسارت گرفته شدند. سیاهانِ امروز آمریکا، فرزندان همان مستمندانى هستند که به وسیله ى استعمارگران غربى از کشورهاى آفریقائى به اسارت گرفته شدند؛ از میان خانه و زندگى و مزرعه و زیستگاه خودشان این ها را مثل حیوانات صید کردند و به کار سخت گماشتند و آواره کردند. این کار در سرتاسر دنیا، در شبه قاره ى هند، در منتهاالیه آسیا، در دورانهاى سیاه هم اتفاق افتاد. با علم خود، با دانشى که به دست آورده بودند و موهبت الهى بود، بندگان خدا و خلق خدا را به ذلت کشیدند؛ به ستم دچار کردند؛ زندگى هاى آن ها را براى دورانهاى طولانى تباه کردند.

نقشه آمریکا، ایجاد پایگاه نظامی در کل دنیا
آمریکا یک مستکبر به تمام معناست. مسئله ى ما هم فقط نیست، مسئله ى دنیاست؛ در جنگ بین الملل دوم، بعد از آنى که ژاپن را شکست دادند، پایگاه در آنجا درست کردند، که هنوز پایگاه آمریکائى ها در ژاپن هست. ژاپنى ها با این همه پیشرفتهاى علمى، هنوز نتوانستند پایگاه آمریکا را در ژاپن جمع کنند! آنجا پایگاه نظامى دارد؛ به مردم ظلم میکنند، اذیت هم میکنند، تو روزنامه ها هم آمد، خبرگزارى ها هم گفتند؛ تجاوز به نوامیس و کارهاى خلاف دیگر؛ اما هنوز در آنجا هست. در کره ى جنوبى هم پایگاه هاى آمریکا هنوز هست. در عراق، نقشه ى آمریکا این است که پایگاه بسازد و پنجاه سال، صد سال در عراق مستقر بشود؛ و در افغانستان؛ چون افغانستان نقطه اى است که اگر آنجا پایگاه داشته باشند، میتوانند بر کشورهاى آسیاى جنوب غربى، بر روسیه، بر چین، بر هند، بر پاکستان و بر ایران تسلط داشته باشند. دارند این همه آنجا تلاش میکنند، براى اینکه آنجا پایگاه دائم درست کنند و بمانند. این معناى استکبار است.۱۳۸۸/۰۸/۱۲

سوء استفاده انگلیسیها از مهارت دریانوردی برای تسلط بر هندوستان
استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معناى استعمار این است که یک کشورى با هزارها کیلومتر فاصله، دست اندازى کند به یک کشورى که منبع ثروت است - مثلاً شبه قاره ى هند - و آنجا را به قدرت شمشیر و به قدرت سلاح پیشرفته،در اختیار خودش بگیرد. خب میدانید، انگلیس هم محاط به دریاست. انگلیسیها چون در کار کشتیرانى و دریانوردى یک مهارتى پیدا کرده بودند؛ این دریانوردى را توسعه دادند، خطرپذیرى کردند، ریسک پذیرى کردند، آمدند هندوستان را پیدا کردند و بر آن تسلط پیدا کردند؛ اینجا از برترى علمىِ خودشان استفاده ى سیاسى کردند! کارى که تا آن زمان هیچ کدام از کشورهاى گوناگونى که داراى برترى علمى بودند، نکرده بودند. هم انگلیسیها، هم بلژیکیها، هم هلندیها، اینهائى که طرف منطقه ى شرق و منطقه ى شبه قاره ى هند رفتند و اول بار استعمار را راه انداختند، و هم آن کسانى که بعد رفتند آفریقا را گرفتند  گروهى از کشورهاى اروپائى مثل پرتغال - اینها از قدرت پیشرفتِ علمى و توانائى علمیشان، استفاده ى سیاسى کردند؛ یعنى استعمار را به وجود آوردند. وقتى استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملت استعمارزده در دست آن ملت استعمارگر قرار گرفت؛ از این استفاده کردند براى اینکه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجائى که البته میتوانستند، مسابقه ى علمى را متوقف کردند! این اتفاقى است که افتاده و کارى است که شده. خب، این سوء استفاده ى از علم بود.
۱۳۸۷/۰۶/۰۵ 
توسعه؛ بهانه استعمارگری بیگانگان
دو گرایش غلط همیشه در باره ى پیشرفت و تحولِ منتهى به پیشرفت وجود داشته است. یک گرایش عبارت است از خیانتهائى که به نام پیشرفت و تحول انجام گرفته؛ ضربه هائى که به نام خدمت و زیر پرچم اصلاحگرى بر پیکر ملت ما وارد شده است. از دوران قاجار خیلى از درباریان قاجار و شاهزادگان قاجارى- که هم بى سواد بودند، هم دنیاپرست بودند، هم در عین حال با محافل غربى ارتباط داشتند- عامل و وسیله ى وابستگىِ نادانسته ى کشور و فرهنگ ما به غرب شدند و ادعایشان این بود که این، پیشرفت و تحول است!
در قضیه ى مشروطه، آن خطِّ انگلیسىِ ماجراى مشروطه حرفش ترقى خواهى بود؛ شعارش توسعه و پیشرفت بود. همان کسانى که رهبران مشروطه را نابود کردند؛ شیخ فضل الله را به دار کشیدند، مرحوم آیت اللَّه بهبهانى را ترور کردند، ستارخان و باقرخان را غیر مستقیم به قتل رساندند و خلع سلاح کردند، رهبران صادق مشروطه را زیر فشار قرار دادند و یک عده افرادى را که وابسته ى به غرب و سیاستهاى استعمارى بودند، به نام مشروطه خواه بر مردم مسلط کردند، شعار آن ها هم همین ترقى خواهى بود! آن ها هم مى گفتند: پیشرفت، تحول! زیر این نام، آن چنان خیانت بزرگى انجام گرفت.
رضا خان با شعار ترقى و اصلاح آمد سر کار. کودتا کرد؛ حکومت کودتا، بعد هم آن دیکتاتورىِ سیاه و بى نظیر، که همه تحت عنوان و زیر پرچم پیشرفت و توسعه و ترقى انجام گرفت. محمد رضا پسر او- حکومت موروثى و بعد هم کودتا در مرداد ۳۲- هم ادعاى حرکت اصلاحى داشت و این همه فاجعه براى این کشور به وجود آوردند. ضربه اى که به این کشور و به این ملت زدند، این طورى بود.در سطح جهانى هم همین طور است. استعمار ملتها- که لکه ى ننگ تاریخ بشر در یکى دو قرن اخیر هست- به نام پیشرفت ملتها انجام گرفت. استعمار یعنى نوسازى. انگلیس ها، هلندى ها، پرتغالى ها، فرانسوى ها در نقاط مختلف آسیا و آفریقا و امریکاى لاتین رفتند بومى ها را قتل عام کردند، سرزمینها را تصرف کردند، دزدى کردند، خیانت کردند، هزار فاجعه به وجود آوردند؛ زیرِ نام نوسازى، پیشرفت، استعمار.
در دوره ى بعد هم که نواستعمار پدید آمد، بازهم همین بود. این همه تجاوز، این همه جنگ افروزى، این همه کودتا که به وسیله ى سرویسهاى امنیتى کشورهاى غربى- چه امریکا، چه انگلیس و چه غیر این ها- انجام گرفته، همه زیر پرچم تجددخواهى و پیشرفت و تحول و توسعه انجام گرفته. همین الآن شما افغانستان و عراق جلوى چشمتان است. امریکایى ها آمدند وارد عراق شدند براى اینکه دنیاى نوئى را؛ دنیاى آزادى، دمکراسى و توسعه را براى مردم عراق به وجود بیاورند. شما ببینید الآن در عراق چه خبر است! شاید در طول دوران حکومتهاى کودتائىِ عراق- آخرینش صدام بود- محنتى را که امروز مردم عراق دارند از دست امریکایى ها مى کشند، تا حالا تحمل نکرده باشند. زن و مرد عراقى تحقیر مى شوند. جوان امریکایى چکمه اش را مى گذارد پشت گردنِ یک جوان عراقى؛ چرا؟ چون از خیابان عبور مى کرده و به او مشکوک شده؛ او را مى خواباند و جلوى چشم زن و بچه اش، صورتش را به خاک فشار مى دهد. یا مرد را جلوى چشم مرد خانه کتک مى زنند؛ مردها زن خانه را به اسم توسعه و پیشرفت و به اسم نجات ملت عراق بازرسى بدنى مى کنند. در افغانستان هم همین طور است.

پس نام توسعه از یک طرف مورد چنین سوءاستفاده هائى در طول تاریخ و در زمان خود ما در سرتاسر دنیا و در کشور خود ما انجام گرفته است. از یک طرف هم در نقطه ى مقابل، کسانى بوده اند و هستند که با هر نوع نوآورى و تحولى مخالفت کرده اند؛ به اسم اینکه این سابقه ندارد، این را نمى شناسیم، این را نمى دانیم، به این مشکوکیم. حدیثِ «شرّ الأمور محدثاتها» را بد معنا کرده اند. بااینکه نوآورى سنت تاریخ است؛ سنت طبیعت است و بدون نوآورى زندگى بشر معنا پیدا نمى کند؛ اما این ها مخالفت کردند. این دو گرایش متضاد وجود داشته است.۱۳۸۶/۰۲/۲۵

میسوزیم و میسازیم راه ملت های مسلمان در دو قرن اخیر
این ملت زیر سلطه چه تصمیمى خواهد گرفت؟ چگونه عمل خواهد کرد؟ سرنوشت او را پاسخ به این سئوال مشخص میکند. یا راه اول را انتخاب میکند، میگوید میسوزم و میسازم، که خوب، معلوم است که سرنوشت چنین ملتى که سوختن و ساختن، تحمل‏کردن، دم برنیاوردن و تن به زندگى خفت‏بار و همین دوسه‏روز زندگى کردن را برمیگزیند، چه است. سرنوشت او زیر سلطه ماندن است. اگر میخواهید مثال واضحى براى چنین ملتهائى پیدا کنید، به امت اسلام در طول این دو قرن اخیر نگاه کنید.
کشورهاى اسلامى در این دو قرن اخیر، این راه را انتخاب کردند؛ راه سوختن و ساختن را؛ راه دم برنیاوردن را. در این شرایط کى‏ مقصر است؟ روشنفکران مقصرند، علماى دین مقصرند، جوانان مورد نیاز و مورد امید آن جامعه مقصرند. سرنوشت این ملتها این میشود که شد. با آن میراث فرهنگى غنى، با آن سابقه‏ى درخشان سیاسى، کارشان به آنجا برسد که تمام کشورهاى اسلامى تقریباً زیر سلطه‏ى استعمار بودند در این یکى دو قرن اخیر؛ یا استعمار صریح و علنى، مثل خیلى از کشورهاى عربى و غیره، یا استعمار غیرمستقیم - به اصطلاح استعمار نوین - مثل کشور ما در دوره‏ى نظام طاغوت. نتیجه‏ى انتخاب راه اول همین است؛ از لحاظ علمى عقب میمانند، از لحاظ افتخارات بین‏ المللى عقب میمانند، از لحاظ وضع زندگى روز به‏ روز رو به فقرِ بیشتر میروند، منابع انسانى‏شان معطل میماند، منابع طبیعى‏شان به غارت میرود؛ این میشود نتیجه؛ ویرانى کشورها. در مقابل، آن قدرتهاى سلطه‏گر با تغذیه‏ى از منابع اینها، خودشان را روز به روز قوى‏تر میکنند و مسلطتر میشوند و زور بیشترى وارد میکنند.۱۳۸۶/۰۸/۰۹

ضد سلطه بیگانه بودن؛ ماهیت حرکت علما در مشروطه 

وقتى به علما نگاه مى کنیم، مى بینیم سابقه ى فعالیت[مبارزاتی] علما خیلى بیش از دوره ى مشروطیت است. شاخصه ى آن فعالیت هاى قبلى، «ضد بیگانه بودن» بود. اصلاً وجه ضد استبدادى در فعالیت هاى علما، یک وجه منطوى در جنبه ى ضد بیگانه و ضد استعمارى بود. مثلاً فتواى مرحوم میرزاى شیرازى، اقدام مرحوم ملاعلى کنى در قضیه ى رویتر و از این قبیل، قبل از آنها در قضایاى مبارزه ى با روس ها، اصلِ حرکت مرحوم آخوند در جهت تهدید روس ها براى اشغال ایران و بقیه ى این کارهایى که شما مى بینید، وجه غالب و اصلى بوده است و البته در مسأله ى مشروطیت هم وجه ضد استبدادى در 
حرکت علما واضح و روشن شد۱۳۸۵/۰۲/۰۹

مجسمه ‏ى سردار انگلیسى نشانه فتح یا استعمار

اگر شما به آفریقا مسافرت کنید، یک نمونه‏ى بارز پدیده‏ى استعمار را در آن‏جا مى‏بینید. آفریقا قاره‏یى است که هم استعداد انسانى در آن‏جا هست، هم استعداد عجیب طبیعى. اروپایى‏ها به آن‏جا رفتند و با کشتار و قتل و غارت، از بى‏خبرى مردم استفاده کردند و حتّى مجسمه‏هاى خودشان را به عنوان آزادکننده‏ى این کشورها در آن‏جاها نصب کردند؛ یک نمونه‏اش کشور زیمبابوه بود. من وقتى به آن‏جا رفتم، دیدم مجسمه‏یى را در وسط جنگلى - که از تماشاگاه‏هاى معروف زیمبابوه است - نصب کرده‏اند. گفتم این کیست؟ گفتند مجسمه‏ى سردار انگلیسى است که اول‏بار زیمبابوه را فتح کرد و به انگلیسى‏ها داد! اسم او «رودِز» یا «رودْز» بود، که کشور زیمبابوه سالهاى متمادى به نام او «رودزیا» نامیده مى‏شد! شماها یادتان نیست؛ قبل از انقلاب، زمان جوانى ما، اسم کشور زیمبابوه به رودزیا تغییر داده شد. آمدند کشور را گرفتند، روى منابع دست گذاشتند، انسانها را تحقیر کردند، برده گرفتند و ده‏ها بلا بر سر مردم آوردند؛ آخر هم اسم خودشان را روى آن کشور گذاشتند؛ یعنى این کشور متعلق به ماست! هند یک نمونه‏ى دیگر آن است. اگر کتاب «نهضت آزادى هند» را - که حدود سى‏وپنج سال پیش بنده آن را ترجمه کردم - ببینید، نشان مى‏دهد که در شبه‏قاره‏ى هند چه شده است. بنابراین مسأله‏ى استعمار، یک نمونه از تجربه‏ى غربى است.
یک نمونه‏ى دیگر، فاشیسم است. ممکن است کوره‏هاى آدم‏سوزى‏یى که یهودى‏ها ادعا مى‏کنند، دروغ باشد؛ اما جنایات هیتلر دروغ نیست. فاشیسم یک نمونه از تجربه‏ى غربى است. کمونیسم و اردوگاه‏هاى کار اجبارى و به سیبرى فرستادن و بقیه‏ى چیزها از همین قبیل است. لیبرالیسم را هم امروز شما دارید مشاهده مى‏کنید؛ زندان ابوغریب و زندان گوانتانامو و زندان‏هاى دیگر. من در گزارشى خواندم که امریکایى‏ها ده‏ها زندان شبیه ابوغریب و گوانتانامو در سرتاسر دنیا دارند؛ اما هیچ‏کس از آنها خبر ندارد و اجازه‏ى افشاء نمى‏دهند. در افغانستان امریکایى‏ها زندان دارند و خدا مى‏داند در بسیارى جاهاى دیگر هم دارند. در گزارش‏هاى موثق این را خوانده‏ایم، امریکایى‏ها هم این را انکار نکرده‏اند. استعمار نوینى که ده‏ها سال بر کشورها حاکم بود، و استعمار فرانوینى که امروز حاکم است، و طرح‏هاى بلندپروازانه و جاه‏طلبانه و ظالمانه‏یى که نسبت به کشورها دارند، نمونه‏هایى از این جنایت‏هاست.۱۳۸۴/۰۲/۱۹
استعمار فرانو
 در  دوران استعمار، ملتها را فشردند و واقعا رمق آنها را گرفتند؛ ولى به هرحال استعمار کهن از بین رفت و جاى آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو این بود که در رأس کشورها بیگانگان نمى آمدند حکومت کنند؛ مثل دوران استعمار قدیم نبود که حاکم انگلیسى برود در هند حکومت کند؛ نه، از خود کشورها کسانى را مى گماشتند؛ مثل رژیم طاغوت، مثل رضاخان و پسرش، و مثل بسیارى از دولتهاى دیگر کشورهاى جهان سوم - به قول خودشان - و از جمله کشورهاى اسلامى. سالهاى متمادى ملتها را فشردند؛ مستبدان را آوردند؛ نظامى هاى کودتاچى را سرکار آوردند و هرطور توانستند، از حضور ملتها مانع شدند. امروز مى بینند این هم بردى ندارد؛ لذا راه دیگرى را براى تسلط بر کشورها در پیش گرفته اند و آن، نفوذ در ملتهاست؛ که این همان چیزى است که من چندى پیش گفتم استعمار فرانو. بالاتر از استعمار نو، یک نوع استعمار دیگر است. ایادى خودشان را به کشورها بفرستند و با پول و تبلیغات و اغواگرى هاى گوناگون و رنگین نشان دادن و موجه نشان دادن چهره ى مستکبران ظالم عالم، بخشى از ملتها را اغوا و تحریک کنند. البته این هم به جایى نخواهد رسید؛ چون چهره ى استعمار و استکبار زشت تر از این حرفهاست؛ نمى تواند ظلم و ستمگرى و ددمنشى خود را پنهان کند؛ نمونه اش عراق است. شما ببینید اینها در عراق چه مى کنند. امروز پرچم حقوق بشر در دست امریکا و انگلیس و کشورهایى از این قبیل، به یک چیز مسخره و خنده آور تبدیل شده است! امروز ماجراى زندان ابوغریب، زندان گوانتاناموى امریکا، رفتار با ملتها به وسیله ى مسلحین و چکمه پوشان امریکایى و انگلیسى، داستان همیشگى ملتهاست. ممکن است ملتها الان تظاهرى نکنند، اما این وقایع در دلشان تأثیرات عمیقى دارد و یک روز خودش را نشان خواهد داد. امروز دل ملتهاى اسلامى پر از نفرت از امریکا و مستکبران است. در همین کشورهایى که ظاهرا بر حکام آن کشورها هم تسلط دارند، دل ملتها از اینها پر است؛ منتظر زمانى هستند که بتوانند این را نشان دهند. دوران نظام استکبارى - که مبناى آن بر ظلم به ملتها و تسلط بر جان و مال و ناموس و منابع آنهاست - به سر آمده است. البته ممکن است ملتها دوره هاى سختى را تجربه کنند، اما دوران زورگویى و قلدرى در باطن انسانها و در باطن عالم به سر رسیده؛ بیشتر از این نمى توانند. ملتى که مى تواند نقش ایفا کند، ملتى است که به خودآگاهى برسد.
۱۳۸۳/۱۰/۱۹ 
ایجاد فجایع عظیم در اروپای شرقی توسط شوروىِ
از وقتى که استعمار بر اثر ارتباطات آسان دنیا با یکدیگر و پیشرفت علم به وجود آمد، نظام سلطه هم پدید آمد. هرچه استعمار پیش رفته، نظام سلطه تقویت شده است. با امکانات جدید و وسایل ارتباطىِ سریع و فوق العاده یى که وجود دارد و امکانات نظامى و پولى و تبلیغاتى و غیره، نظام سلطه هرچه میخ هاى خود را بر سرزمین محل زندگى ملتها و انسانها بیشتر فروکرده، انسانها محکوم شده اند به توسرى خورى و سلطه پذیرى. نظام ما آمد این مدار را قطع کرد؛ گفت نمى شود. هرچند کمونیسم هم در دنیا بود، اما مدار سلطه وجود داشت و دنیا را تقسیم کرده بودند؛ البته نه از روى طوع و رغبت؛ تقسیمِ از روى ناچارى؛ یک قسمت دست این، یک قسمت دست آن. بنابراین مدار سلطه در آنجا هم وجود داشت. همان شوروىِ مدعىِ سوسیالیسم و کمونیسم و عدالت اجتماعى، در اروپاى شرقى فجایع عظیمى به راه انداخت که لابد بعضى از شماها یادتان هست- ماها که یادمان هست- بعضى ها هم لابد در کتابها و نوشته ها خوانده اید. لهستان یک طور، مجارستان یک طور، چکسلواکى یک طور. خونها ریختند، آدم ها کشتند، تانکها بردند؛ همان کارى که امروز امریکایى ها در عراق دارند مى کنند؛ همان کارى که امریکایى ها چند صباحِ قبل در افغانستان کردند. سلطه، سلطه است. بنابراین مدار حرکت سلطه آمیز و متکىِ به سلطه و بر محور سلطه وجود داشت. ایران اسلامى آمده این مدار را قطع کرده؛ مى گوید ما قبول نداریم. این طرح، در دنیا بى جواب هم نمانده است. ملتها به این طرح خیلى معتقد شده اند.۱۳۸۳/۰۸/۰۶
استفاده انگلیس از کشتیهای بخار برای استعمار هند
بر اثر شرایط سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و مسأله ى استعمار- که نقش استعمار در مطلبى که مورد نظر من است، بسیار زیاد است- بخشى از دنیا زودتر از یک بخش دیگر و به کمک وسیله ى شتابنده اى به سمت قلّه هاى علمى حرکت کرد. این بخش از این وسیله ى شتابنده استفاده کرد و به جلو رفت و این وسیله را روز به روز شتابنده تر و تواناتر کرد و با بالا بردن کاربرى آن، به دستاوردهاى علم رسید؛ درحالى که ما با همه ى پیشرفت علمى، محاط به جهالتهاى فراوانیم. ساکنان آن بخش از دنیا، پیشرفتهاى علمىِ شگفت آورى کردند و بعد هم سیاست کلّى شان این شد که علم را در اختیار خودشان بگیرند و اجازه ندهند که کشورهایى که عقب مانده اند، به آن ها برسند و یا از آن ها جلو بزنند! حتماً شما از محدودیتهایى که براى برخى از فناورى هاى پیشرفته وجود دارد که مطلقاً نبایستى به هیچ نقطه اى از نقاط دنیا درز پیدا کند، مطالب زیادى شنیده اید.استعمار، هم در پیشرفت علمىِ یک بخش از دنیا نقش داشت و هم توانایى اش بر استعمار، ناشى از میزان پیشرفت علمى اش بود که از آن پیشرفت، استفاده ى سیاسى کرد.

 مانند انگلیس که از کشتى بخار براى استعمار هند استفاده نمود و استعمار هند کمک کرد که کشتى بخار به کشتیهاى پیشرفته ترى تبدیل شود و تسلّط بر هند و نقاط دیگر را نیز بیشتر کند. به این ترتیب، علمى که محدود و محصور به خودشان بود، در خدمت استعمار قرار گرفت و استعمار در خدمت علم!ما باید از محاصره ى موجود که کشورهاى جهان سوم در آن قرار گرفته اند، خودمان را خارج کنیم. این فقط وظیفه ى ما نیست، بلکه وظیفه ى همه ى ملتهاى دنیاست که در دوره اى از کاروان علم عقب ماندند. من اعتقاد راسخم- که این اعتقاد با نظر خبرگان و کارشناسان فن تأیید شده است- این است که ما مى توانیم این کار را بکنیم. این مُهر «نمى توانیم» و «نمى توانید» را که یکى از بخشهاى عمده ى سیاست فرهنگى دشمنان بوده، بایستى از ذهن خودمان پاک کنیم.۱۳۸۲/۰۸/۰۸
تجربه هاى عمل شده ى استعمار در دورانها و در مکانهاى مختلف دنیا
مى خواهند علاوه بر اینکه تجاوز کردند و این فجایع و جنایات از آن ها سرزده است، اداره ى عراق را آن هم به وسیله ى یک حاکم بیگانه- آمریکایى و نظامى که یا صهیونیست است و یا کاملًا مرتبط به محافل صهیونیستى است- بر عهده گیرند و او را در رأس یک کشور اسلامى و عربى غیور بگذارند. آن ها به خیال خود بین خودشان یک تقسیم بندى کرده اند که البته نشانه هاى اختلاف بین آمریکا و انگلیس پیداست. 

بصره که بوى نفتش کمى غلیظتر و به مناطق نفتى نزدیک تر است و انگلیسى ها هم که خیلى از بوى نفت خوششان مى آید، به انگلیسى ها، و بغداد هم که مرکز قدرت است و آمریکاییها نیز از قدرت نمایى خوششان مى آید، به آمریکاییها رسیده است. 

البته آن ها باهم اختلافات زیادى دارند، که بیشتر هم مى شود و براى مردم هم روشن خواهد شد؛ اما گویا فعلًا این گونه باهم توافق کرده اند. این، برگشت به عهد اوّلِ استعمار و ارتجاعِ محض است. اوایل، استعمار همین گونه بود؛ دولتهاى استعمارگر اروپایى کشورهایى را در آسیا و آفریقا به زور مى گرفتند، بعد یک حاکم نظامى را از طرف خودشان در آنجا مى گذاشتند تا تمام کنترل منطقه در دست او باشد. در هند، استرالیا، کانادا، آفریقا و کشورهاى متعدّد همین کار را کردند. بعد از گذشت مدّتى دیدند حاکم بیگانه ى نظامى را بر ملتى گماشتن خطا و غلط است، فرمول را عوض کردند، حکّامى از خودِ آن کشورها مى یافتند و نصبشان مى کردند که صددرصد مطیع این ها باشند، کمکشان هم مى کردند، امکانات هم مى دادند، او هم کشور را براى چپاول استعمارگران راحت و آزاد مى گذاشت و دروازه ها را باز مى کرد تا استعمارگران هر کار مى خواهند، بکنند. یک دوره هم این گونه گذشت، که دیدند این هم درست نیست و اشتباه کرده اند؛ براى اینکه ملتها علیه این حکّام که هرچند وطنى و خودى به حساب مى آیند، اما چون وابسته ى به آن ها هستند و مستبد و ظالمند، قیام مى کنند. بعد از این روش، از یک دورانى شروع کردند روش را عوض کردن؛ این شیوه، یک شیوه ى على الظّاهر دمکراتیک و با تسلّط و سلطه ى فرهنگى بود که حاکمى را که طرف دار آن هاست، به اصطلاح خودشان انتخاب کنند. در ایرانِ زمان طاغوت هم همین قضایا پیش آمد؛ اوّل انگلیسى ها «رضا پهلوى» را نصب کردند و سپس «محمّد رضا» را، بعد دیدند مشکلات به وجود مى آید، آمدند او را وادار کردند تا «على امینى» را به عنوان نخست وزیر منصوب کند، تا به اصطلاح اصلاحات کند

اوّل انگلیسى ها «رضا پهلوى» را نصب کردند و سپس «محمّد رضا» را، بعد دیدند مشکلات به وجود مى آید، آمدند او را وادار کردند تا «على امینى» را به عنوان نخست وزیر منصوب کند، تا به اصطلاح اصلاحات کند
این دید که زمام کار از دست خودش درمى رود، گفت خودم اصلاحات مى کنم که آن اصلاحات، مواد شش گانه ى فضاحت آمیزى بود که در دوران طاغوت انجام گرفت. این تجربه هاى عمل شده ى استعمار در دورانها و در مکانهاى مختلف دنیاست. این ها امروز به همان دوره ى اوّل استعمارگرى برگشته اند؛ یعنى کشورى را با زور اسلحه بگیرند، بعد حاکمى از خودشان در آنجا بگمارند. کار بسیار عجیب،ارتجاعى، زشت، اهانت بار و حاکى از سرمستى و غرور است که این ها را با مغز به زمین مى کوباند. نفهمیدن موقعیت و نشناختن زمان، کار بعدى آن هاست. این را تقریباً همه ى دنیا، حتّى دولتها محکوم کردند و گفتند این کار نشدنى است. ما که موضعمان کاملًا روشن است و عرض خواهم کرد. این کار غلط اندر غلط است. آن حاکم نه خارجى باید باشد، نه نظامى و نه صهیونیست؛ بلکه باید برگزیده ى خودِ مردم عراق و بدون اتّکاء به پشتیبانى قدرتهاى متجاوز باشد. مردم عراق چنین کسى را مى خواهند. البته آمریکاییها پیش خودشان همه ى حسابها را کرده اند. فکر مى کنند که ما این شخص را نصب مى کنیم، بعد زمام امور را در دست مى گیریم و کمکهایى هم مى کنیم و سپس فرهنگ مردم را عوض مى کنیم؛ یعنى آموزش و پرورش را قبضه مى کنیم.

به خیال خودشان در افغانستان هم همین کار را مى کنند. آمریکاییها در یکى از کشورهاى آسیایى چندین تُن کتاب دبستانى به زبان فارسى و پشتو براى افغانستان چاپ کردند که در دبستانهاى افغانستان پخش کنند، تا چهره ى آمریکا در خلال این درسها براى بچه هاى افغانى چهره ى زشتى جلوه نکند و فرهنگ و دید و نگاه تاریخى افغانها به کلّى طور دیگرى شکل بگیرد. این فکر را به خیال خودشان براى عراق هم مى خواهند بکنند. این کار قطعاً با نتیجه ى مطلوب آن ها شکل نخواهد گرفت.۱۳۸۲/۰۱/۲۲ 

نقش آفرینی دولت امریکا در سرنگونى چهل دولت مستقل

به من آمارى دادند که دولت امریکا از سال ۱۹۴۵ تا امروز در سرنگونى چهل دولت مستقل، که تابع امریکا نبودند، نقش ایفا کرده و در بیست و چند مورد دخالت نظامى داشته است! این دخالتها بدون استثناء با کشتار عمومى و با فجایع بزرگ همراه بوده است. البته در مواردى موفّق شده و در مواردى هم ناکام مانده و موفّق نشده است. آنچه که در ذهن خود ماست و از یاد ماها دور نیست، مثالهاى روشنى است؛ از جمله بمباران اتمى ژاپن در پایان جنگ جهانى دوم، که آقاى رئیس جمهور اشاره کردند؛ مثال ویتنام، آن جنگهاى خونین، آن فجایع فراموش نشدنى که بالاخره هم با ناکامى امریکا تمام شد؛ مثال شیلى؛ مثال خود ایران در کودتاى ۲۸ مرداد - که مأمور امریکایى به تهران آمد و مشغول برنامه ریزى و اقدام شد؛ و بعد هم خودشان این موضوع را اعلام کردند و اسنادش نیز منتشر شد که الان در دسترس همه است - و همچنین در جاهاى متعدّد دیگر. عامل همه ى اینها، کمپانیهاى بزرگ اقتصادى، سردمداران مالى بزرگ امریکا، احزاب اقتدارطلب، دستجات پُرنفوذ صهیونیستى، شخصیتهاى معیوب از لحاظ فکرى و اخلاقى - که در رأس کارها هستند - مى باشند. این پرونده ى بسیار سنگین و گذشته ى بسیار ننگینى است. اینها چیزهاى کوچکى نیست. براى اینها نابودى انسانها مهم نیست، نابودى ثروتها مهم نیست، نابودى عدالت مهم نیست، فاجعه هاى بشرى مهم نیست؛ این مسائل هیچ کدام مانع سر راه اینها محسوب نمى شوند. البته براى حفظ ظاهر، امکانات فراوان تبلیغى و رسانه اى را هم در اختیار دارند. تعبیر کردند به «صداى بلندتر»، تعبیر درستى است. سعى مى کنند با صداى بلندترى فضاى دنیا را آن طور تنظیم کنند که این فاجعه آفرینى را بپوشاند؛ چهره ى آنها را باز هم طرفدار صلح، طرفدار مردم سالارى و دموکراسى، طرفدار حقوق بشر نشان دهد.۱۳۸۰/۱۲/۲۷
استعمار نو
در تمدّن مادى غرب - همچنان که در همین ماههاى جارى در دنیا مشاهده کردید - هرچه حرف مى زنند، طرّاحى هزاره ى دوم را مى کنند! حالا مگر تمدّن مادّى غرب، سرتاسر هزاره ى اوّل را فرا گرفته بود که شما مى خواهید هزاره ى دوم را هم به آن ملحق کنید؟! مگر بشر از این دو، سه قرنى که از سیطره ى تمدّن مادّى غرب گذشته، راضى است؟! مگر تمدّن مادّى غرب توانسته است زخمهاى کهنه ى بشریّت را علاج کند؟! آیا فقر در دنیا از بین رفت؟ آیا گرسنگى از بین رفت؟ آیا ظلم و تبعیض از بین رفت؟ آیا آرامش خاطر انسان تأمین شد؟ آیا مهربانى و صفاى میان انسانها تأمین شد؟ یا بعکس، تمدّن مادّى غرب در دوره ى استعمار، سپس در دوره ى استثمار - که سلطه ى حکومتهاى غربى در دوره ى استثمار، مثل دوره ى استعمار، مستقیم نبود؛ به شکل استثمار نیروها در دنیاى عقب افتاده و فقیر بود؛ همان سلطه ى پنهانى قاهرى که همه ى سرمایه ها و همه ى نیروها را از آنها مى ربود و در خود هضم مى کرد و جیب کمپانیهاى سرمایه دارى را بیشتر مى انباشت - و سپس در دوره ى رسانه و در دوره ى ارتباطات - یعنى امروز - در همه ى این سه دوره، با زور، با قدرت نمایى، با زورگویى، با ایجاد اختناقِ طرف مقابل و صف مقابل همیشه وارد میدان شده است؛ در حالى که در بالاترین مراکز خود هنوز تبعیض هست؛ تبعیض نژادى هست؛ فاشیسم هست! با این سابقه، با این همه گرفتارى، با این همه مشکلات، تمدّن مادّى غرب ادّعاى ابدیّت مى کند! اما این ادّعا، ادّعاى واهى، غیرعملى و ناکام است.۱۳۷۹/۰۷/۱۴

استکبارستیزی
من در دوره ‏ى ریاست جمهورى در اجلاس غیر متعهدها شرکت کردم و یک نطق بسیار پُرشور در آنجا ایراد کردم حدود صد و یک کشور آنجا جمع بودند بعد غالباً سران کشورها آمدند و به قول ما طیّب الله گفتند و تأیید کردند. در بین آن‏ها که غالباً کشورهاى جهان سومى و آفریقایى و آسیایى بودند، یک رئیس‏جمهورى آفریقایى که نسبتاً هم جوان و بسیار فعّال بود، آمد و گفت: این حرفهایى که شما زدید، همه حرفهاى ما هم هست. در سازمان وحدت آفریقا و در جاهاى دیگر، ما هم عیناً همین حرفها را داریم. فرق ما و شما این است که شما جرأت مى‏کنید این حرفها را بر زبان مى‏آورید، ولى ما از امریکا مى‏ترسیم! اتفاقاً بعد از چندى همان بیم و ترسى که این جوان داشت، تحقّق هم پیدا کرد. چون ضدّ استکبارى بود، علیه او کودتا کردند و او را کشتند. بعد از یکى، دو سال این اتفاق افتاد.۱۳۷۹/۰۵/۰۵

نابودی فرهنگها و غارت ثروتها؛ نتایج تسلط بیگانگان در هندوستان، الجزایر و پرو
استعمارگران اروپایى آمدند و بر مناطق بسیارى از آسیا، آفریقا و امریکاى لاتین تسلّط پیدا کردند؛ ملتهاى آن مناطق را ذلیل کردند؛ فرهنگ آن ها را، هویّت آن ها را، ثروت آن ها را به تاراج بردند؛ حتى زبان آن ها را، خطّ آن ها را، سابقه و سنّت آن ها را زیر پا له کردند. ملتها را ذلیل کردند؛ آن ها را دوشیدند؛ ثروت آن ها را غارت کردند؛ فرهنگ آن ها را نابود کردند؛ تا آن وقتى که ممکن بود، ماندند، بعد هم رفتند. من نمونه هایى از این قبیل، بعضى را به چشم خود دیده ام، بعضى را شنیده ام و بعضى را خوانده ام. 
یک نمونه، کشور بزرگ و پهناور هندوستان است. انگلیسى ها از راه دور آمدند؛ اوّل با تزویر و فریب و بعد با سلاح و قوّت نظامى، سرزمین هند را گرفتند. سالهاى متمادى بر این سرزمین مسلّط ماندند؛ مردم را ذلیل کردند؛ بزرگان را نابود کردند و ثروتهاى هند را از بین بردند. انگلیس، خزانه ى خود و جیب سرمایه داران خود را از سرمایه ها و فرآورده هاى هند پر کرد؛ اما هند را در فقر و مسکنت و بدبختى باقى گذاشت. فقط ثروت مادّى نبود؛ ثروت معنوى آن ها را هم گرفتند و زبان خود را بر آن ها تحمیل کردند. زبان رسمى امروز دولتهاى هند و پاکستان و بنگلادش که مجموعاً شبه قارّه ى هند قدیم است که مستعمره ى انگلیس بود انگلیسى است! آن منطقه دهها زبان محلى داشته است؛ این زبانها را تا آنجایى که توانستند، منسوخ کردند و از بین بردند. یک ملت، زبان خود را که از دست داد، یعنى از گذشته ى خود، از تاریخ خود، از سنّتهاى خود و از میراثهاى گران قدر خود منقطع و جدا مى شود و از آن ها بى خبر مى ماند. یک نمونه ى دیگر عرض مى کنم. رئیس جمهور کشور پرو در امریکاى لاتین، در زمانى که بنده رئیس جمهور بودم، به من گفت: ما اخیراً یک تمدّن بسیار باشکوه را در حفّارى هاى خود در کشورمان پیدا کرده ایم. او مى گفت: سالها استعمارگران بر کشور پرو مسلّط بودند؛ اما نگذاشتند مردم و روشن فکران و صاحب نظران پرو بفهمند که در گذشته چنین تمدّنى داشتند!

ما اخیراً یک تمدّن بسیار باشکوه را در حفّارى هاى خود در کشورمان پیدا کرده ایم. او مى گفت: سالها استعمارگران بر کشور پرو مسلّط بودند؛ اما نگذاشتند مردم و روشن فکران و صاحب نظران پرو بفهمند که در گذشته چنین تمدّنى داشتند!
یعنى این ها حتى از اینکه مردم، تاریخ خودشان را بدانند و به گذشته ى خودشان افتخار کنند، مانع مى شدند!یک نمونه ى دیگر، الجزائر، این کشور عربى و مسلمان است. فرانسویها آمدند و دهها سال بر آن کشور مسلّط شدند؛ با سلاح آنجا را قبضه کردند؛ در آنجا حکومت تشکیل دادند؛ حکّام و افسران خودشان را به حکومت و فرماندهى آن کشور گماشتند؛ اوّلین چیزى که کمر به آن بستند، از بین بردن آثار اسلامى و حتى از بین بردن زبان عربى بود. باز زمانى که من رئیس جمهور بودم، یکى از بلندپایگان دولت الجزائر در آن روز، به تهران آمد و با من ملاقات کرد. در اثناى صحبت مى خواست مطلبى را بیان کند؛ اما تعبیر عربى آن مطلب را بلد نبود! عرب زبان، مى خواست مفهومى را به من منتقل کند، نمى دانست با زبان عربى چگونه مى شود آن را منتقل کرد! رو کرد به وزیر خارجه اش، به زبان فرانسوى از او پرسید که این به عربى چه مى شود؟ او هم در جواب گفت به عربى این مى شود؛ بعد لغت عربى را به کار برد! یعنى زبدگان و نخبگان یک ملت، به خاطر تأثیر استعمار، از زبان خودشان دور ماندند. دلسوزان الجزایرى بعد از آن با ما صحبت کردند و گفتند ما همت گماشته ایم که بعد از ازاله ى استعمار، بتوانیم زبان عربى را برگردانیم
رو کرد به وزیر خارجه اش، به زبان فرانسوى از او پرسید که این به عربى چه مى شود؟ او هم در جواب گفت به عربى این مى شود؛ بعد لغت عربى را به کار برد! یعنى زبدگان و نخبگان یک ملت، به خاطر تأثیر استعمار، از زبان خودشان دور ماندند. دلسوزان الجزایرى بعد از آن با ما صحبت کردند و گفتند ما همت گماشته ایم که بعد از ازاله ى استعمار، بتوانیم زبان عربى را برگردانیم
عزیزان من! برادران و خواهران من! نبودن استقلال، با یک کشور این طور عمل مى کند. هویّت ملى را از مردم آن کشور مى گیرد؛ افتخارات را از آن ها مى گیرد؛ سابقه ى تاریخى را از آن ها مى گیرد؛ منافع مادّى آن ها را چپاول مى کند؛ هویّت فرهنگى و زبان آن ها را هم مى گیرد. این وضع تسلّطِ یک قدرت بر یک کشور است ۱۳۷۹/۰۷/۱۴
ورود میسیونهاى مسیحى قبل از ورود استعمارگران در آسیا و آفریقا
تبادل فرهنگى در هنگام قوت و روزگار توانایى یک ملت انجام مى گیرد؛ ولى تهاجم فرهنگى در دوران ضعف یک ملت است. لذا دیدید که استعمارگران، در آسیا و آفریقا و امریکاى لاتین، هر جا خواستند وارد شوند، قبل از آن که سیاستمداران و سربازان و قزاقهایشان وارد شوند، میسیونهاى مسیحى و هیأتهاى تبشیرى مسیحى شان وارد شدند! سرخپوستان و سیاهپوستان را اول مسیحى کردند، بعد طناب استعمار به گردنشان انداختند. بعد هم از خانه و کاشانه شان، آواره شان کردند و پدرشان را در آوردند! در همین ایران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه کنید! ببینید چقدر کشیش از اروپا راه افتادند و به قصد مسیحى کردن مردم به این جا آمدند! البته آنها، مثل دزد ناشى که به کاهدان مى زند، نفهمیدند براى ترویج مسیحیت باید به کجا بروند. آنها موفق نشدند؛ اما قصدشان این بود. نمى شود گفت که سرمایه داران و کمپانیها و غارتگران بین المللى، معتقد به حضرت مسیحند! آنها چه مى شناسند مسیح کیست؟! در محیطهایى که یک فرهنگ ملى مدافع - مدافع حیثیت خود - وجود دارد، کار اول این است که آن فرهنگ را از آنها بگیرند. مثل این که اگر یک عده سرباز بخواهند به یک قلعه ى مستحکم حمله کنند، کار اول این است که پاى این قلعه آب مى اندازند؛ شاید دیوارهایش بریزد. دیوارهاى این قلعه را، هر طور بتوانند، سست مى کنند. این، اولین کار است. یا این که قلعگیان را خواب مى کنند. به قول سعدى که در آن داستان، در گلستان، مى گوید: «اولین دشمنى که بر آنها تاخت، خواب بود!» خواب، اولین دشمنشان بود. چشمهایشان گرم شد و خوابشان برد. بعد از آن که این دشمن خودى - که خواب باشد - از درون خودشان چشمهاى آنها را بست و دستهایشان لمس شد، دشمن آمد دستهاى اینها را بست و هر چه خواست، برداشت و برد! در تهاجم فرهنگى، این گونه عمل مى کنند.۱۳۷۱/۰۵/۲۱ 

           




نظرات کاربران