یکی از نکات برجسته و عبرت آموز بزرگان علمی و فرهنگی جهان اسلام آن است که همواره تحت هر شرایطی منادی وحدت در میان مسلمانان بوده اند. در حافظه تاریخ کمتر سراغ داریم که این متفکران تراز اول به جنگ فرقه ای دامن زده و آتش کینه های مذهبی را مشتعل تر کنند.
یکی از نکات برجسته و عبرت آموز بزرگان علمی و فرهنگی جهان اسلام آن است که همواره تحت هر شرایطی منادی وحدت در میان مسلمانان بوده اند. در حافظه تاریخ کمتر سراغ داریم که این متفکران تراز اول به جنگ فرقه ای دامن زده و آتش کینه های مذهبی را مشتعل تر کنند. یکی از این بزرگان علامه اقبال لاهوری است.
اقبال در جاویدنامه اش، با الهام از سید جمالالدین، ندای رجعت به اسلام و وحدت مسلمانان را سر میدهد. وصول به «ملت محمدی» جامعه ی آرمانی اقبال، همان تزی بود که حدود نیم قرن قبل سیدجمال الدین اسدآبادی آن را مطرح کرد. اقبال نیز مانند بعضی از متفکران شرقی، اتحاد برپایه ی ملت یا نژاد، زبان و یا ملاکهای غربی دیگر را قبول ندارد و تنها ملاک برای او اصل توحید و اعتقاد به خدا است.
توحید سرچشمه وحدت عملی و نظری
به نظر وی، وحدت اندیشه و عمل مسلمانان از توحید سرچشمه می گیرد. توحید نظری باعث توحید عملی می شود و در نتیجه، ملت را قدرت و عظمت عطا می کند. اگر مسلمانان توحید و کلمه ی «لا اله الا الله» را درست ادراک کنند، می توانند بر جهانیان سروری و امیری کنند.
اقبال براساس همین نظریه ی توحید عملی می فرماید: این وحدت افکار و الهامات نظری و التزامات عملی آن است که ملت ها را زنده نگه می دارد و در وجود آنها و به تبع آن، در ملت ها باعث انقلاب های بزرگ می شود. بنابراین، افکار و اندیشه هایی که باعث از بین رفتن وحدت یک ملت می شود را اندیشه های الحاد آمیز می داند. در شعری به زبان اردو می گوید: «یک ملت فقط در سایه ی وحدت اندیشه ها زنده می ماند و به همین دلیل، اندیشه ای که باعث از بین رفتن وحدت شود، کفر محض است».
وی معتقد است که در سایه ی توحید، مسلمان از غیر خدا بریده می شود و همه ی آنان خودی می شوند و منکر آن غیر خودی، ملت و امت، اندیشه و افکار، ظاهر و باطن و همه ی رنگ های متنوع مسلمانان در رنگ توحید یکرنگ می شود و در نهایت، زبان و قلب و جان شان به یک چیز مبدل می شود.
ملت ما را اساس دیگر است
این اساس اندر دل ما مضمر است
حاضریم و دل به غایت بسته ایم
پس ز بند این و آن وارسته ایم
رشته این قوم مثل انجم است
چون نگه هم از نگاه ما گم است
تیر خویش پیکان و یک کیشیم ما
یک نما، یک بین، یک اندیشیم ما
مدعای ما مال ما یک است
طرز و اندرز خیال ما یکی است
ما ز نعمت او اخوان شدیم
یک زبان و یک دل و جان شدیم
تنفر از ناسیونالیسم
لذا اقبال از گرایشهای ناسیونالیستی غربی به شدت متنفر است و ریشه ی تمایلات ناسیونالیستی در مسلمانان را که به ملت پرستی ختم شده است، در اندیشه های سیاسی ـ اجتماعی مغرب زمین می بیند.
او قائل به مرزهای جغرافیایی و تصنعی نیست؛ و معتقد است که این مرزبندیها، به تعصبات قومی، نژادی و محلی خطرناک ختم میشود. اقبال درپی آن است که از اقوام ایرانی، عرب، ترک وافغانی، «ملت گیتینورد» بسازد. مرز و بوم اصلی مسلمانان از نظر او اسلام است:
قلب ما از هند و روم و شام نیست
مرز و بوم ما به جز اسلام نیست
تفرقه قلب پیامبر را به درد می آورد
از نظر اقبال آن چه قلب پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) را به درد می آورد تفرقه امت اسلامی است:
امتی بودی، امم گردیده ای
بزم خود را خود ز هم پاشیده ای
هر که از بند خودی وارست مُرد
هر که با بیگانگان پیوست مرُد
آن چه تو با خویش کردی کس نکرد
روح پاک مصطفی آمد به درد
او در نکوهش تفرقه مسلمین سروده است:
خویشتن را تُرک و افغان خوانده ای
وای بر تو، آنچه بودی مانده ای
ای که تو رسوای نام افتاده ای
از درخت خویش، خام افتاده ای
صد ملل از ملتی انگیخته ای
بر حصار خود شبیخون ریخته ای
علل توجه اقبال به اتحاد مسلمانان
علل توجه اقبال به اتحاد مسلمانان، در سه مسئله خلاصه میشود:
1 -مشاهده ی انحطاط ممالک اسلامی در ابعاد مختلف فکری، سیاسی و اجتماعی. 2 - هجوم غرب بر بلاد اسلامی. 3 - زمینه های فکری و اجتماعی او
از نظر اقبال اتحاد مسلمانان، نتایج ذی قیمتی برای آنها خواهد داشت که میتوان به عمده ترین آنها به شرح زیر اشاره کرد:
احیای ارزشهای فکری و معنوی مسلمانان؛ تغییردادن زندگی ذلت بار مسلمانان به زندگی باعزت و عزیزانه؛ تجدید مجد و عظمت دین مبین اسلام؛ بیداری کشورها و جوامع خواب آلوده ی مسلمانان؛ حل مشکلات مسلمین در سراسر دنیا؛ رسیدن به آزادی؛ امحای سلطه ی غرب بر بلاد اسلامی.