متن زیر مصاحبه ای است با محمد جمال رهنما پسر بزرگ شیخ مصطفی رهنما.
مبارزه های قبل از انقلاب
بنده محمد جمال رهنما پسر بزرگ شیخ رهنما هستم
پدرم با توجه به اینکه در ایام جوانی مشغول مبارزه بودند، در سن 45 سالگی با مادرم ازدواج کردند، به همین دلیل بنده از اوایل دوران کودکی چیزهایی از ملاقات ایشان با شخصیت های مبارز در دوران طاغوت، از جمله همراهی ایشان با آیت الله طالقانی، سعیدی، یا سران دیگر مبارزه به یاد دارم. البته اگر قدیمی ها یادشان باشد در آن دوران افراد بدون اختلافاتی که الان بعضاً هست با هم همکاری میکردند، و ایشان نیز با همه گروها هم فکری میکرد و این به معنی قبول داشتن یا نداشتن این گروها نبود؛ بلکه ایشان صحنه مبارزه را صحنه وسیعی می دانستند.
ایشان در سن15سالگی جهت تحصیل به نجف رفتند و از محضر علمای طراز اول مثل امام راحل استفاده کردند و دوباره به ایران بازگشتند، و شروع به نویسندگی در نشریات مختلف و مطرح آن زمان کردند.
من به دفعات همراه پدرم خدمت آیت الله طالقانی و همچنین سید هادی خامنه ای در کتابخانه مصطفوی واقع در ناصر خسرو که پاتوق مبارزین آن زمان بود، رسیدم. وحتی یادم هست بعد از انقلاب روزی یاسر عرفات برای دیدن پدرم به منزل ما آمدند.
فضای بین المللی در خانواده
پدرم اسم تمامی فرزندانشان را به نام مبارزین گذاشته بودند.
فرزند اول جمیله بوهیره: برگرفته شده از نام یکی از زنان انقلابی بنام در انقلاب الجزایر.
فرزند دوم محمد جمال: چون من در زمان جنگ اعراب و اسرائیل بدنیا آمدم نام من برگرفته شده از جمال عبد الناصر بود.
فرزند سوم یاسر علی: از یاسر عرفات.
فرزند چهارم لیلا خالد: عضو شورای مرکزی جبهه مردمی برای آزادی فلسطین که توسط اسرائیل اعدام شد.
فرزند پنجم صامد حسن: صامدون یکی از گروهای چریکی فلسینی بود.
فرزند ششم فاطمه برناوی: اولین زن فلسطینی است که در سال 1967 اسیر شد وی پس از کار گذاشتن بمبی در سینمای تل آویو بازداشت شد.
اسم نوه ایشان نیز ریشل کوری است؛ همان دختر آمریکای که زیر بلدزر اسرائیل شهید شد.
دغدغه برای همه مستضعفین جهان
ارتباط ایشان با نهضت ها و جنبش های اسلامی، خیلی قدیمی تر از اتفاقات معاصر و بیداری اسلامی است، از زمانی که آزادی خواهان کشمیری برای استقلال کشورشان مبارزه میکردند، ایشان وارد صحنه شدند، و بعدها در انقلاب الجزایر با خبر سازی همراه با مبارزان به دفاع در برابر اشغالگران فرانسوی پرداختند. من به خاطر دارم که ایشان همراه آیت الله طالقانی و چند تن دیگر از علما، تعدادی از مجروحین را در بیمارستان شفا یحیائیان تهران بستری کردند. و بعد هم دغدغه فلسطین، که تا آخر عمرشان همراه ایشان بود. ایشان قبل از انقلاب به شدت مورد توجه مبارزین جهان بود؛ زیرا از تمامی فعالیت های استقلال طلبانه و ضد استعماری آن روز اطلاع و سعی در موضع گیری فعال داشتند.
امام گفت: این پول را خرج فلسطین نکنی!
ما برای عقد خواهر بزرگمان خدمت امام (ره) رسیدیم. بعد از خواندن خطبه عقد هنگامی که قصد مرخص شدن از خدمت ایشان را داشتیم، امام شیخ رهنما را صدا زدند و مقداری پول بعنوان هدیه دادند و پدر تشکر کردند و هنوز چند قدمی دور نشده بودیم که امام دوباره صدا زدند و گفتند: آ شیخ رهنما این پول را دادم برای دخترت جهزیه بخری، نه اینکه خرج فلسطین بکنی! یکی از ویژگی پدر این بود که وقتی پولی دستشان می آمدم سهم فلسطین را کنار میگذاشتند.
بنده محمد جمال رهنما پسر بزرگ شیخ رهنما هستم
پدرم با توجه به اینکه در ایام جوانی مشغول مبارزه بودند، در سن 45 سالگی با مادرم ازدواج کردند، به همین دلیل بنده از اوایل دوران کودکی چیزهایی از ملاقات ایشان با شخصیت های مبارز در دوران طاغوت، از جمله همراهی ایشان با آیت الله طالقانی، سعیدی، یا سران دیگر مبارزه به یاد دارم. البته اگر قدیمی ها یادشان باشد در آن دوران افراد بدون اختلافاتی که الان بعضاً هست با هم همکاری میکردند، و ایشان نیز با همه گروها هم فکری میکرد و این به معنی قبول داشتن یا نداشتن این گروها نبود؛ بلکه ایشان صحنه مبارزه را صحنه وسیعی می دانستند.
ایشان در سن15سالگی جهت تحصیل به نجف رفتند و از محضر علمای طراز اول مثل امام راحل استفاده کردند و دوباره به ایران بازگشتند، و شروع به نویسندگی در نشریات مختلف و مطرح آن زمان کردند.
من به دفعات همراه پدرم خدمت آیت الله طالقانی و همچنین سید هادی خامنه ای در کتابخانه مصطفوی واقع در ناصر خسرو که پاتوق مبارزین آن زمان بود، رسیدم. وحتی یادم هست بعد از انقلاب روزی یاسر عرفات برای دیدن پدرم به منزل ما آمدند.
فضای بین المللی در خانواده
پدرم اسم تمامی فرزندانشان را به نام مبارزین گذاشته بودند.
فرزند اول جمیله بوهیره: برگرفته شده از نام یکی از زنان انقلابی بنام در انقلاب الجزایر.
فرزند دوم محمد جمال: چون من در زمان جنگ اعراب و اسرائیل بدنیا آمدم نام من برگرفته شده از جمال عبد الناصر بود.
فرزند سوم یاسر علی: از یاسر عرفات.
فرزند چهارم لیلا خالد: عضو شورای مرکزی جبهه مردمی برای آزادی فلسطین که توسط اسرائیل اعدام شد.
فرزند پنجم صامد حسن: صامدون یکی از گروهای چریکی فلسینی بود.
فرزند ششم فاطمه برناوی: اولین زن فلسطینی است که در سال 1967 اسیر شد وی پس از کار گذاشتن بمبی در سینمای تل آویو بازداشت شد.
اسم نوه ایشان نیز ریشل کوری است؛ همان دختر آمریکای که زیر بلدزر اسرائیل شهید شد.
دغدغه برای همه مستضعفین جهان
ارتباط ایشان با نهضت ها و جنبش های اسلامی، خیلی قدیمی تر از اتفاقات معاصر و بیداری اسلامی است، از زمانی که آزادی خواهان کشمیری برای استقلال کشورشان مبارزه میکردند، ایشان وارد صحنه شدند، و بعدها در انقلاب الجزایر با خبر سازی همراه با مبارزان به دفاع در برابر اشغالگران فرانسوی پرداختند. من به خاطر دارم که ایشان همراه آیت الله طالقانی و چند تن دیگر از علما، تعدادی از مجروحین را در بیمارستان شفا یحیائیان تهران بستری کردند. و بعد هم دغدغه فلسطین، که تا آخر عمرشان همراه ایشان بود. ایشان قبل از انقلاب به شدت مورد توجه مبارزین جهان بود؛ زیرا از تمامی فعالیت های استقلال طلبانه و ضد استعماری آن روز اطلاع و سعی در موضع گیری فعال داشتند.
تفطه عطف زندگی ایشون در سن 20 سالگی با مشاهده ظلم هایی که علیه مسلمانان میشد شکل گرفت و ایشان را بشدت تحت تاثیر قرار داد تا باعث تشکیل (جمعیت مسلم آزاد) شد که هدفش تبدیل مسلمانان به یک بلوک قدرت بود.
امام گفت: این پول را خرج فلسطین نکنی!
ما برای عقد خواهر بزرگمان خدمت امام (ره) رسیدیم. بعد از خواندن خطبه عقد هنگامی که قصد مرخص شدن از خدمت ایشان را داشتیم، امام شیخ رهنما را صدا زدند و مقداری پول بعنوان هدیه دادند و پدر تشکر کردند و هنوز چند قدمی دور نشده بودیم که امام دوباره صدا زدند و گفتند: آ شیخ رهنما این پول را دادم برای دخترت جهزیه بخری، نه اینکه خرج فلسطین بکنی! یکی از ویژگی پدر این بود که وقتی پولی دستشان می آمدم سهم فلسطین را کنار میگذاشتند.