در حال حاضر، سه رویکرد وجود دارد: 1 - هراس نسبت به دین و شعائری که در پنهان و آشکارا برای صیانت از دین در حال گسترش است. 2 - قطع رابطه و نگرانی شدیدی نسبت به زمانه و نوگرایی آن و جریان های پر سر و صدای آن و احساسی مبنی بر این که خطرات وخیم تر و شدیدتر می شوند، وجود دارد. 3 - توجه بسیار اکثریت برای دست یابی به رژیم هایی که در خدمت دین قرار گیرند.
*رضوان السید
مسلمانان به نوگرایی اسلامی بی اعتماد شدند
در مورد آخرین تفکرات و پژوهش های معتبر در خصوص نوگرایی فقهی و فرهنگی در دو جهان مسلمان و عرب، می توان به بررسی انجام شده از سوی «البرت حورانی» در دهه شصت قرن گذشته با عنوان «اندیشه عربی در عصر نهضت» اشاره کرد. نهضتی که از نگاه او در دهه سی قرن گذشته پایان یافته است. به اعتقاد حورانی، پس از این نهضت، دوره تاریخی جدید عربی، نه تاریخ نوگرایی اسلامی، بلکه تاریخ و تحولات رژیم های ملی عربی است. رادیکالیسم و تندوری «مصطفی کمال» و لغو خلافت اسلامی در سال 1924 توسط وی، ضربه سختی به اعتماد مسلمانان نسبت به تلاش های نوگرایی اسلامی وارد ساخت و بر تشنگی هویتی و فرهنگی آنان افزود.
از نشانه های آن نگرانی، اتخاذ مواضعی علیه نوگرایی و غرب گرایی در کشور و جامعه بود که در سیلی از مقاله ها و کتاب ها علیه مسحیت و تهاجم فرهنگی غرب نمود پیدا کرد. همچنین جنبش هایی برای دفاع از هویت بر پا شد که هدف برخی از آنها دست یابی به یک فرهنگ اسلامی ذاتی بود. بویژه آنکه حامیان این جنبش ها به دنبال آن نبودند که ارزش های نوگرایی اروپایی را نادیده گرفته یا آنها را انکار کنند، بلکه می خواستند تا هم درجه آنها باشند. هدف برخی دیگر نیز این بود که ساختار داخلی جامعه بازسازی شود تا بتوان در برابر نفوذ خیزشی غرب و استعمارگری نظامی و فرهنگی آن با دولت ها و نظام های ملی در جهان اسلام با توجه به الگوی اروپایی، مقاومت کنند.
مصلحین و سلفیون هم آهنگ می شوند
روحانی مصلح شاهد بود که نظام همزیستی در جهان اسلام تقریبا در حال فروپاشی است و مذاهب فقهی همچون تصوف، به باری بر دوش جوامع مبدل شده است و فاصله میان وضعیت موجود و اهداف و نیازهای جدید بسیار است.
به همین ترتیب، مصلح جدید با سلفی نوین در دعوت به گشودن باب اجتهاد و انتقاد شدید از سنت گرایی، مذاهب فقهی سنتی و دیدگاه تنگ نظرانه نسبت به جهان هم آهنگ شدند. در شرایطی که سلفی از طریقت صوفیانه و همچنین از سنت مذهبی انتقاد می کرد، اصلاح گرا بر آموخته های خود که از شرق شناسان و سیاست مداران اروپایی (که زبانشان را آموخته بود)، گزاره «تمدن اسلامی از بیش از هزار سال است که در تاریکی های رکود و ضعف غوطه ور است!» را افزود.
به همین صورت نیز، سیاستمدار و دولتمردی که وارد روند نوگرایی ها به ویژه در دو نهاد نظامی و تربیتی شده بود، در دعوت های اصلاح گراها راهی را برای خود یافت و به دنبال ایجاد نهادهای جدید رفت تا به روحانی مصلح برای ترغیب دیگران جهت رها کردن دین، فقه، فرهنگ و سیاست سنتی کمک کند. این گونه بود که اصلاح گرا و سلفی (در شرق و غرب جهان اسلام) گمان می کردند که به سمت اسلام اولیه حرکت می کنند: اصلاح گرا به سمت ارزش های اصیل اسلامی در قرآن و زمان پیامبر و خلفای راشدین و سلفی نیز به سوی متون کتاب خدا و سنت و سیره سلف صالح.
بنابراین تجربه اسلامی میانه (پس از زمان نبوت و خلفای راشدین) از نگاه دو طرف، عبارت بود از رکود و ضعفی تاریخی و مذهبی که باید از آن رها شد. حتی زمانی که جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده با استراتژیست های فرهنگی فرانسه در مورد زن، مذهب و جهاد مجادله می کردند، تجربه تاریخی اسلامی را نفی نمی کردند بلکه نسبت به نهضت اسلامی در دوره پیامبر(ص) و خلفای راشدین و نه در دوره اموی، عباسی و یا عثمانی، اشاره می کردند.
مقابله با اسلام سنتی برای نیل به اسلام اولیه
در این زمینه، الگوی کنونی: پیشرفت اروپایی، الگوی رد شده: تجربه تاریخی اسلامی، و الگوی هدف: اسلام اولیه مطرح می شود. هدف واقعی اما توجیه پیروی از الگوی اروپایی بود. هر یک از دو طرف اصلاح گرا و اسلام گرا، و نهضت گرای اروپایی درصدد بودند تا از نظام زندگی و اندیشه کنونی رها شوند، اصلاح گرا می خواست تا همانطور که اروپا در مقابله با سنت های کهنه و دیرینه به پاخاست، او نیز برای رسیدن به پیشرفت جهان اسلام، به پا خیزد. استعمارگران و شرق شناسان نیز گویی درصدد بودند سیطره خود بر جهان را کامل کنند. در این زمینه سنت گرایی اسلامی همانند سدی مانع نایل شدن دو طرف به هدفشان می شد.
باوجود اینکه سلفی نوگرا هدفش این نبود، اما تمایل داشت سنت های فقهی و صوفیانه را از بین ببرد، چرا که آنها مانعی بر سر بازگشت اسلام سلفی اولیه بودند.
بیشتر مسلمانان و همچنین اندیشمندان نزدیک به دین اسلام از وضعیت اسلام راضی نبودند و به این ترتیب، رهایی تدریجی سنت ها آسان شد. اما طبیعتا نسبت به نیت و اقدامات اروپایی ها اطمینان و به اقدامات اصلاح گراها نیز اعتمادی نداشتند و به همین دلیل، زمانی که دیدند نظام خلافت از میان برداشته شده است، به ساختن نظام زندگی دیگری روی آوردند تا ضامن بازگرداندن این خلافت به روش خلفای راشدین باشد. ظرف یک یا دو دهه و نه بیشتر (یعنی دهه های بیست و سی قرن بیستم) دو نظام جدید نمود پیدا کردند، یکی از آنها در اندیشه مسلمانان و دیگری در عمل آنان ظاهر شد و همچنان این تفاوت میان اندیشه و واقعیت تا به امروز ادامه دارد.
نظام غربی با کمی چاشنی اسلامی!
چگونه اصلاح گرا و نوگرا تلاش کردند تا نظام اسلامی جدیدی را ایجاد کنند؟ اصلاح گرا یک عملگرای صرف یا تندروی عملگرا شد. این امر بدین ترتیب بود که نظام غربی را در پیش گرفت و کمی چاشنی اسلامی به آن افزود تا علاوه بر افزودن مشروعیت، حس عزت و احترام به نفس خود را نیز ارضا کند. «عبد الرزاق السنهوری» به سرعت پیشنهاد نظام ملت های اسلامی را به جای خلافت مطرح کرد. همچنین به سرعت بر آن شد که میراث فقه اسلامی را در قوانین مدنی وارد کند. العقاد، طه حسین، توفیق الحکیم و محمد حسین هیکل شخصیات و ساختارهای اسلامی برجسته را مجددا مطرح کردند و در مقام مقایسه آنها با برخی شخصیت های بزرگ اروپایی برآمدند.
اما اسلام گرای اندیشمند درصدد ساختن نظام اسلام گرای فراگیری بر اساس اصول اعتقادی برآمد. این نظام در گذشته ایجاد نشده بود، بلکه امری برگرفته از قرآن و خلافت راشدین به شمار می آمد. این گونه بود که دو طرف خود را از سنت گرایی جدا کردند، یک طرف اصلاح گرا بود و اعتقاد داشت که در پشت این سنت گرایی، خلأی تاریخی و انحطاطی هزار ساله پنهان است، و طرف دیگر که نوگرا بود، می خواست از فریب و نیرنگ تاریخ و وضعیت کنونی به یک باره بگریزد. می خواست به یقین بگریزد، به نظامی که خودش می ساخت و به باور او این امر با تجربه اولیه اسلامی، همخوانی داشت.
آیا سنت گرایی پایان یافته است؟
آیا سنت گرایی با تهاجم های اصلاح گراها و نوگرایان پایان یافته است؟ سنت گرایی عملا در الگوها و نمونه های انتزاعی پایان یافته، اما در نهادهای دینی یا باقیمانده آن در دولت های ملی، عملا ادامه یافته است. سردمداران نهادها و علمای مذاهب فقهی و صوفیانه بر این باور برآمدند که وارد زمان اجتهاد شده اند و خود را ادامه اصلاح گرایان و نوگرایان دانستند. اما در باور خود وابسته به سنتی بودند که ادامه حضور آنان را تضمین می کرد. آنها تنها در سایه نظام های سیاسی پیرامون خود، می توانستند به زندگی ادامه دهند و جرات رهبری خواسته های سرکشانه مردم و اعتراضات آنان را نداشتند.
اسلام به چه سمت و سویی پیش می رود؟ هنگامی که «ستودارد» برای نخستین بار این سوال را در سال 1910 مطرح کرد، امید زیادی وجود داشت که مسلمانان از زیر بار استعمار آزاد شده و بتوانند نظام جدید خود را بنا کنند و در جهان با برخورداری از احترام و با مشارکت آنها زندگی کنند. برای دومین بار زمانی که «همیلتون گیپ» در سال 1933 این سوال را مطرح کرد، مبارزات سیاسی علیه استعار به مبارزات فرهنگی دارای رنگ و بوی دینی تبدیل شده بود. هنگامی که این سوال برای سومین بار در سال 1946 مطرح شد، مسلمانان به سه گروه حزبی با نام «دین»، «نظام شرعی» و «جامعه هدایت شده» تقسیم شده بودند. در مرتبه چهارم و در دهه های شصت قرن گذشته، زمانی که «آلبرت حورانی» این سوال را مطرح کرد، درگیری هایی میان اسلام عقیدتی که به اسلام سیاسی تبدیل شده بود، و میان دولت های ملی شدت گرفته بود. این دولت ها، تبدیل به رژیم هایی شده بودند که افسران و نظامیان در هر مکان، رهبری آن را به عهده داشتند.
نهادهای دینی مطرود رژیم ها، سلفیون و اصلاح گرایان
نهادهای دینی اسلامی از یک طرف میان رژیم های ملی و از سوی دیگر میان جنبش های اسلامی قرار گرفته بودند که هیچ یک از این دو، از این نهادها استقبال نمی کرد؛ رژیم ها از این جهت که سنت گرایی مخالف نوگرایی بود و جنبش های اسلامی نیز از این جهت که این نهادها صلح و آرامش با رژیم ها را ترجیح می دادند.
چه زمانی و چگونه این خلل رخ داد؟ این اختلالات زمانی رخ داد که اصلاح گراها، سلفی ها و دولت های ملی که به نظام هایی نظامی تبدیل شده بودند، بر سر جدایی از سنت های اسلامی، به اتفاق نظر رسیدند. سنتی که در یک زمان هم بر تعدد فقهی تاکید داشت و هم همبستگی دینی را محترم می شمرد؛ فقهی که بر همزیستی گروه های مختلف در کنار یکدیگر تاکید داشت.
نهادهای دینی به سه دسته تقسیم میشوند: یک گروه که در ابقای خود به قدرت گیری از مقدسات تکیه می کنند و خود را نماینده و یا سخنگوی این مقدسات معرفی می کنند. از این دست می توان به نظام کاتولیکی و نظام شیعی اشاره کرد. دسته دیگر، قدرت خود را مدیون ساختار مستحکم و ریشه دار خود بوده که منافع و گرایش های گروه های اجتماعی و طبقاتی بسیاری به آن گره خورده است که از جمله این دست می توان به مذاهب بودایی و هندوئیسم اشاره کرد. گروه دیگر اما، در قدرت و فعالیت های خود به شعار جماعت و گروه تکیه دارد که بر اساس آن باید کارهای مشخصی در راستای حفظ همبستگی و ماندگاری و نظم و ترتیب صورت بگیرد. از این دست می توان به نگرش اهل سنت، پروتستان، مذهب زیدیه و اباضیه اشاره کرد. آنچه که تاکنون رخ داده، این است که کاتولیک ها و شیعیان هرچند در آماج اعمال فشارهای بسیاری قرار گرفته اند، اما همچنان قدرت مند به نظر می رسند. علت این قدرت را در مورد کاتولیک ها باید این گونه یادآور شد که آنها از بی ثباتی به دور بوده اند، و توانستند حامیان بسیار خود را قانع کنند که به پیروی از مسیح مقدس ادامه دهند، شیعه نیز از یک طرف با مقدسات خود ارتباط داشته و از سوی دیگر به گرایش های ملی و میهنی توجه نشان داده است.
این در حالی است که کارکرد علمی و دینی اهل تسنن و اباضیه تضعیف شد، چرا که آنها یک مذهب کارکردی هستند که ابقای آنها به میزان توانایی برای انجام وظایف موکول شده بستگی دارد. به همین دلیل، تلاش ها برای از بین بردن سنت ها از جانب رویکردهای جدید اصلاح گرایانه، اصول گرایانه و مدرنیسم باعث شد تا زمان آشتی و صلح بگذرد. چرا که گروه ها و فرقه های دارای اهداف ضد و نقیضی روی کار آمده و تلاش کردند تا اصول خاص خود را داشته باشند، برخی از آن گروه های تازه روی کار آمده تلاش کردند تا قدرت را تحت کنترل خود درآوردند، که این امر نه از لحاظ کارکردی و نه از جانب درک اولویت ها برای نظام دینی سنت گرا فایده ای ندارد.
امروزه، بلکه از دهه ها گذشته اهل تسنن چهار رویکرد داشته اند که به دلیل تنش شدیدی که درگیری ها بر سر مرجعیت دینی و صیانت از دین و قدرت بوجود آورده بود، باعث شود که اهل تسنن به فرقه های مختلف و به همان معنای قدیمی فرَق تبدیل شوند که این رویکردها عبارت اند از اخوان المسلمین، سلفی گری، صوفی گری و جهادی گری است. این امر به صورت تصادفی و نه به صورت خودجوش صورت نگرفت و تنها محدود به خود سنی ها نبوده است.
آگاهی در قدم اول، اختلاف در قدم دوم
هراس یا نگرانی شدیدی نسبت به سرنوشت اسلام وجود دارد که این احساس در قبال غرب، نوگرایی آن و سیطره آن بر فرهنگ جهان، زمانه و سرنوشت ملت ها، غلبه داشته است. باید گفت که همه مسلمانان در این احساس و آگاهی مشترک اند. اما آنها بر سر چگونگی برداشتن قدم بعدی این آگاهی یعنی شیوه یا شیوه های صیانت از دین و در عین حال حفظ وحدت جامعه اختلاف نظر دارند. این مساله را مورد توجه قرار میدهیم که تجربه مذهب شیعه امامیه با نهاد فقهی یک تجربه ای سلطه گرانه نبوده است، اما آنها به دلیل حفظ دین، قدرت را در اختیار مذهب قرار دادند و تنش های امروزه در میان آنها ناشی از این است که از این مذهب خواسته می شود تا کارکردهایی را به منصه ظهور درآورد که از پیش نسبت به آن عادت نداشته است و نمی تواند ظرف مدت های مدید در انجام آن به موفقیت دست یابد.
اما درخصوص اباضی ها عکس این امر صدق می کند، چرا که این نهاد فقهی از ماموریت سیاسی که علاوه بر وظایف دیگر به آن موکول شده بود شانه خالی کرد. در نزد مذهب زیدیه، کاردکرد دین بر خلاف سایر فرقه های شیعه است، پیروان این مذهب امروزه گرایش شدیدی نسبت به الگوی جدید امامیه دارند که بر اساس آن، از قدرت می توان برای خدمت به دین استفاده کرد که این امر از این گروه تهدید شده نیز محافظت می کند.
مسلمانان به نوگرایی اسلامی بی اعتماد شدند
در مورد آخرین تفکرات و پژوهش های معتبر در خصوص نوگرایی فقهی و فرهنگی در دو جهان مسلمان و عرب، می توان به بررسی انجام شده از سوی «البرت حورانی» در دهه شصت قرن گذشته با عنوان «اندیشه عربی در عصر نهضت» اشاره کرد. نهضتی که از نگاه او در دهه سی قرن گذشته پایان یافته است. به اعتقاد حورانی، پس از این نهضت، دوره تاریخی جدید عربی، نه تاریخ نوگرایی اسلامی، بلکه تاریخ و تحولات رژیم های ملی عربی است. رادیکالیسم و تندوری «مصطفی کمال» و لغو خلافت اسلامی در سال 1924 توسط وی، ضربه سختی به اعتماد مسلمانان نسبت به تلاش های نوگرایی اسلامی وارد ساخت و بر تشنگی هویتی و فرهنگی آنان افزود.
از نشانه های آن نگرانی، اتخاذ مواضعی علیه نوگرایی و غرب گرایی در کشور و جامعه بود که در سیلی از مقاله ها و کتاب ها علیه مسحیت و تهاجم فرهنگی غرب نمود پیدا کرد. همچنین جنبش هایی برای دفاع از هویت بر پا شد که هدف برخی از آنها دست یابی به یک فرهنگ اسلامی ذاتی بود. بویژه آنکه حامیان این جنبش ها به دنبال آن نبودند که ارزش های نوگرایی اروپایی را نادیده گرفته یا آنها را انکار کنند، بلکه می خواستند تا هم درجه آنها باشند. هدف برخی دیگر نیز این بود که ساختار داخلی جامعه بازسازی شود تا بتوان در برابر نفوذ خیزشی غرب و استعمارگری نظامی و فرهنگی آن با دولت ها و نظام های ملی در جهان اسلام با توجه به الگوی اروپایی، مقاومت کنند.
مصلحین و سلفیون هم آهنگ می شوند
روحانی مصلح شاهد بود که نظام همزیستی در جهان اسلام تقریبا در حال فروپاشی است و مذاهب فقهی همچون تصوف، به باری بر دوش جوامع مبدل شده است و فاصله میان وضعیت موجود و اهداف و نیازهای جدید بسیار است.
به همین ترتیب، مصلح جدید با سلفی نوین در دعوت به گشودن باب اجتهاد و انتقاد شدید از سنت گرایی، مذاهب فقهی سنتی و دیدگاه تنگ نظرانه نسبت به جهان هم آهنگ شدند. در شرایطی که سلفی از طریقت صوفیانه و همچنین از سنت مذهبی انتقاد می کرد، اصلاح گرا بر آموخته های خود که از شرق شناسان و سیاست مداران اروپایی (که زبانشان را آموخته بود)، گزاره «تمدن اسلامی از بیش از هزار سال است که در تاریکی های رکود و ضعف غوطه ور است!» را افزود.
به همین صورت نیز، سیاستمدار و دولتمردی که وارد روند نوگرایی ها به ویژه در دو نهاد نظامی و تربیتی شده بود، در دعوت های اصلاح گراها راهی را برای خود یافت و به دنبال ایجاد نهادهای جدید رفت تا به روحانی مصلح برای ترغیب دیگران جهت رها کردن دین، فقه، فرهنگ و سیاست سنتی کمک کند. این گونه بود که اصلاح گرا و سلفی (در شرق و غرب جهان اسلام) گمان می کردند که به سمت اسلام اولیه حرکت می کنند: اصلاح گرا به سمت ارزش های اصیل اسلامی در قرآن و زمان پیامبر و خلفای راشدین و سلفی نیز به سوی متون کتاب خدا و سنت و سیره سلف صالح.
بنابراین تجربه اسلامی میانه (پس از زمان نبوت و خلفای راشدین) از نگاه دو طرف، عبارت بود از رکود و ضعفی تاریخی و مذهبی که باید از آن رها شد. حتی زمانی که جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده با استراتژیست های فرهنگی فرانسه در مورد زن، مذهب و جهاد مجادله می کردند، تجربه تاریخی اسلامی را نفی نمی کردند بلکه نسبت به نهضت اسلامی در دوره پیامبر(ص) و خلفای راشدین و نه در دوره اموی، عباسی و یا عثمانی، اشاره می کردند.
مقابله با اسلام سنتی برای نیل به اسلام اولیه
در این زمینه، الگوی کنونی: پیشرفت اروپایی، الگوی رد شده: تجربه تاریخی اسلامی، و الگوی هدف: اسلام اولیه مطرح می شود. هدف واقعی اما توجیه پیروی از الگوی اروپایی بود. هر یک از دو طرف اصلاح گرا و اسلام گرا، و نهضت گرای اروپایی درصدد بودند تا از نظام زندگی و اندیشه کنونی رها شوند، اصلاح گرا می خواست تا همانطور که اروپا در مقابله با سنت های کهنه و دیرینه به پاخاست، او نیز برای رسیدن به پیشرفت جهان اسلام، به پا خیزد. استعمارگران و شرق شناسان نیز گویی درصدد بودند سیطره خود بر جهان را کامل کنند. در این زمینه سنت گرایی اسلامی همانند سدی مانع نایل شدن دو طرف به هدفشان می شد.
باوجود اینکه سلفی نوگرا هدفش این نبود، اما تمایل داشت سنت های فقهی و صوفیانه را از بین ببرد، چرا که آنها مانعی بر سر بازگشت اسلام سلفی اولیه بودند.
بیشتر مسلمانان و همچنین اندیشمندان نزدیک به دین اسلام از وضعیت اسلام راضی نبودند و به این ترتیب، رهایی تدریجی سنت ها آسان شد. اما طبیعتا نسبت به نیت و اقدامات اروپایی ها اطمینان و به اقدامات اصلاح گراها نیز اعتمادی نداشتند و به همین دلیل، زمانی که دیدند نظام خلافت از میان برداشته شده است، به ساختن نظام زندگی دیگری روی آوردند تا ضامن بازگرداندن این خلافت به روش خلفای راشدین باشد. ظرف یک یا دو دهه و نه بیشتر (یعنی دهه های بیست و سی قرن بیستم) دو نظام جدید نمود پیدا کردند، یکی از آنها در اندیشه مسلمانان و دیگری در عمل آنان ظاهر شد و همچنان این تفاوت میان اندیشه و واقعیت تا به امروز ادامه دارد.
نظام غربی با کمی چاشنی اسلامی!
چگونه اصلاح گرا و نوگرا تلاش کردند تا نظام اسلامی جدیدی را ایجاد کنند؟ اصلاح گرا یک عملگرای صرف یا تندروی عملگرا شد. این امر بدین ترتیب بود که نظام غربی را در پیش گرفت و کمی چاشنی اسلامی به آن افزود تا علاوه بر افزودن مشروعیت، حس عزت و احترام به نفس خود را نیز ارضا کند. «عبد الرزاق السنهوری» به سرعت پیشنهاد نظام ملت های اسلامی را به جای خلافت مطرح کرد. همچنین به سرعت بر آن شد که میراث فقه اسلامی را در قوانین مدنی وارد کند. العقاد، طه حسین، توفیق الحکیم و محمد حسین هیکل شخصیات و ساختارهای اسلامی برجسته را مجددا مطرح کردند و در مقام مقایسه آنها با برخی شخصیت های بزرگ اروپایی برآمدند.
اما اسلام گرای اندیشمند درصدد ساختن نظام اسلام گرای فراگیری بر اساس اصول اعتقادی برآمد. این نظام در گذشته ایجاد نشده بود، بلکه امری برگرفته از قرآن و خلافت راشدین به شمار می آمد. این گونه بود که دو طرف خود را از سنت گرایی جدا کردند، یک طرف اصلاح گرا بود و اعتقاد داشت که در پشت این سنت گرایی، خلأی تاریخی و انحطاطی هزار ساله پنهان است، و طرف دیگر که نوگرا بود، می خواست از فریب و نیرنگ تاریخ و وضعیت کنونی به یک باره بگریزد. می خواست به یقین بگریزد، به نظامی که خودش می ساخت و به باور او این امر با تجربه اولیه اسلامی، همخوانی داشت.
آیا سنت گرایی پایان یافته است؟
آیا سنت گرایی با تهاجم های اصلاح گراها و نوگرایان پایان یافته است؟ سنت گرایی عملا در الگوها و نمونه های انتزاعی پایان یافته، اما در نهادهای دینی یا باقیمانده آن در دولت های ملی، عملا ادامه یافته است. سردمداران نهادها و علمای مذاهب فقهی و صوفیانه بر این باور برآمدند که وارد زمان اجتهاد شده اند و خود را ادامه اصلاح گرایان و نوگرایان دانستند. اما در باور خود وابسته به سنتی بودند که ادامه حضور آنان را تضمین می کرد. آنها تنها در سایه نظام های سیاسی پیرامون خود، می توانستند به زندگی ادامه دهند و جرات رهبری خواسته های سرکشانه مردم و اعتراضات آنان را نداشتند.
اسلام به چه سمت و سویی پیش می رود؟ هنگامی که «ستودارد» برای نخستین بار این سوال را در سال 1910 مطرح کرد، امید زیادی وجود داشت که مسلمانان از زیر بار استعمار آزاد شده و بتوانند نظام جدید خود را بنا کنند و در جهان با برخورداری از احترام و با مشارکت آنها زندگی کنند. برای دومین بار زمانی که «همیلتون گیپ» در سال 1933 این سوال را مطرح کرد، مبارزات سیاسی علیه استعار به مبارزات فرهنگی دارای رنگ و بوی دینی تبدیل شده بود. هنگامی که این سوال برای سومین بار در سال 1946 مطرح شد، مسلمانان به سه گروه حزبی با نام «دین»، «نظام شرعی» و «جامعه هدایت شده» تقسیم شده بودند. در مرتبه چهارم و در دهه های شصت قرن گذشته، زمانی که «آلبرت حورانی» این سوال را مطرح کرد، درگیری هایی میان اسلام عقیدتی که به اسلام سیاسی تبدیل شده بود، و میان دولت های ملی شدت گرفته بود. این دولت ها، تبدیل به رژیم هایی شده بودند که افسران و نظامیان در هر مکان، رهبری آن را به عهده داشتند.
نهادهای دینی اسلامی از یک طرف میان رژیم های ملی و از سوی دیگر میان جنبش های اسلامی قرار گرفته بودند که هیچ یک از این دو، از این نهادها استقبال نمی کرد؛ رژیم ها از این جهت که سنت گرایی مخالف نوگرایی بود و جنبش های اسلامی نیز از این جهت که این نهادها صلح و آرامش با رژیم ها را ترجیح می دادند.
چه زمانی و چگونه این خلل رخ داد؟ این اختلالات زمانی رخ داد که اصلاح گراها، سلفی ها و دولت های ملی که به نظام هایی نظامی تبدیل شده بودند، بر سر جدایی از سنت های اسلامی، به اتفاق نظر رسیدند. سنتی که در یک زمان هم بر تعدد فقهی تاکید داشت و هم همبستگی دینی را محترم می شمرد؛ فقهی که بر همزیستی گروه های مختلف در کنار یکدیگر تاکید داشت.
نهادهای دینی به سه دسته تقسیم میشوند: یک گروه که در ابقای خود به قدرت گیری از مقدسات تکیه می کنند و خود را نماینده و یا سخنگوی این مقدسات معرفی می کنند. از این دست می توان به نظام کاتولیکی و نظام شیعی اشاره کرد. دسته دیگر، قدرت خود را مدیون ساختار مستحکم و ریشه دار خود بوده که منافع و گرایش های گروه های اجتماعی و طبقاتی بسیاری به آن گره خورده است که از جمله این دست می توان به مذاهب بودایی و هندوئیسم اشاره کرد. گروه دیگر اما، در قدرت و فعالیت های خود به شعار جماعت و گروه تکیه دارد که بر اساس آن باید کارهای مشخصی در راستای حفظ همبستگی و ماندگاری و نظم و ترتیب صورت بگیرد. از این دست می توان به نگرش اهل سنت، پروتستان، مذهب زیدیه و اباضیه اشاره کرد. آنچه که تاکنون رخ داده، این است که کاتولیک ها و شیعیان هرچند در آماج اعمال فشارهای بسیاری قرار گرفته اند، اما همچنان قدرت مند به نظر می رسند. علت این قدرت را در مورد کاتولیک ها باید این گونه یادآور شد که آنها از بی ثباتی به دور بوده اند، و توانستند حامیان بسیار خود را قانع کنند که به پیروی از مسیح مقدس ادامه دهند، شیعه نیز از یک طرف با مقدسات خود ارتباط داشته و از سوی دیگر به گرایش های ملی و میهنی توجه نشان داده است.
این در حالی است که کارکرد علمی و دینی اهل تسنن و اباضیه تضعیف شد، چرا که آنها یک مذهب کارکردی هستند که ابقای آنها به میزان توانایی برای انجام وظایف موکول شده بستگی دارد. به همین دلیل، تلاش ها برای از بین بردن سنت ها از جانب رویکردهای جدید اصلاح گرایانه، اصول گرایانه و مدرنیسم باعث شد تا زمان آشتی و صلح بگذرد. چرا که گروه ها و فرقه های دارای اهداف ضد و نقیضی روی کار آمده و تلاش کردند تا اصول خاص خود را داشته باشند، برخی از آن گروه های تازه روی کار آمده تلاش کردند تا قدرت را تحت کنترل خود درآوردند، که این امر نه از لحاظ کارکردی و نه از جانب درک اولویت ها برای نظام دینی سنت گرا فایده ای ندارد.
امروزه، بلکه از دهه ها گذشته اهل تسنن چهار رویکرد داشته اند که به دلیل تنش شدیدی که درگیری ها بر سر مرجعیت دینی و صیانت از دین و قدرت بوجود آورده بود، باعث شود که اهل تسنن به فرقه های مختلف و به همان معنای قدیمی فرَق تبدیل شوند که این رویکردها عبارت اند از اخوان المسلمین، سلفی گری، صوفی گری و جهادی گری است. این امر به صورت تصادفی و نه به صورت خودجوش صورت نگرفت و تنها محدود به خود سنی ها نبوده است.
آگاهی در قدم اول، اختلاف در قدم دوم
هراس یا نگرانی شدیدی نسبت به سرنوشت اسلام وجود دارد که این احساس در قبال غرب، نوگرایی آن و سیطره آن بر فرهنگ جهان، زمانه و سرنوشت ملت ها، غلبه داشته است. باید گفت که همه مسلمانان در این احساس و آگاهی مشترک اند. اما آنها بر سر چگونگی برداشتن قدم بعدی این آگاهی یعنی شیوه یا شیوه های صیانت از دین و در عین حال حفظ وحدت جامعه اختلاف نظر دارند. این مساله را مورد توجه قرار میدهیم که تجربه مذهب شیعه امامیه با نهاد فقهی یک تجربه ای سلطه گرانه نبوده است، اما آنها به دلیل حفظ دین، قدرت را در اختیار مذهب قرار دادند و تنش های امروزه در میان آنها ناشی از این است که از این مذهب خواسته می شود تا کارکردهایی را به منصه ظهور درآورد که از پیش نسبت به آن عادت نداشته است و نمی تواند ظرف مدت های مدید در انجام آن به موفقیت دست یابد.
اما درخصوص اباضی ها عکس این امر صدق می کند، چرا که این نهاد فقهی از ماموریت سیاسی که علاوه بر وظایف دیگر به آن موکول شده بود شانه خالی کرد. در نزد مذهب زیدیه، کاردکرد دین بر خلاف سایر فرقه های شیعه است، پیروان این مذهب امروزه گرایش شدیدی نسبت به الگوی جدید امامیه دارند که بر اساس آن، از قدرت می توان برای خدمت به دین استفاده کرد که این امر از این گروه تهدید شده نیز محافظت می کند.
راهکارهای گرایشات مختلف اهل سنت
به تفاوت و دودستگی ها در باورها و افکار اهل سنت باز می گردیم تا ببینیم که چگونه مواضع آنها را در قبال مرجعیت دینی تغییر یافته است. اهل تصوف، به نمونه ای سنتی از روابط صلح آمیز با همگان به شمار می آیند. اما در داخل آنها نیز تنش هایی ناشی از گرایش به یک طرف یا اطراف رقیب وجود دارد. مرجعیت دینی آنها همواره از میان خودشان است و اگر نهادهای سنتی دشمنی خاصی با آنها نداشته باشند، صوفی ها نیز مشکلی با آن ها نخواهند داشت.
اما در خصوص اخوان المسلمین باید گفت این جنبش به دلیل تاریخ طولانی مبارزه با غرب گرایی در فرهنگ و جامعه و همچنین به سبب برخورد که با نظام های غرب زده دولت های ملی گرای نظامی، به این باور رسیده است که تنها با یک دولت دینی می توان از دین صیانت کرد.
مساله شریعت نزد اخوان المسلمین به چیزی شبیه مذهب قانونی- سیاسی تبدیل شده است که باید در دست قدرتی که خود در اختیار دارند، قرار داده شود تا از دین و دولت در برابر خطرات صیانت شود. بر اساس این باور راسخ و عزم محکم، اخوان المسلمین نیازی به مذهب دینی سنت گرا در مسائل فقهی رابطه با دولت ندارد، اما آماده است که آن را تنها به عنوان یک نهاد آموزشی باقی نگه دارد.
در خصوص سلفی ها باید گفت که ظرف صد سال اخیر رویکرد دعوت علیه سنت گرایی و زندگی بر اساس سلف صالح بر این مذهب چیره شده است. با تشکیل دولت عربستان سعودی، این مذهب به اطمینان دست یافت و از زد و خورد با مسوولان خودداری ورزید تا این که رویکردش به رقابت با شیعیان و ایستادن مقابل اخوان المسلمین تبدیل شد. پس از این بود که از جهادی ها در این مذهب رونمایی شد. از نظر سلفی ها، نیازی به نهاد دینی نیست، چرا که از یک سو این نهادها، سنت گرا و از سوی دیگر چندگانه یا فراگیرند. این مذهب نیز شیوخ و مرجعیت خاص خود را دارد.
جهادی های خشمگین اما، نمایندگانی از تمامی مذاهب حتی از صوفیه نقشبندیه که خاستگاه آن، سلفی گری است، دارند. از نظر این گروه، هیچ راهی برای صیانت از دین، مقابله با شرارت های غرب و رژیم های نوظهور اسلامی، به جز جنگ در داخل و خارج وجود ندارد. پیروان این جریان شیوخ و مفتی های خود را دارند و از نظر آنها نیازی به یک نظام دینی فریب کار، صلح طلب که اهل خشونت نباشد، وجود ندارد.
سه رویکرد موجود
پس از همه این ها باید گفت اسلام چه سمت و سویی را پیش گرفته است؟ شاید بتوان این گونه گفت که در حال حاضر، سه رویکرد وجود دارد: 1 - هراس نسبت به دین و شعائری که در پنهان و آشکارا برای صیانت از دین در حال گسترش است. 2 - قطع رابطه و نگرانی شدیدی نسبت به زمانه و نوگرایی آن و جریان های پر سر و صدای آن و احساسی مبنی بر این که خطرات وخیم تر و شدیدتر می شوند، وجود دارد. 3 - توجه بسیار اکثریت برای دست یابی به رژیم هایی که در خدمت دین قرار گیرند.
اما در خصوص اخوان المسلمین باید گفت این جنبش به دلیل تاریخ طولانی مبارزه با غرب گرایی در فرهنگ و جامعه و همچنین به سبب برخورد که با نظام های غرب زده دولت های ملی گرای نظامی، به این باور رسیده است که تنها با یک دولت دینی می توان از دین صیانت کرد.
مساله شریعت نزد اخوان المسلمین به چیزی شبیه مذهب قانونی- سیاسی تبدیل شده است که باید در دست قدرتی که خود در اختیار دارند، قرار داده شود تا از دین و دولت در برابر خطرات صیانت شود. بر اساس این باور راسخ و عزم محکم، اخوان المسلمین نیازی به مذهب دینی سنت گرا در مسائل فقهی رابطه با دولت ندارد، اما آماده است که آن را تنها به عنوان یک نهاد آموزشی باقی نگه دارد.
در خصوص سلفی ها باید گفت که ظرف صد سال اخیر رویکرد دعوت علیه سنت گرایی و زندگی بر اساس سلف صالح بر این مذهب چیره شده است. با تشکیل دولت عربستان سعودی، این مذهب به اطمینان دست یافت و از زد و خورد با مسوولان خودداری ورزید تا این که رویکردش به رقابت با شیعیان و ایستادن مقابل اخوان المسلمین تبدیل شد. پس از این بود که از جهادی ها در این مذهب رونمایی شد. از نظر سلفی ها، نیازی به نهاد دینی نیست، چرا که از یک سو این نهادها، سنت گرا و از سوی دیگر چندگانه یا فراگیرند. این مذهب نیز شیوخ و مرجعیت خاص خود را دارد.
جهادی های خشمگین اما، نمایندگانی از تمامی مذاهب حتی از صوفیه نقشبندیه که خاستگاه آن، سلفی گری است، دارند. از نظر این گروه، هیچ راهی برای صیانت از دین، مقابله با شرارت های غرب و رژیم های نوظهور اسلامی، به جز جنگ در داخل و خارج وجود ندارد. پیروان این جریان شیوخ و مفتی های خود را دارند و از نظر آنها نیازی به یک نظام دینی فریب کار، صلح طلب که اهل خشونت نباشد، وجود ندارد.
سه رویکرد موجود
پس از همه این ها باید گفت اسلام چه سمت و سویی را پیش گرفته است؟ شاید بتوان این گونه گفت که در حال حاضر، سه رویکرد وجود دارد: 1 - هراس نسبت به دین و شعائری که در پنهان و آشکارا برای صیانت از دین در حال گسترش است. 2 - قطع رابطه و نگرانی شدیدی نسبت به زمانه و نوگرایی آن و جریان های پر سر و صدای آن و احساسی مبنی بر این که خطرات وخیم تر و شدیدتر می شوند، وجود دارد. 3 - توجه بسیار اکثریت برای دست یابی به رژیم هایی که در خدمت دین قرار گیرند.