اگر چه بحمدالله، پس از انقلاب، شمه ای از نگاه تمدّنی و تأثیر آن در منطقه، مسلمان ها و جهان مشاهده شده ولی عدم دقت به جریان های بین المللی و تأثیرگذاری انقلاب اسلامی بر آن ها و کم توجهی به نقش نظریه پردازی حوزه در این حیطه، موجب شده حوزه به این ظرفیت توجه نکرده و حرکت در مسیر تمدن سازی به شکل گفتمانِ مطرح جلوه نکند.
حجة الاسلام محمد طاهرزاده
در مورد وجود یا عدم وجود نگاه تمدنی در حوزه و پررنگی و کم رنگی آن باید گفت: اگر توجه داشته باشیم که اولا: تمدّن در یک تعریف عام یک نوع وحدت فرهنگی ـ رفتاری کلّی میان افراد مدینه و یا شهر است[1] و ثانیا: تمدن، پیوسته در میان افرادی با سلایق مختلف و کردار های جزئی متفاوت شکل می گیرد و ثالثا: هر شخصی که خود را مبلّغ دین خوانده، وظیفه ی خود را ایجاد یگانگی اعتقادی، فرهنگی، رفتاری میان مردم دنیا و یا لااقل میان مسلمین می داند، سوالی پیش می آید و آن این که آیا نهادی که وظیفه ی خود را تشییع شریعت و تبیین احکام و ترویج اسلام می خواند، می تواند برای خود چشم اندازی جهت تمدن سازی ترسیم نکرده باشد؟ با این حال چرا دغدغه ی تمدن سازی در حوزه کم رنگ است؟
حوزه ی علمیه از طرفی داعیه ی ترسیم و مدیریت فرهنگ و کردار نسل اندر نسل انسان را داراست و از طرفی حرکت تمدنی منسجم در آن دیده نمی شود.
جالب این جاست که می توان ادعا کرد بدون شک طلاب معزّز و مدیران محترم حوزه «ترویج نگاه اسلامی» و «پایه ریزی زندگی ـ در بُعد فرهنگ و کردار ـ بر اساس تعالیم الهی اسلام» را از ضروریات و اهم وظایف خود می دانند ولی اشکال کار کجاست؟ اگر این ها نگاه تمدنی است پس چرا در حوزه دغدغه ی تمدن سازی و یا حتی نگاه تمدنی به اسلام ملموس نیست؟ چرا لوازم آن دیده نمی شود؟
در بررسی این سوال باید توجه داشت اگر چه شکلی از پاسخ به این سوال، به اختلاف کبرویِ «مدیریت عام در زمان غیبت» باز می گردد ولی مشکل وقتی بیشتر نمایان می گردد که در پذیرندگان این کبری نیز کمتر می توان دغدغه ی مذکور را مشاهده کرد. بنابراین بهتر است بحث را به صغری کشانده و مختصری در این مورد صحبت نمود.
به نظر می رسد در یک نگاه و بدون اولویت بندی در آن چه گفته خواهد آمد، می توان مواردی را در پاسخ به این سوال ذکر کرد.
ـ عدم احساس خطر
بی توجهی به غلبه ی فرهنگ غربی بر باورهای مسلمین را می توان از عوامل کم رنگی دغدغه ی تمدن سازی اسلامی دانست.
آیت الله مصباح می فرمودند زمانی که ما نجف بودیم، اندیشه های مارکس حتی در خانه ی علما نیز نفوذ کرده بود در حالی که ایشان مشغول مباحث علمی خود بودند.
مشابه این کلام، امروزه هم صادق است. امروزه آموزش سبک زندگی غربی حتی به کودکان زیر دبستان ما نیز سرایت کرده؛ شاهد صدق این کلام، دستگاه های تلفن همراه پدر و مادر در دستان کودکان شان و مشاهده ی کلیپ ها و انجام بازی های آن است.
آری، اگرچه جامعه ی متدین و حوزه سوز دین داشته و در مقابل خطرات انحرافات اخلاقی در جامعه احساس وظیفه کرده و در موارد متعدّد، مقابله می کند ولی مشکل، عدم توجه کامل به ریشه و تقابل با نگاه تمدنیِ غرب است. مشکل این جاست که اگر چه از رفتار های غیر دینی احساس خطر می کنیم ولی نتوانسته ایم درک کنیم که این فرهنگ و کردار، حاصل یک تمدن و فکر منسجم است.
ـ عدم توجه به پایه های تمدن مقابل
تمدن غرب، با نگاه نومینالیستی و اصالت دادن به کثرت، بسیاری از ابعاد خیالی انسان را با توهم و هوس جواب می دهد و همین موجب تغییر نگاه بشر امروزی شده است. به طوری که انسان امروزی کلا به انسانی دیگر تبدیل شده[2] و نباید تصور کنیم اگر در فرهنگ خود بایستیم و با مخاطبی که اسیر فکر غربی شده سخن بگوییم، نه او صحبت ما را می فهمد و نه ما کلام او را می توانیم بشنویم و همین موجب شده که حوزه تصور کند با همان نگاه سنتی می تواند محتوای آسمانی فرهنگ مد نظر خود را تبیین کرده و تشییع نماید در حالی که انتقال این معانی عالیه نیازمند ابزاری است که شکل نمی گیرد مگر در نگاه تمدنی. ولی غفلت از این نیاز، موجب می شود حوزه ای که داعیه ی تشییع اسلام در جهان را دارد، جایگاه مخاطب خود را نشناسد و به حیطه ی نگاه تمدنی وارد نشود.
ـ بی توجهی به حرکت تمدنیِ غرب
به نظر می رسد اگر ما به صورت کامل متوجه این مطلب بودیم که آن چه در مقابل ماست، یک تمدن به تمام معنی است، تمدنی که برای تاراج انسانیت و نشاندن انسان در جایگاه ربّ، برای تمامی مولفه های تمدنی مانند سیاست، اقتصاد، اخلاق، هنر و معرفت برنامه ریخته، تمدنی که بین مولفه های خود هماهنگی ایجاد کرده و پس از هرچند مدتی به بازخوانی خود می پردازد، شک نمی کردیم که برای مقابله با آن، بدون حرکت با نگاه تمدن سازی راه به جایی نخواهیم برد.
ـ عدم توجه به پتانسیل تمدن
اگر چه بحمدالله، پس از انقلاب، شمه ای از نگاه تمدّنی و تأثیر آن در منطقه، مسلمان ها و جهان مشاهده شده ولی عدم دقت به جریان های بین المللی و تأثیرگذاری انقلاب اسلامی بر آن ها و کم توجهی به نقش نظریه پردازی حوزه در این حیطه، موجب شده حوزه به این ظرفیت توجه نکرده و حرکت در مسیر تمدن سازی به شکل گفتمانِ مطرح جلوه نکند.
ـ ترسیم نکردن آینده ی تمدنی اسلام
بدون شک، ترسیم نقشه ی راه از مقدمات برنامه ریزی جامع و کامل است و فقدان ترسیم نقشه ی راه جرأت حرکت را حتی از نظریه پردازان تمدن سازی اسلامی خواهد گرفت.
شاید بتوان گفت موارد قبلی، دست به دست هم داده تا حوزه سختی ترسیم مبادی تمدنی را به خود ندهد و به عنوان نمونه، علم فقه که مسئولیت برنامه ی کرداری انسان بر اساس مبانی وحیانی را دارد از این مهم غفلت کند و خود، موجب از دست دادن جرأت برای ورود به این مسیر است.
امید است حوزه ی علمیه با تغییر در رویکرد خود به تمدن و تمدن سازی، از خطر سکولاریزه شدن در امان بماند.
پانوشت:
[1]ـ در تعریف تمدن و نسبت آن با فرهنگ، صحبت های زیادی شده که در این مختصر نمی توان به آن پرداخت به همین خاطر تعریفی عام و کلی ارائه گردیده شد.
[2]ـ جهت تفصیل بیشتر این مطلب به کتاب «اتوپی و عصر جدید» اثر دکتر داوری مراجعه شود.