هیلاری کلینتون، وزیر سابق خارجه ی آمریکا چندی پیش در نشستی با برخی از اعضای کنگره، پیرامون چگونگی مواجهه ی آمریکا با القاعده در خاورمیانه با اذعان به این واقعیت که دولت رونالد ریگان برای مقابله با نفوذ شوروی در افغانستان، دو گروه القاعده و مجاهدین را به وجود آورد، صراحتاً گفت: این ما بودیم که القاعده را به وجود آوردیم
*مرضیه معراجی
وی اظهار داشت: ما گذشته ی مشترکی با سازمان القاعده داریم. کسانی را که امروز با آن ها در افغانستان و پاکستان می جنگیم ۲۰ سال پیش خودمان به وجود آوردیم؛ زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آن ها استفاده می کردیم. ما القاعده را به وجود آوردیم زیرا نمی خواستیم شوروی سابق بر آسیای مرکزی چیرگی یابد و ریگان، رییس جمهور وقت آمریکا با مشارکت کنگره ی آن زمان که تحت رهبری دموکرات ها بود، از طرح ایجاد القاعده جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی استقبال کرد.
کلینتون در ادامه تصریح می کند: دموکرات ها از این ایده حمایت و تأکید کردند. ما با دستگاه اطلاعاتی پاکستان و عوامل پاکستانی وارد عمل شدیم تا مجاهدانی را از عربستان و سایر کشورها استخدام کنند. اندیشه ی وهابیت را تزریق کردیم و توانستیم بر شوروی سابق در سایه ی عملیات این افراد پیروز شویم. پیش از این نیز «ژاک اتالی» مشاور عالی فرانسوا میتران، رییس جمهور سابق فرانسه، ۲ هفته قبل از حمله ی نظامی آمریکا به افغانستان در نشریه ی «اکسپرس» نوشته بود: گروه های تروریستی که آمریکا در افغانستان با آن ها درگیر است، همان گروه هایی هستند که خود غرب به ویژه آمریکا آن ها را به وجود آورد. اتالی می افزاید: رهبران این گروه ها از جمله بن لادن، شاگردان سابق سازمان سیا هستند.
حضور فرماندهان نظامی آمریکا در سوریه - دانلود
دیروز افغانستان، امروز سوریه
ظاهرا تاریخ در حال تکرار شدن می باشد. حمایت نظامی و اطلاعاتی غرب از شورشیان سوری در حالی صورت می گیرد که روزنامه فرانسوی فیگارو در جدید ترین گزارش خود از حضور جریان های وابسته به القاعده در سوریه تصریح کرده است. که نزدیک به 58 درصد از مجموع 600 گروه مسلح سوری پیوندهای نزدیکی با شبکه های تروریستی بین المللی دارند. مارک مورل، معاون سابق رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) نیز اخیرا اذعان کرده است که سرنگونی دولت بشار اسد توسط شورشیان سوری منجر به افزایش قدرت القاعده در این کشور جنگ زده شده و آن را به پناهگاه امنی برای تروریست ها تبدیل خواهد کرد.
با این حال هفته گذشته اورن سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا در مصاحبه ای با روزنامه "جروزالم پست" تصریح کرده است که برای اسرائیل حتی پیروزی شورشیان مرتبط با القاعده بر اسد بر حضور حکومت سوریه و اتحاد کنونی آن با ایران ارجحیت دارد. پیشتر نیز روزنامه القدس العربی به نقل از رادیو ارتش رژیم صهیونیستی نوشته بود، مقامات ارشد کابینه «بنیامین نتانیاهو» قدرت گرفتن گروه تروریستی القاعده در سوریه را بر پیروزی نظام «بشار اسد» بر معارضان مسلح ترجیح می دهند. واقعیت این است که القاعده در سوریه دستگاه دیپلماسی آمریکا را با پاردوکسی جدی مواجه ساخته است.
با این حال هفته گذشته اورن سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا در مصاحبه ای با روزنامه "جروزالم پست" تصریح کرده است که برای اسرائیل حتی پیروزی شورشیان مرتبط با القاعده بر اسد بر حضور حکومت سوریه و اتحاد کنونی آن با ایران ارجحیت دارد. پیشتر نیز روزنامه القدس العربی به نقل از رادیو ارتش رژیم صهیونیستی نوشته بود، مقامات ارشد کابینه «بنیامین نتانیاهو» قدرت گرفتن گروه تروریستی القاعده در سوریه را بر پیروزی نظام «بشار اسد» بر معارضان مسلح ترجیح می دهند. واقعیت این است که القاعده در سوریه دستگاه دیپلماسی آمریکا را با پاردوکسی جدی مواجه ساخته است.
بسیاری از کارشناسان روابط بین الملل در تحلیل سیاست خارجی دولت اوباما بر این باور بودند که پس از رویکردهای یک جانبه گرایانه نئو محافظه کاران در دولت جورج بوش ، رویکرد دولت بعدی آمریکا قاعده گرایی به معنی تثبیت نهادها و سازمان های بین المللی، چند جانبه گرایی و تاکید بر قواعد بین المللی خواهد بود. عبور از بحث اروپای قدیم و جدید، پشتیبانی از عضویت دائم هند در شورای امنیت، تشکیل گروه جی 20 (G20)، امضای پیمان استارت جدید میان روسیه و آمریکا همه شواهدی بر سلطه دکترین نهادگرایی لیبرال بر وزارت خارجه آمریکا بود. با این حال آن چه مورد غفلت بسیاری از تحلیل گران قرار گرفت این واقعیت است که عامل اصلی تعیین کننده رویکردهای سیاست خارجی امریکا از آغاز تشکیل آن تا کنون صرفا منافع این کشور می باشد. نقل است از جورج واشنگتن اولین رئیس جمهور آمریکا که گفته بود، در سیاست خارجی دوست و دشمن وجود ندارد و تنها چیزی که وجود دارد منافع است.
تحولات سوریه آزمون دیگری است که نشان می دهد، رویکردهای لیبرال و قاعده گرایی تنها هنگامی در دستگاه دیپلماسی آمریکا مطرح می شود که پای منافع حیاتی این کشور مطرح نباشد. از همین رو است که بعد از یک دهه آتش افروزی ایالات متحده در خاورمیانه به بهانه مبارزه با القاعده امروز بار دیگر شاهد همپیمانی القاعده و آمریکا در عرصه سیاسی سوریه هستیم. سیاستمداران واشنگتن که به دلیل مخالفت های مسکو و پکن نتوانسته اند در سازمان ملل به اهداف خود دست یابند، در اقدامی هماهنگ با حامیان افراط و خشونت در منطقه، سیاست القاعده گرایی را برای پیش برد اهدافشان برگزیده اند.
چرا آمریکا از القاعده در سوریه حمایت می کند؟
کمک "برنده جایزه صلح نوبل"، باراک اوباما ،به تروریست های القاعده در حالی که آمریکا مدعی است، القاعده مسئول کشتار مردم این کشور در حملات یازدهم سپتامبر 2001 می باشد، برای بسیاری از تحلیل گران سیاسی به یک معما تبدیل شده است. آمریکا از یک سو به بهانه مقابله با گروه های افراط گرا به عراق ، افغانستان و یمن لشکرکشی کرده و به همین بهانه با بهره گیری از هواپیماهای بدون سرنشین به کشتار مردم مسلمان پاکستان و یمن می پردازد و از سوی دیگر دوشادوش آل سعود به عنوان پدر خوانده جریان های تروریستی در خاورمیانه به حمایت از القاعده می پردازد.در بیان چرایی اتخاذ چنین رویکردی از سوی دستگاه امنیتی و دیپلماسی آمریکا به دلایل زیر می توان اشاره کرد:
الف:مدیریت نیروهای القاعده
به دنبال حمله نظامی نیروهای ناتو به لیبی و سرنگونی دیکتاتوری قذافی، القاعده مغرب عربی در شمال آفریقا جان دوباره ای پیدا کرد. گزارش های متعددی از دست یابی گروه های تندرو، که تحت عنوان نیروهای انقلابی در کنار نیروهای ناتو بر علیه افراد وفادار به قذافی می جنگیدند، به انبار سلاح های پیشرفته لیبی در رسانه ها منتشر شد. از همین رو پنتاگون با وجود تاکید اوباما بر عدم مداخله نیروی زمینی آمریکا، تیم های ویژه ای از کماندوهای نیروی دریایی را به داخل خاک لیبی فرستاد، تا با انهدام انبار سلاح های قذافی علاوه بر ایجاد وابستگی برای ساختار نظامی لیبی به بلوک غرب در آینده مانع دست یابی جنگجویان القاعده به سلاح های پیشرفته قذافی شوند. منطقه مغرب عربی که شامل کشورهای مصر، لیبی، تونس الجزایر و دیگر کشورهای شمال آفریقا می باشد علاوه بر نزدیکی فوق العاده به مرزهای اروپا این ویژگی را نیز دارد که سرزمین مادری بسیاری از جنگجویان القاعده است.آمریکایی ها برای ممانعت از تقویت و تمرکز القاعده در نزدیکی مرزهای اروپا، جبهه جدیدی را در سوریه، در مشرق عربی، ایجاد کردند تا علاوه بر ایجاد امنیت پیرامونی برای قاره سبز مدیریت پنهان القاعده را نیز در اختیار بگیرند.از سوی دیگر سعودی ها نیز که با موج جدید القاعده گرایی در داخل عربستان و همچنین یمن به عنوان ستون فقرات امنیت ملی خود مواجه بودند، با انتصاب بندر بن سلطان مسئول پشتیبانی گروه القاعده در دهه 80 در افغانستان و همچنین سفیر سابق عربستان در آمریکا که روابط بسیار نزدیکی با سازمان سیا و دیگر مراکز امنیتی این کشور دارد، به عنوان رئیس دستگاه امنیتی سعودی تلاش کردند، تا هم پتانسیل القاعده در داخل این کشور را به داخل خاک سوریه منتقل کرده و هم نقش حلقه مفقوده میان القاعده و آمریکا را بازی کنند.انتقال تسلیحات پیشرفته نظامی لیبی به سوریه،دورکردن القاعده از مرزهای اروپا و مراکز نفت خیز عربی،شناسایی افراد، توانایی ها و ارتباطات شبکه القاعده در کشورهای مختلف؛از جمله اهداف این سناریو می باشد
ب: راهبرد بن گوریون و ایجاد کمربند امنیتی
فهم رویکردها و سیاست های امریکا در خاورمیانه بدون در نظر گرفتن منافع رژیم صهیونیستی امری ابتر و ناقص است. از همین رو است که می توان مدعی شد تبیین استراتژی واشنگتن در دمشق یک پا هم در تل اویو دارد.
واقعیت این است که جدی ترین مشکل رژیم صهیونیستی، کشوری نامشروع که در میان جمعی از ملت های مسلمان قرار گرفته است، دغدغه امنیت می باشد. امنیتی که تاکنون از طریق سران مزدور عربی کشورهای همسایه تامین می شد، با این حال موج بیداری اسلامی در منطقه مهمترین همپیمانان این کشور را در منطقه دچار مشکل ساخت. سقوط بن علی و مبارک باعث شد تا صهیونیست ها راهبرد جدیدی را برای تامین امنیت خود دنبال کنند.
دیوید بن گوریون اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی زمانی عنوان داشته بود: "ما ملتی کوچک هستیم و امکانات و منابع ما اندک است و باید این خلاء را در برخورد خود با کشورهای عرب دشمن از طریق شناختن نقاط ضعف آنها بویژه در زمینه روابط موجود بین گروه های نژادی و اقلیت های طایفه ای برطرف کنیم به گونه ای که ما به آنها دامن بزنیم تا در نهایت به مشکلاتی تبدیل شود که حل یا مهار کردن آنها برای این کشورها دشوار شود ". آموزه ای که امروز سرلوحه سیاست امنیتی تل آویو واشنگتن قرار گرفته است.
لذا نفوذ در کشورهای هم مرز رژیم اشغال گر قدس و تضعیف آن ها از طریق ایجاد اختلاف های درونی که همواره یکی از راهبردهای اساسی این رژیم بوده است با خیزش توده های عرب در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا جانی دوباره گرفته است. گروگان گیری در کلیسایی در بغداد، بمب گذاری در کلیسای مسیحیان قبطی در مصر، تلاش برای ایجاد شکاف میان مسیحیان مارونی با مسلمانان از یک سو و ایجاد تنش میان شیعیان و اهل تسنن از سوی دیگر در لبنان، حمایت از ایجاد کشور مستقل کردستان در عراق ،تلاش گسترده برای تجزیه کشور سودان به شمال مسلمان و جنوب مسیحی و این روزها طرح تجزیه سوریه به چهار کشور کوچک، کرد نشین، سنی نشین، علوی نشین و مسیحی نشین ، نمونه هایی از تداوم این رویکرد است . تحرکات اخیر نشان می دهد ظاهرا رژیم صهیونیستی به دنبال ایجاد یک کمربند امنیتی از کشورهای کوچک مسیحی در اطراف خود می باشد. القاعده و جریان های خشن مذهبی نقش کاتالیزور برای چنین طرحی را دارا می باشند و حمایت امریکا از تقویت این نیروها در سوریه را می توان در این چارچوب تبیین کرد.
ج:تداوم استعمار گری نوین
از سوی دیگر حضور القاعده در سوریه می تواند در آینده بهانه مناسبی را برای آمریکا و متحدانش برای مداخله در امور این کشور و حتی اشغال نظامی آن ایجاد کند. تبدیل سوریه به افغانستانی دیگر سیاستی است که سازمان های امنیتی آمریکا به منظور تامین امنیت بیشتر اسرائیل در آینده در نظر دارند. در راستای هشدارهای سیمور هرش در 5 سال گذشته امروز شاهد هستیم که روزنامه آمریکایی" لس آنجلس تایمز" با انتشار مقاله ای تحت عنوان " کلیسا نگران پاکسازی قومی مسیحیان در حمص است " و یا روزنامه "یو اس ای تودی " با انتشار گزارش هایی در رابطه با وضعیت نگران کننده مسیحیان در سوریه پس از بشار اسد، زمینه را برای مداخله نظامی گسترده آمریکا در منطقه شام فراهم می کنند.حضور نظامی گسترده آمریکا در سوریه پس از آن که این کشور به واسطه جنگ داخلی خونین به یک سرزمین سوخته چون افغانستان تبدیل شد، بدون هیچ مقاومت جدی صورت خواهد گرفت. ایالات متحده خواهد توانست با ایجاد پایگاه های دائمی در مرزهای سوریه با سرزمین های اشغالی ضمن ایجاد امنیت پایدار برای رژیم صهیونیستی، خط مقدم ائتلاف مقاومت در منطقه را دچار بحران سازد و این برنامه ها بدون حضور القاعده به عنوان دشمن فرضی مورد نیاز در سوریه امکان پذیر نیست.
واقعیتی که سید حسن نصر الله دبیر کل حزب الله لبنان اخیرا نسبت به ان هشدار داد. وی خطاب به القاعده گفت :« آمریکایی ها و اروپایی ها برای شما در سوریه کمین گذاشته اند و عرصه را برای شما باز کرده اند تا از سراسر جهان به این کشور بیایید تا یکدیگر را در سوریه بکشید و شما هم در این دام افتاده اید و اگر فرض هم کنیم گروههای منسوب به القاعده بتوانند روزی از روزها دستاورد میدانی داشته باشند بهای آن را در جاهای دیگر خواهند پرداخت ».
تجربه همکاری با گروه های تروریستی تجربه جدیدی برای سازمان سیا و یا سازمان امنیت عربستان نیست، بلکه شاید بتوان ادعا کرد که توسل به ترور، خشونت و آدم کشی بخش جدایی ناپذیر این دو سازمان است؛ با این حال این را نیز نباید فراموش کرد که اینچنین تجربه هایی بدون هزینه نیز نبوده است. حملات یازدهم سپتامبر یکی از شاخص ترین هزینه هایی بود که چنین همکاری بر مردم آمریکا تحمیل کرد. هزینه ای که ظاهرا برای سیاستمداران آمریکایی تبدیل به یک درس عبرت نشده است.
دیوید بن گوریون اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی زمانی عنوان داشته بود: "ما ملتی کوچک هستیم و امکانات و منابع ما اندک است و باید این خلاء را در برخورد خود با کشورهای عرب دشمن از طریق شناختن نقاط ضعف آنها بویژه در زمینه روابط موجود بین گروه های نژادی و اقلیت های طایفه ای برطرف کنیم به گونه ای که ما به آنها دامن بزنیم تا در نهایت به مشکلاتی تبدیل شود که حل یا مهار کردن آنها برای این کشورها دشوار شود ". آموزه ای که امروز سرلوحه سیاست امنیتی تل آویو واشنگتن قرار گرفته است.
لذا نفوذ در کشورهای هم مرز رژیم اشغال گر قدس و تضعیف آن ها از طریق ایجاد اختلاف های درونی که همواره یکی از راهبردهای اساسی این رژیم بوده است با خیزش توده های عرب در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا جانی دوباره گرفته است. گروگان گیری در کلیسایی در بغداد، بمب گذاری در کلیسای مسیحیان قبطی در مصر، تلاش برای ایجاد شکاف میان مسیحیان مارونی با مسلمانان از یک سو و ایجاد تنش میان شیعیان و اهل تسنن از سوی دیگر در لبنان، حمایت از ایجاد کشور مستقل کردستان در عراق ،تلاش گسترده برای تجزیه کشور سودان به شمال مسلمان و جنوب مسیحی و این روزها طرح تجزیه سوریه به چهار کشور کوچک، کرد نشین، سنی نشین، علوی نشین و مسیحی نشین ، نمونه هایی از تداوم این رویکرد است . تحرکات اخیر نشان می دهد ظاهرا رژیم صهیونیستی به دنبال ایجاد یک کمربند امنیتی از کشورهای کوچک مسیحی در اطراف خود می باشد. القاعده و جریان های خشن مذهبی نقش کاتالیزور برای چنین طرحی را دارا می باشند و حمایت امریکا از تقویت این نیروها در سوریه را می توان در این چارچوب تبیین کرد.
ج:تداوم استعمار گری نوین
از سوی دیگر حضور القاعده در سوریه می تواند در آینده بهانه مناسبی را برای آمریکا و متحدانش برای مداخله در امور این کشور و حتی اشغال نظامی آن ایجاد کند. تبدیل سوریه به افغانستانی دیگر سیاستی است که سازمان های امنیتی آمریکا به منظور تامین امنیت بیشتر اسرائیل در آینده در نظر دارند. در راستای هشدارهای سیمور هرش در 5 سال گذشته امروز شاهد هستیم که روزنامه آمریکایی" لس آنجلس تایمز" با انتشار مقاله ای تحت عنوان " کلیسا نگران پاکسازی قومی مسیحیان در حمص است " و یا روزنامه "یو اس ای تودی " با انتشار گزارش هایی در رابطه با وضعیت نگران کننده مسیحیان در سوریه پس از بشار اسد، زمینه را برای مداخله نظامی گسترده آمریکا در منطقه شام فراهم می کنند.حضور نظامی گسترده آمریکا در سوریه پس از آن که این کشور به واسطه جنگ داخلی خونین به یک سرزمین سوخته چون افغانستان تبدیل شد، بدون هیچ مقاومت جدی صورت خواهد گرفت. ایالات متحده خواهد توانست با ایجاد پایگاه های دائمی در مرزهای سوریه با سرزمین های اشغالی ضمن ایجاد امنیت پایدار برای رژیم صهیونیستی، خط مقدم ائتلاف مقاومت در منطقه را دچار بحران سازد و این برنامه ها بدون حضور القاعده به عنوان دشمن فرضی مورد نیاز در سوریه امکان پذیر نیست.
واقعیتی که سید حسن نصر الله دبیر کل حزب الله لبنان اخیرا نسبت به ان هشدار داد. وی خطاب به القاعده گفت :« آمریکایی ها و اروپایی ها برای شما در سوریه کمین گذاشته اند و عرصه را برای شما باز کرده اند تا از سراسر جهان به این کشور بیایید تا یکدیگر را در سوریه بکشید و شما هم در این دام افتاده اید و اگر فرض هم کنیم گروههای منسوب به القاعده بتوانند روزی از روزها دستاورد میدانی داشته باشند بهای آن را در جاهای دیگر خواهند پرداخت ».
تجربه همکاری با گروه های تروریستی تجربه جدیدی برای سازمان سیا و یا سازمان امنیت عربستان نیست، بلکه شاید بتوان ادعا کرد که توسل به ترور، خشونت و آدم کشی بخش جدایی ناپذیر این دو سازمان است؛ با این حال این را نیز نباید فراموش کرد که اینچنین تجربه هایی بدون هزینه نیز نبوده است. حملات یازدهم سپتامبر یکی از شاخص ترین هزینه هایی بود که چنین همکاری بر مردم آمریکا تحمیل کرد. هزینه ای که ظاهرا برای سیاستمداران آمریکایی تبدیل به یک درس عبرت نشده است.