در حال بارگذاری ...

 کلیپ سفارشی بیت آقای شیرازی را می دیدم. «تو میرزای شیرازی دیگری» با خودم گفتم واقعا بینهما بون شاسع. نه تنها هیچ شباهتی میان دو نیست بلکه اگر امروز در عراق بخواهیم رفتارهای شخصیتی را با میرزای شیرازی قیاس کنیم، باید از طیف مقابل امثال آقایان

*حجت الاسلام سید علی موسوی
 

 کلیپ سفارشی بیت آقای شیرازی را می دیدم. «تو میرزای شیرازی دیگری» با خودم گفتم واقعا بینهما بون شاسع. نه تنها هیچ شباهتی میان دو نیست بلکه اگر امروز در عراق بخواهیم رفتارهای شخصیتی را با میرزای شیرازی قیاس کنیم، باید از طیف مقابل امثال آقایان شیرازی یعنی آیت الله العظمی سیستانی نام برد. اما در عین حال بازهم باید گفت «و ما ادراک ما المیرزا»
در یادداشت قبل عرض شد، حدود 10 سال پیش بود که توفیق هم صحبتی با شیخ حسین آل راضی از علمای بزرگ عربستان و امام جمعه استان شرقی عربستان (احساء) نصیبم گردید. روزهای اول ماه ربیع بود و ایشان پریشان از جشن های کذایی 9 ربیع قم. ایشان می گفت حضرات اینجا با خیال راحت جشن می گیرند و ادعای ولایتشان می شود و جوانان ما در احساء باید بیکار شوند، حسینیه ما را تعطیل و جان ما و اهل و عیال مان را تهدید کنند...
واسطه شدم شیخ حسین آل راضی، خدمت آیت الله شبیری برسند. برای هماهنگی خدمت آیت الله شبیری رسیدم و ابتدا بحث لعن را مطرح کردم. اتفاقا همان ایامی بود که علامه عسگری (این شخیصت مدافع تشیع در مقابل علمای اهل سنت) به علت نقل این مطلب که لعن خلیفه اول و دوم سند ندارد و سند زیارت عاشورا معتبر نیست، مورد حمله و اتهامهای شدیدی قرار گرفته بود. ابتدا آیت الله شبیری از اتفاقی که برای این سید اولاد پیغمبر (تعبیر آیت الله شبیری) افتاده بود، بسیار اظهار تاسف کردند. ایشان البته لعنت پیامبر اکرم (ص) بر متخلفین از سپاه اسامه را ثابت شده می دانستند که شامل این دو نیز می شد و اهل سنت نیز نمی توانند از آن شانه خالی کنند اما تبلیغ و مراسم گرفتن برای این چیزها را خلاف سیره اهل بیت (ع) می شمردند. ایشان به مناسبت، ماجرایی از میرزای شیرازی بیان کردند.
میرزای شیرازی بعد از مرجعیت عصرها در بیت می نشستند و مردم برای ملاقات و دستبوسی ایشان می آمدند. میرزا نیز همیشه به هرکس که به دستبوسی ایشان می آمد احترام ویژه می کرد، فارغ از این که چه موقعیت اجتماعیای داشته باشد. بعد از نقل مکان میرزای شیرازی (به عنوان مرجع عالم شیعه) از کربلا به سامراء (شهر مرکزی اهل سنت تندرو و گاها ناصبی ها) تا مدتی این برنامه ادامه داشت. یک روز اطرافیان میرزا می بینند، میرزا اعتنایی به این افرادی که برای دستبوسی می آیند نمی کند. برایشان سوال می شود. کمی دقت می کنند میبینند توجه میرزا به آن آخر مجلس است. بعد مدتی میراز یکی از اطرافیان بیت را صدا می زند که فلانی به آن روحانی که آن آخر نشسته بگو بیاید جلو. آن فرد می آید خدمت میرزا و عرضه می دارد که من از کربلا آمدهام می خواهم سامراء در محضر شما باشم. میرزا میفرمایند شما همان کربلا باشید بهتر است. آن روحانی اصرار می کند که می خواهم از محضر شما استفاده کنم. میرزا می فر مایند نه کربلا به حضور شما بیشتر نیاز است من دو برابر معمول طلاب به شما شهریه می دهم بروید همان کربلا بمانید. کربلا به حضور شما نیاز دارد. بعد یکی از نوکرها را صدا می زنند و پولی به او می دهند که همین الان برو درشکه بگیر برو فلان جا، ایشان را سوار ماشین کن و برگرد. آن فرد می گوید حالا چه عجله ای است فعلا چند روزی می خواهم این جا بمانم، میرزا می گوید نه همین الان باید شما بروید، به حضور شما در کربلا نیاز است. بعدا آن نوکر را کنار می کشند که تا مطمئن نشدی او نرفته است برنمی گردی. آنها می روند. (این قسمت ماجرا دقیق خاطرم نیست اما آن طور که به یاد دارم نوکر شب می رود منزلش و میرزا تا شب منتظر آمدن نوکر و گزارش دادن اوست. فردا میرزا می فرستد سراغ نوکر) میرزا نوکر را بازخواست می کند که چرا بلافاصله نیامدی گزارش بدهی؟ نوکر که این ناراحتی میرزا برایش بی سابقه است می گوید آنقدر به نظرم مهم نرسید که شب خدمت تان برسم. ایشان را بردم و برگشتم منزل. میراز می گوید سوار درشکه شدید؟ می گوید بله . می پرسد خودش بود. می گوید بله. سوار ماشین شد؟ میگوید بله. مطئمنی؟ بله. ماشین حرکت کرد و بعد آمدی یا همین که سوارش کردی برگشتی؟ می گوید خیر. ایستادم تا ماشین حرکت کند. میراز آهی می کشد و آرامش پیدا می کند. همه می پرسند ماجرا چه بود میرزا می گوید: این از وجناتش پیدا بود که آمده است این جا بساط دعای صنمی قریش که مملو از توهین به مقدسات اهل سنت است (آقای شبیری می فرمودند این دعا سند ندارد) را راه بیندازد و همه زحماتی که ما کشیده بودیم را از بین ببرد. راوی می گوید میرزا داغ یک دعای جانانه صنمی قریش را روی دلمان گذاشت. 
   




نظرات کاربران