بحث ما به نظام پولی بین المللی که بعد از جنگ جهانی دوم در دنیا رواج پیدا کرده و تاکنون برقرار است، ابعاد و آثار این نظام پولی و همینطور راهبرد نهادهای پولی بین المللی و کشورهایی که پول های مسلط در نظام جهانی را در اختیار دارند، اختصاص دارد که دکتر احمد شعبانی عضو هیأت علمی دانشکده معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق ارائه داده اند.
تا سال ۱۹۷۱ امریکا مرتب دلار تزریق کرد و دارایی برد. در این سال، اروپا فهمید خیلی دلار خریده. امریکا قول داده که طلا بدهد، ولی اروپا که در آن زمان اقتصادش را بازسازی کرده و ژاپن بازسازی شده، اگر دلار نخواهد نگهداری کند و بخواهد دلارش را پس بدهد، آیا امریکا معادل این همه دلار، طلا دارد که بدهد؟ این تردید ها باعث شد که بانک های مرکزی، ذخایر عظیمی از دلار را تبدیل کنند.
اما امریکا تعهدش را رعایت نکرده بود، و بدیهی بود که یک مقدارش را طلا خریده بود و بقیه را کالا خریده. لذا همه برای این که از طلا جا نمانند، و قبل از تمام شدن طلا برسند، شروع کردند تقاضای تبدیل دلار به طلا. امریکا خواست از این خطر فرار کند. نیکسون رییس جمهور وقت امریکا، در تلویزیون اعلام کرد که از این تاریخ، امریکا هیچ گونه تعهدی در مقابل تبدیل دلار به طلا ندارد. در عرض یک هفته، قیمت طلا از ۳۵ دلار رسید به ۲۰۰۰ دلار. نیکسون گفت هرکس طلا می خواهد، به بازار رجوع کند. ما نداریم! لذا تقاضای طلا هم کم شد، و بانک های مرکزی دیدند همان دلار را نگه دارند بهتر است از این که طلا نگه دارند. همان دلار را نگه داشتند و دلار دوباره ارز مرجع شد.
بزرگترین کلاهبرداری تاریخ
اما این قصه دیگر لو رفته بود. یعنی امریکایی ها دیگر نمی توانند طلا بخرند. باید مثل بقیه، طلای ۲۰۰۰ دلاری از بازار دنیا بخرند. اما اقتصاد امریکا ظرفیت پر کردن شکم مردمش را ندارد. چون مصرف کننده ترین کشورها هستند. فلذا باید بازی جدیدی شروع کنند. بعضی ها اتفاق سال های ۴۴ تا ۷۱ را بزرگترین کلاهبرداری تاریخ نوشته اند. گفتند با این کلاهبرداری، اقتصاد امریکا شد بزرگترین اقتصاد دنیا، یعنی برابر شد با اقتصاد ۱۸ کشور اروپایی، که دومین تا چهارمین اقتصاد بزرگ دنیا هم در آن هستند!
آمریکایی ها دیوانه اند یا چینی ها ؟!
آمریکا جدای از قرض هایی که از مردمش می گیرد، فقط بدهی های خارجی اش از ۱۶ هزار میلیارد دلار گذشته که از تولید ناخالصش بزرگ تر است. کشوری که بدهی خارجیش از ۳۰% تولیدش تجاوز کند، می گویند نقطه بحران است. یعنی این اقتصاد ریسکی است و کسی نباید به این اقتصاد قرض دهد. اما امریکا الان از صد درصد هم گذشته. یعنی هر کسی که اوراق قرضه امریکایی را می خرد، می داند این اوراق پول نخواهد شد. اما مثلا چین این اوراق را می خرد. چون مجبور است. چون می گوید من باید به امریکایی ها قرض بدهم که کارخانه ام مصرف کننده داشته باشد و کسی بیکار نشود.
حدود ۴۰۰۰ میلیارد دلار فقط طلب چین از امریکا است. ۷۰۰ میلیارد دلار، عربستان در مقابل صادرات نفت طلبکار است. این ها انباشته شده. اگر کشوری مثلا بخواهد ۵ میلیارد دلار اوراق قرضه را بدهد، در بازار جهانی عرضه می کند یک کسی می خرد. ولی همه این ها را نمی توان فروخت، چون ما به ازا ندارد. فقط بهره ی سالانه این قرضه ها، سالانه ۱۷۰۰ میلیارد دلار است که امریکا اینها را هم نمی دهد. لذا این ها را هم تبدیل می کند به اوراق قرضه. صادر کننده ها به امریکا هم چاره دیگری ندارند . چینی ها دیوانه اند یا امریکایی ها؟ امریکایی که می داند نمی تواند پس بدهد، ولی قرض می گیرد. یا چینی ای که می داند طلبش را نمی تواند پس بگیرد، ولی قرض می دهد ؟ از سال 1984 تا الان این بازی ادامه دارد !
یک معمایی وجود دارد . پول کارگر چینی از کجا می آید ؟ کارگر ، پولش را به یوان می گیرد. تولید کننده هم یوان می گیرد. اما صادر کننده، [بیشترش را] اوراق قرضه می گیرد. بقیه اش هم پولی می شود که بسیار کم است و هزینه های کارگر را به اندازه فقط دو دلار تامین می کند. مثل این می ماند که شما مصرف کننده اید، پول هم ندارید. من هم تولید دارم و هم پول. شما از من قرض می گیرید، بعد تولیدات من را می خرید.!
اوباما، دوبار برای تامین کسری بازرگانی خودش، یک بار ۲۰۰۰ میلیارد دلار تزریق کرد، و یک بار ۱۸۰۰ میلیارد دلار. از این اتفاقات به عنوان طرح های نجات، مرتب اتفاق می افتد. این یعنی قرض از بانک مرکزی. امریکا یا باید از دنیا قرض بگیرد، یا از بانک مرکزی. ولی هر دو بازی لو رفته. اگر ادامه دارد، به خاطر این است که دنیا راه چاره ای ندارد. ولی طلبکار، یک صبری دارد دیگر. بعضی برآوردها می گوید این قرض تا ۲۰۲۰ به ۶۰ هزار میلیارد دلار می رسد.
آمریکا زیر میز خواهد زد !
هیچ کس نمی داند آخر قصه چه زمانی است! ولی بالاخره یک آخری دارد. کسی هم نمی داند بعد از آن چه اتفاقی خواهد افتاد. مثل اتفاقی که سال ۱۹۷۱ افتاد. یعنی احتمالا امریکا می زند زیر میز و می گوید من قرضم را پس نمی دهم! مثل دلار که گفت طلا است، و زد زیرش. ۲۵ سال است که نقشه دوم پیش می رود. ممکن است بعد از این نقشه سومی در کار باشد. شاید هم دنیا نپذیرد و طرح جدیدی براندازد. مثلا اقتصاد های محلی. اما اقتصاد امریکا اقتصاد بزرگی است و خیلی از کشورها به آن وابسته اند. یعنی کسی رضایت نمی دهد که امریکا ورشکسته شود. چون ورشکستگی امریکا، یعنی ورشکستگی خودشان. مثلا ژاپن اوراق قرضه انباشته می کند و این ها را نمی فروشد، به خاطر این که می داند اگر دلار ارزان شود، صنعت ژاپن از بین می رود. بیکاری پیش می آید. معروف است که اگر امریکا تب کند، اروپا می میرد. بنابراین آنها حمایت خواهند کرد. اما اگر دنیا به این نتیجه برسد که به امریکا درس عبرت بدهد، و اراده جهانی بکند، شاید اتفاقی بیافتد.
امروز یکی از گرفتاری های اساسی غرب، ربا خواری است. ۱۶ هزار میلیارد دلار بدهی خارجی امریکا است. یعنی قرض ربوی. در روایات هست که در آخر الزمان دوره ای می رسد که گَرد ربا بر همه دنیا نشسته. دنیا این قدر به امریکا ربا داده. امریکا تقریبا همین مقدار ربا از مردم امریکا گرفته. لذا فردی در دنیا نیست که وام ندهد، ربا نخورد و... . روایات هم می گوید اگر خدا بخواهد قومی را هلاک کند، ربا را در آنها رواج می دهد. بحران ربا خواری است. یک شرکت ژاپنی در دنیا اوراق قرضه امریکایی می خرد، به طمع بهره اش. مجموع دیون ربوی دنیا، ۴۰۰-۵۰۰ هزار میلیارد دلار می شود که از تولید ناخالص دنیا هم بیشتر است! ما باید با ربا خواری مقابله کنیم.