در این شماره با جناب آقای حسن تونو از کشور اندونزی آشنا می شویم. ایشان پس از آشنایی با انقلاب اسلامی به ایران امده و در مدرسه حجتیه مشغول به تحصیل شده اند و هم اکنون از مبلغان انقلاب اسلامی در کشورهای شرق اسیا می باشند.
س) لطفا در ابتدا در مورد خودتان و کشور اندونزی توضیحاتی بدهید
اسم بنده حسن تونو و اهل اندونزی هستم. در سال 1361 در سن 21 سالگی برای اولین بار به ایران آمدم و برای تحصیل به مدرسه حجتیه که از آن موقع متشکل از 45 کشور طلبه داشت و از همه مذاهب بودند رفتم.
بنده از زمان تولد شافعی مذهب بودم و در سن 19 سالگی یعنی 3 سال قبل از آمدنم به ایران(1358 ه.ش) وهابی شدم اما وهابی معتدل. اندونزی 50 میلیون وهابی دارد اما معتدل هستند یعنی فقط در حد شرک گفتن، ایجاد بدعت ، جهنمی کردن بقیه، ولی خون کسی را حلال نمی دانند .البته اخیرا شنیدم کسانیکه علیه شیعه در جنگهایی مانند سوریه، یمن، افغانستان شرکت می کنند یعنی تقریبا 5000 نفر تندرو وجود دارد که البته در مقابل جمعیت 240 میلیون نفری اندونزی چیزی نیست.
س) در ایامی که در ایران انقلاب ایران رخ داد شما کجا و در چه حالی بودید؟
بنده در اندونزی بودم و در حال انتقال به گروه وهابی معتدل. در اندونزی قبل از ورود وهابی های معتدل همه شافعی بودند ولی جوانان گول وهابی ها را خوردند بنده هم همینطور. دلیل آن این است که وهابی ها خیلی قشنگ تبلیغ می کنند که ما تابع قرآن و حدیث هستیم نه تابع علما. چون علما عقلشان محدود است، نظرشان محترم است ولی ممکن است اشتباه کند ولی قرآن و حدیث دیگر اشتباه نمی کنند و ما گول اینها را خوردیم.
لذا وهابیت سریع در آنجا پیشرفت کرد یعنی از سال 1916(میلادی) شروع کردند و تا الان به 50 میلیون نفر رسیده یعنی تقریبا در یک سال 400 هزار الی نیم میلیون وهابی می شوند.
این درحالی است که علما هم با وسایل مختلف مثل اصول فقه و درایه و ... تابع قرآن و روایات هستند؛ ولی عوام و دانشجو که زبان عرب هم بلد نبودند فکر می کردند که همینطور است باید تابع قرآن و حدیث باشیم و علما اینگونه نیستند و من هم در سال 1357در مسیر گمراهی بودم یعنی در مسیر وهابیت اما الحمدالله استاد خوبی داشتیم که ایشان شافعی بودند و بسیار متفکرانه همچنین رییس اخوان المسلمین بودند البته اخوان قدیم نه الان. اخوان قدیم به مذاهب اعتنایی نداشت و معتقد بود همه باهم برادر هستند و مهم این است که آرزوی تاسیس حکومت اسلامی داشته باشیم.در اون موقع استاد ما استاد حسین الحبشی(ره) - الان مرحوم شده – خیلی عالم بود چه در مسایل سیاسی، چه در مسایل بین المللی. ایشان مطرح کننده فضایل ایران و امام راحل بود؛ چون اخوان المسلمین آرزویش مثل امام است یعنی تاسیس و تشکیل حکومت اسلامی و وحدت اسلامی. ولی هیچ وقت در تلاشی بلند در هیچ جای دنیا موفق و پیروز نشد ولی ایران منفجر شد و ایشان هم خیلی تعجب کرد و همچنین تمجید. امام را دوست داشت، ایران را تمجید میکرد.
برای ما حقیقت ایران معجزه انگیز بود چون همانطور که میدانید در اندونزی سالیان سال حجاب ممنوع بود؛ مثلا از هر 10000 نفر یک نفر حجاب داشت و اخوان المسلمین نمی توانست در اندونزی برای اجرای احکام اسلامی حرکتی شروع کند – چه رسد به تاسیس حکومت اسلامی - خیلی کوچکتر کار میکرد چون امکان پذیر نبود. بله آخرین آرزو این بود که حکومت اسلامی درست کنیم و ایران به همین خاطر برای ما خیلی محترم بود.
بعد از آن استاد ما برای یک کنفرانسی حدودا سال 1981 تقریبا 2 سال بعد از پیروزی انقلاب دعوت شد ولی استاد مشکل داشت و گروه ما فرستاده شد که آن موقع آقای ابراهیم امینی مسئول سمینار بود.
یکی از دوستان ما وقتی به ایران آمد و از نزدیک با ایران آشنا شد تعجبش خیلی بیشتر از قبل شد و گفته بود که میشود در ایران تحصیل کنیم؟ آقای امینی جواب داده بود که فعلا ما حوزه علمیه برای غیر ایرانی تاسیس نکرده ایم ولی در حال تاسیس است شما فعلا صبر کنید. سه ماه بعد(اواخر سال 1361) 10 نفر برای تحصیل دعوت شدیم ولی ما 12 نفر رفتیم.
س) اخبار انقلاب را چگونه پیگیری می کردید؟ رسانه ها در مورد انقلاب ایران چه می گفتند و چه خبرهایی را منعکس می کردند؟
آن موقع خیلی محدودیت بود. الان ولو اینکه مستکبرین رسانه هایشان بیشتر است ولی مقابله میشود کرد مثلا در سایتها، شبکه های اجتماعی، اشتراک فیلم و ... ولی آن موقع همه اخبار عالم تحت سیطره غرب بود.
چون رسانه ها همه در دست آنها بود همه اخبار ایران را سانسور میکردند و اخبار واقعی به اندونزی نمی رسید. اخبار سیاسی شده به ما میرسید. آن موقع دو تا مسئله مشهور بود. ایران تروریست و خطرناک است و امام میخواهد انقلاب را صادر کند که این را خیلی خطرناک بیان میکردند.
ایران هم در ارتباط گیری خیلی تلاش میکرد. از طرف سفارت یا یکی دو نفر استاد روشنفکر که از مسایل بین المللی مطلع بودند - که البته خیلی کم پیدا میشد - اخبار خوب ایران منتشر می شد و الحمدلله بدست ما هم می رسید ولی به اکثر مردم (شاید 99 درصد) اخبار سانسور شده و دستکاری شده میرسید.
لذا برای عوام مردم در آن زمان دو چیز بدترین بود: جمهوری اسلامی و شیعه رافضی.
مردم اندونزی مسلمانند ولی هلند 350 سال کشور مارا استعمار کرده است بعد از آن هم ناسیونالیستها. همه جهان همین طور طی صدها سال استعمار شدند و همه مردم جهان ذهنشان شستشو شده بود .برای همین امکان نظام جمهوری اسلامی اصلا به ذهنشان خطور نمیکند. نه اینکه مردم ضد اسلام باشند بلکه خیال میکردند اسلام فقط نماز و روزه، ازدواج و طلاق، فقط همین دست امور است. قدرت اداره یک کشور و جهان اصلا به ذهن ما -بدون اینکه مقصر باشیم- نمی آمد. می گفتیم چطور امکان دارد در یک کشور هم مسیحی هم یهودی، بودایی هست چطور ممکن است که جمهوری اسلامی برپا شود ولی یادمان رفته بود که در جامعه نبوی هم مسیحی و یهودی بودند و اسلام برای آنها هم دستوراتی دارد ولی این به ما نرسیده بود و از القائات غربی بود که نمیشود و لذا اصلا در خیال ما محال بود.
ولی الان بعد از سالها به نظر من بیشتر از 50 درصد مردم جهان حتی اگر خودشان هم مسلمان و شیعه نباشد طرفدار جمهوری اسلامی و ایران و شیعه هستند البته مردم نه حکومت ها .
س) شما در آن مقطع حرف انقلاب ایران را چقدر جدید می دانستید؟
اصلا نمیشود گفت جدید. فوق جدید بود. همانطور که گفتم اکثر مردم به خاطر استعمار ناسیونالیست شده بودند و حرف امام برایشان محال بود. حرف امام همه را دگرگون و دیوانه کرده بود چه طرفداران چه مخالفان. مخالفان هرتلاشی میکردند نمیتوانستند بفهمند که این انقلاب چیست. هر اشکالی میکردند نمی توانستند برهان امام را باطل کنند.
امام یک فیلسوف بود که همه اشکالات وهابیت معتدل، مارکسیسم، کاپیتالیسم، همه و همه را جواب میدادند. شافعی ممکن است متدین باشد متاثر از صدها سال استعمار نباشد که ناسیونالیست شده باشد، ولی نمیتواند به این همه مسائل و اشکالات مطرح شده جواب بدهد.
لذا علامه طباطبایی (ره) به آیت الله بروجردی (ره) در جواب اینکه گفته بود درس فلسفه را تعطیل کنند فرمودند اگر که دستور می دهید عمل میکنم و اگر اجتهادی است من اجتهاد خودم را عمل میکنم چرا که می دید طلاب باید محیای جوابگویی به مارکسیسم و دیگر مکاتب فکری شوند.
در اندونزی مارکسیسم زیاد رواج دارد. حتی اینقدر قدرت دارند که در سال 1962 انقلاب هم کرده اند. الان هم طرفدار دارند ولی در مقابل شیعهِ ایرانِ امام خمینی -نه هر شیعه ای چون همه شیعه اینگونه نیست- همه آن اشکالاتش جواب داده شده و آرام شده است واگر مثلا اشکالی کند حتی اهل تسنن اندونزی به او میخندد که خواب بودی انقلاب ایران سوالاتت را جواب داده است.
س) شما در سال 61 که به ایران آمدید جنگ تحمیلی شروع شده بو ؛ برخورد شما با جنگ تحمیلی چگونه بود؟
ما وقتی در اندونزی بودیم حتی از پشه به اصطلاح میترسیدیم چه رسد به مرگ. ولی موقعی که به ایران آمدیم هر روز براهین اثبات حقانیت شیعه را خیلی ساده میدیدم و لازم نبود که برای فهم آن در حوزه سالها تحصیل کنی. سنی بودن ما بخاطر مخالف بودن ما نبود به خاطر نرسیدن شیعه به ما بود . در تعبیر امام راحل ما مستضعفین هستیم. استضعاف فقط اقتصادی نیست از لحاظ تفکر و ... هم هست. وقتی ما ایمان مردم ایران را با عملشان دیدیم که هرروز تظاهرات، یا لااقل هفته ای یکبار تظاهرات میکنند، در جنگ حاضر میشدند و... ما هم نمی ترسیدیم. وقتی بسیج مدرسه اعلام میکرد که بمباران هوایی است به پناهگاه بروید ما نگاه میکردیم حتی بالای بامها میرفتیم و عکس میگرفتیم. یعنی آنقدر جرات پیدا کرده بودیم. بعدا هم که موشک باران شروع شد مسئولین تصمیم گرفتند مارا برای تامین امنیت به مشهد ببرند ولی ما خجالت می کشیدیم برویم. آن موقع مسئول آقای بوشهری بودند که ما به ایشان گفتیم ما شیرینی را در قم میخوریم یعنی شهریه، نمک نان و ... ولی حالا که کمی تلخی هست چرا فرار بکنیم ؟ ایشان با چشمی گریان گفتند اینطور نیست. ما در دنیا تهمت های زیادی را متحمل میشویم – تروریست و ...- اگر برای شما اتفاقی بیافتد در رسانه ها میگویند شما تحصیل علوم دینی نمیکردید بلکه تروریست پرورش میدادید و دیگر تهمت ها. اکثر ما خیلی سخت قبول کردیم و برخی هم اصلا قبول نکردند که بروند.
س) زمان تسخیر لانه جاسوسی شما در اندونزی بودید. رسانه ها چه میگفتند؟ مردم چه احساسی داشتند؟
رسانه های جهان این واقعه را تروریستی جلوه میدادند. ولی استاد ما که روشنفکر حقیقی بود به ما توضیح میداد که اگر این دانشجویان آنها را نکشند تازه امریکا باید خوشحال باشد چرا که اینها جاسوسی میکرده اند و دشمن هستند. ما که به دنبال تشکیل جمهوری اسلامی در اخوان المسلمین بودیم می گفتیم که کشتنشان اصلا مشکلی ندارد، الان که اسیر هستند باید موجب خوشحالی آنها باشد. خیلی عجیب است که موقعی که آزاد شدند امریکایی ها تازه گفتند که مریضها چرا مداوا نشده اند؟ دکتر ایرانی خیلی قشنگ جواب داد که اگر خوب نشدند تقصیر شماست چرا که داروهایی که به اینها دادیم داروهای آمریکایی بوده است.
این یک قضیه کوچکی بود، ولی این نوع برخورد و مقابله با کفار اگر بدون الهام الهی باشد محال است. حتی اگر مردم ایران زرنگ ترین مردم جهان باشند اگر یاری و کمک خدا نباشد این استعداد هدر میرود و بی فایده خواهد شد.
س) در قضیه سلمان رشدی برخورد مردم به چه شکل بود؟ آیا فتوای امام را مطلع شدند و پذیرفتند؟ این فتوا را با قوانین بشر دوستانه متناقض نمی دیدند که اعتراض کنند؟
قضیه سلمان رشدی بیشتر از خود انقلاب و امام بازتاب داشت و طرفداران فتوای امام بیشتر از طرفداران خود امام و انقلاب بودند. چرا که سنی ها هم متضرر از این کتاب بودند ولو اینکه برخی از احادیث اهل سنت مثل حدیثی که چهل روز پیامبر در حال خودش نیست و ... استفاده شده بود ولی به خاطر فتوای امام رجوع به فطرتشان کردند که این احادیث محال است لذا این فتوا طرفدار بسیار بیشتری از خود انقلاب داشت.
س) در رفت و آمدها به اندونزی چه می گفتید؟ یعنی سولات مردم از شما بیشتر در چه موضوعاتی بود؟
بیشتر مسائل اهل بیت (ع) و در مورد انقلاب ایران و ایستادگی آن در مقابل امریکا. چون محال بود که جلوی امریکا و شوروی مقاومت کنند و پیروز شوند لذا خیلی مورد سوال بود که چطور این محال ممکن شده. این سه موضوع عمده سوالات بود.
منطق ما هم در جواب این ایستادگی این بود که مثلا اگر کسی بمب اتم هم داشته باشد ولی خدا نخواهد نمی تواند شلیک کند ، خود مردمش مخالف میشوند، جهان مخالفت می کند. لذا اینطور نیست که اگر آنها بمب هسته ای دارند و ما نداریم باید تسلیم شویم و اگر جنگ شروع شود ما محکوم به شکستیم. همچنین ما میتوانیم روشنفکران جهان را بیدار کنیم چون همه - حتی کفار، مارکسیست ها و...- فطرت و انسانیت دارند، همه انسانند. میشود با برهان، فلسفه و عقلانیت بیدارشان کنیم. البته با آیات و روایات فقط برای مسلمان میشود حرف زد ولی برای دیگران باید از مشترکات(راه عقلانی) استفاده کرد. مثل حزب الله لبنان که در لبنان که با وحدت بر اسرائیل پیروز شد.
س) مردم اندونزی غالبا با آثار چه شخصیت هایی با انقلاب آشنا میشوند؟
اولا که با امام آشنا میشدند. بزرگ ترین شخصیتی که در ابتدا روشنفکران با آن آشنا میشدند مرحوم شریعتی بود چرا که اغلب آثارش به انگلیسی ترجمه شده بود و بعد از آشنایی با ایران و انقلاب کتب شهید مطهری را مطالعه می کردند.
نمونه آن همین آقای رحمت متفکر وهابی معتدل در اندونزی که اوایل طرفدار شریعتی بود و بعد هم آنقدر طرفدار شهید مطهری شد که حتی دبیرستانی به نام شهید مطهری تاسیس کرد.
س)در زمان رحلت امام شما در ایران بودید؟ خاطره ای از آن دارید؟
برای من جالب ترین چیز دیوانگی مردم ایران است. شما از کلمه عشق اهل بیت استفاده میکنید ولی برای من فراتر از عشق است. ایران یعنی دیوانه ی حرفه ای اهل بیت نه مثل لیلی و مجنون. این خیلی هنرمندی است که شما در جبهه ها مثل شیر بودید ولی شبها مثل بچه ای گریه میکردید. این برای ما دومی ندارد. این به نظرم شیرین و عجیب است. و بهترین مشوق زندگی خودم همین دیوانگی حرفه ای و همراه عقلانیت شماست.اینکه یکی برای نجات بقیه خودش را روی نارنجک بیاندازد و فدا کند خیلی زیباست.
س) و حرف آخر...
حرفی نیست فقط انشاالله اگر شما، پدران شما، شهیدان، در آخرت دیدید که ما به حد مطلوب انجام وظیفه نکردیم شفاعتمان کنید.
سو تیترها :
اکثر جهان مسخره میکردند و میگفتند اینها شکست میخورند چرا که فکر میکردند جمهوری اسلامی در ماهیت محال است و در واقع هم ایران بدون سلاح و پول و ... چطور میخواست در مقابل دو ابرقدرت بایستد؟
بعدا هم که موشک باران شروع شد مسئولین تصمیم گرفتند مارا برای تامین امنیت به مشهد ببرند ولی ما خجالت می کشیدیم برویم. آن موقع مسئول آقای بوشهری بودند که ما به ایشان گفتیم ما شیرینی را در قم میخوریم یعنی شهریه، نمک نان و ... ولی حالا که کمی تلخی هست چرا فرار بکنیم ؟
برای من جالب ترین چیز دیوانگی مردم ایران است. شما از کلمه عشق اهل بیت استفاده میکنید ولی برای من فراتر از عشق است. ایران یعنی دیوانه ی حرفه ای اهل بیت نه مثل لیلی و مجنون. بهترین مشوق زندگی خودم همین دیوانگی حرفه ای و همراه عقلانیت شماست.اینکه یکی برای نجات بقیه خودش را روی نارنجک بیاندازد و فدا کند خیلی زیباست.
قضیه سلمان رشدی بیشتر از خود انقلاب و امام بازتاب داشت و طرفداران فتوای امام بیشتر از طرفداران خود امام و انقلاب بودند.
اسم بنده حسن تونو و اهل اندونزی هستم. در سال 1361 در سن 21 سالگی برای اولین بار به ایران آمدم و برای تحصیل به مدرسه حجتیه که از آن موقع متشکل از 45 کشور طلبه داشت و از همه مذاهب بودند رفتم.
بنده از زمان تولد شافعی مذهب بودم و در سن 19 سالگی یعنی 3 سال قبل از آمدنم به ایران(1358 ه.ش) وهابی شدم اما وهابی معتدل. اندونزی 50 میلیون وهابی دارد اما معتدل هستند یعنی فقط در حد شرک گفتن، ایجاد بدعت ، جهنمی کردن بقیه، ولی خون کسی را حلال نمی دانند .البته اخیرا شنیدم کسانیکه علیه شیعه در جنگهایی مانند سوریه، یمن، افغانستان شرکت می کنند یعنی تقریبا 5000 نفر تندرو وجود دارد که البته در مقابل جمعیت 240 میلیون نفری اندونزی چیزی نیست.
س) در ایامی که در ایران انقلاب ایران رخ داد شما کجا و در چه حالی بودید؟
بنده در اندونزی بودم و در حال انتقال به گروه وهابی معتدل. در اندونزی قبل از ورود وهابی های معتدل همه شافعی بودند ولی جوانان گول وهابی ها را خوردند بنده هم همینطور. دلیل آن این است که وهابی ها خیلی قشنگ تبلیغ می کنند که ما تابع قرآن و حدیث هستیم نه تابع علما. چون علما عقلشان محدود است، نظرشان محترم است ولی ممکن است اشتباه کند ولی قرآن و حدیث دیگر اشتباه نمی کنند و ما گول اینها را خوردیم.
لذا وهابیت سریع در آنجا پیشرفت کرد یعنی از سال 1916(میلادی) شروع کردند و تا الان به 50 میلیون نفر رسیده یعنی تقریبا در یک سال 400 هزار الی نیم میلیون وهابی می شوند.
این درحالی است که علما هم با وسایل مختلف مثل اصول فقه و درایه و ... تابع قرآن و روایات هستند؛ ولی عوام و دانشجو که زبان عرب هم بلد نبودند فکر می کردند که همینطور است باید تابع قرآن و حدیث باشیم و علما اینگونه نیستند و من هم در سال 1357در مسیر گمراهی بودم یعنی در مسیر وهابیت اما الحمدالله استاد خوبی داشتیم که ایشان شافعی بودند و بسیار متفکرانه همچنین رییس اخوان المسلمین بودند البته اخوان قدیم نه الان. اخوان قدیم به مذاهب اعتنایی نداشت و معتقد بود همه باهم برادر هستند و مهم این است که آرزوی تاسیس حکومت اسلامی داشته باشیم.در اون موقع استاد ما استاد حسین الحبشی(ره) - الان مرحوم شده – خیلی عالم بود چه در مسایل سیاسی، چه در مسایل بین المللی. ایشان مطرح کننده فضایل ایران و امام راحل بود؛ چون اخوان المسلمین آرزویش مثل امام است یعنی تاسیس و تشکیل حکومت اسلامی و وحدت اسلامی. ولی هیچ وقت در تلاشی بلند در هیچ جای دنیا موفق و پیروز نشد ولی ایران منفجر شد و ایشان هم خیلی تعجب کرد و همچنین تمجید. امام را دوست داشت، ایران را تمجید میکرد.
برای ما حقیقت ایران معجزه انگیز بود چون همانطور که میدانید در اندونزی سالیان سال حجاب ممنوع بود؛ مثلا از هر 10000 نفر یک نفر حجاب داشت و اخوان المسلمین نمی توانست در اندونزی برای اجرای احکام اسلامی حرکتی شروع کند – چه رسد به تاسیس حکومت اسلامی - خیلی کوچکتر کار میکرد چون امکان پذیر نبود. بله آخرین آرزو این بود که حکومت اسلامی درست کنیم و ایران به همین خاطر برای ما خیلی محترم بود.
بعد از آن استاد ما برای یک کنفرانسی حدودا سال 1981 تقریبا 2 سال بعد از پیروزی انقلاب دعوت شد ولی استاد مشکل داشت و گروه ما فرستاده شد که آن موقع آقای ابراهیم امینی مسئول سمینار بود.
یکی از دوستان ما وقتی به ایران آمد و از نزدیک با ایران آشنا شد تعجبش خیلی بیشتر از قبل شد و گفته بود که میشود در ایران تحصیل کنیم؟ آقای امینی جواب داده بود که فعلا ما حوزه علمیه برای غیر ایرانی تاسیس نکرده ایم ولی در حال تاسیس است شما فعلا صبر کنید. سه ماه بعد(اواخر سال 1361) 10 نفر برای تحصیل دعوت شدیم ولی ما 12 نفر رفتیم.
س) اخبار انقلاب را چگونه پیگیری می کردید؟ رسانه ها در مورد انقلاب ایران چه می گفتند و چه خبرهایی را منعکس می کردند؟
آن موقع خیلی محدودیت بود. الان ولو اینکه مستکبرین رسانه هایشان بیشتر است ولی مقابله میشود کرد مثلا در سایتها، شبکه های اجتماعی، اشتراک فیلم و ... ولی آن موقع همه اخبار عالم تحت سیطره غرب بود.
چون رسانه ها همه در دست آنها بود همه اخبار ایران را سانسور میکردند و اخبار واقعی به اندونزی نمی رسید. اخبار سیاسی شده به ما میرسید. آن موقع دو تا مسئله مشهور بود. ایران تروریست و خطرناک است و امام میخواهد انقلاب را صادر کند که این را خیلی خطرناک بیان میکردند.
ایران هم در ارتباط گیری خیلی تلاش میکرد. از طرف سفارت یا یکی دو نفر استاد روشنفکر که از مسایل بین المللی مطلع بودند - که البته خیلی کم پیدا میشد - اخبار خوب ایران منتشر می شد و الحمدلله بدست ما هم می رسید ولی به اکثر مردم (شاید 99 درصد) اخبار سانسور شده و دستکاری شده میرسید.
لذا برای عوام مردم در آن زمان دو چیز بدترین بود: جمهوری اسلامی و شیعه رافضی.
مردم اندونزی مسلمانند ولی هلند 350 سال کشور مارا استعمار کرده است بعد از آن هم ناسیونالیستها. همه جهان همین طور طی صدها سال استعمار شدند و همه مردم جهان ذهنشان شستشو شده بود .برای همین امکان نظام جمهوری اسلامی اصلا به ذهنشان خطور نمیکند. نه اینکه مردم ضد اسلام باشند بلکه خیال میکردند اسلام فقط نماز و روزه، ازدواج و طلاق، فقط همین دست امور است. قدرت اداره یک کشور و جهان اصلا به ذهن ما -بدون اینکه مقصر باشیم- نمی آمد. می گفتیم چطور امکان دارد در یک کشور هم مسیحی هم یهودی، بودایی هست چطور ممکن است که جمهوری اسلامی برپا شود ولی یادمان رفته بود که در جامعه نبوی هم مسیحی و یهودی بودند و اسلام برای آنها هم دستوراتی دارد ولی این به ما نرسیده بود و از القائات غربی بود که نمیشود و لذا اصلا در خیال ما محال بود.
ولی الان بعد از سالها به نظر من بیشتر از 50 درصد مردم جهان حتی اگر خودشان هم مسلمان و شیعه نباشد طرفدار جمهوری اسلامی و ایران و شیعه هستند البته مردم نه حکومت ها .
س) شما در آن مقطع حرف انقلاب ایران را چقدر جدید می دانستید؟
اصلا نمیشود گفت جدید. فوق جدید بود. همانطور که گفتم اکثر مردم به خاطر استعمار ناسیونالیست شده بودند و حرف امام برایشان محال بود. حرف امام همه را دگرگون و دیوانه کرده بود چه طرفداران چه مخالفان. مخالفان هرتلاشی میکردند نمیتوانستند بفهمند که این انقلاب چیست. هر اشکالی میکردند نمی توانستند برهان امام را باطل کنند.
امام یک فیلسوف بود که همه اشکالات وهابیت معتدل، مارکسیسم، کاپیتالیسم، همه و همه را جواب میدادند. شافعی ممکن است متدین باشد متاثر از صدها سال استعمار نباشد که ناسیونالیست شده باشد، ولی نمیتواند به این همه مسائل و اشکالات مطرح شده جواب بدهد.
لذا علامه طباطبایی (ره) به آیت الله بروجردی (ره) در جواب اینکه گفته بود درس فلسفه را تعطیل کنند فرمودند اگر که دستور می دهید عمل میکنم و اگر اجتهادی است من اجتهاد خودم را عمل میکنم چرا که می دید طلاب باید محیای جوابگویی به مارکسیسم و دیگر مکاتب فکری شوند.
در اندونزی مارکسیسم زیاد رواج دارد. حتی اینقدر قدرت دارند که در سال 1962 انقلاب هم کرده اند. الان هم طرفدار دارند ولی در مقابل شیعهِ ایرانِ امام خمینی -نه هر شیعه ای چون همه شیعه اینگونه نیست- همه آن اشکالاتش جواب داده شده و آرام شده است واگر مثلا اشکالی کند حتی اهل تسنن اندونزی به او میخندد که خواب بودی انقلاب ایران سوالاتت را جواب داده است.
س) شما در سال 61 که به ایران آمدید جنگ تحمیلی شروع شده بو ؛ برخورد شما با جنگ تحمیلی چگونه بود؟
ما وقتی در اندونزی بودیم حتی از پشه به اصطلاح میترسیدیم چه رسد به مرگ. ولی موقعی که به ایران آمدیم هر روز براهین اثبات حقانیت شیعه را خیلی ساده میدیدم و لازم نبود که برای فهم آن در حوزه سالها تحصیل کنی. سنی بودن ما بخاطر مخالف بودن ما نبود به خاطر نرسیدن شیعه به ما بود . در تعبیر امام راحل ما مستضعفین هستیم. استضعاف فقط اقتصادی نیست از لحاظ تفکر و ... هم هست. وقتی ما ایمان مردم ایران را با عملشان دیدیم که هرروز تظاهرات، یا لااقل هفته ای یکبار تظاهرات میکنند، در جنگ حاضر میشدند و... ما هم نمی ترسیدیم. وقتی بسیج مدرسه اعلام میکرد که بمباران هوایی است به پناهگاه بروید ما نگاه میکردیم حتی بالای بامها میرفتیم و عکس میگرفتیم. یعنی آنقدر جرات پیدا کرده بودیم. بعدا هم که موشک باران شروع شد مسئولین تصمیم گرفتند مارا برای تامین امنیت به مشهد ببرند ولی ما خجالت می کشیدیم برویم. آن موقع مسئول آقای بوشهری بودند که ما به ایشان گفتیم ما شیرینی را در قم میخوریم یعنی شهریه، نمک نان و ... ولی حالا که کمی تلخی هست چرا فرار بکنیم ؟ ایشان با چشمی گریان گفتند اینطور نیست. ما در دنیا تهمت های زیادی را متحمل میشویم – تروریست و ...- اگر برای شما اتفاقی بیافتد در رسانه ها میگویند شما تحصیل علوم دینی نمیکردید بلکه تروریست پرورش میدادید و دیگر تهمت ها. اکثر ما خیلی سخت قبول کردیم و برخی هم اصلا قبول نکردند که بروند.
س) زمان تسخیر لانه جاسوسی شما در اندونزی بودید. رسانه ها چه میگفتند؟ مردم چه احساسی داشتند؟
رسانه های جهان این واقعه را تروریستی جلوه میدادند. ولی استاد ما که روشنفکر حقیقی بود به ما توضیح میداد که اگر این دانشجویان آنها را نکشند تازه امریکا باید خوشحال باشد چرا که اینها جاسوسی میکرده اند و دشمن هستند. ما که به دنبال تشکیل جمهوری اسلامی در اخوان المسلمین بودیم می گفتیم که کشتنشان اصلا مشکلی ندارد، الان که اسیر هستند باید موجب خوشحالی آنها باشد. خیلی عجیب است که موقعی که آزاد شدند امریکایی ها تازه گفتند که مریضها چرا مداوا نشده اند؟ دکتر ایرانی خیلی قشنگ جواب داد که اگر خوب نشدند تقصیر شماست چرا که داروهایی که به اینها دادیم داروهای آمریکایی بوده است.
این یک قضیه کوچکی بود، ولی این نوع برخورد و مقابله با کفار اگر بدون الهام الهی باشد محال است. حتی اگر مردم ایران زرنگ ترین مردم جهان باشند اگر یاری و کمک خدا نباشد این استعداد هدر میرود و بی فایده خواهد شد.
س) در قضیه سلمان رشدی برخورد مردم به چه شکل بود؟ آیا فتوای امام را مطلع شدند و پذیرفتند؟ این فتوا را با قوانین بشر دوستانه متناقض نمی دیدند که اعتراض کنند؟
قضیه سلمان رشدی بیشتر از خود انقلاب و امام بازتاب داشت و طرفداران فتوای امام بیشتر از طرفداران خود امام و انقلاب بودند. چرا که سنی ها هم متضرر از این کتاب بودند ولو اینکه برخی از احادیث اهل سنت مثل حدیثی که چهل روز پیامبر در حال خودش نیست و ... استفاده شده بود ولی به خاطر فتوای امام رجوع به فطرتشان کردند که این احادیث محال است لذا این فتوا طرفدار بسیار بیشتری از خود انقلاب داشت.
س) در رفت و آمدها به اندونزی چه می گفتید؟ یعنی سولات مردم از شما بیشتر در چه موضوعاتی بود؟
بیشتر مسائل اهل بیت (ع) و در مورد انقلاب ایران و ایستادگی آن در مقابل امریکا. چون محال بود که جلوی امریکا و شوروی مقاومت کنند و پیروز شوند لذا خیلی مورد سوال بود که چطور این محال ممکن شده. این سه موضوع عمده سوالات بود.
منطق ما هم در جواب این ایستادگی این بود که مثلا اگر کسی بمب اتم هم داشته باشد ولی خدا نخواهد نمی تواند شلیک کند ، خود مردمش مخالف میشوند، جهان مخالفت می کند. لذا اینطور نیست که اگر آنها بمب هسته ای دارند و ما نداریم باید تسلیم شویم و اگر جنگ شروع شود ما محکوم به شکستیم. همچنین ما میتوانیم روشنفکران جهان را بیدار کنیم چون همه - حتی کفار، مارکسیست ها و...- فطرت و انسانیت دارند، همه انسانند. میشود با برهان، فلسفه و عقلانیت بیدارشان کنیم. البته با آیات و روایات فقط برای مسلمان میشود حرف زد ولی برای دیگران باید از مشترکات(راه عقلانی) استفاده کرد. مثل حزب الله لبنان که در لبنان که با وحدت بر اسرائیل پیروز شد.
س) مردم اندونزی غالبا با آثار چه شخصیت هایی با انقلاب آشنا میشوند؟
اولا که با امام آشنا میشدند. بزرگ ترین شخصیتی که در ابتدا روشنفکران با آن آشنا میشدند مرحوم شریعتی بود چرا که اغلب آثارش به انگلیسی ترجمه شده بود و بعد از آشنایی با ایران و انقلاب کتب شهید مطهری را مطالعه می کردند.
نمونه آن همین آقای رحمت متفکر وهابی معتدل در اندونزی که اوایل طرفدار شریعتی بود و بعد هم آنقدر طرفدار شهید مطهری شد که حتی دبیرستانی به نام شهید مطهری تاسیس کرد.
س)در زمان رحلت امام شما در ایران بودید؟ خاطره ای از آن دارید؟
برای من جالب ترین چیز دیوانگی مردم ایران است. شما از کلمه عشق اهل بیت استفاده میکنید ولی برای من فراتر از عشق است. ایران یعنی دیوانه ی حرفه ای اهل بیت نه مثل لیلی و مجنون. این خیلی هنرمندی است که شما در جبهه ها مثل شیر بودید ولی شبها مثل بچه ای گریه میکردید. این برای ما دومی ندارد. این به نظرم شیرین و عجیب است. و بهترین مشوق زندگی خودم همین دیوانگی حرفه ای و همراه عقلانیت شماست.اینکه یکی برای نجات بقیه خودش را روی نارنجک بیاندازد و فدا کند خیلی زیباست.
س) و حرف آخر...
حرفی نیست فقط انشاالله اگر شما، پدران شما، شهیدان، در آخرت دیدید که ما به حد مطلوب انجام وظیفه نکردیم شفاعتمان کنید.
سو تیترها :
اکثر جهان مسخره میکردند و میگفتند اینها شکست میخورند چرا که فکر میکردند جمهوری اسلامی در ماهیت محال است و در واقع هم ایران بدون سلاح و پول و ... چطور میخواست در مقابل دو ابرقدرت بایستد؟
بعدا هم که موشک باران شروع شد مسئولین تصمیم گرفتند مارا برای تامین امنیت به مشهد ببرند ولی ما خجالت می کشیدیم برویم. آن موقع مسئول آقای بوشهری بودند که ما به ایشان گفتیم ما شیرینی را در قم میخوریم یعنی شهریه، نمک نان و ... ولی حالا که کمی تلخی هست چرا فرار بکنیم ؟
برای من جالب ترین چیز دیوانگی مردم ایران است. شما از کلمه عشق اهل بیت استفاده میکنید ولی برای من فراتر از عشق است. ایران یعنی دیوانه ی حرفه ای اهل بیت نه مثل لیلی و مجنون. بهترین مشوق زندگی خودم همین دیوانگی حرفه ای و همراه عقلانیت شماست.اینکه یکی برای نجات بقیه خودش را روی نارنجک بیاندازد و فدا کند خیلی زیباست.
قضیه سلمان رشدی بیشتر از خود انقلاب و امام بازتاب داشت و طرفداران فتوای امام بیشتر از طرفداران خود امام و انقلاب بودند.
مصاحبه دکتر حسن تونو در برنامه دیروز امروز فردا - دانلود